متن این شعر را که به تازگی منتشر شده است، در ذیل میخوانید:
سلام بر وارث آدم و خاتم، سلام بر حُسن محض و محض حُسن «حسین» علیه السلام
ای جان جهانی بفدای صلة تو - ما نیز مدیحی نه سزای تو نوشتیم
ما را برهانی اگر از آتش دوزخ - در حشر نگوئیم سزاوار بهشتیم
شریعه بود و شریعت بود، طریقه بود و طریقت بود، دروغ بود و حقیقت بود، دروغ مُرد و حقیقت ماند. والسلام
از خویشتن برون آمدهای چند در این دشت
گلبانگ سحر بود که رفتند به گلگشت
امروز نه روزی است از آن سان که شنیدی
کز شور نشُور این همه خون است و جهان طشت
«والفجر» به صبحی که بر آمد به محرّم
«سرخ» از پس آن «ده شب تاری» که سحر گشت
آن جامه که بر قامت این باغ «سپید» است
بگذشت زمستان و «سیه» ماند به انگَشت
دهقان که نگارنده گل بود به گلزار
وا پرس که در حضرت گل خار چرا کشت
با خاربن این تیغ بهر روی روا نیست
«انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت»
حاکم که حکیم است که یارد که بپرسد
خود چیست بگو حکمت با خوب، بد و زشت؟!
حکم است رضا بر سر سرّی که ندانی
تا خون نخوری زین که که را برد و «کرا هشت»
ای بس که معماست جهان بنگر و بگذر
گر دل به معما ننهی ماند سرو خشت
سهل است رهایی به گسست رَسنی چند
صعب است که گیتی رسن اینگونه بسی رِشت
ما مورچگان ریزه خور رحمت ربیم
خرمن چو رسد شادی دهقان که بسی کِشت
ای جان جهانی بفدای صلة تو
این است مدیحی که «معلم» ز تو بنوشت
سر گشته مهر تو جهانست به تحقیق
تا حاصل گیتی چه شود آخر از این گشت
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیدُالشُهَداء