صراط: آینده سیاسی دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس به همهپرسی امروز اسکاتلند گره خورده است، هرچند که وی این حقیقت را تایید نکرده باشد.
امروز موعد برگزاری همهپرسی تجزیه و استقلال اسکاتلند از انگلیس است. طبق آخرین خبرهای رسیده از این کشور، هواداران استقلال و طرفداران باقی ماندن در اتحاد، شانه به شانه هم حرکت میکنند و احتمال این که اسکاتلند، این منطقه نفتخیز و ثروتمند به استقلال دست یابد نسبت به گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافته است.«تجزیه بریتانیا» روزهای گذشته، به یکی از دغدغههای جدی مقامات انگلیس- از بالاترین سطوح تا پایینترین آنها- تبدیل شده بود و طبق گزارش رسانههای انگلیس، این اواخر حتی ملکه این کشور نیز نتوانست به دلیل حساسیت موضوع، به سکوت هدفدار خود که شاید به منظور کماهمیت جلوه دادن این مسئله صورت میگرفت، ادامه دهد. وی چند روز مانده به موعد همهپرسی، تلاش کرد با طرح اظهاراتی جهتدار، به سهم خود، نقشی در ممانعت از کوچکتر شدن قلمروی حکومتی خود ایفا کند.
دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس که آینده سیاسیاش به نتیجه این همهپرسی گرهخورده نیز، در آخرین تلاشهای خود برای جلوگیری از تجزیه کشورش و در جریان سفرهای پی در پی خود به مناطق مختلف انگلیس، به تهدید و تطمیع روی آورد و مدام از عواقب تجزیه استقلال و اثرات مخرب و بعضا جبرانناپذیر آن برای استقلالطلبان سخنرانی کرد.به گزارش اخیر اشپیگل، افزایش بیسابقه تمایلات استقلالطلبانه در اسکاتلند، نه فقط انگلیسیها بلکه کل اروپا را به وحشت انداخته است. با توجه به این مقدمه، سوالی مطرح میشود مبنی بر این که چرا استعمار پیر و اروپا اینقدر از این همهپرسی به وحشت افتادهاند و چرا یک «احتمال» اینگونه آنها را بر آشفته است؟ برای یافتن پاسخ بخوانید:
1- در اسکاتلند جمعیتی بالغ بر 5/5 میلیون نفر زندگی میکنند. 80 درصد منابع نفت و گاز دریایشمال در این منطقه قرار دارد و ساکنان این منطقه به لحاظ استانداردهای زندگی، در سطحی به مراتب بالاتر از انگلیسیها قرار دارند. این منطقه با حدود 79 هزار کیلومترمربع، کاملا صنعتی است و ظرفیتهای علمی، تحقیقاتی، فنی و ... آن به طرز چشمگیری بالاست. شاید باورکردنی نباشد اما اقتصاد اسکاتلند، زمانی که قدرتمندترین اعضای اتحادیه اروپا و منطقه یورو در حال دست و پنجه نرم کردن با سختترین بحران مالی خود بودند، از رشد اشتغالزایی و افزایش تولید ناخالص داخلی برخوردار بود و در برخی عرصههای اقتصادی از بسیاری کشورهای منطقه یورو و انگلیس جلوتر بود. بنابراین، استقلال این منطقه تبعات اقتصادی بسیار سنگینی برای انگلیس خواهد داشت. آیا چنین تبعاتی برای کشوری که دچار بحرانهای جدی اقتصادی است، کافی نیست تا از شنیدن واژه «همهپرسی استقلال» به لرزه بیفتد؟
2- تقویت جنبشهای استقلالطلبانه، آن هم در سراسر اروپا، حقیقت ترسناک دیگری است که علائم آن در حالی که هنوز این همهپرسی آغاز نشده، نمایان گشته است. اشپیگل در تشریح این جملات مینویسد: تشکیل کشور اسکاتلند یعنی تقویت جنبشهای استقلالطلبانه در سرتاسر اروپا و این یعنی، فروپاشی اتحادیه اروپا. بد نیست بدانیم منطقه «فلاندر» در بلژیک، «کاتالونیا و باسک» در اسپانیا، ایالت «تیرول جنوبی» در ایتالیا و ...چهار چشمی به همهپرسی امروز اسکاتلند چشم دوختهاند ساکنان این مناطق به دلیل اینکه به لحاظ اقتصادی در شرایط مناسبی قرار دارند، با از راه رسیدن بحران مالی و برای در امان ماندن از عواقب اجرای سیاستهای ریاضتی دولتهای مرکزی، تمایلی به متحد ماندن با دولت ندارند و خواستار استقلال هستند.
