صراط: شهید محمد علی رجایی اگر چه دوران ریاست جمهوریاش زمان زیادی را نگرفت اما در همان مدت کم کارهایی به یاد ماندنی انجام داد. بغضی که ضد انقلاب از افکار و عقاید وی در دل داشت سرانجام باعث شد 8 شهریور ایشان به دست همین منافقان به شهادت برسد. مطلب پیش رو هیاهویی است رسانه ای مخالف با سفر وی به نیویورک جهت شرکت در جلسه سازمان ملل که عکسالعمل ضد انقلاب در این اتفاق به شرح زیر بود:
هفتهنامه جاما که ظاهرا سفر شهید رجایی مورد تأییدش بود باز هم دست از حرکت مذبوحانه خود برنداشته و در شماره 84 خود تحت عنوان (ارتباط سیاست داخلی با خارجی) پس از بررسی نظرات نخستوزیر و نمایندگان مجلس و همچنین بررسی سیاست خارجی کشور بدون اینکه بحث از عامل اصلی عدم ثبات در سیاست خارجی مملکت بیاورد جهت خود را در مقاله تغییر داده و به کوبیدن دولت پرداخته چنین مینویسد:
«اما به آن برادرانیکه تازه متوجه لزوم داشتن سیاست خارجی روشن شدهاند باید یک موضوع بسیار مهم را یادآور شد که سیاست خارجی هر کشوری دقیقا با سیاست داخلی و برنامههای اجرائی در کلیه امور کشور در داخل ارتباط دارد و از آن منفک نیست. لذا اگر سیاست داخلیمان نیز چندان از وضوح و روشنی کامل برخوردار نمیباشد. قریب 20 ماهی که از پیروزی انقلاب میگذرد ما شاهد انواع و اقسام اقدامات متضاد، عجولانه، متفاوت که از قطبهای مختلف قدرت اتخاذ شده و اجرا شده و بیشتر آنها هم به نتایج چندانی نرسیده و ضرر هم داشته بودهایم.
برای مشکل مسکن برنامههایی اعلام میشود که ناگهان بیش از یک میلیون به جمعیت تهران میافزاید. بعد از آن موضوع مسکوت میماند، اقدامات دیگر شروع میشود. مشکل بیکاری را نتوانستهایم حل کنیم، مسئله تعدیل ثروتها و جلوگیری از استثمار کارگران و زحمتکشان همچنان لاینحل مانده است، انقلاب فرهنگیمان نتیجه ای جز بستن دانشگاهها و نارضایتی بیش از یک میلیون دانشجو و خانوادههای وابسته به آنها نداشته است مراکز مختلف علمی پژوهشی و هنری و فرهنگی یکی بعد از دیگری به عنوان صرفهجوئی تعطیل میشود بدون آنکه چیزی جانشین آن شود و برای اعتلا و معرفی فرهنگ اسلامی و فرهنگ انقلاب کاری صورت بدهد.
در بیشتر پستها افراد فرصتطلب انحصارگر نا وارد و حتی ناآگاه گمارده شدهاند بهم ریختن و تعطیل دستگاهها و بیکار نمودن کارمندان چه در بخشهای تولیدی و چه در بخشهای خدمات نوعی انقلابیگری گشته علاقهمندان با انقلاب اسلامی و کسانی که در راه انقلاب و به ثمر رسیدن آن پای فشردند و از ایثار جان و مال و فرزند دریغ نکردند بلطایف الحیل به کنار گذاشته شدند. از میتینگها و راهپیمائیها و حتی تریبونهای نمازهای جمعه برای به کرسی نشاندن نظرات خاص فردی یا گروهی و کوبیدن مخالفان بهرهبرداری شد و حتی در همین سخنرانیها فداکارترین افراد مانند مسئولین دانشگاهها به خیانت متهم شدند. آنقدر امکانات نامساعد برای اصیلترین نیروهای انقلاب و صادقترین مسلمانان متعهد به وجود آمد که کثیفترین دار و دستههای مرتجعی که در کودتای 28 مرداد نقش داشتند توانستند رشد نمایند و امکان یابند به رهبر نهضت ملی ایران دکتر مصدق بتازند و حکومتش را غیرقانونی بنامند.
