صراط: الهه منصوریان
نمونه ای از یک بانوی مبارز ایرانی است که در عرصه زندگی مقابل مشکلات سر
تعظیم فرود نیاورده است. مبارزی از سمیرم اصفهان که هم قهرمان جوانان آسیا
شد و هم قهرمان ووشو بزرگسالان جهان.
سال قبل از نگاه کارشناسان، عنوان بانوی رزمی کار سال 2013 را بدست آوردی، اما شاید شانس کمتری برای تکرار این عنوان داشته باشی.
سال قبل در شرایط دشواری قهرمان جهان شدم؛ اما امسال فینال آسیایی اینچئون را از دست دادم و نقره گرفتم. تمام تلاشم را کردم و نشد.i همیشه هر چه خدا بخواهد همان می شود.
تو اولین بانوی ایرانی ووشو بودی که موفق شد در تاریخ این رشته یک مبارز چینی را شکست دهد.
همینطور است. در جوانان آسیا -سال 88- حریف چینی را شکست دادم و قهرمان شدم. سابقه مبارزه با چینی ها را زیاد داشتم و دو بار شکستشان دادم. با این حال، در کره شرایط طور دیگری شد.
از فینال اینچئون بگو. چه شد به نماینده چین باختی؟
حریف خیلی قدرتمندی بود که البته برایش برنامه داشتیم. فیلم 10 مبارزه اش را دیده بودیم و می دانستیم در تمام دیدارها یک حمله کننده محض است. واقعا از نظر فنی فاصله زیادی نداشتیم؛ اما در بازی با من تغییر روش داد. یعنی بر خلاف تمام مبارزاتش در دو سه سال اخیر، حمله نمی کرد و منتظر می شد تا در ضدحملات امتیاز بگیرد. حریف خوش شانس هم بود. این چینی برای رسیدن به فینال انرژی زیادی صرف نکرد چون با نماینده هند مبارزه آسانی داشت و بی دردسر حریف من شد. در مقابل با حریف کره ای نبردی پرفشار داشتم که سبب شد انرژی زیادی صرف کنم. اینطور شد که چندان عادلانه مقابل هم قرار نگرفتیم.
فکر می کنی مقابل نماینده چین به حقت نرسیدی؟
6 ماه تمام بی وقفه در اردوها کار کردیم و زحمت کشیدیم. با این حال حتما حریفم آمادهتر بود. کم کاری نکردم. شاید بدشانس بودم که در پای سکوی فینال با نماینده میزبان روبرو شدم.
خواهرت هم در مصاف با نماینده چین شکست خورد تا حذف زودهنگامی داشته باشد.
حق شهربانو برد بود. شهربانو قهرمان دنیاست. در مبارزه با حریف چینی هم نمایش خوبی داشت و برتر بود. متاسفانه وقتی پای مبارزان چینی وسط باشد، داوران ناخواسته به سمت آنها کشش پیدا می کنند. شهربانو سه ضربه پا به سر حریفش زد که می توانست 6 امتیاز برایش درپی داشته باشد که داوران از آنها چشم پوشی کردند.
خواهرت که حذف شد عکس العملش چه بود؟
ناراحت بود اما چون می دانست مبارزه دارم، به روی خودش نمی آورد تا مبادا از نظر روحی روی من تاثیر بگذارد.
قبل از بازی ها گفته بودی امیدواری از بین شما دو نفر یکی طلا بگیرد.
به نظرم طلا حق شهربانو بود. با این حال، مدال نقره ای که گرفتم هم مال هر دو ماست. درباره حریف چینی شهربانو باید یک نکته دیگر را هم بیان کنم. این چینی آنقدر از شهربانو کتک خورده بود که در مبارزات بعدی با اختلاف خیلی کم و زحمت زیاد برنده شد تا قهرمان شود. در مبارزه شهربانو با چین دو داور نظر به پیروزی شهربانو دادند و 3 نفر رای به پیروزی حریف. آنها که با ووشو آشنا هستند می دانند در مبارزه با یک حریف چینی ثبت این آرا بیانگر چه واقعیتی است.
