صراط: حسین شریعتمداری در یادداشتی با عنوان "اول استعفا، بعد..." نوشت:
نامه سرگشاده مجمع روحانیون مبارز به رهبر معظم انقلاب که با امضای آقای خاتمی منتشر شده و در آن از سلامتی ایشان ابراز خشنودی کرده بودند، همانگونه که انتظار میرفت و برای تهیه کنندگان نامه هم دور از انتظار نبود، در عرصه سیاسی کشور با بیاعتنایی آمیخته به تعجب روبرو شد. این بیاعتنایی که در مواردی با انتقاد و اعتراض نیز همراه بود واکنش عصبی برخی از مدعیان اصلاحات و روزنامههای زنجیرهای تحت مدیریت آنان را در پی داشت که به روال همیشگی صورت مسئله را تغییر داده و بدون اشاره به خیانت سران و عوامل فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، از بیاعتنایی مردم به نامه یاد شده -بخوانید از هوشیاری و بصیرت مردم- به خشم آمده بودند. انگار نه انگار که ملت با حضور حماسی و چند ده میلیونی خود در یومالله 9 دی و حماسههای مثالزدنی پس از آن، پرده نفاق از چهره فتنهگران کنار زده و مدیران بیرونی فتنه، از جمله نتانیاهو که با ذوقزدگی آنان را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» نامیده بود، دق مرگ کرده بودند.
درباره این نامه و علت بیاعتنایی مردم به آن گفتنیهایی هست؛
1- در جریان حرکت پرشتاب انقلاب اسلامی، دکتر علی امینی به منظور مدیریت و نهایتاً انحراف انقلاب از مسیری که حضرت امام(ره) ترسیم کرده بودند، پیشنهاد تشکیل «شورای سلطنت» را به شاه ارائه کرد و از وی خواست با کنارهگیری موقت و کوتاه مدت از قدرت، اداره امور کشور را به شورایی از رجال سیاسی و شخصیتهای نزدیک به جامعه مذهبی بسپارد. شاه که هنوز به حمایت آمریکا و وفاداری ارتش امیدوار بود با این پیشنهاد مخالفت کرد ولی بعد از تظاهرات عظیم و -تا آن روز بینظیر- مردم در تاسوعا و عاشورای 57 و مقاومت ایثارگونه ملت، شاه که سقوط خود را قریبالوقوع میدید به ناچار با پیشنهاد تشکیل شورای سلطنت موافقت کرد و تصمیم گرفته شد ریاست شورا به شخصی واگذار شود که از یکسو به روحانیت نزدیک باشد و از سوی دیگر مورد اعتماد دربار باشد. از این روی سید جلالالدین تهرانی که سابقه چند دوره وزارت و سناتوری را در کارنامه خود داشت و از رابطه خوبی با برخی از علما نیز برخوردار بود به ریاست شورای سلطنت برگزیده شد. این شورا موظف بود با امام خمینی(ره) تماس گرفته و با دادن امتیازاتی، موافقت ایشان را برای ادامه سلطنت جلب کند. ولی حضرت امام(ره) طی سخنانی شورای سلطنت را غیرقانونی خواند و دخالت آنان در امور کشور را جرم دانسته و از آنها خواست به سرعت از این شورا خارج شوند. با این حال، عوامل شاه که با ترغیب آمریکا هنوز به جلب موافقت حضرت امام(ره) امیدوار بودند، جلالالدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت را برای مذاکره با امام(ره) به پاریس فرستادند، تهرانی روز 28 دیماه 57 وارد پاریس شد و از حضرت امام(ره) درخواست ملاقات کرد. امام(ره) با صراحت اعلام فرمودند که با هیچیک از نمایندگان سلطنت ملاقات نخواهند کرد و شرط ملاقات با جلالالدین تهرانی را استعفای وی از شورای سلطنت دانسته و تاکید فرمودند او باید در استعفانامه خود با صراحت اعلام کند که شورای سلطنت غیرقانونی است و جلالالدین تهرانی به ناچار استعفانامه خود را به محضر حضرت امام(ره) تقدیم کرد. در متن استعفانامه وی آمده است؛
«با توجه به فتوای حضرت آیتالله العظمی خمینی دامت برکاته، مبنی بر غیرقانونی بودن شورای سلطنت، آن شورا را غیرقانونی دانسته و کنارهگیری کردم.»