مگر دکتر مصدق کسی نبود که بدون ادعا نهضت ضد استعماری ایران را به کلیه کشورهای خاورمیانه آفریقا رسوخ داد و مگر بعد از نهضت ملی ایران نبود که یک یک کشورهای این منطقه و آفریقا و آسیای جنوب شرقی بر علیه استعمار به پا خواستند و پوزه امپریالیستها را به خاک مالیدند تمام مردم کشورهای از بند رسته به پیش کسوتی مصدق در آن نهضت اذعان داشتند هیچ انقلابی تا به حال چنین به افتخارات گذشته مردم خود پشت پا نزده که ما کردیم. در امور قضائی در حالیکه روسپی بدبختی که قربانی رژیم سیاه شاه خائن است سنگسار میشود بسیاری از ساواکیها آزاد میگردند و افراد که باعث تحکیم رژیم گذشته شدهاند هنوز آزادانه میگردند و یا برای جرم واحدی در گوشه و کنار کشور و حتی در یک شهر احکام متعدد صادر میگردد و مسئولین قوه قضائیه هم کوچکترین توجهی به آن نمیکنند.
به جای بهرهگیری از جاذبه اسلامی بیشتر به دافعه آن پرداختیم و بسیاری از یاران انقلاب و هواداران و پیروان امام را صرفا به نام مکتبی نبودن طرد کردیم آخر هم معیار مکتبی بودن را هم اعلام نمیکنیم که بالاخره افراد خودشان را با آن تطبیق دهند. از رادیو و تلویزیون و مطبوعات برای جوسازی و کوبیدن دستجات مخالف و حتی ناسزاگوئی و تهمت و دروغپراکنی استفاده کردیم که حتی بسیاری از مسئولین از آن گلایه کردند و اینک هم انتقاد دارند.
هیچ برنامه مشخص و مدونی برای حل مشکلات اقتصادی رفع بیکاری بالا بردن تولید و نابود ساختن فقر، رفع کمبود نیروهای کارا و متخصص نداریم و تخصصی و کارشناسی را نفی میکنیم و اسم آن را مردمی بودن میگذاریم. ادعای مبارزه با امپریالیسم میکنیم ولی برنامهای برای قطع وابستگیها ارائه نمیدهیم. آری این مسائل و بسیاری مسائل دیگر سیاست داخلی ما را گنگ و نامشخص ساخته و بالطبع سیاست خارجی نیز که تابعی از سیاست داخلی است نامعین و تاریک خواهد بود.
این سیاست داخلی و خارجی ما در گذشته. اکنون باز تکرار میکنیم که اگر میخواهیم واقعا انقلابمان که به اصالت اسلامیش ایمان داریم الگو و نمونه در جهان قرار گیرد و اگر میخواهیم براستی تمام مردم جهان را جذب کند و حالت جهان شمولی پیدا نماید باید هم برای سیاست خارجی برنامههای مدونی تنظیم شود و از افراد متعهد و با ایمان به انقلاب اسلامی بدون انحصار طلبی استفاده گردد. برای این کار شایسته است که البته یک بار دیگر کلیه اقدامات و پیامدهای بعد از انقلاب را بدون حب و بغض ارزیابی نماییم. راههایی که رفتهایم و سرمان به سنگ خورده و اشتباه بوده به کنار بگذاریم و اقداماتی انجام دهیم که واقعا وحدتمان حفظ گردد و بیش از پیش انسجام یابد و دوباره نیرویی بسازیم که نه امپریالیستها و نه نوکران آنها مثل صدام عراقی نتوانند انقلاب و کشورمان را مورد تهدید قرار دهند.»