و اما مبارزه با حریف کره ای. دنبال گرفتن انتقام ضربه ناجوانمردانه اش در مسابقات جهانی 2013 بودی؟
با کیم هی بین در فینال جهانی مالزی روبرو شده بودم اما این بار شرایط متفاوت بود. کره ای ها می خواستند در خانه شان به فینال 52- برسند. فشار زیادی هم از سوی تماشاگران و کادر فنی کره به من وارد می شد؛ اما توانستم حریف و تماشاگران پشتیبانش را با هم شکست دهم.
گفتی فشار کادر فنی حریف هم آزارت می داد؟
بله. "هی بین" یک مربی بی ادب داشت که دائم قبل از بازی و حتی در جریان آن تلاش می کرد با رفتارش روی اعصابم راه برود.
شاید بهتر باشد اول از فینال مسابقات 2013جهانی مالزی بگویی. زمانی که برای اولین بار با این کره ای روبرو شدی.
در آن مبارزه از این حریف جلو بودم که ضربه پاشنه پایش به صورتم خورد و استخوان گونه ام شش تکه شد. هر کسی بود مبارزه را رها می کرد و از خیر طلا می گذشت؛ اما ایستادم و قهرمان جهان شدم. در اینچئون به وضوح برخوردهای حریف کره ای و سرمربی اش نشان می داد هنوز از مقاومتی که در فینال جهانی از خود نشان دادم ناراحت هستند.
چطور؟
سرمربی شان با پوزخند گفت صورتت چطور است؟ حالت بهتر شده؟ با تمسخر می گفت می توانی مبارزه کنی؟ این حرف ها را که زد بیشتر انرژی گرفتم. گفتم اگر آسمان به زمین برسد این کره ای را جلوی چشم تماشاگرانشان شکست می دهم. خلاصه مربی بی ادب کره ای یکی از علل برتری ام از نظر روحی بر شاگردش بود. فوتبالی نیستم؛ اما بازی ها که تمام شد یاد سرمربی کره ای تیم فوتبال این کشور افتادم که با رفتارهایش در مقدماتی جام جهانی چنین انگیزه ای را به سرمربی پرتغالی تیم ما و ملی پوشان فوتبال داده بود.
هنوز جزییات فینال خونین مالزی را برابر حریف کره ای به خاطر داری؟
مگر می شود آن شرایط را از یاد برد؟ باید طلا می گرفتم. شاید گفتنش درست نباشد؛ اما آن روز هم انگیزه های مادی داشتم و هم انگیزه های معنوی. خیلی صادقانه می گویم از نظر مالی به خاطر بد قولی های استانداری تعهداتی ایجاد کرده بودم و تنها جایزه نقدی مسابقات می توانست کمک کند تا چک سوم خرید خانه برای خانواده ام را پاس کنم.
اول از جریان مبارزه بعد از ضربه سنگین حریف کره ای بگو تا به داستان تعهد مالی برسیم.
خب در ووشو وقتی هر کدام از طرفین مبارزه دچارخونریزی شوند داور بدون معطلی بازی را به ضرر فرد آسیب دیده مختومه اعلام می کند. در آن شرایط که استخوان گونه ام تکه تکه شده بود؛ خون جاری شده را می خوردم تا داور وسط متقاعد شود مشکلی برای ادامه بازی ندارم. حتی وقتی دید از شدت ضربه چشمم بسته شد، چند بار پرسید می توانی ادامه دهی و من اشاره کردم مشکلی ندارم. مبارزه که تمام شد دیگر چیزی نمی فهمیدم. چشم باز کردم و دیدم به بیمارستان منتقل شده ام. حتی مدال طلایم را روی تخت بیمارستان گرفتم. برایم روز بزرگی بود. روزی که نشان دادم خواستن توانستن است.
