شما در طول دوران کارتان روندی تکوینی را تجربه کردهاید، یک زمانی با گبرلوی دوران وزارت ارشاد میرسلیم مواجهیم؛ کسی که در روزنامه رسالت دبیری صفحه فرهنگی را میکند، بعد از آن گبرلویی را داریم که در خبرگزاری فارس کار میکند و چند سال بعد انجمن منتقدان را راه میاندازد که نشان دهنده نزدیکیاش به بدنه سینما است، اما بعد از انجمن بیرون میآید و فعالیتش کمی کمرنگ میشود تا میرسیم به جشنواره فجر سیام و گبرلویی که برعکس فراستی با آن اجرا و مواضع تندش، اجرای آرامیدارد و در نهایت میرسیم به گبرلوی برنامه هفت؛ گبر?وی آشتیجوی بهدنبال مصالحه. چه اتفاقی میافتد که از آن گبرلوی افشاگر روزنامه رسالت به این گبرلو میرسیم؟
من فکر میکنم که اگر این روند طی نمیشد، حتما اشتباهی رخ داده بود. اگر این نبود منطقی نبود. ما نسلی هستیم که در سال 42 به دنیا آمدهاند. همان سالهای دستگیری امام و آن حال و هوا. وقتی انقلاب شد، درست در همان هیجان انقلاب بود که ما وارد عرصه شدیم و همان زمان هم دنبالهرو اندیشه امام بودیم. هنوز به پختگی نرسیده بودیم. تازه در آن سالها بیست و دو سه سال داشتم و علاوه بر آن یک ذوق هنری و تئاتری هم داشتم. در همین فضا هم بود که وارد حوزه هنری شدم که خودش مرکز فعالیتهای انقلابی بود و من هم در آن فضا با آن آدم?ایی که به حوزه میآمدند برخوردم.
اولینباری که به حوزه رفتم یک کسی با موتور رد میشد و از من پرسید آنجا چه میکنم، گفتم میخواهم بروم داخل حوزه، مرا روی ترک موتورش نشاند و برد داخل، بعدها فهمیدم که او محسن مخملباف بوده است. بعد به من گفت که بیا آرشیو حوزه را راه بینداز و همین شد که همکاری من با حوزه شروع شد. راه افتادم در سطح شهر، میرفتم به ویدئوکلوپهای مختلف، فیلم جمع میکردم و خلاصه میکردم.
از آن جوانهای انقلابی عاشق سینما و امام بودم. من در آن فضا یکی، دو مستند ساختم اما مخملباف به من گفت که تو به درد فیلمسازی نمیخوری و به درد همان تحلیل و نوشتن میخوری. من ذوق فیلم ساختن را نداشتم اما ذوق تحلیل نوشتن را داشتم. در آن فضا با کسانی هممسیر شدم که منتسب به جربان راست بودند، متکی به جریانی بودم که در حزب جمهوری اسلامی بود. به واسطه بندر گز که در آن بهدنیا آمده بودم با کسانی مثل احمد توکلی که بچه منطقه بهشهر بود آشنا شدم، آقای متکی هم از همان منطقه نماینده شده بود، بعد هم با بچههای شبه قاره هند آشنا شدم و کمی با آنها همکاری کردم. در آن زمان روزنامه رسالت تازه تاسیس شده بود و آقای توکلی به من گفت که بیا در این روزنامه صفحه فرهنگی را راه بینداز و خب من هم خوشحال بودم که بعد از یک دورهای از تجربههایی که کسب کرده بودم و آموزشهایی که دیده بودم میشد در روزنامهای شروع به کار کنم.
شما در رسالت 14-13 سال کار کردید، در همان روزنامهای که منتسب به یک جریان منشعب از کابینه دوران جنگ بود و فلسفه راهاندازیاش مخالفت با چپگرایان کابینه بود. خود شما چقدر از نظر فکری با آن جریان منطبق و همراه بودید؟
آن زمان کارها تلفیقی از اندیشه و تفکر بود. در روزنامه هم چند گروه حضور داشتند، یکی گروهی بود که به موتلفه نزدیکتر بود، دیگری خود آقای توکلی بود که روشنتر بود، آقای نبوی بود و افرادی مثل آقای فرشیدی که صفحه آموزش و پرورش را اداره میکرد. خود آقای پرورش هم ذوق ادبی داشت، یک روزنامهنگار مسلط به ادبیات بود، در همان زمان روزنامه رسالت یک فضای فرهنگی جدی داشت. بههرحال برای من هم یک موقعیتی بود، وقتی اولین مقالهام را به روزنامه دادم و آقای نبوی آن را منتشر کرد، من هم خیلی خوشحال شدم اما بههرحال من نزدی? به جریان سیاسی روزنامه رسالت نبودم.
روزنامه رسالت حتی در زمان جنگ هم موضعگیریهای تندی علیه دولت وقت داشت، خود آقای موسوی بعدها گفت که نقدهای این روزنامه هدایتکننده ما بود، شما چقدر این حرف را قبول میکنید؟
من به نگاه سیاسی روزنامه چندان نزدیک نبودم، اما در مجموع 50 درصد این را قبول دارم.
