صراط: امیر محبیان به روزنامه شرق گفت:
*اعتقاد به وحدت بیش از آنکه بخشی از یک پروژه انتخاباتی باشد، برای اصولگرایان ارزشی اعتقادی دارد و نمادی از صحت مسیر و ارزشیبودن مسیرشان است.
*اکنون اصولگرایان تندرو که برای حذف رقیب به هر کاری دست میزنند و انتقام و کینه را در پیش گرفتهاند، اما بخش بزرگی از اصولگرایان سنتی و معتدل چنین نیستند. رفتار مرحوم عسگراولادی را به یاد بیاورید، ملاک تشخیص کار درست از نظر او، آن نبود که در عمل چقدر موفق است یا چقدر هوادار پیدا میکند بلکه در پی آن بود که آیا برای عمل خود حجت الهی دارد و میتواند در داوری نهایی الهی از آن دفاع کند یا خیر. برای همین واقعا معتقدم سیاست دینی و دغدغههای آن هنوز در نزد اصولگرایان زنده است و در مقابل اصولگرایان تندرو که بهجای رضایت الهی، انتقام از رقیب و کینهجویی را دنبال میکنند به رقبایی که موفقیت در جلب آرا را اصل میدانند و نه انجام تکلیف را نزدیکترند و شاید بیش از آنها از مسیر سیاست الهی دور.
* اصولگرایان وقتی نمیتوانند با گروهی به وحدت برسند نباید به باور خود تردید کنند بلکه باید به طرف اتحاد خود و نیات آنها شک کنند، ولو آنها خود را اصولگرای ناب بنامند.
*آیتالله مصباح شخصیت علمی ارزشمندی هستند ولی هیچکس برتر از باورهای دینی و فراتر از حق نیست، هیچکس در حال حاضر ملاک حق نیست بلکه حق است که همگان با آن سنجیده میشوند.
* اصولگرایان باید اصول خود را بازتعریف کنند سپس همه افراد و گروهها را به روشنی میتوانند دستهبندی کنند، ابهام در مفاهیم و تعریف شاخصههای اصولگرایی موجب ابهام در عمل شده است.
*قالیباف از لحاظ فیزیکی در زمره اصولگرایان بوده و هست، اما گاهی تلاش برای پیروزی در انتخابات او را به حرکتهای زیگزاگی در رفتار و انتخاب همراهان سیاسی کشانده است.
*به گمانم قالیباف در مدیریت موفق بوده است، فقط همواره باید جهت خود را با اصول و حق تنظیم کند، تا خلوصش مخدوش نشود. بهعنوان یک دوست، به قالی باف و اصولگرایان دارای مسوولیت در حوزه سیاست و اجرا توصیه میکنم از دریچه اصول به سیاست بنگرند نه از دریچه سیاست به اصول، تا از تناقض در رفتار و اعوجاج اعتقادی مصون باشند.
*هیچ تندرویی نباید بتواند یک اصولگرا را از مسیر خارج کند، ولی واقعیت آن است که فعلا تندروها بهراحتی اصولگرایی را از تعادل خارج میکنند و این دلیل آن است که معتقدم اشکالی وجود دارد. ما باید بازنگری کنیم. عقلانیت جزو اصول است، تندروی خلاف عقل برخلاف اصول ماست، اگر با یکی،دو شعار سطحی احساس میکنیم عقب ماندهایم و شعارهای تندروانه میدهیم دلیل آن است که ملاک و معیار را از دست دادهایم.
*یکی از اشتباهات جدی آن است که دغدغهها و ظرف فعالیت آیتالله مصباح را با پایداری یکی بدانیم. آیتالله مصباح آرمانگرایی است که از ظرف عمل و کسانی چون پایداری برای پیشبرد باورهایش بهره میگیرد، در حالی که پایداریها عملگرایانی هستند که از دیدگاههای آیتالله مصباح بهعنوان پوشش ایدئولوژیک استفاده میکنند، شاید ادبیات هر دو یکی باشد ولی دغدغههای دو طرف کاملا متفاوت است، در عمل خواهید دید پایداریها تا زمانی که دیدگاههای آیتالله مصباح، آنها را به قدرت نزدیک میکند از آن پیروی خواهند کرد درغیراینصورت آن را کنار خواهند نهاد.
