صراط: سیدرسول میرزایی موسوی: جنجالیترین جوان اهل نیویورک که بعدها مجموعه جرایم وی تحت داستانهای جنایی و تحت عنوان «قاتل کالیبر 44» شهرت یافت، قربانی پدر و مادر بیمسئولیت و عیاشی بود که با ابتلای وی به افسردگی و انزوای نوجوانی آیندهای تیره و تار را برایش رقم زدند. شاید مهر مادری و وجدان پدری از «دیوید برکوویتزر» چهرهای متفاوت میساخت.
دوران سخت کودکی
دیوید برکوویتزر حاصل رابطه بیقاعده «بتی برودر» و «ریچارد دیوید فالکور» در اول ژوئن سال 1953 میلادی برابر با 11 خرداد 1332 در «بروکلین» واقع در نیویورک امریکا چشم به جهان گشود. ازدواج بتی مادر دیوید با یک مرد ثروتمند بنگاهدار سرنوشت پسرک نیویورکی را تغییر داد. «جوزف کلین من» همسر بتی به محض اطلاع از بارداری بتی وی را تهدید به طلاق کرد. بر همین اساس بتی پس از به دنیا آمدن دیوید وی را به زوجی میانسال سپرد تا تحت حمایت آنان پرورش یابد و «ناتان برکوویتزر» تا 14 سالگی در کمال شایستگی دیوید نوجوان را سرپرستی کرد اما همزمان با مرگ همسرش، سرنوشت دیوید نیز تغییر کرد. نوعی اختلال روحی و روانی و بدرفتاری در شخصیت دیوید شکل گرفته بود که همین موضوع موجب پیدایش حوادثی تلخ در زندگی پسر نوجوان نیویورکی شد.
دیوید در ارتش
سال 1971 میلادی – سال 1349- دیوید جوان و 18 ساله به ارتش امریکا پیوست تا افقهای آیندهاش را در جایگاهی جدید و هیجانانگیز تجربه کند. سه سال بعد وی در کمال افتخار از دوران خدمت مرخص شد و برای دیدار مادرش به زادگاهش رفت. در این مرحله افشای راز رابطه پنهانی مادر و تولدش از پدری که هرگز ندیده بود بحران روحی و روانیاش را شدت بخشید.
آغاز جنایت
24 دسامبر سال 1975 میلادی – 3 دی ماه سال 1354- کابوس شبهای ناآرام زنان نیویورکی آغاز شد و نخستین قربانیان دیوید با ضربات یک چاقوی شکاری از پای درآمدند.
نخستین جنایت دیوید هیچگاه از سوی مأموران پلیس شناسایی نشد. جسد به طرزی ماهرانه در منطقهای برای همیشه مدفون شد تا رازش فاش نشود اما «میشل فورمن» دختر نوجوان پس از جراحات شدید توسط چاقو روانه بیمارستان شد و از مرگ حتمی نجات یافت. این در حالی بود که قاتل مخوف نیویورک نخستین جنایات خود را تجربه میکرد.
شلیک مرگ
29 جولای 1976-7 مردادماه 1355- رأس ساعت یک بامداد هنگامی که دو همکلاسی دختر با نامهای «دانا لوریا» 18 ساله و «جودی والنتی» 19 ساله کنار خودرویشان مشغول صحبت بودند، صدای گامهای مردی غریبه با پالتوی بلند نظرشان را به خود جلب کرد. غریبه پس از دقایقی به سوی دو دختر خیره ماند و سپس سه گلوله شلیک شد. دانا در دم جان سپرد اما گلوله دوم به پای جودی اصابت کرده بود، غریبه با شلیک سومین گلوله در سیاهی شب ناپدید شد. دقایقی بعد هجوم اهالی منطقه و پلیس «پلهام بی» نیویورک به محل حادثه پرده از نخستین پرونده قتلهای سریالی برداشت.
نخستین سرنخهای شناسایی قاتل سریالی
«جودی والنتی» به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت، اعتراف وی نخستین نشانههای قاتل غریبه را در سراسر مراکز پلیس فاش کرد.
پلیس ویژه نیویورک از آن پس تعقیب مردی 30 ساله با قامتی به اندازه 75/1 سانتیمتر و وزن 73 کیلوگرم را از سر گرفت. موهای قاتل کوتاه، مشکی و با مدل روز طراحی شده بود اما مهمترین نکته در این قتل تپانچه کمری کالیبر 44 بود. از سوی دیگر خودروی زرد رنگ قاتل سریالی نیویورک نخستین روزنههای امیدواری پلیس نیویورک را در حل معمای مرد غریبه به وجود آورد. بر همین اساس با توجه به عضویت پدر دانا – دختر مقتول- در احزاب بانفوذ سیاسی، دو فرضیه از سوی مأموران ویژه قتل مطرح شد. نخست اینکه آیا قتل با انگیزه ناکامی در ازدواج و انتقامی عشقی صورت گرفته است؟ و در دومین فرضیه اقدام باندهای مافیایی با توجه به موقعیت سیاسی پدر این دختر بوده است. دو ماه بعد دقیقاً تیراندازی مشابهی توسط مردی ناشناس بار دیگر وحشت را به جان شهروندان نیویورک انداخت. این بار «کارل دنار» و «رزماری کینان» پسر 25 و دختر 28 ساله مقابل خودروی خودشان هدف اصابت گلولههای کالیبر 44 قرار گرفتند و هر دو کشته شدند.
قاتل سریالی در مطبوعات امریکا
همزمان با تکرار قتلها، رسانههای نیویورک نیز به طور گستردهای تازهترین یافتههای پلیس را در روزنامهها و شبکهها منتشر کردند و این در حالی بود که در سال 1977 میلادی 300 پلیس نیویورکی مأموریت جستوجوی قاتل کالیبر 44 را از سر گرفتند.
نامه قاتل سریالی به پلیس
دیوید برکوویتزر در یادداشتی خطاب به سرهنگ «جوزف برولی» نوشت: خدا نگهدار، من بازخواهم گشت. وی در پایان نامه خود را «پسر سم» نامید و از سال 1977 به بعد قاتل کالیبر 44 تحت عنوان «Son of Sam» -پسر سم- لقب گرفت. رفتار اسرارآمیز قاتل و رفتارهای غیرعادی وی در شناسایی و قتل طعمههایش حاکی از بیثباتی و نداشتن انگیزه لازم برای قتلهایش بود. پارانوئید، شیزوفرنی، توهم، شخصیت دوگانه و اختلال شخصیت از جمله ویژگیهای روحی و روانی قاتل کالیبر 44 بودند که دستگیری وی را برای پلیس به معضلی جدی تبدیل کرد.
دستگیری «پسر سم»
همزمان با یکی از قتلها، دختر جوانی به خودروی فورد زرد رنگی مشکوک شد و مشخصات آن را به خاطر سپرد و دقایقی بعد صدای شلیک شنیده شد. چهار روز پس از این حادثه دختر به پلیس گزارش داد و جستوجوهای ویژه پلیس از سر گرفته شد. با بررسی پلاک خودرو سرانجام دیوید در جایگاه مطلع به مرکز پلیس احضار شد و حرفهای ضد و نقیض و اختلال روحی و روانیاش او را در جایگاه مظنون قرار داد اما این پسر در این مرحله آزاد شد. روز بعد 10 آگوست 1977 میلادی – 19 مردادماه 1356- پلیس خودرویی زردرنگ مشاهده کرد. در بازرسی از داخل خودرو در صندلی عقب یک هفتتیر کالیبر 44، نقشه علامتگذاری شده و نامهای تهدیدآمیز کشف شد. مأموران پلیس مقابل آپارتمانی که خودرو آنجا پارک شده بود، منتظر شدند. ساعت 10 شب ناگهان پلیس با دیدن چهره دیوید شگفتزده شد. وی جلوی آپارتمانش ظاهر شد و بلافاصله مأموران او را دستگیر کردند. روز بعد دیوید به قتلهای سریالیاش اعتراف کرد.
اعترافات هولناک
دیوید به بازپرس ویژه قتل گفت: نام «سم» را از همسایهام و صاحب سگی برای خود انتخاب کردهام که عامل و انگیزه اغلب قتلهایم بوده است. وی ارواح شیطانی نهفته در سگ همسایه و جنون خونخواهی سگ برای نوشیدن خون دختران جوان را علت جنایات خویش عنوان کرد.
حکم نهایی قاضی دادگاه نیویورک
دیوید برکوویتزر ملقب به «پسر سم» و قاتل کالیبر 44 به اتهام شش قتل و هفت تیراندازی خونین به قربانیان خود در مجموع به 150 سال زندان محکوم شد. 22 خردادماه سال 1357 دیوید پشت میلههای زندان جای گرفت.