یعنی نقدهایی که رسالت میکرد، نمیشد این طور تفسیرش کرد که تلاش میکند حال کسی را بگیرد؟
نه، فضا به آن صورت حالگیری نبود. اما بههرحال نقدهای جدی به کار مسئولان وارد بود. با این حال تلاش میشد که منصفانه برخورد شود. مطالب ما تند و شعاری و فحاشی نبود. مطالب عدالتخواهانه بود. روابط صمیمی بود اما رفتارها گاهی تند میشد. گاهی کسانی بودند که مطالب تند مینوشتند، اما اکثر نویسندههای روزنامه سعی میکردند که معتدل باشند. ما حتی گاهی ساعتها در مورد موضوع روزنامه بحث میکردیم. خود آقای توکلی بسیار مقید بود که مطالب حتما مستدل باشد.
شما در آن مقطع یک نگاه افشاگرانه داشتید، نمونهاش هم برخی افشاگریها از وضعیت سینما بود...
من در آن دوران، دو مسیر برای خودم داشتم، من یک جوان پرشور انقلابی بودم که آرامآرام داشت به تعریفی از سینمای انقلابی میرسید، تریبونی به او داده شده بود، روزنامه رسالت آن زمان در کنار دو روزنامه جمهوری اسلامی و کیهان روزنامههای مهمی بودند. آن موقع 80 درصد ذهن من این بود که در عرصه فرهنگی و هنری کاری انجام بدهم. نویسندههایی هم جمع کرده بودم که با ما کار میکردند و ما در صفحه فرهنگی به جز خبر و نقدهای سینمایی، نقد موسیقی هم داشتیم، اگر موضعی هم داشتیم آن را صریح میگفتیم. در همان زمان درباره دو، سه تئاتر نقدهایی نوشتیم که جریان سیاسی آنها را نمیپسندید. بعد خودشان رفتند برای صفحه 2 روزنامه که صفحه سیاسی بود عکس گرفتند و مطلب نوشتند.
ما در صفحه فرهنگی کمی روشنتر از دوستان دیگر در روزنامه بودیم، در همان زمان هم بود که ما برای درگذشت آوینی ویژهنامه منتشر کردیم.
در بیرون روزنامه کسانی بودند که از شما حمایت کنند؟
خود من وابسته به جریان حوزه هنری بودم که نزدیک به تاجبخش فنائیان بود. در سینما کسانی مثل مخملباف و محمدرضا هنرمند از همان جریان بودند، در جریانهای ادبی هم کسانی مانند قیصر امینپور و سیدحسن حسینی بودند. در سینما البته دو جریان بود، در حوزه کمکم جریان دیگری هم رو آمد که شمقدری، شورجه و سجادپور متعلق به آن بودند، اما من بیشتر به جریان آوینی نزدیک بودم و مقالههای او را دنبال میکردم. با این وجود در تمام آن سالها سعی کرده بودم که استقلال خودم را حفظ کنم. در همان زمان بود که نقد تندی روی فیلم «آدم برفی» نوشتم، نه برای اینکه فکر میکردم فیلم خوبی نیست، بلکه برای اینکه معتقد بودم آن فیلم برای آن زمان، مناسب نیست. جیرانی در این مورد گفته که من گفتهام اگر فیلم آدم برفی اکران شود مردم بیرون میریزند، در صورتی که من این حرف را نزده بودم، من گفته بودم که این فیلم را حوزه هنری نباید بسازد، حوزه هنری باید فیلمهایی بسازد که گفتمان انقلاب راترویج میکنند.
در همان زمان باز در تئاتری یک بازیگر زن با کلاهگیس روی صحنه آمد، من در مطلبی در اینباره نظرم را نوشتم، بعد مطلب تندی در صفحه 2 روزنامه با تصویر آن اجرا منتشر شد.
همین موقع بود که شما از روزنامه خارج شدید؟
من بیش از 10 سال در روزنامه رسالت بودم، فکرمیکنم که پختگی لازم را داشتم که وارد یک فضای جدید رسانهای بشوم و کار هم به جایی رسیده بود که تحمل روزنامه برای ما و تحمل ما برای روزنامه سخت شده بود. در همان زمان هم بود که فضای رسانهای داشت تغییر میکرد. فکر کردم که دوران مکتوب رو به اتمام است، موضوع این بود که در درون رسالت، جریانهای روشنفکرتر به راحتی نمیتوانستند کار کنند و روزنامه خودش را با نگاههای روز تطبیق بدهد.