در صورت موفقیت اسکاتلندیها، این تمایلات، با قطع و یقین شدیدتر خواهد شد همانطور که اعلام آخرین نتایج نظرسنجیها درباره افزایش تمایلات استقلالخواهی در اسکاتلند، این تمایلات را شدیدتر کرده است. به عنوان مثال، استقلالطلبان در «ولز» و «ایرلند شمالی»، تاکید کردهاند در صورت موفقیت اسکاتلندیها، آنها نیز به تلاشها برای جدایی از انگلیس، جدیتر از گذشته ادامه خواهند داد. نگاهی به موضعگیری برخی نمایندگان مجلس انگلیس نیز به خوبی نگرانیها از گسترش احساسات ناسیونالیستی در این دو منطقه را تایید میکند.
3- آینده سیاسی دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس به همهپرسی امروز اسکاتلند گره خورده است، هرچند که وی این حقیقت را تایید نکرده باشد. کامرون، سه روز مانده به برگزاری همهپرسی و در سفری به منطقه نفتخیز «آبردی» واقع در دریای شمال از تکه پاره شدن ارتش بریتانیا، به عنوان فقط یکی از عواقب استقلال اسکاتلند نام برد. این دو یعنی تبعات سنگین سیاسی و نظامی، پاسخ دیگری برای سوال ابتدای این نوشتار است.
4- سقوط پرستیژ انگلیس در مجامع بینالمللی و تضعیف یا حتی لغو عضویت این کشور در سازمانهای بینالمللی، نیز عواقبی هستند که به گفته خود انگلیسیها با «آری» گفتن اسکاتلندیها به همهپرسی امروز، میتواند محقق شود. «جان میجر» نخستوزیر اسبق انگلیس طی سالهای 1990 تا 1997 ، در این باره میگوید، استقلال اسکاتلند، میتواند لندن را در حوزه توانمندیهای هستهای به شدت تحت تاثیر قرار داده و بدین ترتیب نقش این کشور در پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) را تضعیف کند. به گفته این سیاستمدار کهنهکار انگلیسی، این مسئله حتی میتواند، عضویت دائم انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل را هم به خطر اندازد.نتیجه رفراندم امروز هرچه باشد و به استقلال اسکاتلند از انگلیس منجر بشود یا نشود، در این واقعیت کمترین تردیدی ایجاد نمیکند که اروپا آبستن بحرانی سخت و شکننده است، چرا که جنبش استقلالطلبانه اسکاتلندیها با توجه به گستره و جدیت آن، حتی چنانچه در همهپرسی امروز به نتیجه نرسد، خاموش شدنی نخواهد بود و از سوی دیگر، دامنه آن به حرکتهای استقلالطلبانه در چند کشور اروپایی دیگر نیز شتاب میبخشد، ضمن آن که شمار بیشتری از کشورهای اروپایی با تمایلات ریشهدار استقلالطلبانه در پارهای از مناطق خود روبرو هستند که حرکت اخیر اسکاتلندیها این تمایلات را آشکار ساخته و عملیاتی خواهد کرد.
روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«بریتانیا مرده است زنده باد آزادی!»در رابطه با اینکه «آری» یا «نه» به استقلال اسکاتلند تفاوتی ندارد؛اختصاص داد:
از نگاه استقلالطلبان اسکاتلندی امروز پنجشنبه 18 سپتامبر میتواند بهترین پنجشنبه 307 سال اخیر باشد یا فقط یک پنجشنبه کاملا معمولی دیگر که آفتاب در آن با آرزوهایی بزرگ طلوع میکند و ناامید به مغرب میرود. اگر در همهپرسی امروز فقط یک برگ «آری» بیشتر از آرای «نه، متشکریم» آنگلوفیلها یا طرفداران بریتانیایی ماندن این ملت به صندوق برود، بار دیگر فریاد «زنده باد آزادی» مبارز شجاعدل اسکاتلندی «ویلیام والاس» در هنگام قطعه قطعه شدن و گردن زده شدن توسط شاه ادوارد انگلیسی، در گوش زمان خواهد پیچید اما اگر چنین نشود هم باز از نگاه آزادیخواهان جهان این پنجشنبه بهترین پنجشنبه خواهد بود، چرا که پیام همهپرسی چنان همهگیر شده و ولوله تجزیه بریتانیا چنان زلزلهای بر ساختار قرون وسطایی پادشاهی متحد انداخته که دیگر رای «آری» یا «نه» به استقلال اسکاتلند تفاوت چندانی به حال آینده سلطنت لندن ندارد. اسکاتلندیها تا همین جا ثابت کردهاند پادشاه لخت است و خورشید امپراتوری که زمانی از اقیانوس آرام طلوع میکرد و دوباره در آن فرو میرفت، حالا از دریای شمال بر میآید و در خلیج ایرلند فرو میرود.
آلکس سالموند و حامیانش در حزب ملی اسکاتلند حتی اگر فردا هم جشن استقلال نگیرند امیدوار خواهند بود بزودی این ضیافت را برپا خواهند کرد، شاید این بار به صورت بینالمللی و همزمان با سایر ملل تحت قیمومیت ملکه و به دنبال یک فروپاشی ساختاری شبیه آنچه هنگام فروپاشی شوروی شاهد بودیم. همین امروز میتوان فریاد «بریتانیا مرده است، زنده باد آزادی!» را در خیابانهای گلاسکو، ادینبورو، فالکریک،کاردیف و بلفاست شنید. حتی مطبوعات انگلیسی که پیش از همهپرسی، همراه با دولت کامرون و بیبیسی شمشمیر را برای استقلالطلبان از رو کشیده بودند در روزهای اخیر اشارات ظریفی داشتند به این واقعیت که پس از پنجشنبه 18 سپتامبر 2014، دیگر بریتانیا بریتانیای قبل نخواهد بود. همیش مکرائه، ستوننویس روزنامه ایندیپندنت، تولد ملت جدیدی که قبلا پادشاهی متحد خوانده میشد را تبریک گفت. نیل وودفورد، ستوننویس اقتصادی روزنامه دیلیتلگراف هم نوشت همهپرسی اسکاتلند همه چیز را در جزیره به هم ریخته است و حتی اگر رای نیاورد، مرزهای مقدس پادشاهی متحد بریتانیا را قطع کرده، مرزهایی که برای 3 قرن کسی تصور رد شدن از آن را هم نمیکرد و ذهنیت امپراتوری را هنوز در میان انگلیسیها و مستعمرات سابقشان پابرجا نگاه میداشت. به همین دلیل است که آمریکاییها، خواه وزیر خارجه جان کری، خواه سخنگوی کاخ سفید یا سناتورها و حتی رئیسجمهور اسبق و شوهر رئیسجمهور احتمالی آیندهشان بیل کلینتون، هماندازه، هماندازه «الیزابت» پیر، صریحا نگران استقلال اسکاتلند هستند.