روزنامه «عدالت» ارگان مائوئیستهای آمریکایی نیز که ظاهرا موافق حرکت برادر رجایی به نیویورک بود به جهت هماهنگی با دیگر همگامانش در شماره 68 خود تحت عنوان چند نکته پیرامون مصاحبه تلویزیونی نخستوزیر چنین مینویسد:
«هنگام بازگشت به ایران آقای رجایی با خبرنگار سیمای جمهوری اسلامی مصاحبهای داشتند که در طی آن گزارش خلاصهواری از سفر خود به نیویورک الجزایر و لیبی دادند که متاسفانه حقطلب را در این مورد این کارزار مثبت تبلیغاتی بیان نداشتند و در بعضی موارد هم مطالبی را عنوان نمودند که تا حدودی باعث ابهام و گیجی میشود.
1-ایشان تاکید بسیاری میکردند که مذاکرات دیپلماتیک مطابق عرف بینالمللی مورد قبول ایران نیست و دوستان به ایشان میگفتند که خیلی صریح و بیپرده بودهاند اما در همان مصاحبه آقای رجایی مطرح کردند که به خبرنگاران آمریکایی توضیح داده است که همه مصاحبه را پخش کنند و چیزی از آن را تحریف ننماید آقای رجایی گفتند چون در آنجا لغت خیانت را به کار نبردم اینجا هم به کار نمیبرم ما سؤال میکنیم آیا همین مثال کوچک دلیلی بر این نیست که آقای رجایی هم در شرایطی از زبان دیپلماتیک استفاده میکند؟ اگر خبرنگاران آمریکایی در نشر اخبار انقلاب خیانت میکنند که بسیاری از آنها میکنند چه دلیلی باعث شده که آقای رجایی لفظ خیانت را در جمع آنها بکار نبرده است.
اما ... آقای رجایی در جواب سؤال دیگری که صحبت یک ساعت و نیم ایشان با کورت والدهایم از چه اهمیتی برخوردار بوده است میگویند که این یک ساعت و نیم واقعا یک ساعت و نیم نبوده است بلکه یک ساعت آن به صحبتهای کلی و تعارفات دیپلماتیک گذشته است؟ باز سؤال میکنیم پس چرا تن به این تعارفات دیپلماتیک دادید؟
جالبترین قسمت مصاحبه آقای رجایی مربوط میشد به توضیحات ایشان در مورد سفر به لیبی توضیح میدادند که بیشتر در خطوط کلی بحث شد چرا که نقطه نظرهای مشترک وجود داشت و مسائل فرعی زودگذر هستند. لااقل چه خوب بود که آقای رجایی با مردم ایران به زبان دیپلماتیک صحبت نمیکردند و این خطوط اساسی مشترک با لیبی را روشن میکردند و مسائل فرعی که از صحبتهای ایشان اینچنین استفاده میشد که مورد اختلاف هستند. نیز به همچنین. آیا ماجرای آیتالله موسی صدر و تجاوز عراق به ایران و تجاوز شوروی به افغانستان از جمله این مسائل فرعی و زودگذر بودهاند؟
آقای رجایی توضیح دادند که علیرغم تلاش مقامات مسئول لیبی موفق به دیدار سرهنگ قذافی نشده است. البته به نظر ما چه بهتر که نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران دستش را در دست کسی که موسی صدرها را به زندان انداخته است و دستش در دست قاتلین خلق افغانستان و اریتره است نگذاشته است. اما توضیحات دیپلماتیک آقای رجای درباره عدم موفقیت در دیدار با قذافی جالبترین بخش این مصاحبه است و ایشان گفتند ما به مقامات لیبی که عربی حرف میزنند به انگلیسی گفتیم فقط امروز در لیبی هستیم. و آنها فکر کردند ما به انگلیسی به آنها میگوییم دو روز در اینجا هستیم در ضمن آقای قذافی چون اطلاع نداشت 1500 کیلومتر از آقای رجایی فاصله گرفته بود و چون این فاصله میتوانست با پرواز هوایی خیلی زودتر از دو روز حتی امروز کوتاه شود. به ناگاه تمام فرودگاههای لیبی همه دچار نقص فنی میشوند آیا به نظر شما زبان از این دیپلماتیکتر میشود؟ در آخر چه خوب است که در اینجا هزار لعنت و نفرین نثار پیر کفتار استعمار کنیم که چه به روزگار کشورهای جهان سوم آورده است که مسئولین کشور ایران و لیبی مجبورند به زبان انگلیسی با هم صحبت کنند و دچار اشتباه در درک همدیگر شوند آنهم در عالیترین سطح کشوری.»
