صراط: لنس بنت استاد حوزه ارتباطات سیاسی در دانشگاه واشنگتن میگوید که در آمریکا رسانهها خطوط قرمز دارند که توسط نخبگان دو حزب جمهوری خواه و دموکرات تعیین می شود.
در تفکر مردم سالاری لیبرالی و حتی غیر از آن چون مردم باید در انتخابات شرکت کنند، این انتظار وجود دارد که مردم از وقایع جامعه مطلع باشند. زیرا اگر جمعیت رای دهنده فاقد اطلاعات باشند و یا از اطلاعات غلط برخوردار باشند، افرادی انتخاب میشوند که در نهایت به ضرر خود مردم خواهد بود. پس در هر کجا که مردم سالاری وجود دارد این اصل هم باید وجود داشته باشد که مردم باید مطلع باشند. با توجه به اینکه ما در جوامع بزرگی زندگی میکنیم و اطلاع رسانی برای عموم جامعه باید از طریق رسانهها باشد، در جوامعی که ادعای دموکراسی دارند باید رسانهها قویتر باشند . زیرا بر روی افکار عمومی تاثیر گذار هستند و وظیفه تنویر افکار عمومی را دارند.
علاوه بر این، در تفکر لیبرال دموکراسی این اعتقاد وجود دارد که رسانه باید مستقل باشد و رسانه مستقل را اینگونه تعریف میکنند که نباید دولت در رسانه نفوذ داشته باشد. لیبرال ها اعتقاد دارند رسانه آزاد مساوی است با رسانهای که در یک بازار آزاد وجود دارد و این را مساوی میدانند با رسانهای که از نظارت دولت مبرا است و دولت در آن نفوذ ندارد،که نتیجه این وضعیت شکل گیری بازار آزاد ایده ها است. بازار آزاد ایدهها در اختیار مردم قرار میگیرد و در این رقابت، ایدههایی که مورد اقبال بیشتر مردم قرار میگیرد باقی میماند و اگر مورد اقبال مردم قرار نگیرد حذف میشود.
در این تفکر یک پیش فرض اساسی وجود دارد و آن این است که رقابت در حد عالی است؛ زیرا دولت نقشی ندارد، رسانهها با هم رقابت دارند و مشتری هم استقلال دارد. اگر اینگونه نباشد بازار آزاد ایدهها بر هم میخورد. این نهایت نگاه تفکر لیبرال دموکراسی به رسانه است. شاخصه اصلی لیبرال دموکراسی حقوق فردی است. در دانشکدههای ژورنالیسم و ارتباطات آمریکا، این تفکر را به عنوان ایدئولوژی شاخص کشور ارائه میدهد.
مثلثی را در نظر بگیرید که رسانه، سیاست مداران و اتاقهای فکر محورهای آن را تشکیل می دهند و هر کدام یک نقش را بازی میکنند. یک درصدیها در وسط این مثلث جای دارد و در سیستم لیبرال دموکراسی هزینه انتخابات سیاستمداران را یک درصدیها تامین میکنند.
آقای کلاک در کتابی به نام تئوری دموکراسی 7 شاخصه برای تفکر لیبرال دموکراسی لیست میکند که اولین آن حقوق مردم و 6 شاخصه دیگر، تفسیری از آن در حوزههای مختلف است که در آن به تنها چیزی که اشاره نمی شود، بحث اخلاق است. زیرا هدف اخلاق خوب و بد است و این در نهایت در تناقض با حقوق فردی است. چون در تفکر لیبرال، فرد میگوید هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم، حق من تصمیمگیری است و در نهایت، در تفکر لیبرال دموکراسی جامعه هم از افراد مختلف تشکیل شده است و در نهایت هر کس میتواند برای خود تصمیم بگیرد. نمیتوان اخلاق و حقوق فردی را در حد اعلا قرار داد، چون اخلاق میخواهد فعالیت افراد را محدود کند، چون میخواهد ببیند مصلحت جامعه و افراد چیست. به این خاطر، بحث اخلاق در این مباحث نیامده است. چند مشکل در رابطه با این تفکر وجود دارد که در رسانههای آمریکا به وضوح دیده میشود:
مشکل اول این است اگر دولت از سیستم رسانهای دور شود و در اختیار بخش خصوصی قرار گیرد، چه اتفاقی می افتد؟ یکی دیگر از نکاتی که لیبرال دموکراسی روی آن تاکید میکند این است که رسانهها خصوصی باشند نه دولتی. اما وقتی دولت از رسانه دور شود جایگاه دولت را رئیس آن شرکت خصوصی میگیرد . شرکتهای رسانهای در دنیا، مخصوصا شرکت های تصویری عظیمی هستند. زیرا تجهیزات مورد نیاز برای این کارها، هزینه زیادی میبرد. لذا روسای این شرکتها، عملا افراد ثروتمند هستند.