چون این اتفاق به معنی شکلگیری گسل فروپاشی یک امپراتوری غربی همانند ایالات متحده است اما حتی اگر کار به آنجا هم نرسد، نفس همهپرسی استقلال به معنای بیاعتبار شدن مفهوم امپراتوری در غرب است، مفهومی که از زمان روم باستان تا به امروز قدرتهای اروپایی و آمریکایی یکی پس از دیگری به اعتبار آن بر سر کار آمدهاند و دستگاه عریض و طویل اشرافی اروپا و حاکمیت سایه صهیونیسم آنگلوساکسون هنوز خود را پشت آن پنهان میکند. به قول فینین کانینگام، ستوننویس ایرلندیتبار پرستیوی، این همهپرسی فرصتی شد برای درنگ اهالی بریتانیا و اروپا که «آیا بدون پادشاهی و بدون امپراتوری هم میشود زندگی کرد یا نه؟» نتیجهگیری آنها از این درنگ در کوتاهمدت هر چه باشد در بلندمدت، ذهنیت مسخشدهشان در نظام سلطه را به هم خواهد ریخت.
مردمی که بیدار شده و برای سرنوشت خود تصمیم میگیرند، پادشاهان و ملکههای جدید نظامات سیاسی غربی هستند. خاندان سلطنتی به مدت چند هفته واژه «YES» را از دایره واژگانش حذف کرده بود چون حتی از تصور اینکه نظام پادشاهی در گروی پاسخ «YES» یک مشت کارگر اسکاتلندی باشد وحشت داشت.اما در آن سوی کانال مانش نیز یک امپراتوری دیگر به خطر افتاده است. اگرچه با ظهور اسکاتلند مستقل و جمهوریهای کاتالونیا و ولز و باسک و فلاندر، ممکن است آنها از دایره اتحادیه اروپا خارج نشوند و به آن بپیوندند اما در نهایت این روند به نفی ماهیت امپراتوریهای غربی دامن میزند که خود این اتحادیه سمبلی از آن است و در حقیقت بر اساس ذهنیت امپراتوری قرن نوزدهمی ناپلئون، قرن بیستمی هیتلر و قرن بیست و یکمی بانکداران یهودیتبار به اینجا رسیده است.
برای همین، اتحادیه مزور اروپا که در قامت مزدور ناتو طی ربع قرن اخیر، حمایت از تجزیه کشورهای همجوار و همپیمان روسیه در شرق اروپا را از نان شب هم واجبتر میدانست و حتی به کاسه داغتر از آش تجزیهطلبی در مناطق خارج از قلمرویش از کردستان عراق گرفته تا سینکیانگ چین تبدیل شده بود، وقتی نوبت به غرب و شمال اروپا رسید حتی از استانداردهای دوگانه مرسوم هم فراتر رفت. این اتحادیه که بهتر است آن را مجمع نوکران کاخهای سفید آمریکا و باکینگهام بریتانیا بنامیم از اواخر دهه 1990 تاکنون با یک دست برای جمهوریهای تازه استقلالیافته از شوروی و یوگسلاوی و حتی ریزکشورهایی مثل مونتهنگرو- که نامش ایتالیایی است ولی زبان مردمانش اسلاو- آغوش باز کرده و از سوی دیگر بارها و بارها در مقابل درخواستهای کاتالونیا و اسکاتلند و فلاندر و کورس برای خودمختاری بیشتر، خود را به کری زده و فراتر از آن، تهدیدشان هم کرده است.
2 سال پیش بود که روزنامه سوییسی «تاگسینسایگر» فاش کرد: «در قراردادهای اروپایی برای جدایی یک منطقه از یک کشور اروپایی نیز هیچ قاعده خاصی در نظر گرفته نشده است و رسما اتحادیه اروپا در این باره موضع احتیاط را اتخاذ کرده است.» البته فقط درباره اروپای غربی!
همان زمان رئیس کمیسیون خارجی پارلمان اروپا در واکنش به توافقنامه یک همهپرسی درباره استقلال اسکاتلند گفت: «جداییهای منطقهای برای اروپا سم است». پیشبینی او درست بود. این سم اتحادیه را رفتهرفته از پا در میآورد.