موضوع این است که بعد از انتخابات و رفتاری که آقای ناطقنوری کرد، نگاهها تا حدودی دچار شکاف شد، برخی به موتلفه نزدیکتر بودند، برای مثل اکبر نبوی و ساداتنژاد و مانند آنها نگاهشان متفاوت بود و دنبال جایی بودند که نظرات را منتشر کنند. خود آقای توکلی خودش را جدا کرده و دنبال فضای جدیدی بود که حرف جدیدی در آن بزند، وقتی آنجا بحث میکردیم نگاه این بود که همه دنبال تخریب هستند، در صورتی که من فکر میکردم که این طور نیست.
در همین زمان بود که جریان تاسیس خبرگزاری فارس پیش آمد و من وقتی خواستم کار را با آنها شروع کنم، شرط کردم که باید اختیار تام داشته باشم.
زمانی که فارس داشت راه میافتاد، نگاه چه بود؟
اول موضوع این بود که رسانه قوی ایجاد شود، بار علمیکار را قوی کنیم و یک نگاه اصولگرایی روشن داشته باشیم، اما من اعتقاد داشتم که سرباز عرصه فرهنگ هستم و میتوانم در این عرصه کار کنم. برای شروع کار جمعی را بهعنوان مشاور انتخاب کردم که از آن جمله مثلا آقای وزیریان و شریفی بودند، در نهایت یک شورای فکری راه انداختیم که بتوانیم فعالیت جدیدتر و نوتری را سامان بدهیم. در واقع سعی کردیم در خبرگزاری یک منطق فکری درست کنیم و این جریان ادامه داشت تا موضوع جشنواره برلین پیش آمد.
و ماجرای معروف معتمدآریا...
بله، من بهعنوان نماینده خبرگزاری فارس به جشنواره برلین رفتم. در آنجا خیلی سریع خبرها را ارسال میکردم، چون خودم امکانش را داشتم و نیازی نبود که خبر را در تهران برای کسی بفرستم و او خبر را ارسال کند. بههرحال، در سالنی که فیلم «کارگران مشغول کارند» را نمایش میدادند، من هم حاضر بودم و وقتی از خانم معتمدآریا برای مصاحبه دعوت شد، بدون حجاب جلوی دوربین رفت. من این را در گزارشم نوشتم که آیا باید این طور باشد، یا اینکه باید به قوانین داخلی ما در آنجا هم احترام گذاشته شود؟ بعد روزنامه کیهان این را تیتر کرد که چرا این خانم بدون حجاب جلوی دوربین رفته است و در مطلبش آورد که گبرلو اینطور گزارش کرده. در حالی که فارس به من ایراد میگرفت که چرا گزارشم به اندازه کافی تند نبود. من میگفتم که برای کارم منطقی دارم، در همان جشنواره بود که مانی حقیقی و جعفر پناهی از حق ما برای داشتن انرژی هستهای دفاع میکردند، من هم اینها را در گزارشم نوشته بودم، اما اینها به من میگفتند که تو دروغ میگویی، در صورتی که همین موضوع را کیهان هم کار کرد. بههرحال، مانی در این ماجرا عصبانی شد اما من سکوت کردم، چون من به منطقی رسیده بودم که میگفت ما به سینما نیاز داریم، چون فقه ما با آن مخالف نیست. این منطقی بود که امام با آن جلوی آتش زدن سینماها ایستاد.
شما گفتید که نشستید ترک موتور مخملباف و وارد حوزه شدید، 15 سال بعد، نگاه شما این است و نگاه مخملباف چیز دیگری است و نگاه فرجالله سلحشور هم چیز دیگری. حالا بهنظر شما کدام مسیر درستتر است؟
به نظر من مخملباف مسیر درستی نداشت، البته خب ما دنبالهرو یک سری از آدمها بودیم. بههرحال مخملباف لیدر یک جریان بود و نمیشود این را رد کرد. اما او از ابتدا براساس اندیشههای شخصی خودش کار میکرد. اما ما خیلی سعی میکردیم که اندیشههایمان را با امام تطبیق بدهیم. در حالی که مخملباف مسیر شخصی خودش را میرفت و البته در ابتدا حوزه هنری هم کسی را نداشت و او را پذیرفت اما مخملباف خیلی نظرات شخصی خودش را اعمال میکرد، از زمانی که فیلم «دستفروش» را ساخت این وضعیت وجود داشت.
سلحشور هم که در حوزه بود اطلاعات و دانش و مطالعه سینماییاش کم بود، خیلی نمیتوانست تبیینکننده درستی باشد، چون نگاهش خیلی محدود بود؛ در حالی که امام خیلی بازتر از اینها فکر میکرد. برای من همین موضوع ملاک بود که امام جلوی سینماسوزی را گرفت. چون امام پنج سال بعد از انقلاب را میدید، امام این را میدید که انقلاب میخواهد از ابزار سینما استفاده کند.