سیدجلالالدین تهرانی روز سوم بهمنماه 57 و در پی تسلیم استعفای خویش به امام خمینی(ره) موفق به ملاقات با ایشان شد. وی در این ملاقات که 10 دقیقه به طول انجامید بار دیگر بر استعفای خود و غیرقانونی بودن شورای سلطنت تاکید کرد و امام راحل(ره) فرمودند: «شما با این استعفاء خدمت بزرگی به ملت خود کردید».
چرا حضرت امام(ره) با آن قاطعیت و صراحت درخواست ملاقات جلالالدین تهرانی را رد کردند؟ پاسخ این سوال پیچیده نیست، تنها به این علت که وی با تابلوی ریاست شورای سلطنت در پی ملاقات با امام(ره) بود و پذیرش او نمیتوانست مفهومی جز - نستجیر بالله - کنارآمدن امام راحل(ره) - بخوانید انقلاب اسلامی- با سلطنت داشته باشد و دقیقا به همین علت بود که وی بعد از استعفا از شورای سلطنت و تاکید بر غیرقانونی بودن این شورا، اجازه ملاقات یافت. به بیان دیگر حضرت امام(ره) اجازه ندادند رئیس شورای سلطنت با در دست داشتن پرچم برافراشته سلطنت! در حریم خونبار انقلاب اسلامی پای بگذارد و از این طریق نه فقط به تودههای عظیم مردم انقلابی دهنکجی کند، بلکه انقلاب اسلامی را از فراز شکوفایی به فرود آورده و ابتدا بدنام و سپس ناکام و ناتمام بگذارد و...
2- صبح روز 12 بهمنماه 1357 بود. حضرت امام(ره) در میان استقبال بینظیر و پرشور مردم و پس از سالها تبعید به میهن اسلامی بازگشته بود. ایشان بعد از توقفی کوتاه در فرودگاه مهرآباد در معیت مرحوم حاجسیداحمد خمینی، فرزند وفادار و فداکار خویش سوار بر خودروی بلیزری شدند که از قبل برای عزیمت حضرتش به بهشتزهرا(س) تدارک دیده شده بود. آقای محسن رفیقدوست رانندگی خودرو را برعهده داشت. در این هنگام آقای هاشم صباغیان، عضو مرکزیت نهضت آزادی نیز خود را در اتومبیل حامل حضرت امام(ره) جای داد. امام راحل(ره) خطاب به آقای رفیقدوست فرمودند، توقف کنید! این آقا باید پیاده شود! و پس از پیاده شدن آقای صباغیان در توضیح اقدام خویش گفتند؛ حضور ایشان مسئلهساز میشود... چرا؟! پاسخ این سوال نیز روشن و خالی از ابهام است. فقط به این علت که صباغیان عضو شناخته شده نهضتآزادی بود و حضور او در کنار رهبرانقلاب میتوانست این توهم را پدید آورد که حضرت امام(ره) - خدای نخواسته - از اصول اعلام شده انقلاب اسلامی دست کشیدهاند و با نهضت آزادی که به صراحت اعلام کرده بود طرفدار بقای سلطنت است، و معتقد بود شاه بماند و «سلطنت کند و نه حکومت»! کنار آمدهاند! و... نمونههای فراوان دیگری که بیرون از محدوده این وجیزه است.