امروز موعد برگزاری همهپرسی تجزیه و استقلال اسکاتلند از انگلیس است. طبق آخرین خبرهای رسیده از این کشور، هواداران استقلال و طرفداران باقی ماندن در اتحاد، شانه به شانه هم حرکت میکنند و احتمال این که اسکاتلند، این منطقه نفتخیز و ثروتمند به استقلال دست یابد نسبت به گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافته است.«تجزیه بریتانیا» روزهای گذشته، به یکی از دغدغههای جدی مقامات انگلیس- از بالاترین سطوح تا پایینترین آنها- تبدیل شده بود و طبق گزارش رسانههای انگلیس، این اواخر حتی ملکه این کشور نیز نتوانست به دلیل حساسیت موضوع، به سکوت هدفدار خود که شاید به منظور کماهمیت جلوه دادن این مسئله صورت میگرفت، ادامه دهد. وی چند روز مانده به موعد همهپرسی، تلاش کرد با طرح اظهاراتی جهتدار، به سهم خود، نقشی در ممانعت از کوچکتر شدن قلمروی حکومتی خود ایفا کند.
دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس که آینده سیاسیاش به نتیجه این همهپرسی گرهخورده نیز، در آخرین تلاشهای خود برای جلوگیری از تجزیه کشورش و در جریان سفرهای پی در پی خود به مناطق مختلف انگلیس، به تهدید و تطمیع روی آورد و مدام از عواقب تجزیه استقلال و اثرات مخرب و بعضا جبرانناپذیر آن برای استقلالطلبان سخنرانی کرد.به گزارش اخیر اشپیگل، افزایش بیسابقه تمایلات استقلالطلبانه در اسکاتلند، نه فقط انگلیسیها بلکه کل اروپا را به وحشت انداخته است. با توجه به این مقدمه، سوالی مطرح میشود مبنی بر این که چرا استعمار پیر و اروپا اینقدر از این همهپرسی به وحشت افتادهاند و چرا یک «احتمال» اینگونه آنها را بر آشفته است؟ برای یافتن پاسخ بخوانید:
1- در اسکاتلند جمعیتی بالغ بر 5/5 میلیون نفر زندگی میکنند. 80 درصد منابع نفت و گاز دریایشمال در این منطقه قرار دارد و ساکنان این منطقه به لحاظ استانداردهای زندگی، در سطحی به مراتب بالاتر از انگلیسیها قرار دارند. این منطقه با حدود 79 هزار کیلومترمربع، کاملا صنعتی است و ظرفیتهای علمی، تحقیقاتی، فنی و ... آن به طرز چشمگیری بالاست. شاید باورکردنی نباشد اما اقتصاد اسکاتلند، زمانی که قدرتمندترین اعضای اتحادیه اروپا و منطقه یورو در حال دست و پنجه نرم کردن با سختترین بحران مالی خود بودند، از رشد اشتغالزایی و افزایش تولید ناخالص داخلی برخوردار بود و در برخی عرصههای اقتصادی از بسیاری کشورهای منطقه یورو و انگلیس جلوتر بود. بنابراین، استقلال این منطقه تبعات اقتصادی بسیار سنگینی برای انگلیس خواهد داشت. آیا چنین تبعاتی برای کشوری که دچار بحرانهای جدی اقتصادی است، کافی نیست تا از شنیدن واژه «همهپرسی استقلال» به لرزه بیفتد؟
2- تقویت جنبشهای استقلالطلبانه، آن هم در سراسر اروپا، حقیقت ترسناک دیگری است که علائم آن در حالی که هنوز این همهپرسی آغاز نشده، نمایان گشته است. اشپیگل در تشریح این جملات مینویسد: تشکیل کشور اسکاتلند یعنی تقویت جنبشهای استقلالطلبانه در سرتاسر اروپا و این یعنی، فروپاشی اتحادیه اروپا. بد نیست بدانیم منطقه «فلاندر» در بلژیک، «کاتالونیا و باسک» در اسپانیا، ایالت «تیرول جنوبی» در ایتالیا و ...چهار چشمی به همهپرسی امروز اسکاتلند چشم دوختهاند ساکنان این مناطق به دلیل اینکه به لحاظ اقتصادی در شرایط مناسبی قرار دارند، با از راه رسیدن بحران مالی و برای در امان ماندن از عواقب اجرای سیاستهای ریاضتی دولتهای مرکزی، تمایلی به متحد ماندن با دولت ندارند و خواستار استقلال هستند.