وی از سال 2002 میلادی تاکنون هر دو سال یکبار نامه درخواست عفو نوشته اما هر بار از سوی قاضی پرونده پذیرفته نشده است. قاتل کالیبر 44 همچنان زنده است و در زندان به سر میبرد.
دوران سخت کودکی
دیوید برکوویتزر حاصل رابطه بیقاعده «بتی برودر» و «ریچارد دیوید فالکور» در اول ژوئن سال 1953 میلادی برابر با 11 خرداد 1332 در «بروکلین» واقع در نیویورک امریکا چشم به جهان گشود. ازدواج بتی مادر دیوید با یک مرد ثروتمند بنگاهدار سرنوشت پسرک نیویورکی را تغییر داد. «جوزف کلین من» همسر بتی به محض اطلاع از بارداری بتی وی را تهدید به طلاق کرد. بر همین اساس بتی پس از به دنیا آمدن دیوید وی را به زوجی میانسال سپرد تا تحت حمایت آنان پرورش یابد و «ناتان برکوویتزر» تا 14 سالگی در کمال شایستگی دیوید نوجوان را سرپرستی کرد اما همزمان با مرگ همسرش، سرنوشت دیوید نیز تغییر کرد. نوعی اختلال روحی و روانی و بدرفتاری در شخصیت دیوید شکل گرفته بود که همین موضوع موجب پیدایش حوادثی تلخ در زندگی پسر نوجوان نیویورکی شد.
دیوید در ارتش
سال 1971 میلادی – سال 1349- دیوید جوان و 18 ساله به ارتش امریکا پیوست تا افقهای آیندهاش را در جایگاهی جدید و هیجانانگیز تجربه کند. سه سال بعد وی در کمال افتخار از دوران خدمت مرخص شد و برای دیدار مادرش به زادگاهش رفت. در این مرحله افشای راز رابطه پنهانی مادر و تولدش از پدری که هرگز ندیده بود بحران روحی و روانیاش را شدت بخشید.
آغاز جنایت
24 دسامبر سال 1975 میلادی – 3 دی ماه سال 1354- کابوس شبهای ناآرام زنان نیویورکی آغاز شد و نخستین قربانیان دیوید با ضربات یک چاقوی شکاری از پای درآمدند.
نخستین جنایت دیوید هیچگاه از سوی مأموران پلیس شناسایی نشد. جسد به طرزی ماهرانه در منطقهای برای همیشه مدفون شد تا رازش فاش نشود اما «میشل فورمن» دختر نوجوان پس از جراحات شدید توسط چاقو روانه بیمارستان شد و از مرگ حتمی نجات یافت. این در حالی بود که قاتل مخوف نیویورک نخستین جنایات خود را تجربه میکرد.
شلیک مرگ
29 جولای 1976-7 مردادماه 1355- رأس ساعت یک بامداد هنگامی که دو همکلاسی دختر با نامهای «دانا لوریا» 18 ساله و «جودی والنتی» 19 ساله کنار خودرویشان مشغول صحبت بودند، صدای گامهای مردی غریبه با پالتوی بلند نظرشان را به خود جلب کرد. غریبه پس از دقایقی به سوی دو دختر خیره ماند و سپس سه گلوله شلیک شد. دانا در دم جان سپرد اما گلوله دوم به پای جودی اصابت کرده بود، غریبه با شلیک سومین گلوله در سیاهی شب ناپدید شد. دقایقی بعد هجوم اهالی منطقه و پلیس «پلهام بی» نیویورک به محل حادثه پرده از نخستین پرونده قتلهای سریالی برداشت.
نخستین سرنخهای شناسایی قاتل سریالی
«جودی والنتی» به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت، اعتراف وی نخستین نشانههای قاتل غریبه را در سراسر مراکز پلیس فاش کرد.