بعد از جا افتادن شما در فارس بود که موضوع انجمن منتقدان پیش آمد که البته در انتخابات دور سوم آن شما عملا خارج شدید. ماجرای آن انتخابات چه بود؟
من از اول هم خیلی معتقد به حضور انجمن منتقدان در خانه سینما نبودم، در مقطعی عدهای میخواستند آن را منحل کنند اما فکر کردم که اگر این انجمن منحل بشود دیگر هیچ وقت دوباره سرپا نخواهد شد، در همان مقطع با دوستانم گفتم که باید این انجمن را حفظ کرد و مجمع را دوباره راه انداختیم. من به واسطه اینکه در خبرگزاری بودم فکر میکردند که این قدرت را دارم که آن روزهای بحرانی را پشت سر بگذارم، در نتیجه دو سال اول را طی کردیم و دیدم که درون انجمن هم چندان رو به راه نیست، چون مثلا مشخص نبود که چه کسانی کارت میگیرند، انجمن محدود شده بود به اینکه تنها سالی یک جشن برگزار کند و من معتقد بودم که باید در درون انجمن یک بازنگری شود، اعضا منتقدان و خبرنگاران واقعی این حوزه باشند. در دور آخر از این رویکرد استقبال نشد و من بیرون آمدم.
همان موقع از خبرگزاری فارس هم بیرون آمدید...
در همان مقطع در درون فارس هم یک سری زمزمههایی بود که نگرشهای سیاسی در حال تغییر کردن هستند و خواستههایی داشتند که من نمیتوانستم آنها را انجام دهم، اینکه با یک بازیگر درجه سه مصاحبه کنیم و او را مطرح کنیم چیزی نبود که من بخواهم انجام بدهم. چون من بیشتر بهدنبال تحلیل بودم و آنها بیشتر بهدنبال این زرق و برقهای کار بودند.
همزمان که کار مطبوعاتی میکردم، در واقع در همان دورانی که در رسالت بودم هم سعی میکردم بیشتر خودم را به پشت صحنه بکشانم و بههرحال مسائل مالی هم مطرح بود که در نتیجه من یک شرکت تبلیغاتی ایجاد کردم و یک دفتر سینمایی هم تاسیس کردم، این جریانها که در فارس اتفاق افتاد من هم تصمیم گرفتم استعفا بدهم و رفتم به سمت کاری که قبلا آغاز کرده بودم، که در آن 40 درصد کار سینمایی میکردم و 60 درصد هم کارهای خودم را میکردم.
بعد از اینها بود که پس از چند سال غیبت، ماجرای حضور شما در جشنواره فجر سیام پیش آمد و بعد کمکم حضورتان در برنامه هفت. زمانیکه مسئولیت هفت را برعهده نگرفته بودید در یک یادداشت در وبلاگتان خیلی تند به نقد این برنامه تلویزیونی پرداختید.
من بر مبنای چارچوبهای خودم منتقد بودم، بحث نشستهای جشنواره زمانی پیش آمد که آقای ضرغامی مسئول معاونت سینمایی بود، من البته تجربه آن کار را هم داشتم، نگاهم براساس تحلیل و کار منتقد مجری بود، نگاه من این بود که جریان جیرانی نمیتواند در درون جریان انقلاب باشد. چون فکر میکردم کسی که میآید کار را به عهده بگیرد، باید تبیینکننده اندیشههای انقلاب باشد، البته آقای جیرانی روزنامهنگار و فیلمساز بسیار خوبی است اما احساس میکردم که روند کار مطابق با اندیشههای امام و رهبری نبود، در مورد فراستی هم آن نگاه تند او را قبول نداشتم و البته فن بیان و استدلالهای او را تحسین میکنم اما فکرمیکنم که او نمیتواند لیدر یک جریان باشد. در آن دورانی هم که او در مجله آوینی کار میکرد یک نویسنده بود و لیدر جریان خود آوینی بود، در حالی که بعد از فوت آوینی اینطور جلوه داد که او لیدر بوده است. اما در مجموع من بهشدت مخالف تکصدایی بودم و فکر میکردم که اگر برنامه تکصدایی باشد نمیتواند برنامه خوبی از کار دربیاید.
شما معتقد هستید که یک برنامه تلویزیونی منبعث از فضای سینمایی است یا اینکه میتواند یک نقش سازنده داشته باشد؟
من فکر میکنم که برنامه نمیتواند بیهدف باشد، اگر یک برنامه در یک رسانه خصوصی بود ماجرا فرق میکرد اما در رسانه ملی برنامه باید تبیینکننده سینمای انقلاب و نظرات انقلاب باشد، بخشی از برنامه البته باید به مسائل داخلی سینما هم بپردازد اما بخشی از آن هم باید بیان دیدگاهها باشد.
من در دورانی که آقای جیرانی برنامه را اداره میکرد تنها یک منتقد بودم که یکی دوبار هم به برنامه دعوت شده بودم. من پای ثابت برنامه نبودم و شاید دلیلش این بود که جیرانی خیلی نگاه من را دوست نداشت. اما بههرحال یک روز به من زنگ زدند و گفتند که در جلسهای که برای واگذاری مسئولیت برنامه هفت تشکیل شده است شما رای آوردهاید برای جانشینی آقای جیرانی. من با اعتقادی که به آقای ضرغامی و آقای دارابی داشتم قبول کردم که اگر نیاز هست من آنجا باشم.
