کیهان: همكار نشريات اصلاح طلب كه چند سالي است در آمريكا اقامت دارد، معتقد است اقامت در غرب به خاطر خودباختگي و شيفتگي، همان حكايت سفر پينوكيو به جزيره خوشي و درازگوش شدن در پايان ماجرا است.
داريوش سجادي در مطلبي با عنوان پينوكيوها در لندن به جنجال اخير عروسي شاهزاده ويليام در انگليس و هيجان كاذب حواشي آن در رسانه هاي شبه روشنفكري مي پردازد و مي نويسد: در داستان مشهور پينوكيو سرزميني تحت عنوان pleasure island يا جزيره خوشي وجود دارد كه پينوكيو با اغواي گربه نره و روباه مكار مفتون آن جزيره شده و با شوق و ابتهاج عازم آن «خوش باشي» مي شود. خوش باشي كه پينوكيو بعد از رسيدن به آن pleasure island با تلخي توام با تاخير متوجه توهمي بودن آن مي گردد. پينوكيو بعد از ورود به «جزيره خوشي» و چند روز خوشگذراني و خوش باشي تدريجاً با دراز شدن گوش ها و دم درآوردن متوجه «خر شدنش» مي شود. خريتي كه اينك صرفاً و بمنظور بقا در آن «جزيره موسوم به خوشي» ايشان را ملزم و محكوم به آن كرده و مي كند تا نه «مثل خر» بلكه «عين خر» كار كند. كار كردني براي زنده ماندن.
در واقع «كارلو كلودي» نويسنده و خالق پينوكيو زبردستانه به مخاطب تفهيم مي كند براي تن دادن به اين سفر توهمي و بمنظور رسيدن به جزيره خوش باشي ابتدا بايد «عقلا خر» شويد تا در انتها «واقعا خر» شويد.
سجادي ادامه مي دهد: توهمي عام كه در حال حاضر گريبان گير كسر بزرگي از خودباختگان و غرب شيفتگان در جهان شده تا ضمن باور چنين توهمي از غرب به عنوان «جزيره خوشبختي» خود را به آب و آتش براي رسيدن به آن شادكامي موهوم زده و بعد از رسيدن به آن با واقعيت تلخ آشنا شده و ضمن به رسميت شناختن اجتناب ناپذير آن «خريت توهمي» ناگزير و ناگريز براي تداوم بقاي خويش ملزم به تن دادن «كار خري» و «خركاري» در چنان ناكجا آبادي خواهند شد. تن دادن به مشاغل و حرفه هايي كه در اوطان خود هرگز حاضر نبوده و نيستند از كنارشان هم بگذرند. هرچند اكنون نيز ناصادقانه خود و حرفه خود در خارج از كشور را براي هموطنان و اقوام و دوستان شان در وطن كمتر از دكتري و مهندسي و ميليونر و تاجر و هنرمند موفق بودن، معرفي و ترسيم نمي كنند.
وي با ذكر برخي مثالها مي نويسد: «شهره دختري 28 ساله با مدرك كارشناسي از تهران است كه تقريبا دو سالي مي شود از ايران به آمريكا آمده. او اكنون در يكي از فروشگاه هاي زنجيره اي غرب آمريكا كارگري ساده است. شهره اي كه در ايران با پسر شاه نيز با اكراه پالوده مي خورد و در ايران از كنار شاغلين به شغل فعلي خود با افاده و تفرعن رد مي شد اكنون ولو، به اكراه امر بر صاحب كار آمريكائي اش شده. كار شهره از خالي كردن ظروف زباله تا تميز كردن دستشوئي و مبال هاي عمومي در كنار چيدن كالا در قفسه ها و صندوق داري را شامل مي شود. يا آن ديگري جواني حدودا 25 ساله است كه در يكي ديگر از فروشگاه هاي آمريكا به اتفاق چند جوان و ميان سال هم وطنش اشتغال به حرفه كارگري دارد. يك بار در يكي از فرصت هاي استراحت با ايشان هم نشين شدم و در حين صحبت با ايشان ناگهان مديريت آمريكائي فروشگاه به محوطه بيروني آمد و جواد و يارانش بلافاصله خود را پنهان كردند! وقتي از ايشان چرائي اين كار را پرسيدم گفتند چون تنها دو نوبت حق استراحت بين كار دارند و آنها دو نوبت خود را قبلا مصرف كرده اند اين بار خارج از نوبت مشغول استراحت بوده اند. آنها استفاده اين بنده هاي خدا در مورد استفاده غيرمجاز از يك فرصت استراحت 10 دقيقه اي در حين فعلگي كردن براي آمريكائي ها، آن هم علي رغم برخورداري از تحصيلات عاليه را زرنگي و باج ندادن معنا مي كردند!».
سجادي آنگاه هيجان زدگي رسانه هاي اپوزيسيون نسبت به ازدواج شاهزاده انگليسي را مورد انتقاد قرار مي دهد و مي نويسد: اعلام مراسم ازدواج پرنس ويليام پسر ارشد پرنس چارلز «وليعهد انگلستان» با كاترين ميدلتون در كنار هروله و هلهله و همهمه شيدائيان تشنه رؤيت چنين رويدادي، مستندي برجسته از عفونتي پيشرفته در روان چنان روان پريشاني است كه در روياي خود در جستجوي همان جزيره خوشبختي مي گردند كه پيش از ايشان پينوكيو در اشتياقش «خر» شده بود! اثبات سفاهت 60 ميليون شهروند انگليسي كه ساليانه و با طيب خاطر هزينه زندگي اشرافي خانواده اي موسوم به سلطنت در بوكينگهام را با ماليات هاي مستقيم خود تامين مي كنند يك بحث است و تبيين بلاهت «دهان هاي نيمه باز» و «چشم هاي مفتون» شيدائيان در گوشه و كنار دنيا بحثي ديگر.
از خر عقلي به خر واقعي رسيدهايم
ايشان را ملزم و محكوم به آن كرده و مي كند تا نه «مثل خر» بلكه «عين خر» كار كند.
اصل چهل و يكم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: «تابعيت كشور ايران حق مسلم هر فرد ايراني است و دولت نمي تواند از هيچ ايراني سلب تابعيت كند، مگر به درخواست خود او يا در صورتي كه به تابعيت كشور ديگري درآيد.»
ضمنا برادر سانسورچی ادم قانون اساسی خودش رو سانسور نمی کنه! م یتنی حرف منو سانسور کنی!