3- اکنون باید از سران و عوامل فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 پرسید بعد از آن خیانت بزرگ به اسلام و انقلاب و مردم و نظام که تمامی اسناد و شواهد غیرقابل انکار آن موجود و در میدان دید مردم است، چگونه میتوانید انتظار داشته باشید بدون توبه صریح، اعلام برائت از مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس که بیپرده در خدمت آن بودهاید و قبل از تحمل مجازات که بیتردید برای برخی از فتنهگران، بسیار سنگین خواهد بود و... نامه کذایی مورد اعتنای مردم باشد؟! آیا پذیرش سران و عوامل فتنه از سوی مردم به مفهوم و معنای آن نیست که ملت بعد از آنهمه خون دادنها و خون دل خوردنها و فداکاریها و ایثارها در تقابل 35 ساله با آمریکا و متحدانش، امروزه با پادوهای نشاندار آمریکا و اسرائیل و انگلیس کنار آمده است؟! و ...
گفتنی است تعدادی از روزنامههای زنجیرهای عصبانیت خود از بیاعتنایی مردم به نامه یاد شده را با «تیتر»ها و «تحلیل»های مضحک بروز دادهاند از جمله یکی از آنها به ملامت نوشته است؛ مگر رهبرمعظم انقلاب به جذب حداکثری و دفع حداقلی توصیه نفرمودهاند؟ بنابراین چرا باید نظام از جذب آقای خاتمی و سایر اصحاب فتنه خودداری کند؟! این روزنامه زنجیرهای از خود نپرسیده است که مگر اکثریت قریب به اتفاق مردم، بارها در فرصتهای مختلف و از جمله با حضور چند ده میلیونی 9دی و... تنفر و انزجار خود از سران و عوامل فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 را به صراحت اعلام نکردهاند، بنابراین کدام عقل سلیم میپذیرد که با جذب گروه اندک و کمشمار اصحاب فتنه، اکثریت انبوه و چند ده میلیونی مردم دفع شوند؟! آیا مفهوم این پیشنهاد، دفع حداکثری و جذب حداقلی نیست؟! آنهم اکثریت مردم وفادار به انقلاب و اقلیتی که از آزمون وفاداری روسفید بیرون نیامدهاند.
نامه سرگشاده مجمع روحانیون مبارز به رهبر معظم انقلاب که با امضای آقای خاتمی منتشر شده و در آن از سلامتی ایشان ابراز خشنودی کرده بودند، همانگونه که انتظار میرفت و برای تهیه کنندگان نامه هم دور از انتظار نبود، در عرصه سیاسی کشور با بیاعتنایی آمیخته به تعجب روبرو شد. این بیاعتنایی که در مواردی با انتقاد و اعتراض نیز همراه بود واکنش عصبی برخی از مدعیان اصلاحات و روزنامههای زنجیرهای تحت مدیریت آنان را در پی داشت که به روال همیشگی صورت مسئله را تغییر داده و بدون اشاره به خیانت سران و عوامل فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، از بیاعتنایی مردم به نامه یاد شده -بخوانید از هوشیاری و بصیرت مردم- به خشم آمده بودند. انگار نه انگار که ملت با حضور حماسی و چند ده میلیونی خود در یومالله 9 دی و حماسههای مثالزدنی پس از آن، پرده نفاق از چهره فتنهگران کنار زده و مدیران بیرونی فتنه، از جمله نتانیاهو که با ذوقزدگی آنان را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» نامیده بود، دق مرگ کرده بودند.