آن موقع جیرانی درمورد اتفاقهایی که افتاد گفت یک جریان فکری بیرون صدا و سیما هست که به بخشهایی فشار میآورد و آنها یک اتاق فکر تشکیل دادهاند تا موضوع را کنترل کند و از دل آن اتاق فکر این تغییر پیش آمده مطرح شده است. اساس تغییراتی که پیش آمد این بود که جیرانی نباشد یا اینکه یک جریانی بیاید کار را به عهده بگیرد؟
من از این چیزهایی که آقای جیرانی گفته است خبر ندارم، اما تحلیل من این است که یک جریانهایی بودند که انتظارها و توقعهایی داشتند که میخواستند به آنها پاسخ داده شود و به نظر من این طور نبود که جریان آقای جیرانی نخواهد به آن موضوعها عمل کند اما بلد نبود آن خواستهها را پیاده کند.
من بخشی از آن خواستهها را بحق میدانم؛ آقای جیرانی مسیر خودش را میرفت و هر روز به مخالفتها افزوده میشد تا اینکه در نهایت گروههای سیاسی واکنش نشان دادند.
برخی میگفتند که این واکنش از ماجرای بحث دهنمکی و جیرانی در یکی از برنامههای هفت آغاز شد.
اینها شایعه است. من بعد از اینکه قرار شد برنامه هفت را بگیرم، چند جلسه با آقایان داشتم. این طور نبود که بگویند به خاطر آن نقد یا آن حرف بود که برنامه را متوقف کردند. موضوع این بود که اینها آن جریان اندیشهای حاکم بر برنامه را نمیپسندیدند و نمیتوانستند آن را منطبق با چیزی که میخواهند بکنند. البته فشارهای بیرون هم بود، از جمله مثلا آن نامه 24 تشکلی که نوشته بودند و اعتراض کرده بودند.
شما الان هم دریافتی از آن 24 گروه دارید؟
اولینبار به من گفتند در جلسه کار گروه شرکت کنم. عده زیادی هم در آن کارگروه بودند. من در آن کارگروه خواستم که مانیفست برنامه را به من بگویند، اما چیز مکتوبی به من ندادند که من ببینم استراتژی چیست. همه حرفها به صورت شفاهی بود، در همان جلسه، به من گفتند ما چهار انتظار داریم، یکی اینکه کسی که کار را به عهده میگیرد، باید مسلط به سینما باشد، بعد دیدگاههای امام و رهبری را بشناسد و تبیین کند، دیگر اینکه رسانهملی را بشناسد و چهارم اینکه ژورنالیست باشد.
گزینههای دیگری هم غیر از شما مطرح بودند؟
من در جریان آنها نیستم. وقتی من کار را به عهده گرفتم اصلا از گذشته چیزی نپرسیدم. من رفتم ازآنها پرسیدم که چه میخواهند و آنها این چهار مورد را گفتند، بعد من گفتم که صبر کنید تا من به یک مانیفست برسم. رفتم و دوباره خودم را بازسازی کردم، دوباره مجموعه مقالههای شهید آوینی را خواندم، دوباره صحیفهنور را خواندم، قوانین را دوباره خواندم و همه اینها را برای خودم به یک دفترچه تبدیل کردم که شد استراتژی برنامه و آن را دادم به آقایان. در آنجا گفتم که به نظر من لازم است نظام سینمایی را داشته باشیم، باید از فرصتها استفاده کنیم که نظرات رهبری را تبیین کنیم، بر مبنای جذب حداکثری کار کنیم، مخاطبان را در نظر بگیریم و تکلیف را روشن کنیم که چه کسی مقصر است و چه کسی مسئولیت و وظیفه دارد که کارها را درست کند. هنرمند صاحب تفکر، ذوق، فکر خلاقیت است و نمیشود تراوشهای ذهنی او را محدود کرد، اما این ما هستیم که باید سیاستها را مشخص کنیم و آنها را تبیین کنیم تا هنرمند خودش را مطابق با آنها کند. وقتی شما به کسی مجوز دادهاید دیگر نمیتوانید او را محکوم کنید که چرا این را ساختهای.
وقتی کار را شروع کردید شرایط برای شما ویژه بود؟ بههرحال کار بعد از جایگزینی احتمالا سختیهایی داشته است. آیا در آن شرایط شما با نگاهی که در این 16-15 سال به آن رسیدهاید کار را شروع کردید؟ بههرحال شما دیگر آن گبرلوی رسالت هم نبودید اما نمیتوانید این را نادیده بگیرید که باید برخی چیزها را ثابت میکردید. از طرفی برخی تغییرها برای برنامه، برنامهریزی شده بود و شما باید پاسخگو میبودید.
مسلم است که من با شرایط سختی کار را شروع کردم. اگر برنامه عادی بود و گذشتهای نداشت حتما کار ما خیلی راحتتر میبود و این همه موج منفی وجود نداشت.
اما وقتی این کار را شروع کردم اول باید آن موجهای منفی را اصلاح میکردم، باید ثابت میکردم که من مخالف برخی چیزها نبودم هرچند منتقد بودم. من دنبال این نبودم که چالشی ایجاد کنم. من نمیخواستم مخاطبها را از دست بدهم، خود من سالها در جناحها و طیفهای مختلف بودهام اما باید همه آنها را کنار میگذاشتم و طبق آن چیزی که منطبق با اندیشههای نظام است پیش میرفتم. باید این را در نظر میگرفتم که اگر بخواهم در هفت مطابق با نگاههای جناحی پیش بروم مخاطبها را از دست خواهم داد.
در آغاز کار من با طیفها و نگاههای مختلف رو بهرو بودم، نباید فکر میکردم که حرفی که من میزنم حرف آخر است، شاید حرفهای من هزاران مخالف و مدافع داشته باشد. البته همان موقع خیلیها که با من مخالفت میکردند، فکر میکردند که من آمدهام آنها را بیچاره کنم.
وقتی من وارد برنامه شدم، به این نتیجه رسیدم که نگاه را باید مستقلتر کرد. وقتی برنامه را شروع کردم، درگیر مشکلی شدم؛ در هفتههای اول هیچکس حاضر نبود در برنامه حاضر شود، من برای برنامه اول به 100 نفر زنگ زدم، ولی هیچکس حاضر نشد در برنامه حاضر شود، تنها کسانی که به من کمک کردند یکی خود آقای فراستی بود که حاضر شد در برنامه باشد و برنامه نقد را تنظیم کرد و کمک و راهنماییهایی هم کرد، غیر از او فرهاد آییش میهمان برنامه بود که برای بازی در فیلم چک به برنامه آمد. راستگفتار و مهرزاد دانش هم آمدند، و برای بخش می?گرد هم ساداتیان و اطیابی آمدند و بالاخره توانستم آن شب را از سر بگذرانم. فضایی ایجاد شده بود که خیلیها به راحتی نمیپذیرفتند، فضای رسانهای هم منفی شده بود که من فکر میکنم خود آقای جیرانی در آن بیتاثیر نبود. قرار ما این بود که شب اول اجرا، من و آقای جیرانی در آخرین اجرایش در هفت با هم برویم. اما این اتفاق نیفتاد، در صورتی که اگر آقای جیرانی این لطف را به من میکرد میتوانست خیلی موثر باشد. آقای جیرانی هم البته از رفتار یکی از مدیران تلویزیون ناراحت شد که قبول نکرد آن شب با من برنامه را روی آنتن ببرد.
اما در مورد فضای رسانهای هم این موضوع جالب بود که همان رسانههایی که ضد برنامه هفت بودند و آن را نقد میکردند همانها از تغییر ایجاد شده ناراضی بودند. انجمن منتقدان علیه برنامه هفت بیانیه داده بود اما وقتی آقای جیرانی از برنامه رفت بیانیه داد و اعلام حمایت کرد. من خیلی از این رفتارها تعجب کردم. فکر میکردم که شاید از من گبرلو خوششان نمیآید. همین انجمن منتقدان یک بار هم نگفت که ما خوشحالیم از اینکه یک نفر از ما حالا در برنامه هفت کار میکند.
این واکنشها و فضای سخت و منفی تا کجا ادامه داشت؟
من ششماه تمام درگیر این موضوع بودم، سعی میکردم که هر هفته با مخالفان برنامه گفتوگو کنم. در شش ماه اول هر روز کارم ملاقات با این دوستان بود. بچههای جبهه فکری انقلاب لیدر این جریان بودند، بارها با آنها گفتوگو کردم. سراغ خانه سینما رفتم، با منتقدها حرف زدم، سعی میکردم که دیدگاههای جدید خودم را معرفی کنم. در رسانهها براساس یک بیوگرافی که از من منتشر شده بود همه قضاوت میکردند و آن بیوگرافی را بارها منتشر کردند. نگاه این بود که گبرلو میآید که چیزهایی را نابود کند، در صورتی که اصلا این طور نبود.
بعد از آن شش ماه بود که ما تازه به یک پختگی کامل رسیدیم. یک تیم مشاور و یک تیم اجرایی خوب، که از نظر فکری هم سالم بود، جمع کردیم که حرفه برنامهسازی را درک کرده بودند. برای من مهم است که چه چیزی روی آنتن میرود و چه حسی را منتقل میکند. من سعی میکنم حسهایی که منتقل میشود درست و اصولی باشد، تا مخاطب را از دست ندهیم. آرامآرام که به استراتژی رسیدیم، تکلیف خودم هم روشن شد. برنامه ما این بود که تنش را کم کنیم و آرامش را افزایش بدهیم.