در صورت موفقیت اسکاتلندیها، این تمایلات، با قطع و یقین شدیدتر خواهد شد همانطور که اعلام آخرین نتایج نظرسنجیها درباره افزایش تمایلات استقلالخواهی در اسکاتلند، این تمایلات را شدیدتر کرده است. به عنوان مثال، استقلالطلبان در «ولز» و «ایرلند شمالی»، تاکید کردهاند در صورت موفقیت اسکاتلندیها، آنها نیز به تلاشها برای جدایی از انگلیس، جدیتر از گذشته ادامه خواهند داد. نگاهی به موضعگیری برخی نمایندگان مجلس انگلیس نیز به خوبی نگرانیها از گسترش احساسات ناسیونالیستی در این دو منطقه را تایید میکند.
3- آینده سیاسی دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس به همهپرسی امروز اسکاتلند گره خورده است، هرچند که وی این حقیقت را تایید نکرده باشد. کامرون، سه روز مانده به برگزاری همهپرسی و در سفری به منطقه نفتخیز «آبردی» واقع در دریای شمال از تکه پاره شدن ارتش بریتانیا، به عنوان فقط یکی از عواقب استقلال اسکاتلند نام برد. این دو یعنی تبعات سنگین سیاسی و نظامی، پاسخ دیگری برای سوال ابتدای این نوشتار است.
4- سقوط پرستیژ انگلیس در مجامع بینالمللی و تضعیف یا حتی لغو عضویت این کشور در سازمانهای بینالمللی، نیز عواقبی هستند که به گفته خود انگلیسیها با «آری» گفتن اسکاتلندیها به همهپرسی امروز، میتواند محقق شود. «جان میجر» نخستوزیر اسبق انگلیس طی سالهای 1990 تا 1997 ، در این باره میگوید، استقلال اسکاتلند، میتواند لندن را در حوزه توانمندیهای هستهای به شدت تحت تاثیر قرار داده و بدین ترتیب نقش این کشور در پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) را تضعیف کند. به گفته این سیاستمدار کهنهکار انگلیسی، این مسئله حتی میتواند، عضویت دائم انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل را هم به خطر اندازد.نتیجه رفراندم امروز هرچه باشد و به استقلال اسکاتلند از انگلیس منجر بشود یا نشود، در این واقعیت کمترین تردیدی ایجاد نمیکند که اروپا آبستن بحرانی سخت و شکننده است، چرا که جنبش استقلالطلبانه اسکاتلندیها با توجه به گستره و جدیت آن، حتی چنانچه در همهپرسی امروز به نتیجه نرسد، خاموش شدنی نخواهد بود و از سوی دیگر، دامنه آن به حرکتهای استقلالطلبانه در چند کشور اروپایی دیگر نیز شتاب میبخشد، ضمن آن که شمار بیشتری از کشورهای اروپایی با تمایلات ریشهدار استقلالطلبانه در پارهای از مناطق خود روبرو هستند که حرکت اخیر اسکاتلندیها این تمایلات را آشکار ساخته و عملیاتی خواهد کرد.
روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«بریتانیا مرده است زنده باد آزادی!»در رابطه با اینکه «آری» یا «نه» به استقلال اسکاتلند تفاوتی ندارد؛اختصاص داد:
از نگاه استقلالطلبان اسکاتلندی امروز پنجشنبه 18 سپتامبر میتواند بهترین پنجشنبه 307 سال اخیر باشد یا فقط یک پنجشنبه کاملا معمولی دیگر که آفتاب در آن با آرزوهایی بزرگ طلوع میکند و ناامید به مغرب میرود. اگر در همهپرسی امروز فقط یک برگ «آری» بیشتر از آرای «نه، متشکریم» آنگلوفیلها یا طرفداران بریتانیایی ماندن این ملت به صندوق برود، بار دیگر فریاد «زنده باد آزادی» مبارز شجاعدل اسکاتلندی «ویلیام والاس» در هنگام قطعه قطعه شدن و گردن زده شدن توسط شاه ادوارد انگلیسی، در گوش زمان خواهد پیچید اما اگر چنین نشود هم باز از نگاه آزادیخواهان جهان این پنجشنبه بهترین پنجشنبه خواهد بود، چرا که پیام همهپرسی چنان همهگیر شده و ولوله تجزیه بریتانیا چنان زلزلهای بر ساختار قرون وسطایی پادشاهی متحد انداخته که دیگر رای «آری» یا «نه» به استقلال اسکاتلند تفاوت چندانی به حال آینده سلطنت لندن ندارد. اسکاتلندیها تا همین جا ثابت کردهاند پادشاه لخت است و خورشید امپراتوری که زمانی از اقیانوس آرام طلوع میکرد و دوباره در آن فرو میرفت، حالا از دریای شمال بر میآید و در خلیج ایرلند فرو میرود.
آلکس سالموند و حامیانش در حزب ملی اسکاتلند حتی اگر فردا هم جشن استقلال نگیرند امیدوار خواهند بود بزودی این ضیافت را برپا خواهند کرد، شاید این بار به صورت بینالمللی و همزمان با سایر ملل تحت قیمومیت ملکه و به دنبال یک فروپاشی ساختاری شبیه آنچه هنگام فروپاشی شوروی شاهد بودیم. همین امروز میتوان فریاد «بریتانیا مرده است، زنده باد آزادی!» را در خیابانهای گلاسکو، ادینبورو، فالکریک،کاردیف و بلفاست شنید. حتی مطبوعات انگلیسی که پیش از همهپرسی، همراه با دولت کامرون و بیبیسی شمشمیر را برای استقلالطلبان از رو کشیده بودند در روزهای اخیر اشارات ظریفی داشتند به این واقعیت که پس از پنجشنبه 18 سپتامبر 2014، دیگر بریتانیا بریتانیای قبل نخواهد بود. همیش مکرائه، ستوننویس روزنامه ایندیپندنت، تولد ملت جدیدی که قبلا پادشاهی متحد خوانده میشد را تبریک گفت. نیل وودفورد، ستوننویس اقتصادی روزنامه دیلیتلگراف هم نوشت همهپرسی اسکاتلند همه چیز را در جزیره به هم ریخته است و حتی اگر رای نیاورد، مرزهای مقدس پادشاهی متحد بریتانیا را قطع کرده، مرزهایی که برای 3 قرن کسی تصور رد شدن از آن را هم نمیکرد و ذهنیت امپراتوری را هنوز در میان انگلیسیها و مستعمرات سابقشان پابرجا نگاه میداشت. به همین دلیل است که آمریکاییها، خواه وزیر خارجه جان کری، خواه سخنگوی کاخ سفید یا سناتورها و حتی رئیسجمهور اسبق و شوهر رئیسجمهور احتمالی آیندهشان بیل کلینتون، هماندازه، هماندازه «الیزابت» پیر، صریحا نگران استقلال اسکاتلند هستند.