پلیس ویژه نیویورک از آن پس تعقیب مردی 30 ساله با قامتی به اندازه 75/1 سانتیمتر و وزن 73 کیلوگرم را از سر گرفت. موهای قاتل کوتاه، مشکی و با مدل روز طراحی شده بود اما مهمترین نکته در این قتل تپانچه کمری کالیبر 44 بود. از سوی دیگر خودروی زرد رنگ قاتل سریالی نیویورک نخستین روزنههای امیدواری پلیس نیویورک را در حل معمای مرد غریبه به وجود آورد. بر همین اساس با توجه به عضویت پدر دانا – دختر مقتول- در احزاب بانفوذ سیاسی، دو فرضیه از سوی مأموران ویژه قتل مطرح شد. نخست اینکه آیا قتل با انگیزه ناکامی در ازدواج و انتقامی عشقی صورت گرفته است؟ و در دومین فرضیه اقدام باندهای مافیایی با توجه به موقعیت سیاسی پدر این دختر بوده است. دو ماه بعد دقیقاً تیراندازی مشابهی توسط مردی ناشناس بار دیگر وحشت را به جان شهروندان نیویورک انداخت. این بار «کارل دنار» و «رزماری کینان» پسر 25 و دختر 28 ساله مقابل خودروی خودشان هدف اصابت گلولههای کالیبر 44 قرار گرفتند و هر دو کشته شدند.
قاتل سریالی در مطبوعات امریکا
همزمان با تکرار قتلها، رسانههای نیویورک نیز به طور گستردهای تازهترین یافتههای پلیس را در روزنامهها و شبکهها منتشر کردند و این در حالی بود که در سال 1977 میلادی 300 پلیس نیویورکی مأموریت جستوجوی قاتل کالیبر 44 را از سر گرفتند.
نامه قاتل سریالی به پلیس
دیوید برکوویتزر در یادداشتی خطاب به سرهنگ «جوزف برولی» نوشت: خدا نگهدار، من بازخواهم گشت. وی در پایان نامه خود را «پسر سم» نامید و از سال 1977 به بعد قاتل کالیبر 44 تحت عنوان «Son of Sam» -پسر سم- لقب گرفت. رفتار اسرارآمیز قاتل و رفتارهای غیرعادی وی در شناسایی و قتل طعمههایش حاکی از بیثباتی و نداشتن انگیزه لازم برای قتلهایش بود. پارانوئید، شیزوفرنی، توهم، شخصیت دوگانه و اختلال شخصیت از جمله ویژگیهای روحی و روانی قاتل کالیبر 44 بودند که دستگیری وی را برای پلیس به معضلی جدی تبدیل کرد.
دستگیری «پسر سم»
همزمان با یکی از قتلها، دختر جوانی به خودروی فورد زرد رنگی مشکوک شد و مشخصات آن را به خاطر سپرد و دقایقی بعد صدای شلیک شنیده شد. چهار روز پس از این حادثه دختر به پلیس گزارش داد و جستوجوهای ویژه پلیس از سر گرفته شد. با بررسی پلاک خودرو سرانجام دیوید در جایگاه مطلع به مرکز پلیس احضار شد و حرفهای ضد و نقیض و اختلال روحی و روانیاش او را در جایگاه مظنون قرار داد اما این پسر در این مرحله آزاد شد. روز بعد 10 آگوست 1977 میلادی – 19 مردادماه 1356- پلیس خودرویی زردرنگ مشاهده کرد. در بازرسی از داخل خودرو در صندلی عقب یک هفتتیر کالیبر 44، نقشه علامتگذاری شده و نامهای تهدیدآمیز کشف شد. مأموران پلیس مقابل آپارتمانی که خودرو آنجا پارک شده بود، منتظر شدند. ساعت 10 شب ناگهان پلیس با دیدن چهره دیوید شگفتزده شد. وی جلوی آپارتمانش ظاهر شد و بلافاصله مأموران او را دستگیر کردند. روز بعد دیوید به قتلهای سریالیاش اعتراف کرد.
اعترافات هولناک
دیوید به بازپرس ویژه قتل گفت: نام «سم» را از همسایهام و صاحب سگی برای خود انتخاب کردهام که عامل و انگیزه اغلب قتلهایم بوده است. وی ارواح شیطانی نهفته در سگ همسایه و جنون خونخواهی سگ برای نوشیدن خون دختران جوان را علت جنایات خویش عنوان کرد.
حکم نهایی قاضی دادگاه نیویورک
دیوید برکوویتزر ملقب به «پسر سم» و قاتل کالیبر 44 به اتهام شش قتل و هفت تیراندازی خونین به قربانیان خود در مجموع به 150 سال زندان محکوم شد. 22 خردادماه سال 1357 دیوید پشت میلههای زندان جای گرفت.
وی از سال 2002 میلادی تاکنون هر دو سال یکبار نامه درخواست عفو نوشته اما هر بار از سوی قاضی پرونده پذیرفته نشده است. قاتل کالیبر 44 همچنان زنده است و در زندان به سر میبرد.