حالا مدت زیادی از زمانی که شما کار هفت را شروع کردهاید گذشته است، فکر میکنید که هفت چه چیزی به سینمای ما اضافه کرده است که اگر نباشد از دست میرود؟
من بر اساس نظرات مردم، تماسها و مطبوعات میگویم بهنظر میآید که نسبت به سینما نگاه منفی نیست. در گذشته طوری بود که هفت نگاهها را به سینما منفی کرده بود و مردم ترجیح میدادند که فیلمهای خارجی ببینند.
فیلمسازها هم دچار یک دلزدگی از جریان نقد بودند و معمولا منتقدها اهمیت نمیدادند مگر به آنهایی که به خودشان نزدیک بودند. ما تلاش کردیم که کمی این فضا را آرام کنیم، یک فضایی ایجاد کنیم که در آن هنرمند بتواند با مردم حرف بزند. تلاش کردیم که نگاه مردم و مسئولان را به سینما مثبت کنیم. اگر هفت چنین تاثیری گذاشته باشد، موفق بوده است. سینما به هدف خودش که برقراری رابطه خوب با مردم است میرسد.
در برنامه زنده یک سری تاکتیکهایی لازم است، لازم است که فضای باز برای هنرمندها باشد و من هم دوست دارم که این فضا باشد. به هنرمند باید با دیده احترام نگاه شود. ما بهدنبال تخریب اسطورهها نیستیم. اگر این نگاه را ترویج کنیم، میشود فضا را برای خلاقیت هنرمندان مهیا کرد.
در فضای سیاسی، رشد فرهنگی اتفاق نمیافتد. ابزار فرهنگی باید قدرتمند باشد تا بتواند جامعه را متعالی کند و سینما یکی از آن ابزارهای متعالی است که میتواند با قدرت در جامعه تاثیرگذار باشد، میتواند کاری کند که مردم از شرایط بیزار باشند یا برعکس آن. هنرمند میتواند لیدر باشد و به همین دلیل هم نباید او را تخریب کرد. به من میگویند که چرا برخی افراد را به برنامهام دعوت میکنم، چرا آن آقا که همسر یک خواننده است را به برنامه دعوت کردهایم که پرونده دارد. اما من خواستهام این بود که به هنر توجه شود.
اتفاقا جالب است که شما چند هفتهای است که کسانی را بهعنوان میهمان میآورید که کمتر در تلویزیون حاضر شدهاند، انگار که یک احساس نیازی در طرفین وجود داشته است.
هفت در مسیری قرار گرفته است که اعتماد متقابل به وجود بیاورد. هفت این خدمت را به تلویزیون کرده است که به هنرمندان امکان بدهد با مردم در تماس باشند.
در همین موضوع دعوت آقای کیمیایی، مثلا سالها بود که تلویزیون میخواست او را دعوت کند اما او قبول نمیکرد، من چندین بار از او خواهش کردم که در این برنامه حاضر شود. در صحبتهایم هم گفتم که اگر از شما گلهمند بودند اجازه نمیدادند که این برنامه برگزار شود و شما هم اگر مکدر بودید از کشور میرفتید. اما حالا که هستید چرا از این تریبونی که فراهم شده است استفاده نکنید؟
آقای کیمیایی فکر میکرد که حرفهایش سانسور میشود، من قول دادم که میتواند راحت باشد و حرفش را بزند. من بههرحال یک مجری معمولی نیستم. من هم برای خودم دیدگاههایی دارم و صاحب نظر هستم و اگر حرفی غلط باشد سعی میکنم آن را تصحیح کنم. با همه این توضیحات بود که آقای کیمیایی حاضر شد در آن برنامه حضور پیدا کند و من فکر میکنم که با این کارش دوباره احیا شد و رسانه ملی هم نشان داد که یک تریبون آزاد است. قبل از برنامه از من پرسید که خطقرمز چیست، من گفتم که شما آزادباش و هرطور که راحتی حرفت را بزن، اگر لازم شد ?سی پاسخ دهد او را روی خط میآوریم و حرفهایش را میشنویم، در مصاحبه هم یک آرامشی ایجاد شد که حرفهایش را بزند.
نظر آقای ضرغامی در مورد حضور کیمیایی در برنامه شما چه بود؟
من قبل از اینکه برنامه مهیا شود از او پرسیده بودم و مخالفتی نکرده بودند، اما بعد از برنامه نپرسیدم که نظرشان چیست.
نظر باقی مدیران تلویزیون چه بود؟
واقعیتش این است که به جز آقای دارابی کسی از من تشکر نکرد، آقای شریعتپناه مدیر گروه هم خیلی از برنامه راضی بود. بعدا به من گفتند که صد هزار نفر فیلم برنامه را دانلود کردهاند، تیتر چند روزنامه هم شد و آن شب برنامه ما بیشترین پیامکها را دریافت کرد. اما به جز مدیر گروه و آقای دارابی کسی در مورد برنامه نظری نداد. البته بازتابها مختلف بود، در برابر اکثریت مثبت، برخی رسانهها مثل یالثارات حرفهای توهینآمیزی زدند. من فکر میکنم که نگاه آنها غلط است. همه آنهایی که در این کشور زندگی میکنند دلسوز هستند، نمی?ود گفت که هرکسی که مخالف من است را قبول ندارم.