*اعتقاد به وحدت بیش از آنکه بخشی از یک پروژه انتخاباتی باشد، برای اصولگرایان ارزشی اعتقادی دارد و نمادی از صحت مسیر و ارزشیبودن مسیرشان است.
*اکنون اصولگرایان تندرو که برای حذف رقیب به هر کاری دست میزنند و انتقام و کینه را در پیش گرفتهاند، اما بخش بزرگی از اصولگرایان سنتی و معتدل چنین نیستند. رفتار مرحوم عسگراولادی را به یاد بیاورید، ملاک تشخیص کار درست از نظر او، آن نبود که در عمل چقدر موفق است یا چقدر هوادار پیدا میکند بلکه در پی آن بود که آیا برای عمل خود حجت الهی دارد و میتواند در داوری نهایی الهی از آن دفاع کند یا خیر. برای همین واقعا معتقدم سیاست دینی و دغدغههای آن هنوز در نزد اصولگرایان زنده است و در مقابل اصولگرایان تندرو که بهجای رضایت الهی، انتقام از رقیب و کینهجویی را دنبال میکنند به رقبایی که موفقیت در جلب آرا را اصل میدانند و نه انجام تکلیف را نزدیکترند و شاید بیش از آنها از مسیر سیاست الهی دور.
* اصولگرایان وقتی نمیتوانند با گروهی به وحدت برسند نباید به باور خود تردید کنند بلکه باید به طرف اتحاد خود و نیات آنها شک کنند، ولو آنها خود را اصولگرای ناب بنامند.
*آیتالله مصباح شخصیت علمی ارزشمندی هستند ولی هیچکس برتر از باورهای دینی و فراتر از حق نیست، هیچکس در حال حاضر ملاک حق نیست بلکه حق است که همگان با آن سنجیده میشوند.
* اصولگرایان باید اصول خود را بازتعریف کنند سپس همه افراد و گروهها را به روشنی میتوانند دستهبندی کنند، ابهام در مفاهیم و تعریف شاخصههای اصولگرایی موجب ابهام در عمل شده است.
*قالیباف از لحاظ فیزیکی در زمره اصولگرایان بوده و هست، اما گاهی تلاش برای پیروزی در انتخابات او را به حرکتهای زیگزاگی در رفتار و انتخاب همراهان سیاسی کشانده است.
*به گمانم قالیباف در مدیریت موفق بوده است، فقط همواره باید جهت خود را با اصول و حق تنظیم کند، تا خلوصش مخدوش نشود. بهعنوان یک دوست، به قالی باف و اصولگرایان دارای مسوولیت در حوزه سیاست و اجرا توصیه میکنم از دریچه اصول به سیاست بنگرند نه از دریچه سیاست به اصول، تا از تناقض در رفتار و اعوجاج اعتقادی مصون باشند.
*هیچ تندرویی نباید بتواند یک اصولگرا را از مسیر خارج کند، ولی واقعیت آن است که فعلا تندروها بهراحتی اصولگرایی را از تعادل خارج میکنند و این دلیل آن است که معتقدم اشکالی وجود دارد. ما باید بازنگری کنیم. عقلانیت جزو اصول است، تندروی خلاف عقل برخلاف اصول ماست، اگر با یکی،دو شعار سطحی احساس میکنیم عقب ماندهایم و شعارهای تندروانه میدهیم دلیل آن است که ملاک و معیار را از دست دادهایم.
*یکی از اشتباهات جدی آن است که دغدغهها و ظرف فعالیت آیتالله مصباح را با پایداری یکی بدانیم. آیتالله مصباح آرمانگرایی است که از ظرف عمل و کسانی چون پایداری برای پیشبرد باورهایش بهره میگیرد، در حالی که پایداریها عملگرایانی هستند که از دیدگاههای آیتالله مصباح بهعنوان پوشش ایدئولوژیک استفاده میکنند، شاید ادبیات هر دو یکی باشد ولی دغدغههای دو طرف کاملا متفاوت است، در عمل خواهید دید پایداریها تا زمانی که دیدگاههای آیتالله مصباح، آنها را به قدرت نزدیک میکند از آن پیروی خواهند کرد درغیراینصورت آن را کنار خواهند نهاد.