حالا بگو داستان بد قولی ها چه بود؟
تا کنون با تمام وجودم برای مملکتم حتی از سلامتی ام گذشتم. چند بار دچار مصدومیت هایی شدم که در شرایط عادی شاید خیلی ها بعد از آنها عطای ادامه کار را به لقایش می بخشیدند. در همان مالزی یکی از چشم های من در فینال بینایی اش را از دست داده بود. یعنی شاید مجبور می شدم 40 میلیون بدهم تا پیوند قرنیه انجام دهم؛ در حالی که وجودم پر بود از عشق به پرچم کشورم. با تمام این اوصاف دلم از آنهایی می گیرد که قول می دهند و به آن عمل نمی کنند. من ورزشکار توقعی نداشتم و ندارم. هر کاری کردم برای کشورم بود.
از وعده ای که عملی نشد حرف بگو.
من خانواده پولداری نداشتم. یک بار -سال 91- برای تقدیر از افتخاراتی که برای سمیرم بدست آورده بودم مقام مسئولی از استانداری آمد. شرایط خانه مان را که دید ناراحت شد و قول داد استانداری تا سقف 70 میلیون تومان کمک کند که خانه ای مناسب تهیه کنیم. گفت فقط کافی است تا قولنامه خرید یک منزل را امضا کنیم. قرار شد خانه ای را قولنامه کنم و بعد با ارائه آن به استانداری هدیه را دریافت کنم.
چه شد؟
خانه ای را در حدود همان مبلغ قولنامه کردم اما آن مقام مسئول به روی خودش نیاورد تا من بمانم و تعهدی که مقابل مردم ایجاد کرده بودم. اینطور شد که اتومبیلم را فروختم؛ در حالی که عصای دستم بود و هر روز برای تمرین رفتن به اصفهان از آن استفاده می کردم. مجبور شدم زمینی را که با جایزه مدالم در بازی های آسیایی گوانگژو خریده بودم بفروشم. نقشه کشیده بودم در این زمین یک باشگاه درست کنم؛ اما برنامه هایم به هم ریخت. هنوز برای پاس کردن چک آخرم مشکل داشتم. اینطور شد که خدا کمکم کرد تا با جایزه طلای مالزی 10 میلیون تومان کسری ام را جبران کنم. برای همین گفتم در جهانی مالزی هم انگیزه مالی داشتم و هم انگیزه معنوی.
به نظر می رسد مثل یک مرد پشت سر خانواده ات ایستاده بودی.
(با خنده) همینطور است. تازه وقتی خواهر بزرگم شهربانو ازدواج کرد، مسئولیتم بیشتر هم شد. اینطوری بود که برای خواهر دیگرم جهیزیه ازدواجش را فراهم کردم. برادرم را هم فرستادم دانشگاه آزاد برای تحصیل که حالا ترم آخر مهندسی معدنش را پشت سر می گذارد.
به جز ووشو وقتت را صرف چه اموری کردی؟
سال 88 با جوایزی که گرفتم اولین فست فود سمیرم را راه انداختم. شکر خدا بد هم نبود. بعد باشگاه فرزندان آفتاب را راه اندازی کردم که قسمتی از آن به بدنسازی اختصاص داشت و بخشی از آن به ورزش های رزمی.
درآمدش خوب بود؟
شکر. چون خودم سختی زیاد کشیده بودم ماهیانه تنها 10 هزار تومان شهریه گذاشتم. تازه از کسانی که تحت پوشش کمیته امداد امام(ره) قرار داشتند پولی نمی گرفتم و رایگان تمرین می کردند. به نظرم همین هم به کارم برکت داد و اوضاع روز به روز بهتر شد.
این باشگاه هنوز دایر است؟
بله اما وقتی قرار شد روی بازی های آسیایی اینچئون تمرکز کنم به اصفهان آمدم تا تمرینات را به بهترین نحو دنبال کنم. همین هم سبب شد تا باشگاه را به خواهرم شهربانو واگذار کنم. حالا هم باشگاه به بهترین وضع به کارش ادامه می دهد
یک بار پای جهانی سال 2011 پزشکان اعلام کردند به دلیل مشکلات قلبی باید ووشو را کنار بگذاری.