نشریه پیکار نیز در همان روزها تحت نوان (وعده پایان پرده نمایش ضدامپریالیستی به امپریالیسم) در شماره 24 خود پس از بررسی شرکت شهید رجایی در سازمان ملل و با ارتباط دادن این سفر به مسئله گروگانگیری مینویسد:
«آقای رجایی نخستوزیر مکتبی خط امام و به اعتبار رژیم و رویزیونیستها ضدامپریالیست به نیویورک سفر کرد تا در اجلاس شورای امنیت شرکت کند.
رادیو، تلویزیون و مطبوعات وابسته با بوق و کرنای تبلیغاتی این مسئله را منعکس کردند و هیچ بروی خود نیاوردند که چگونه شرکت در اجلاس شورای امنیت را در گاذشته رادیو تلویزیون و مطبوعات زیر سیطره حزب جمهوری اسلامی سیاست سازش با امپریالیسم و لیبرالیسم نام نهاده بودندند.
آقای رجایی نخستوزیر منتخب همان حزبی است که هنگام ورود والدهایم رئیس سازمان دول متحد به اران عکس دیدار این دلال امپریالیسم را با شاه و فرح انداخته و شورای امنیت را فاقد هر گونه ارزشی دانسته و عدم شرکت خود را در این ارگان زیر سلطه امپریالیستها یکی از مبارزات بزرگ علیه امپریالیسم قلمداد کرده بودند البته آقای رجایی که جار و جنجالهای مخالفت با شورای امنیت را به خاطر داشت برای نگهداشتن ظاهر امر به شورای امنیت انتقاد کرد و گفت که برای رساندن ندای مظلومیت ملت ایران به گوش مردم دنیا به آنجا رفته است اما یک سؤال پته این عوام فریب را روی آب میآورد چرا در جریان سفارت برای رساندن ندای مظلومیت ملت ایران به شورای امنیت نیامدید. اگر آمدنتان به شورای امنیت هدفی جز رساندن ندای مظلومیت به گوش مردم دنیا نداشت پس چرا خود را از این تریبون در آن هنگام محروم ساختید. چرا بنیصدر که با سیاست آمدن به شورای امنیت، پست وزارت خارجه را پذیرفته بود، پس از دو سه روز جای خود برا به قطبزاده و بلندگوهای تبلیغاتی رژیم شرکت در شورای امنیت را سازش با امپریالیسم قلمداد کرد نه این حرفها بهانه است.
شما آن بار در شورای امنیت شرکت نکردید چرا که این امور لازمه نمایش ضدامپریالیستی تان بود چرا که شما عرف بینالمللی را شکستن و دعواهای دیپلماتیک و ظاهرفریبانه و فحش دادن و گروگان گرفتن دیپلماتها و .. را میخواستید مبارزه علیه امپریالیسم جا بزنید و برای تکمیل نمایش لازم بود تا در این عرصه نمایشات دیپلماتیک شرکت نکنید.