اتفاقا در همان برنامه صحبتی کردید در مورد آتشزدن سینماها در اول انقلاب که واکنشهایی را در پی داشت.
نه، آقای کیمیایی آنجا اجازه نداد که من حرفم را کامل کنم. برای من همان اظهارنظری که امام در مورد آتش زدن سینما کردند مهم است. جریانی بود که اعتقاد داشت سینماها را باید آتش زد، اما اظهارنظر امام در بهشت زهرا(س) بهشدت در این موضوع موثر بود و من هم دنبالهروی همان نظر هستم.
جریان نقد در برنامه چطور است؟
من به هفت از این نظر نمره خوبی میدهم، من سعی کردهام که از جریان تک صدایی فاصله بگیرم اما واقعیت این است که متاسفانه منتقدان عالم و آگاه آنقدرها نداریم. هفت نشان داد که نقد به معنی واقعی کلمه میتواند مطرح باشد. من برای انتخاب منتقد بهدنبال کسانی میگردم که هم بار علمی خوبی داشته باشند و هم بتوانند سخنوران خوبی در برنامه زنده باشند. الان فکر میکنم که در مجموع نگاه هفت در این قسمت خیلی بهتر شده، حتی گاهی میتواند جنبه آموزشی هم داشته باشد. بههرحال انتقاد من به منتقدان ما این است که چارچوبهایشان خی?ی کوچک است، در حالی که نگاه سینما خیلی باز است. اگر قرار باشد که منتقدان ما حرف بزنند باید نگاهشان را وسیعتر کنند.
جالب است این را به شما بگویم که من اول که میخواستم مسئولیت این برنامه را قبول کنم فکر میکردم نهایتا دو روز در هفته وقتم را میگیرد اما الان هر ششروز هفتهام درگیر این کار است، همه وقتم را دارم میگذارم که همه کتابها و نوشتهها را مطالعه کنم و اطلاعاتم بهروز باشد.
آقای فراستی بعد از اینکه برنامه هفت را ترک کرد، گفت که حضورش در هفت بعد از جیرانی یکی از اشتباههای زندگیاش بوده است، نظر شما در این مورد چیست؟
بههرحال هر کسی مسیر خودش را در زندگی دارد. روزی که من از فراستی خواستم اجازه بدهد منتقدان دیگری هم در برنامه حاضر باشند، گفت یا من به تنهایی در برنامه خواهم بود یا اینکه اصلا نمیخواهم در برنامه باشم. من هم این نگاه را قبول ندارم و مایل بودم که دیگران هم در برنامه حاضر باشند. البته مسعود نگاههایی داشت که خیلی ما را اذیت میکرد، هر هفته یک نظر جدید در مورد دستمزدش داشت، یا مثلا دو ساعت قبل از برنامه میگفت که فلانی نباید در برنامه باشد و من مجبور بودم بگویم که این فرد در برنامه نباشد و این برای من بد ?ود. بههرحال هر کارشناس برنامهای یک شرح وظایفی دارد، نمیتواند همه را تحت تاثیر نظر خودش قرار بدهد. من هم در سردبیری رفتارم نشأتگرفته از رفتار رسانهایام است و انتظار دارم که نظر من را بپذیرند و وقتی این اتفاق نمیافتد، من راه خودم را خواهم رفت.
همین الان برخی فیلمها دچار مشکل اکران هستند، فیلمهایی مثل عصبانی نیستم و قصهها، نظر شما در مورد این اشکالهای پیشآمده چیست و آیا این فیلمها در برنامه شما جایی خواهند داشت؟
عصبانی نیستم، فیلمی است که هم پروانه ساخت گرفته است، هم پروانه نمایش اما مشکلات از آنجایی پیش میآید که معمولا آن چیزی که به گوش آقایان میرسد آن چیزی نیست که واقعا هست. ما وقتی موضوعات را تحلیل میکنیم آنها را تند میکنیم. در مورد همین برنامهای که آقای کیمیایی در آن بود، به من گفتند که چرا باید نام سعید امامی در برنامه مطرح بشود، من گفتم آقایان من نماینده نظام در این برنامه هستم، شما باید بدانید که نظام با این حرفها تغییر نمیکند و دچار اخلال نمیشود. ما برای خودمان یک اصولی داریم، و حالا اگر فکر می?نیم که این اصول درست است پس اینها میتوانند از خودشان دفاع کنند. به نظر من خطقرمزها مشخص است، رهبری در هر کشوی خطقرمز است، استراتژی تنظیم میکند و امید میدهد، غیر از او شما درباره هرکسی میتوانی حرف بزنی. خانم بنیاعتماد که حالا فیلم قصهها را ساخته همان کسی است که فیلم گیلانه را ساخته، نمیشود از او انتظار داشت که نگاهی مثل نگاه حاتمیکیا داشته باشد، این دلیل نمیشود که بگویی نگاه تو بیخود است.