زمانی که دولت از سیستم رسانه ای حذف میشود، نتیجه این میشود که محتوا تحت تاثیر رئیس شرکت قرار میگیرد. پس تاثیر گذاری در محتوا در عمل حذف نمیشود. تفکر لیبرال دموکراسی معتقد است که همه محتوا ها باید باشد و رقابت بین ایدههای مختلف صورت گیرد تا مشتر ی هر کدام را خواست انتخاب کند. مشکل این تفکر در عمل این است که رئیس شرکت ایده خود را ارائه میدهد و ایدههای مختلف ارائه نمیشود. رئیس شرکت چون ثروتمند است برای مثال در مورد سیستم سرمایهداری نظر مخالف نمی دهد بلکه با آن هماهنگ میشود. زیرا خود او سرمایهدار کلان است. در کشورهای غربی مثل آمریکا، وزارت ارشاد نیاز نیست. چون افرادی که در راس رسانه هستند خودشان بخشی از سیستم هستند و نیاز نیست دولتمردی به آنها توصیه ای بکند. حتی این اصحاب رسانه به دولتمردان ، وقتی خطا کنند، تذکر می دهند که به لیبرال دموکراسی خدشه وارد میکنید. در دوره اوباما،رسانههای دست راستی اوباما را در ارتباط با مباحث بیمه درمانی سوسیالیست می دانند و او را نقد میکنند. لذا روسا نگاه خود را القا میکنند و در نهایت تفکر معتدل، سرمایهداری چپ میشود و تفکر به شدت دست راستی، سرمایهداری نامیده میشود.
با یک مثال دیگر موضوع را روشن تر کنیم. همه کانال های تلویزیونی آمریکا و رسانههای اصلی در مورد ایران یک حرف میزنند. وقتی میخواهیم در مورد آمریکا، در ایران حرف بزنیم نگاه برخی از روزنامهها خیلی مثبت است. به عنوان مثال اخیرا روزنامه شرق یک تصویر بزرگ از سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا را با یک تیتر مثبت منتشر و به نقل از او نوشت که ما مردم ایران را تحریم نمیکنیم. برخی دیگر از رسانه ها، این نگاه مثبت را ندارند و رفتارهای آمریکا را نقد میکنند.
تفکرات متعدی که در ایران در روزنامه ها نسبت به امریکا مطرح میشود بسیار گستردهتر از تفکراتی است که در آمریکا نسبت به ایران و در روزنامه های اصلیاش وجود دارد. این در حالی است که در آمریکا مطرح می کنند ما تفکر لیبرال دموکراسی داریم، آزادی وجود دارد، و ما متهم به سانسور می شویم. در آمریکا 3 روزنامه ملی بیشتر وجود ندارد نیویورک تایمز، یو اس ای تودی و وال استریت ژورنال و یک روزنامه محلی در شهرها نیز معمولا وجود دارد. اما در ایران 22 روزنامه اصلی داریم که حداقل 15 مورد آنها در شهرهای مختف ایران در گیشهها وجود دارند.
چون رسانهها در سیستمهای لیبرال دموکراسی وابسته به تبلیغ هستند، در نهایت تحت تاثیر مالک و سرمایهدار و افرادی که پول برای تبلیغات پرداخت می کنند، هستند. اکثر این افراد سرمایهدار هستند و رسانهها تحت تاثیر این افراد نیز هستند.
روزنامه های ملی و سراسری در این کشور زیاد نیست، ولی هر شهری معمولا برای خود یک روزنامه محلی دارد. بنابراین 3 روزنامه ملی و 1 روزنامه محلی در همه جای آمریکا یافت می شود. معمولا هر شهری یک روزنامه دارد و معدود هستند شهرهایی که دو روزنامه داشته باشند. مثلا واشنگتن جزو معدود شهرهایی است که واشنگتن پست و واشنگتن تایمز را دارد. لس آنجلس یک روزنامه بیشتر ندارد.
لذا تعدد روزنامه ها در آمریکا به دلیل زیاد بودن شهرها است. ولی محتوا محدود است. چرا که محتوای آنها سندیکایی است . یعنی محتوای روزنامههای محلی مانند هم است چون محتوا را از خبرگزاریها گرفته و فقط تبلیغات آنها متفاوت است.