در آن مقطع رگ آئورتم توسط بالون باز شد. من هم در ترکیه 2011 سوم جهان شدم. باور اینکه ووشو را کنار بگذارم سخت بود. اینطوری شد که به مربیگری روی آوردم و تیم سمیرم را در لیگ برتر شرکت دادم که خوب هم نتیجه گرفتیم. راستش همیشه از عملکرد محمد بنا در کشتی خوشم می آمد. خاکی بودنش را دوست داشتم و اینکه با تمام وجود تلاش می کرد تا استعدادها را شکوفا کند. هیچ چیزی لذت بخش تر از این نیست که به نوجوانی رمز و راز مبارزه را یاد بدهی و بعد شاهد پیشرفتش باشی. حالا هم هر زمان که فرصت داشته باشم به انتقال تجربیاتم فکر می کنم.
اگر اشتباه نکرده باشیم مدال نقره ات را تقدیم مادران شهدا کردی.
قبل از اینکه به اینچئون برویم نذر کرده بودم 10 سکه از جوایزم را به یک موسسه خیریه اهدا کنم. قصد داشتم مدال طلایم را تقدیم زنانی کنم که قهرمانان واقعی این مملکت را پرورش داده بودند. باز هم شرمنده شان شدم که نتوانستم به مدال طلا برسم. اما این کمترین کاری بود که از من حقیر در مقام تجلیل از مادران بزرگوار شهدا بر می آمد.
کلام خاصی باقی نمانده؟
امیدوارم روند مثبتی که در ووشو وجود دارد، ادامه یابد و مردم عزیزمان در سلامت کامل به سر ببرند.
در خانواده منصوریان، شهربانو خواهر بزرگش هم قهرمان ووشو جهان شده و البته در بازی های آسیایی هم یکی از اعضا تیم ایران بود.
نایب
قهرمان آسیایی اینچئون در گفتگویی از حریف کره ای اش حرف به میان
آورد که سال قبل با ضربه پاشنه پایش موجب شده بود تا استخوان صورت قهرمان
کشورمان 6 تکه شود. منصوریان از
جو سالن مبارزات در کره هم حرف زد و اخلاق بد سرمربی حریفش. وی از بدقولی
های یک مقام مسئول سخن گفت که باعث شد برای اجرای تعهداتش به مردم دچار
مشکلات فراوان گردد.
سال قبل از نگاه کارشناسان، عنوان بانوی رزمی کار سال 2013 را بدست آوردی، اما شاید شانس کمتری برای تکرار این عنوان داشته باشی.
سال قبل در شرایط دشواری قهرمان جهان شدم؛ اما امسال فینال آسیایی اینچئون را از دست دادم و نقره گرفتم. تمام تلاشم را کردم و نشد.i همیشه هر چه خدا بخواهد همان می شود.
تو اولین بانوی ایرانی ووشو بودی که موفق شد در تاریخ این رشته یک مبارز چینی را شکست دهد.
همینطور است. در جوانان آسیا -سال 88- حریف چینی را شکست دادم و قهرمان شدم. سابقه مبارزه با چینی ها را زیاد داشتم و دو بار شکستشان دادم. با این حال، در کره شرایط طور دیگری شد.
از فینال اینچئون بگو. چه شد به نماینده چین باختی؟
حریف خیلی قدرتمندی بود که البته برایش برنامه داشتیم. فیلم 10 مبارزه اش را دیده بودیم و می دانستیم در تمام دیدارها یک حمله کننده محض است. واقعا از نظر فنی فاصله زیادی نداشتیم؛ اما در بازی با من تغییر روش داد. یعنی بر خلاف تمام مبارزاتش در دو سه سال اخیر، حمله نمی کرد و منتظر می شد تا در ضدحملات امتیاز بگیرد. حریف خوش شانس هم بود. این چینی برای رسیدن به فینال انرژی زیادی صرف نکرد چون با نماینده هند مبارزه آسانی داشت و بی دردسر حریف من شد. در مقابل با حریف کره ای نبردی پرفشار داشتم که سبب شد انرژی زیادی صرف کنم. اینطور شد که چندان عادلانه مقابل هم قرار نگرفتیم.
