داستان در یک دانشگاه فرضی روایت شده است. دانشجویان هم دو گروه تجسمی و تشکلی فرض شدهاند که البته با وجود این نامهای صوری، برای مخاطب دانشجو و جوان هر دو قشر کاملاً شناخته شده است! داستان از نقطهای شروع میشود که عدهای از دانشجویان تقاضای تدفین شهیدان گمنام را در دانشگاه خود دارند و اکثریت دانشگاه هم با این برنامه موافق هستند. از طرفی عدهای دیگر از دانشجویان با تحریک استاد خود خواستار برپایی سازۀ خود از سرباز پارتی در محل دفن شهدا هستند. کمکم اختلافها بر سرِ سرباز باستانی و سرباز معاصرِشهید بالا میگیرد و با شکستهشدن مجسمۀ سرباز پارتی، این زدوخوردها به اوج میرسد.
معراجیها، قصۀ بیگانهشدن بخشی از نسل جدید با ارزشهای این انقلاب را روایت میکند. ممانعت از دفن شهدا یکی دوبار در دانشگاههای مطرح کشور رخ داده است؛ اما تا به حال دلیل و چرایی آن بررسی نشده است. معراجیها قصد دارد بگوید، شهدای گمنام متعلق به گروهی خاص نیستند و همه به دور از گرایشهای سیاسی به این شهدا مدیون هستیم.
باز هم طنز از نوع سیاسی
معراجیها هم مانند ساختههای قبلی کارگردان با محتوا و موقعیتهای طنز ساخته و پرداخته شده است. دهنمکی در «اخراجیها1» نشان داد که دیگر زمان آن گذشته است که بخواهیم با نگاهی صرفاً معنوی به روایت از جنگ بپردازیم. نکتهای که در آثار دهنمکی و از جمله معراجیها مشاهده میشود این است که مخاطب توأمان میخندد، بغض میکند، گریه میکند و حتی گاهی میایستد و تشویق میکند. (مثل صحنهای که در اخراجیهای2 بعد از اصابت توپ به عکس صدام و افتادن آن اکثر تماشاچیان شروع به تشویق کردن کردند.) زبان طنز باعث میشود که اولاً از تلخی موضوع جنگ کاسته شود؛ دوم اینکه مخاطب احساس میکند با افرادی از جنس خود روبهرو است؛ سوم در عین اینکه فیلمی جنگی میبیند از آن لذت ببرد و در آخر میتوان در این قالب بخش قابل توجهی از وجوه دفاع مقدس را به نمایش گذاشت. متأسفانه بعضی از آثار دفاع مقدسی دچار اغراق در مقدس مآبی میشوند؛ در حالی که دفاع مقدس معجونی از رشادتها، عبادتها، حماسهها و البته شیطنتهای رزمندگان است؛ اما گاهی برخی به گونهای دچار افراط میشوند که شک میکنیم رزمندگان با این حجم عبادات پس چه زمانی را به جنگ اختصاص میدادند؟
گرچه منکر آن نیستیم که این طنز گاهی به سمت لودگی میرود اما در کل میتوان گفت که طنز معراجیها و بهطورکلی آثار دهنمکی در مقایسه با آثاری چون ورود آقایان ممنوع یا طبقۀ حساس و فیلمهایی از این دست، طنز بهتری است. ناگفته نماند که معراجیها در مقایسه با دیگر آثار دهنمکی از مایههای طنز سیاسی بیشتری برخوردار است.
خودانتقادی
در همۀ آثار دهنمکی، حداقل یک نماینده از جریان افراطیِ به ظاهر حزباللهی وجود دارد. از حاجی گیرینف اخراجیها گرفته تا فرید چهاردانگۀ معراجیها. معراجیها هم با همین شخصیت آغاز میشود و چون مخاطب این سریال بیشتر جوانها هستند، شخصیت رادیکالِ مذهبی هم از بین جوانها انتخاب شده است. این خودانتقادی چندین کارکرد دارد: اول اینکه از ابتدا مخاطب و بهویژه مخاطب خنثی را با خود همراه میکنیم؛ دوم اینکه با انتقاد از خود، جریان اصیل مذهبی را به مردم نشان میدهیم تا خود مخاطب به تفکیک بپردازد و سوم میتوانیم با عنصر اغراق به این دوستان مقدس مآب به صورت مستقیم انتقاد کنیم. افراط در وضع پوشش و نحوه برخورد با دیگران، اخلاق تند، تندروی در نوع صحبت کردن، رفتارهای مزورانه و ... از جمله انتقادهایی است که دهنمکی سعی دارد با این کاراکتر آنها را مطرح کند.