درباره این نامه و علت بیاعتنایی مردم به آن گفتنیهایی هست؛
1- در جریان حرکت پرشتاب انقلاب اسلامی، دکتر علی امینی به منظور مدیریت و نهایتاً انحراف انقلاب از مسیری که حضرت امام(ره) ترسیم کرده بودند، پیشنهاد تشکیل «شورای سلطنت» را به شاه ارائه کرد و از وی خواست با کنارهگیری موقت و کوتاه مدت از قدرت، اداره امور کشور را به شورایی از رجال سیاسی و شخصیتهای نزدیک به جامعه مذهبی بسپارد. شاه که هنوز به حمایت آمریکا و وفاداری ارتش امیدوار بود با این پیشنهاد مخالفت کرد ولی بعد از تظاهرات عظیم و -تا آن روز بینظیر- مردم در تاسوعا و عاشورای 57 و مقاومت ایثارگونه ملت، شاه که سقوط خود را قریبالوقوع میدید به ناچار با پیشنهاد تشکیل شورای سلطنت موافقت کرد و تصمیم گرفته شد ریاست شورا به شخصی واگذار شود که از یکسو به روحانیت نزدیک باشد و از سوی دیگر مورد اعتماد دربار باشد. از این روی سید جلالالدین تهرانی که سابقه چند دوره وزارت و سناتوری را در کارنامه خود داشت و از رابطه خوبی با برخی از علما نیز برخوردار بود به ریاست شورای سلطنت برگزیده شد. این شورا موظف بود با امام خمینی(ره) تماس گرفته و با دادن امتیازاتی، موافقت ایشان را برای ادامه سلطنت جلب کند. ولی حضرت امام(ره) طی سخنانی شورای سلطنت را غیرقانونی خواند و دخالت آنان در امور کشور را جرم دانسته و از آنها خواست به سرعت از این شورا خارج شوند. با این حال، عوامل شاه که با ترغیب آمریکا هنوز به جلب موافقت حضرت امام(ره) امیدوار بودند، جلالالدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت را برای مذاکره با امام(ره) به پاریس فرستادند، تهرانی روز 28 دیماه 57 وارد پاریس شد و از حضرت امام(ره) درخواست ملاقات کرد. امام(ره) با صراحت اعلام فرمودند که با هیچیک از نمایندگان سلطنت ملاقات نخواهند کرد و شرط ملاقات با جلالالدین تهرانی را استعفای وی از شورای سلطنت دانسته و تاکید فرمودند او باید در استعفانامه خود با صراحت اعلام کند که شورای سلطنت غیرقانونی است و جلالالدین تهرانی به ناچار استعفانامه خود را به محضر حضرت امام(ره) تقدیم کرد. در متن استعفانامه وی آمده است؛
«با توجه به فتوای حضرت آیتالله العظمی خمینی دامت برکاته، مبنی بر غیرقانونی بودن شورای سلطنت، آن شورا را غیرقانونی دانسته و کنارهگیری کردم.»
سیدجلالالدین تهرانی روز سوم بهمنماه 57 و در پی تسلیم استعفای خویش به امام خمینی(ره) موفق به ملاقات با ایشان شد. وی در این ملاقات که 10 دقیقه به طول انجامید بار دیگر بر استعفای خود و غیرقانونی بودن شورای سلطنت تاکید کرد و امام راحل(ره) فرمودند: «شما با این استعفاء خدمت بزرگی به ملت خود کردید».
چرا حضرت امام(ره) با آن قاطعیت و صراحت درخواست ملاقات جلالالدین تهرانی را رد کردند؟ پاسخ این سوال پیچیده نیست، تنها به این علت که وی با تابلوی ریاست شورای سلطنت در پی ملاقات با امام(ره) بود و پذیرش او نمیتوانست مفهومی جز - نستجیر بالله - کنارآمدن امام راحل(ره) - بخوانید انقلاب اسلامی- با سلطنت داشته باشد و دقیقا به همین علت بود که وی بعد از استعفا از شورای سلطنت و تاکید بر غیرقانونی بودن این شورا، اجازه ملاقات یافت. به بیان دیگر حضرت امام(ره) اجازه ندادند رئیس شورای سلطنت با در دست داشتن پرچم برافراشته سلطنت! در حریم خونبار انقلاب اسلامی پای بگذارد و از این طریق نه فقط به تودههای عظیم مردم انقلابی دهنکجی کند، بلکه انقلاب اسلامی را از فراز شکوفایی به فرود آورده و ابتدا بدنام و سپس ناکام و ناتمام بگذارد و...