چون این اتفاق به معنی شکلگیری گسل فروپاشی یک امپراتوری غربی همانند ایالات متحده است اما حتی اگر کار به آنجا هم نرسد، نفس همهپرسی استقلال به معنای بیاعتبار شدن مفهوم امپراتوری در غرب است، مفهومی که از زمان روم باستان تا به امروز قدرتهای اروپایی و آمریکایی یکی پس از دیگری به اعتبار آن بر سر کار آمدهاند و دستگاه عریض و طویل اشرافی اروپا و حاکمیت سایه صهیونیسم آنگلوساکسون هنوز خود را پشت آن پنهان میکند. به قول فینین کانینگام، ستوننویس ایرلندیتبار پرستیوی، این همهپرسی فرصتی شد برای درنگ اهالی بریتانیا و اروپا که «آیا بدون پادشاهی و بدون امپراتوری هم میشود زندگی کرد یا نه؟» نتیجهگیری آنها از این درنگ در کوتاهمدت هر چه باشد در بلندمدت، ذهنیت مسخشدهشان در نظام سلطه را به هم خواهد ریخت.
مردمی که بیدار شده و برای سرنوشت خود تصمیم میگیرند، پادشاهان و ملکههای جدید نظامات سیاسی غربی هستند. خاندان سلطنتی به مدت چند هفته واژه «YES» را از دایره واژگانش حذف کرده بود چون حتی از تصور اینکه نظام پادشاهی در گروی پاسخ «YES» یک مشت کارگر اسکاتلندی باشد وحشت داشت.اما در آن سوی کانال مانش نیز یک امپراتوری دیگر به خطر افتاده است. اگرچه با ظهور اسکاتلند مستقل و جمهوریهای کاتالونیا و ولز و باسک و فلاندر، ممکن است آنها از دایره اتحادیه اروپا خارج نشوند و به آن بپیوندند اما در نهایت این روند به نفی ماهیت امپراتوریهای غربی دامن میزند که خود این اتحادیه سمبلی از آن است و در حقیقت بر اساس ذهنیت امپراتوری قرن نوزدهمی ناپلئون، قرن بیستمی هیتلر و قرن بیست و یکمی بانکداران یهودیتبار به اینجا رسیده است.
برای همین، اتحادیه مزور اروپا که در قامت مزدور ناتو طی ربع قرن اخیر، حمایت از تجزیه کشورهای همجوار و همپیمان روسیه در شرق اروپا را از نان شب هم واجبتر میدانست و حتی به کاسه داغتر از آش تجزیهطلبی در مناطق خارج از قلمرویش از کردستان عراق گرفته تا سینکیانگ چین تبدیل شده بود، وقتی نوبت به غرب و شمال اروپا رسید حتی از استانداردهای دوگانه مرسوم هم فراتر رفت. این اتحادیه که بهتر است آن را مجمع نوکران کاخهای سفید آمریکا و باکینگهام بریتانیا بنامیم از اواخر دهه 1990 تاکنون با یک دست برای جمهوریهای تازه استقلالیافته از شوروی و یوگسلاوی و حتی ریزکشورهایی مثل مونتهنگرو- که نامش ایتالیایی است ولی زبان مردمانش اسلاو- آغوش باز کرده و از سوی دیگر بارها و بارها در مقابل درخواستهای کاتالونیا و اسکاتلند و فلاندر و کورس برای خودمختاری بیشتر، خود را به کری زده و فراتر از آن، تهدیدشان هم کرده است.
2 سال پیش بود که روزنامه سوییسی «تاگسینسایگر» فاش کرد: «در قراردادهای اروپایی برای جدایی یک منطقه از یک کشور اروپایی نیز هیچ قاعده خاصی در نظر گرفته نشده است و رسما اتحادیه اروپا در این باره موضع احتیاط را اتخاذ کرده است.» البته فقط درباره اروپای غربی!
همان زمان رئیس کمیسیون خارجی پارلمان اروپا در واکنش به توافقنامه یک همهپرسی درباره استقلال اسکاتلند گفت: «جداییهای منطقهای برای اروپا سم است». پیشبینی او درست بود. این سم اتحادیه را رفتهرفته از پا در میآورد.