در این راستا مصاحبه ای با پدر و مادر رجوی صورت می گیرد که مشروح آن را در متن ذيل می خوانید:
س: آقاي رجوي لطفاً جريان زنداني بودن خود را در خانه تيمي منافقين و اينكه به ميل خودتان رفته بوديد يا خير توضيح دهيد.
پدر رجوي: بسما... الرحمن الرحيم. ما به ميل خودمان نرفته بوديم. عرض كنم كه در خانه خودمان كه بوديم، اشخاص ناشناسي در سه دفعه به ما تلفن زدند و گفتند كه ما دوست شما هستيم و من هر چه سئوال كردم هويتشان را نگفتند و گفتند كه شما ماندنتان در آن خانه صلاح نيست، از آنجا حركت كنيد و از مشهد بيرون برويد. دو سه دفعه از اين تلفنها شد ولي ما اعتنايي نكرديم. دفعه بعد شخصي بنام عباس كه بعداً معلوم شد اسم او اكبر است آمد اينجا و گفت كه من عباس محمدي هستم و از هواداران پسر شما هستم و خيلي هم با هم دوست هستيم و ما راضي نميشويم كه شما دچار زحمت شويد. بنابراين خانهتان را عوض كنيد و بيائيد از مشهد برويم بيرون من گفتم آنكسي كه تلفن ميكرد او شما بوديد گفت نه ولي از دوستان من بود. بعد رفت و چند روز ديگر يك جواني با ماشين آمد و گفت «مرا عباس فرستاده كه شما را با همسرتان به منزل آنها ببرم. گفتهاند پنج دقيقه به خانه ما بيائيد و بعد برگرديد به منزل خودتان بعد كه به آنجا رفتيم فهيمديم ما را زنداني كردهاند. نه ميگذاشتند بيرون برويم و نه اينكه با همسايهها تماس بگيريم. خودشان رفتند و يك زن و يك پسر را گذاشتند كه پسره كارهاي بيرون و آن زن هم كارهاي داخل خانه ما را انجام بدهد. ساعت 7 شب هم در را از بيرون قفل ميكردند. چند روز مانديم و بعد خسته شديم گفتيم ما اينجا نميمانيم و ميخواهيم برويم. خواستم بروم ماشين بگيرم گفتند ماشين نبايد اينجا بيايد ما خودمان ماشين داريم و با اين قول كه فردا مياد و پس فردا مياد چندين روز طول كشيد تا بالاخره يكروز عصباني شديم و خواستيم برويم كه آن پسر گفت تا اجازه ندهند نميتوانيد از اينجا برويد گفتيم پس ما زنداني هستيم؟ گفت نه شما زنداني نيستيد ما براي حفظ شما اينكار را ميكنيم. شما الان كه به منزلتان برويد، يك عده سپاهي منتظرند و شما را فوري ميگيرند و ميبرند. بعد كه اينطوري شد فردايش به خانم (مادر رجوي) گفتم بيا برويم پيش آقاي طبسي (نماينده امام) خودمان را معرفي كنيم و او هر تكليفي معين بكند همان را بكنيم. اين را كه شنيدند سختگيريشان بيشتر شد، حتي من ميخواستم براي رياست جمهوري آقاي خامنهاي بروم و رأي بدهم، گفتند شما نبايد رأي بدهي اين خيانت است. بالاخره ساعت چهار شد و در باز بود من فوري رفتم بيرون و رفتم رأي دادم وقتي آمدم گفت كجا رفته بودي گفتم رفتم رأي بدهم گفت: به كي؟ گفتم به آقاي خامنهاي. بعد به من گفت كه شما منافق هستيد!! از آنجا ديگر سختگيري با ما شروع شد. تا يكروز پاسدارها آمدند و گفتند ما ميخواهيم اين خانه را بگرديم گفتيم بفرماييد. بعد رسيدگي كردند گفتند شما كي هستيد گفتم من رجوي هستم پدر مسعود و ايشان هم همسر من است. بعد با هم از آن خانه رفتيم.
س: حالا شما چه پيامي براي اين جوانها كه فريب خوردهاند داريد؟
مادر رجوي: اينها بايد به طرف اسلام برگردند و توبه كنند و به طرف امام برگردند.
پدر رجوي: اينها نه انسانيت سرشان ميشود و نه اخلاق و اسلام و نه دين و مذهب و اينها بايد بيايند توبه كنند و به اسلام برگردند و از اين كارها دست بردارند براي اينكه از اين كارهايشان نتيجهاي نميگيرند. كشتن يك شاگرد لبنياتي چه نتيجه دارد؟ كشتن يك دهاتي چه نتيجه دارد؟ كار عاقلانهاي نيست. اينها بايد عاقبتانديشي كنند. اينها اگر يك نفر را بكشند مطابق قرآن انگار تمام مردم را كشتهاند.
س: شما چه پيامي براي پسر خود (مسعود رجوي) داريد؟
پدر رجوي: من يك نامه چهار صفحهاي براي پسرم نوشتهام و اشتباهات و لغزشهايي را كه احساس كردهام، گفتهام و در آخر گفتهام كه دو راه داري. اين اعمالي كه به دستور تو انجام ميگيرد بيائي استغفار كني و در پيشگاه ملت و امام امت اظهار ندامت كني و بداني كه رحمت اسلام گسترده است. يا اگر فكر ميكني كه بيگناهي به يك دادگاه بينالمللي كه مورد قبول ايران باشد بروي و حرفهايت را بزني و با حضور نماينده ايران حرفهايت را بزني يا تبرئه ميشوي و امام و امت تو را ميپذيرند و يا محكوم ميشوي و با خون خود اين لكه ننگ را از دامان اسلام شستشو ميدهي. اگر اين كارها را نكردي بدان كه به عاق والدين دچار ميشوي و بر خلاف رضاي من و مادرت خواهي بود و اين عاقبت بدي براي تو خواهد داشت و هم در دنيا و هم در آخرت روسياه خواهي بود.
س: در مورد رفتار برادران سپاه پاسداران با خودتان توضيحاتي بفرماييد.
پدر رجوي: رفتار برادران سپاه با ما كاملاً انساني و شرعي بوده و كوچكترين اهانتي به ما نكردهاند ما را به يك خانهاي بردند كه همه چيز برايمان آماده بود و بسيار راحت بوديم.
مادر رجوي: آنجا از خانه خودمان هم بهتر بود و همه چيز در اختيارمان بود. من الان هم به آقا ميگفتم كه كاشكي همانجا ميمانديم و از وقتي كه در خانه نبوديم اينجا گربه خانه شده و كثافت سر و رويش را گرفته بود.
س: اخيراً مسعود رجوي و بنيصدر در مصاحبهاي گفتهاند كه ما شوراي مقاومت تشكيل ميهيم و رژيم جمهوري اسلامي را از بين خواهيم برد! نظر شما در اين مورد چيست؟
پدر
رجوي: اين تصور كه اينها رژيم جمهوري اسلامي ايران را ساقط كنند يك تصور
خامي است، يك تصور محال است و اينها بيخود اين افكار را در خيال خود
ميپرورانند. در اين مملكت، 36 ميليون با هم متحدند و براي جمهوري اسلامي
حاضرند از جان خود بگذرند و نمونهاش را هم ميبينيم كه الان دسته دسته
براي دفاع از مملكت ميروند. يك چنين ملت متحدي را چه كسي ميتواند شكست
دهد اين خيال باطلي است كه كسي قصد مبارزه با اين ملت را داشته باشد.