خودمانی و بدون پزهای روشنفکری
آثار دهنمکی از آغاز ورودش به سینما جزء پرفروشترینها بوده است. سریال معراجیها هم ادامۀ همان مسیر است. با وجود انتقادهای فراوان به این کارگردان اعم از طرف جریان روشنفکر مانند سخیفبودن آثار، هنرینبودن و ...، وی توانست مردم را با خود همراه کند. فراموش نکنیم که مردم برای دیدن پزهای روشنفکری به سینما نمیآیند. آنها برای یک ساعت تفریح به سینما میآیند و اگر این تفریح، مناسب وخانوادگی باشد، چه بهتر! درست است یکی از رمزهای موفقیت آثار دهنمکی در طنزبودن آن است و درست است که ما باید دنبال ذائقهسازی باشیم نه اینکه به دنبال ذائقۀ مردم حرکت کنیم؛ اما اگر بتوان با یک طنز فاخر مردم را به سینما دعوت کرد، چرا این کار را نکنیم؟ سریال معراجیها به دنبال پز روشنفکری نیست. قصهای ساده را روایت میکند که اکثر جوانها در دانشگاهها با آن سروکار دارند. قصۀ دانشجویان این طرفی و آن طرفی و دعواهایی از این قسم. داستان نسلی از انقلاب که نسل قبلیهایشان در انتقال ارزشهای این انقلاب به آنها خیلی موفق نبودهاند. داستان قهرمانهایی که جز اسمی از آنها بر خیابانها و میدانهای شهر چیزی از آنها نمیدانند یا چیزی به آنها گفته نشده است. داستان خودمانی، شخصیتهای فیلم آشنا و از جنس خود مردم و پیام سریال هم ساده و همهفهم است. زاویۀ جدید نگاه دهنمکی به مسائل عادی، صداقت و رکبودن او در روایت و انتقاد و راهکار توأمان، از دیگر عوامل موفقیت دهنمکی در این سریال بهشمار میرود.
جریانسازی
صنعت فیلمسازی غرب و آمریکا متوجه ضرورت جریانسازی شده است. نکتهای که هنوز در ایران به آن توجه خاصی نشده است. تولد 75 سالگی سوپرمن و سری فیلمهای جیمز باند در سینماییها و مجموعههایی مثل24 در سریالها گواه این مسئله است. دهنمکی در ساخت آثار خود به این ضرورت توجه داشته است. وی در انتخاب اسم فیلمهایش این نکته را رعایت کرده و آثارش را مانند دانههای تسبیحی پرداخته و جلو رفته است. ارتباط آثار با یکدیگر و پیوستهبودن آنها نشان از آگاهی از مسئلۀ جریانسازی در سینما و تلویزیون است. تمرکز روی یک موضوع و پیشبرد آن یکی از مهمترین راهها برای الگوسازی و ماندگار شدن است. چه بسا قهرمانهایی که در برههای در سینما و تلویزیون ساخته شدهاند؛ اما به دلیل نپرداختن به آنها به فراموشی سپرده شدهاند. دهنمکی سعی دارد تا گفتمان و جریانی را که آغاز کرده است، با فیلمهای بعدیاش استمرار بخشد و قهرمانهای داستانش و حتی ضدقهرمانهایش را هم با بازنمایی زنده نگه دارد.