فکر می کنی مقابل نماینده چین به حقت نرسیدی؟
6 ماه تمام بی وقفه در اردوها کار کردیم و زحمت کشیدیم. با این حال حتما حریفم آمادهتر بود. کم کاری نکردم. شاید بدشانس بودم که در پای سکوی فینال با نماینده میزبان روبرو شدم.
حریف چینی کم از شهربانو کتک نخورد
خواهرت هم در مصاف با نماینده چین شکست خورد تا حذف زودهنگامی داشته باشد.
حق شهربانو برد بود. شهربانو قهرمان دنیاست. در مبارزه با حریف چینی هم نمایش خوبی داشت و برتر بود. متاسفانه وقتی پای مبارزان چینی وسط باشد، داوران ناخواسته به سمت آنها کشش پیدا می کنند. شهربانو سه ضربه پا به سر حریفش زد که می توانست 6 امتیاز برایش درپی داشته باشد که داوران از آنها چشم پوشی کردند.
خواهرت که حذف شد عکس العملش چه بود؟
ناراحت بود اما چون می دانست مبارزه دارم، به روی خودش نمی آورد تا مبادا از نظر روحی روی من تاثیر بگذارد.
قبل از بازی ها گفته بودی امیدواری از بین شما دو نفر یکی طلا بگیرد.
به نظرم طلا حق شهربانو بود. با این حال، مدال نقره ای که گرفتم هم مال هر دو ماست. درباره حریف چینی شهربانو باید یک نکته دیگر را هم بیان کنم. این چینی آنقدر از شهربانو کتک خورده بود که در مبارزات بعدی با اختلاف خیلی کم و زحمت زیاد برنده شد تا قهرمان شود. در مبارزه شهربانو با چین دو داور نظر به پیروزی شهربانو دادند و 3 نفر رای به پیروزی حریف. آنها که با ووشو آشنا هستند می دانند در مبارزه با یک حریف چینی ثبت این آرا بیانگر چه واقعیتی است.
و اما مبارزه با حریف کره ای. دنبال گرفتن انتقام ضربه ناجوانمردانه اش در مسابقات جهانی 2013 بودی؟
با کیم هی بین در فینال جهانی مالزی روبرو شده بودم اما این بار شرایط متفاوت بود. کره ای ها می خواستند در خانه شان به فینال 52- برسند. فشار زیادی هم از سوی تماشاگران و کادر فنی کره به من وارد می شد؛ اما توانستم حریف و تماشاگران پشتیبانش را با هم شکست دهم.
گفتی فشار کادر فنی حریف هم آزارت می داد؟
بله. "هی بین" یک مربی بی ادب داشت که دائم قبل از بازی و حتی در جریان آن تلاش می کرد با رفتارش روی اعصابم راه برود.
شاید بهتر باشد اول از فینال مسابقات 2013جهانی مالزی بگویی. زمانی که برای اولین بار با این کره ای روبرو شدی.
در آن مبارزه از این حریف جلو بودم که ضربه پاشنه پایش به صورتم خورد و استخوان گونه ام شش تکه شد. هر کسی بود مبارزه را رها می کرد و از خیر طلا می گذشت؛ اما ایستادم و قهرمان جهان شدم. در اینچئون به وضوح برخوردهای حریف کره ای و سرمربی اش نشان می داد هنوز از مقاومتی که در فینال جهانی از خود نشان دادم ناراحت هستند.