2- صبح روز 12 بهمنماه 1357 بود. حضرت امام(ره) در میان استقبال بینظیر و پرشور مردم و پس از سالها تبعید به میهن اسلامی بازگشته بود. ایشان بعد از توقفی کوتاه در فرودگاه مهرآباد در معیت مرحوم حاجسیداحمد خمینی، فرزند وفادار و فداکار خویش سوار بر خودروی بلیزری شدند که از قبل برای عزیمت حضرتش به بهشتزهرا(س) تدارک دیده شده بود. آقای محسن رفیقدوست رانندگی خودرو را برعهده داشت. در این هنگام آقای هاشم صباغیان، عضو مرکزیت نهضت آزادی نیز خود را در اتومبیل حامل حضرت امام(ره) جای داد. امام راحل(ره) خطاب به آقای رفیقدوست فرمودند، توقف کنید! این آقا باید پیاده شود! و پس از پیاده شدن آقای صباغیان در توضیح اقدام خویش گفتند؛ حضور ایشان مسئلهساز میشود... چرا؟! پاسخ این سوال نیز روشن و خالی از ابهام است. فقط به این علت که صباغیان عضو شناخته شده نهضتآزادی بود و حضور او در کنار رهبرانقلاب میتوانست این توهم را پدید آورد که حضرت امام(ره) - خدای نخواسته - از اصول اعلام شده انقلاب اسلامی دست کشیدهاند و با نهضت آزادی که به صراحت اعلام کرده بود طرفدار بقای سلطنت است، و معتقد بود شاه بماند و «سلطنت کند و نه حکومت»! کنار آمدهاند! و... نمونههای فراوان دیگری که بیرون از محدوده این وجیزه است.
3- اکنون باید از سران و عوامل فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 پرسید بعد از آن خیانت بزرگ به اسلام و انقلاب و مردم و نظام که تمامی اسناد و شواهد غیرقابل انکار آن موجود و در میدان دید مردم است، چگونه میتوانید انتظار داشته باشید بدون توبه صریح، اعلام برائت از مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس که بیپرده در خدمت آن بودهاید و قبل از تحمل مجازات که بیتردید برای برخی از فتنهگران، بسیار سنگین خواهد بود و... نامه کذایی مورد اعتنای مردم باشد؟! آیا پذیرش سران و عوامل فتنه از سوی مردم به مفهوم و معنای آن نیست که ملت بعد از آنهمه خون دادنها و خون دل خوردنها و فداکاریها و ایثارها در تقابل 35 ساله با آمریکا و متحدانش، امروزه با پادوهای نشاندار آمریکا و اسرائیل و انگلیس کنار آمده است؟! و ...
گفتنی است تعدادی از روزنامههای زنجیرهای عصبانیت خود از بیاعتنایی مردم به نامه یاد شده را با «تیتر»ها و «تحلیل»های مضحک بروز دادهاند از جمله یکی از آنها به ملامت نوشته است؛ مگر رهبرمعظم انقلاب به جذب حداکثری و دفع حداقلی توصیه نفرمودهاند؟ بنابراین چرا باید نظام از جذب آقای خاتمی و سایر اصحاب فتنه خودداری کند؟! این روزنامه زنجیرهای از خود نپرسیده است که مگر اکثریت قریب به اتفاق مردم، بارها در فرصتهای مختلف و از جمله با حضور چند ده میلیونی 9دی و... تنفر و انزجار خود از سران و عوامل فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 را به صراحت اعلام نکردهاند، بنابراین کدام عقل سلیم میپذیرد که با جذب گروه اندک و کمشمار اصحاب فتنه، اکثریت انبوه و چند ده میلیونی مردم دفع شوند؟! آیا مفهوم این پیشنهاد، دفع حداکثری و جذب حداقلی نیست؟! آنهم اکثریت مردم وفادار به انقلاب و اقلیتی که از آزمون وفاداری روسفید بیرون نیامدهاند.
آقاي شريعتمداري كيست كه شما اين همه به او مي پردازيد ، ايشان فقط يك روزنامه نگار ساده هستند و بس . چرا نظرات بقيه سردبيران روزنامه ها را هيچ گاه درج نميكنيد ولي ايشان به محض ابراز نظر سريعا درج ميشود و چرا هاي بسيار ديگر ..................!!!!!!؟؟؟؟؟؟