دیالوگ های ماندگار سیاسی
کارگردان خود سیاسی است و به خوبی با متلکهای سیاسی آشنا است و این متلکهای سیاسی را از زبان بازیگران این مجموعه شنیده میشود. در تمام آثار او حداقل یکی دو دیالوگ منحصربهفرد وجود دارد. یکی از بهترین شاهکارهای این دیالوگها در فیلم سینمایی معراجیهاست که اکبر عبدی با لهجۀ شیرین آذری در پاسخ به مشدی میگوید: «پدر و مادر قبول نیست فقط ولی!» این از بهترین دیالوگهاست. در بقیۀ آثار وی هم به خوبی گوشهکنایههای سیاسی مطرح میشود. مخصوصاً در سریال معراجیها دیالوگهایی مطرح میشود که به گوش مخاطب جوان آشنا است و آنها را بارها در محافل دانشگاهی شنیده است. بحثهای دانشجویان تجسمی در کلاس در دفاع از ملیگرایی و دفاعهای عماد به عنوان یک مذهبی طراز حرفهایی هستند که برای بار اول در رسانۀ ملی زده میشوند.
شخصیتهای تیپیکال
هر یک از شخصیتهای معراجیها نماد یک قشر از مردم ایران هستند. قوت معراجیها این است که در پرداخت کاراکترها، هیچ قشری از نظر دور نمانده است و در نتیجه در پردازش شخصیتها تعادل دیده میشود.
فرید چهاردانگه، نماد قشر افراطی ، متظاهر و بهظاهر حزباللهی که با پرداختی اگزجره در همان ابتدا نقد میشود. عماد، نماد یک جوان بسیجی طراز است که البته گاهی اشتباهاتی هم دارد. جوانی که غیرت دارد؛ اما متعصب نیست و با وجود تجسمیبودن نامزدش، باز با او کنار میآید و در برابر مانتویی شدنش، برخورد تندی ندارد؛ اما به او می گوید که چادر به او خیلی میآمده است. از آرمانهایش دفاع میکند و از آنها عقب نشینی نمیکند. پرشور و پیگیر است؛ گرچه او هم گاهی اوقات کمی تندروی میکند. آیه(رها) دختری است که کمی از ارزشهای گذشتهاش فاصله گرفته؛ اما این به معنای دینگریز بودن او نیست. او به رغم مانتویی شدن هنوز نماز میخواند، به مکانی که مناسب او نیست نمیرود؛ اما دچار افههای روشنفکری شده است. او در کشاکش بین نامزدش عماد و دوستان تجسمیاش قرار دارد.
استاد بالازاده که محمود عزیزی به خوبی از پس اجرای این نقش «منافق» برآمده است. نماد افرادی که با تمام شدن جنگ آرمانهای جنگ هم برایشان تمام شده است. افرادی که بادی به هر جهت هستند و بیشتر نگران منصب و مقام دنیاییشان هستند تا باورهای خود.
استاد مهدوی که نماد استاد حزب اللهی است. او نه افراطیگریهای دانشجوهای مذهبی را دارد؛ نه رفتارهای ریاکارانۀ رئیس دانشکده و نه پز روشنفکرمآبانه برخی استادان لیبرال. در یک کلام یک مذهبی تمام عیار است. استاد گنجی که نماد قشر روشنفکر دانشگاهی است. افرادی که با تشویق دانشجویان را به وسط میدان راهنمایی میکنند و خود گوشهای به تماشا مینشینند. به همین ترتیب بقیۀ کاراکترها نماد یک قشر از مردم ایران هستند.
اتحاد و همدلی
در آخر باید گفت که پیام دهنمکی در معراجیها مثل آثار قبلی وی روشن و صریح است. او ابتدا انتقادی درشت به قشر مذهبی کشور دارد. کسانی که انقدر دایرۀ مذهبی و ولاییبودن را تنگ میکنند که جز خودشان هیچکس دیگری در آن جای نمیگیرد! او قصد دارد که شکاف بین نسلها را از بین ببرد و ثابت کند که نسل سوم و چهارم، ادامهدهندگان مسیر نسلهای پیشین انقلاب هستند و سپس نشان بدهد که مردم ایران به رغم تمام تفاوتهای ظاهری و قومی و حتی اختلافهای سیاسی همه در زیر یک پرچم قرار دارند؛ پرچم جمهوری اسلامی ایران.