چطور؟
سرمربی شان با پوزخند گفت صورتت چطور است؟ حالت بهتر شده؟ با تمسخر می گفت می توانی مبارزه کنی؟ این حرف ها را که زد بیشتر انرژی گرفتم. گفتم اگر آسمان به زمین برسد این کره ای را جلوی چشم تماشاگرانشان شکست می دهم. خلاصه مربی بی ادب کره ای یکی از علل برتری ام از نظر روحی بر شاگردش بود. فوتبالی نیستم؛ اما بازی ها که تمام شد یاد سرمربی کره ای تیم فوتبال این کشور افتادم که با رفتارهایش در مقدماتی جام جهانی چنین انگیزه ای را به سرمربی پرتغالی تیم ما و ملی پوشان فوتبال داده بود.
خون جاری شده را می خوردم تا داور متوجه آسیبم نشود
هنوز جزییات فینال خونین مالزی را برابر حریف کره ای به خاطر داری؟
مگر می شود آن شرایط را از یاد برد؟ باید طلا می گرفتم. شاید گفتنش درست نباشد؛ اما آن روز هم انگیزه های مادی داشتم و هم انگیزه های معنوی. خیلی صادقانه می گویم از نظر مالی به خاطر بد قولی های استانداری تعهداتی ایجاد کرده بودم و تنها جایزه نقدی مسابقات می توانست کمک کند تا چک سوم خرید خانه برای خانواده ام را پاس کنم.
خب در ووشو وقتی هر کدام از طرفین مبارزه دچارخونریزی شوند داور بدون معطلی بازی را به ضرر فرد آسیب دیده مختومه اعلام می کند. در آن شرایط که استخوان گونه ام تکه تکه شده بود؛ خون جاری شده را می خوردم تا داور وسط متقاعد شود مشکلی برای ادامه بازی ندارم. حتی وقتی دید از شدت ضربه چشمم بسته شد، چند بار پرسید می توانی ادامه دهی و من اشاره کردم مشکلی ندارم. مبارزه که تمام شد دیگر چیزی نمی فهمیدم. چشم باز کردم و دیدم به بیمارستان منتقل شده ام. حتی مدال طلایم را روی تخت بیمارستان گرفتم. برایم روز بزرگی بود. روزی که نشان دادم خواستن توانستن است.
حالا بگو داستان بد قولی ها چه بود؟
تا کنون با تمام وجودم برای مملکتم حتی از سلامتی ام گذشتم. چند بار دچار مصدومیت هایی شدم که در شرایط عادی شاید خیلی ها بعد از آنها عطای ادامه کار را به لقایش می بخشیدند. در همان مالزی یکی از چشم های من در فینال بینایی اش را از دست داده بود. یعنی شاید مجبور می شدم 40 میلیون بدهم تا پیوند قرنیه انجام دهم؛ در حالی که وجودم پر بود از عشق به پرچم کشورم. با تمام این اوصاف دلم از آنهایی می گیرد که قول می دهند و به آن عمل نمی کنند. من ورزشکار توقعی نداشتم و ندارم. هر کاری کردم برای کشورم بود.
نماینده استانداری فقط حرف زد
از وعده ای که عملی نشد حرف بگو.
من خانواده پولداری نداشتم. یک بار -سال 91- برای تقدیر از افتخاراتی که برای سمیرم بدست آورده بودم مقام مسئولی از استانداری آمد. شرایط خانه مان را که دید ناراحت شد و قول داد استانداری تا سقف 70 میلیون تومان کمک کند که خانه ای مناسب تهیه کنیم. گفت فقط کافی است تا قولنامه خرید یک منزل را امضا کنیم. قرار شد خانه ای را قولنامه کنم و بعد با ارائه آن به استانداری هدیه را دریافت کنم.
چه شد؟
خانه ای را در حدود همان مبلغ قولنامه کردم اما آن مقام مسئول به روی خودش نیاورد تا من بمانم و تعهدی که مقابل مردم ایجاد کرده بودم. اینطور شد که اتومبیلم را فروختم؛ در حالی که عصای دستم بود و هر روز برای تمرین رفتن به اصفهان از آن استفاده می کردم. مجبور شدم زمینی را که با جایزه مدالم در بازی های آسیایی گوانگژو خریده بودم بفروشم. نقشه کشیده بودم در این زمین یک باشگاه درست کنم؛ اما برنامه هایم به هم ریخت. هنوز برای پاس کردن چک آخرم مشکل داشتم. اینطور شد که خدا کمکم کرد تا با جایزه طلای مالزی 10 میلیون تومان کسری ام را جبران کنم. برای همین گفتم در جهانی مالزی هم انگیزه مالی داشتم و هم انگیزه معنوی.
به نظر می رسد مثل یک مرد پشت سر خانواده ات ایستاده بودی.
(با خنده) همینطور است. تازه وقتی خواهر بزرگم شهربانو ازدواج کرد، مسئولیتم بیشتر هم شد. اینطوری بود که برای خواهر دیگرم جهیزیه ازدواجش را فراهم کردم. برادرم را هم فرستادم دانشگاه آزاد برای تحصیل که حالا ترم آخر مهندسی معدنش را پشت سر می گذارد.
به جز ووشو وقتت را صرف چه اموری کردی؟
سال 88 با جوایزی که گرفتم اولین فست فود سمیرم را راه انداختم. شکر خدا بد هم نبود. بعد باشگاه فرزندان آفتاب را راه اندازی کردم که قسمتی از آن به بدنسازی اختصاص داشت و بخشی از آن به ورزش های رزمی.
درآمدش خوب بود؟
شکر. چون خودم سختی زیاد کشیده بودم ماهیانه تنها 10 هزار تومان شهریه گذاشتم. تازه از کسانی که تحت پوشش کمیته امداد امام(ره) قرار داشتند پولی نمی گرفتم و رایگان تمرین می کردند. به نظرم همین هم به کارم برکت داد و اوضاع روز به روز بهتر شد.
این باشگاه هنوز دایر است؟
بله اما وقتی قرار شد روی بازی های آسیایی اینچئون تمرکز کنم به اصفهان آمدم تا تمرینات را به بهترین نحو دنبال کنم. همین هم سبب شد تا باشگاه را به خواهرم شهربانو واگذار کنم. حالا هم باشگاه به بهترین وضع به کارش ادامه می دهد
شرمنده مادران شهدا شدم
یک بار پای جهانی سال 2011 پزشکان اعلام کردند به دلیل مشکلات قلبی باید ووشو را کنار بگذاری.
در آن مقطع رگ آئورتم توسط بالون باز شد. من هم در ترکیه 2011 سوم جهان شدم. باور اینکه ووشو را کنار بگذارم سخت بود. اینطوری شد که به مربیگری روی آوردم و تیم سمیرم را در لیگ برتر شرکت دادم که خوب هم نتیجه گرفتیم. راستش همیشه از عملکرد محمد بنا در کشتی خوشم می آمد. خاکی بودنش را دوست داشتم و اینکه با تمام وجود تلاش می کرد تا استعدادها را شکوفا کند. هیچ چیزی لذت بخش تر از این نیست که به نوجوانی رمز و راز مبارزه را یاد بدهی و بعد شاهد پیشرفتش باشی. حالا هم هر زمان که فرصت داشته باشم به انتقال تجربیاتم فکر می کنم.
اگر اشتباه نکرده باشیم مدال نقره ات را تقدیم مادران شهدا کردی.
قبل از اینکه به اینچئون برویم نذر کرده بودم 10 سکه از جوایزم را به یک موسسه خیریه اهدا کنم. قصد داشتم مدال طلایم را تقدیم زنانی کنم که قهرمانان واقعی این مملکت را پرورش داده بودند. باز هم شرمنده شان شدم که نتوانستم به مدال طلا برسم. اما این کمترین کاری بود که از من حقیر در مقام تجلیل از مادران بزرگوار شهدا بر می آمد.
کلام خاصی باقی نمانده؟
امیدوارم روند مثبتی که در ووشو وجود دارد، ادامه یابد و مردم عزیزمان در سلامت کامل به سر ببرند.