شما آن بار در شورای امنیت شرکت نکردید برای اینکه اول نمایش بود در حالی که الان شما دارید مقدمات پایان نمایش را فراهم میآورید و چنین است که شرکت در شورای امنیت، این بار نه به معنای سازش با لیبرالیسم بلکه موفقیتی بزرگ برای اسلام و مکتب جا زده میشود.»
پاسداشت سالگشت شهادت رییس جمهور مکتبی «محمدعلی رجایی»/23
***
هفتهنامه جاما که ظاهرا سفر شهید رجایی مورد تأییدش بود باز هم دست از حرکت مذبوحانه خود برنداشته و در شماره 84 خود تحت عنوان (ارتباط سیاست داخلی با خارجی) پس از بررسی نظرات نخستوزیر و نمایندگان مجلس و همچنین بررسی سیاست خارجی کشور بدون اینکه بحث از عامل اصلی عدم ثبات در سیاست خارجی مملکت بیاورد جهت خود را در مقاله تغییر داده و به کوبیدن دولت پرداخته چنین مینویسد:
«اما به آن برادرانیکه تازه متوجه لزوم داشتن سیاست خارجی روشن شدهاند باید یک موضوع بسیار مهم را یادآور شد که سیاست خارجی هر کشوری دقیقا با سیاست داخلی و برنامههای اجرائی در کلیه امور کشور در داخل ارتباط دارد و از آن منفک نیست. لذا اگر سیاست داخلیمان نیز چندان از وضوح و روشنی کامل برخوردار نمیباشد. قریب 20 ماهی که از پیروزی انقلاب میگذرد ما شاهد انواع و اقسام اقدامات متضاد، عجولانه، متفاوت که از قطبهای مختلف قدرت اتخاذ شده و اجرا شده و بیشتر آنها هم به نتایج چندانی نرسیده و ضرر هم داشته بودهایم.
برای مشکل مسکن برنامههایی اعلام میشود که ناگهان بیش از یک میلیون به جمعیت تهران میافزاید. بعد از آن موضوع مسکوت میماند، اقدامات دیگر شروع میشود. مشکل بیکاری را نتوانستهایم حل کنیم، مسئله تعدیل ثروتها و جلوگیری از استثمار کارگران و زحمتکشان همچنان لاینحل مانده است، انقلاب فرهنگیمان نتیجه ای جز بستن دانشگاهها و نارضایتی بیش از یک میلیون دانشجو و خانوادههای وابسته به آنها نداشته است مراکز مختلف علمی پژوهشی و هنری و فرهنگی یکی بعد از دیگری به عنوان صرفهجوئی تعطیل میشود بدون آنکه چیزی جانشین آن شود و برای اعتلا و معرفی فرهنگ اسلامی و فرهنگ انقلاب کاری صورت بدهد.
در بیشتر پستها افراد فرصتطلب انحصارگر نا وارد و حتی ناآگاه گمارده شدهاند بهم ریختن و تعطیل دستگاهها و بیکار نمودن کارمندان چه در بخشهای تولیدی و چه در بخشهای خدمات نوعی انقلابیگری گشته علاقهمندان با انقلاب اسلامی و کسانی که در راه انقلاب و به ثمر رسیدن آن پای فشردند و از ایثار جان و مال و فرزند دریغ نکردند بلطایف الحیل به کنار گذاشته شدند. از میتینگها و راهپیمائیها و حتی تریبونهای نمازهای جمعه برای به کرسی نشاندن نظرات خاص فردی یا گروهی و کوبیدن مخالفان بهرهبرداری شد و حتی در همین سخنرانیها فداکارترین افراد مانند مسئولین دانشگاهها به خیانت متهم شدند. آنقدر امکانات نامساعد برای اصیلترین نیروهای انقلاب و صادقترین مسلمانان متعهد به وجود آمد که کثیفترین دار و دستههای مرتجعی که در کودتای 28 مرداد نقش داشتند توانستند رشد نمایند و امکان یابند به رهبر نهضت ملی ایران دکتر مصدق بتازند و حکومتش را غیرقانونی بنامند.
مگر دکتر مصدق کسی نبود که بدون ادعا نهضت ضد استعماری ایران را به کلیه کشورهای خاورمیانه آفریقا رسوخ داد و مگر بعد از نهضت ملی ایران نبود که یک یک کشورهای این منطقه و آفریقا و آسیای جنوب شرقی بر علیه استعمار به پا خواستند و پوزه امپریالیستها را به خاک مالیدند تمام مردم کشورهای از بند رسته به پیش کسوتی مصدق در آن نهضت اذعان داشتند هیچ انقلابی تا به حال چنین به افتخارات گذشته مردم خود پشت پا نزده که ما کردیم. در امور قضائی در حالیکه روسپی بدبختی که قربانی رژیم سیاه شاه خائن است سنگسار میشود بسیاری از ساواکیها آزاد میگردند و افراد که باعث تحکیم رژیم گذشته شدهاند هنوز آزادانه میگردند و یا برای جرم واحدی در گوشه و کنار کشور و حتی در یک شهر احکام متعدد صادر میگردد و مسئولین قوه قضائیه هم کوچکترین توجهی به آن نمیکنند.
به جای بهرهگیری از جاذبه اسلامی بیشتر به دافعه آن پرداختیم و بسیاری از یاران انقلاب و هواداران و پیروان امام را صرفا به نام مکتبی نبودن طرد کردیم آخر هم معیار مکتبی بودن را هم اعلام نمیکنیم که بالاخره افراد خودشان را با آن تطبیق دهند. از رادیو و تلویزیون و مطبوعات برای جوسازی و کوبیدن دستجات مخالف و حتی ناسزاگوئی و تهمت و دروغپراکنی استفاده کردیم که حتی بسیاری از مسئولین از آن گلایه کردند و اینک هم انتقاد دارند.
هیچ برنامه مشخص و مدونی برای حل مشکلات اقتصادی رفع بیکاری بالا بردن تولید و نابود ساختن فقر، رفع کمبود نیروهای کارا و متخصص نداریم و تخصصی و کارشناسی را نفی میکنیم و اسم آن را مردمی بودن میگذاریم. ادعای مبارزه با امپریالیسم میکنیم ولی برنامهای برای قطع وابستگیها ارائه نمیدهیم. آری این مسائل و بسیاری مسائل دیگر سیاست داخلی ما را گنگ و نامشخص ساخته و بالطبع سیاست خارجی نیز که تابعی از سیاست داخلی است نامعین و تاریک خواهد بود.
این سیاست داخلی و خارجی ما در گذشته. اکنون باز تکرار میکنیم که اگر میخواهیم واقعا انقلابمان که به اصالت اسلامیش ایمان داریم الگو و نمونه در جهان قرار گیرد و اگر میخواهیم براستی تمام مردم جهان را جذب کند و حالت جهان شمولی پیدا نماید باید هم برای سیاست خارجی برنامههای مدونی تنظیم شود و از افراد متعهد و با ایمان به انقلاب اسلامی بدون انحصار طلبی استفاده گردد. برای این کار شایسته است که البته یک بار دیگر کلیه اقدامات و پیامدهای بعد از انقلاب را بدون حب و بغض ارزیابی نماییم. راههایی که رفتهایم و سرمان به سنگ خورده و اشتباه بوده به کنار بگذاریم و اقداماتی انجام دهیم که واقعا وحدتمان حفظ گردد و بیش از پیش انسجام یابد و دوباره نیرویی بسازیم که نه امپریالیستها و نه نوکران آنها مثل صدام عراقی نتوانند انقلاب و کشورمان را مورد تهدید قرار دهند.»
روزنامه «عدالت» ارگان مائوئیستهای آمریکایی نیز که ظاهرا موافق حرکت برادر رجایی به نیویورک بود به جهت هماهنگی با دیگر همگامانش در شماره 68 خود تحت عنوان چند نکته پیرامون مصاحبه تلویزیونی نخستوزیر چنین مینویسد:
«هنگام بازگشت به ایران آقای رجایی با خبرنگار سیمای جمهوری اسلامی مصاحبهای داشتند که در طی آن گزارش خلاصهواری از سفر خود به نیویورک الجزایر و لیبی دادند که متاسفانه حقطلب را در این مورد این کارزار مثبت تبلیغاتی بیان نداشتند و در بعضی موارد هم مطالبی را عنوان نمودند که تا حدودی باعث ابهام و گیجی میشود.
1-ایشان تاکید بسیاری میکردند که مذاکرات دیپلماتیک مطابق عرف بینالمللی مورد قبول ایران نیست و دوستان به ایشان میگفتند که خیلی صریح و بیپرده بودهاند اما در همان مصاحبه آقای رجایی مطرح کردند که به خبرنگاران آمریکایی توضیح داده است که همه مصاحبه را پخش کنند و چیزی از آن را تحریف ننماید آقای رجایی گفتند چون در آنجا لغت خیانت را به کار نبردم اینجا هم به کار نمیبرم ما سؤال میکنیم آیا همین مثال کوچک دلیلی بر این نیست که آقای رجایی هم در شرایطی از زبان دیپلماتیک استفاده میکند؟ اگر خبرنگاران آمریکایی در نشر اخبار انقلاب خیانت میکنند که بسیاری از آنها میکنند چه دلیلی باعث شده که آقای رجایی لفظ خیانت را در جمع آنها بکار نبرده است.
اما ... آقای رجایی در جواب سؤال دیگری که صحبت یک ساعت و نیم ایشان با کورت والدهایم از چه اهمیتی برخوردار بوده است میگویند که این یک ساعت و نیم واقعا یک ساعت و نیم نبوده است بلکه یک ساعت آن به صحبتهای کلی و تعارفات دیپلماتیک گذشته است؟ باز سؤال میکنیم پس چرا تن به این تعارفات دیپلماتیک دادید؟
جالبترین قسمت مصاحبه آقای رجایی مربوط میشد به توضیحات ایشان در مورد سفر به لیبی توضیح میدادند که بیشتر در خطوط کلی بحث شد چرا که نقطه نظرهای مشترک وجود داشت و مسائل فرعی زودگذر هستند. لااقل چه خوب بود که آقای رجایی با مردم ایران به زبان دیپلماتیک صحبت نمیکردند و این خطوط اساسی مشترک با لیبی را روشن میکردند و مسائل فرعی که از صحبتهای ایشان اینچنین استفاده میشد که مورد اختلاف هستند. نیز به همچنین. آیا ماجرای آیتالله موسی صدر و تجاوز عراق به ایران و تجاوز شوروی به افغانستان از جمله این مسائل فرعی و زودگذر بودهاند؟
آقای رجایی توضیح دادند که علیرغم تلاش مقامات مسئول لیبی موفق به دیدار سرهنگ قذافی نشده است. البته به نظر ما چه بهتر که نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران دستش را در دست کسی که موسی صدرها را به زندان انداخته است و دستش در دست قاتلین خلق افغانستان و اریتره است نگذاشته است. اما توضیحات دیپلماتیک آقای رجای درباره عدم موفقیت در دیدار با قذافی جالبترین بخش این مصاحبه است و ایشان گفتند ما به مقامات لیبی که عربی حرف میزنند به انگلیسی گفتیم فقط امروز در لیبی هستیم. و آنها فکر کردند ما به انگلیسی به آنها میگوییم دو روز در اینجا هستیم در ضمن آقای قذافی چون اطلاع نداشت 1500 کیلومتر از آقای رجایی فاصله گرفته بود و چون این فاصله میتوانست با پرواز هوایی خیلی زودتر از دو روز حتی امروز کوتاه شود. به ناگاه تمام فرودگاههای لیبی همه دچار نقص فنی میشوند آیا به نظر شما زبان از این دیپلماتیکتر میشود؟ در آخر چه خوب است که در اینجا هزار لعنت و نفرین نثار پیر کفتار استعمار کنیم که چه به روزگار کشورهای جهان سوم آورده است که مسئولین کشور ایران و لیبی مجبورند به زبان انگلیسی با هم صحبت کنند و دچار اشتباه در درک همدیگر شوند آنهم در عالیترین سطح کشوری.»
نشریه پیکار نیز در همان روزها تحت نوان (وعده پایان پرده نمایش ضدامپریالیستی به امپریالیسم) در شماره 24 خود پس از بررسی شرکت شهید رجایی در سازمان ملل و با ارتباط دادن این سفر به مسئله گروگانگیری مینویسد:
«آقای رجایی نخستوزیر مکتبی خط امام و به اعتبار رژیم و رویزیونیستها ضدامپریالیست به نیویورک سفر کرد تا در اجلاس شورای امنیت شرکت کند.
رادیو، تلویزیون و مطبوعات وابسته با بوق و کرنای تبلیغاتی این مسئله را منعکس کردند و هیچ بروی خود نیاوردند که چگونه شرکت در اجلاس شورای امنیت را در گاذشته رادیو تلویزیون و مطبوعات زیر سیطره حزب جمهوری اسلامی سیاست سازش با امپریالیسم و لیبرالیسم نام نهاده بودندند.
آقای رجایی نخستوزیر منتخب همان حزبی است که هنگام ورود والدهایم رئیس سازمان دول متحد به اران عکس دیدار این دلال امپریالیسم را با شاه و فرح انداخته و شورای امنیت را فاقد هر گونه ارزشی دانسته و عدم شرکت خود را در این ارگان زیر سلطه امپریالیستها یکی از مبارزات بزرگ علیه امپریالیسم قلمداد کرده بودند البته آقای رجایی که جار و جنجالهای مخالفت با شورای امنیت را به خاطر داشت برای نگهداشتن ظاهر امر به شورای امنیت انتقاد کرد و گفت که برای رساندن ندای مظلومیت ملت ایران به گوش مردم دنیا به آنجا رفته است اما یک سؤال پته این عوام فریب را روی آب میآورد چرا در جریان سفارت برای رساندن ندای مظلومیت ملت ایران به شورای امنیت نیامدید. اگر آمدنتان به شورای امنیت هدفی جز رساندن ندای مظلومیت به گوش مردم دنیا نداشت پس چرا خود را از این تریبون در آن هنگام محروم ساختید. چرا بنیصدر که با سیاست آمدن به شورای امنیت، پست وزارت خارجه را پذیرفته بود، پس از دو سه روز جای خود برا به قطبزاده و بلندگوهای تبلیغاتی رژیم شرکت در شورای امنیت را سازش با امپریالیسم قلمداد کرد نه این حرفها بهانه است.
شما آن بار در شورای امنیت شرکت نکردید چرا که این امور لازمه نمایش ضدامپریالیستی تان بود چرا که شما عرف بینالمللی را شکستن و دعواهای دیپلماتیک و ظاهرفریبانه و فحش دادن و گروگان گرفتن دیپلماتها و .. را میخواستید مبارزه علیه امپریالیسم جا بزنید و برای تکمیل نمایش لازم بود تا در این عرصه نمایشات دیپلماتیک شرکت نکنید.
شما آن بار در شورای امنیت شرکت نکردید برای اینکه اول نمایش بود در حالی که الان شما دارید مقدمات پایان نمایش را فراهم میآورید و چنین است که شرکت در شورای امنیت، این بار نه به معنای سازش با لیبرالیسم بلکه موفقیتی بزرگ برای اسلام و مکتب جا زده میشود.»
پاسداشت سالگشت شهادت رییس جمهور مکتبی «محمدعلی رجایی»/23