با این که تعداد روزنامهها زیاد است اما روزنامه های همه شهرها در دسترس مردم نیست. هر کس به 4 روزنامه دسترسی دارد. تعداد شهرها چون زیاد است، روزنامه ها نیز زیاد است اما محتوا محدود است. چون محتوا را خودشان تولید نمیکنند بلکه از سندیکا میگیرند.
در روزنامههای آمریکایی، به خاطر وجود تفکر سرمایهداری لیبرال دموکراسی، یک سری بایدها و نبایدها وجود دارد. یکی از این بایدها اصول اساسی قانون امریکا است که هیچ وقت زیر سوال نمیرود هر چند مشکلاتی دارد. اما در ایران می بینیم که روزنامههای اصلاح طلب به راحتی بحث ولایت فقیه را با ترفندهای مختلف مطرح میکنند و زیر سوال می برند. نتیجه این است که می توان ادعا کرد که تفکرات متعددی در روزنامههای مختلف و نقد هایی که به سیستم حاکم مطرح می شود، خیلی بیشتر از روزنامههای آمریکایی است.
روزنامههای ایران در حوزه آزادی بیان خیلی جلوتر از روزنامههای آمریکایی هستند . با اینکه تصور این است که در ایران روزنامهها بسته میشود اما این گونه نیست. در آمریکا روزنامهها را نمیبندند . چرا که نیازی به این کار نیست. روزنامه ها همراه سیستم حرکت میکنند. در ایران وقتی روزنامهای را میبندند آن گروه با عنوان دیگری شروع به تولید روزنامه میکند و مشکل خاصی برای آنها به وجود نمیآید.
بعضی از خبرنگاران با سیستم آمریکا مشکل دارند و خطوط قرمز را رعایت نمیکنند در نتیجه با آنها برخورد میشود. به عنوان مثال: خانم هلن تاماس که حدود 40 سال نماینده upa در کاخ سفید بود در یک جلسه خصوصی یک جمله انتقادی نرم را نسبت به اسرائیل مطرح کرد که بعد از آن همه سابقه کار، او را اخراج کردند. همچنین خبرنگار لبنانی – مسیحی CNN، چند سال پیش زمانی که آیت الله فضلالله فوت کرده بود در یک جمله کوتاه گفته بود که مردم لبنان ایشان را محترم میشمردند که او را نیز به همین واسطه اخراج کردند. دلیل این اخراج آسان این است که چون رسانهها خصوصی هستند، قوانین به گونهای نوشته شده است که به نفع کارفرما است. اگر خبرنگاری مخالف سیستم آمریکا باشد معمولا خود سانسوری دارد و حرکتی انجام نمیدهد که با او برخورد شود.
لنس بنت استاد حوزه ارتباطات سیاسی در دانشگاه واشنگتن جزو مشهورترین اساتید این حوزه است که نظریهای درباره تعامل و تقابل دولت در آمریکا را مطرح میکند و میگوید که در آمریکا رسانهها خطوط قرمز دارند . سوال او این است که چه کسی این خطوط قرمز را مشخص میکند. جوابش این است که نخبگان دو حزب جمهوری خواه و دموکرات و در مثالی میگوید: در جنگ عراق چون نخبگان جمهوریخواه و دموکرات موافق جنگ بودند در طی 3 ماه قبل از جنگ ، در مطبوعات تقابل و اختلاف در باره اینکه چگونه به عراق حمله کنند وجود داشته نه درباره اصل جنگ. از چرایی نمیپرسیدند از چگونگی میپرسیدند. در نهایت همه حمله را تایید میکردند. لذا نیازی نیست که دولت به صورت رسمی خط قرمز مشخص کند. رسانه ها برای ورود و عدم ورود به مباحث، به دو حزب نگاه میکنند. بعد از جنگ عراق وقتی معلوم شد در این جنگ آمریکا موفق نخواهد بود . بعضی از نخبگان حزب دموکرات شروع به نقد کردند، که به دنبال آن رسانه ها نیز نقد خود را شروع کردند. از این رو، این دو حزب تا آنجایی که با هم تقابل دارند رسانهها هم با همدیگر تقابل دارند و در حوزههایی که نباید وارد شوند، ورود نمیکنند.
در آمریکا هرچند وزارت ارشاد نیست اما کمیسیون ارتباطات فدرال است که با رسانه ای که خطوط قرمز را نقض کند برخورد می کند. اگر در برنامه رادیویی اسرائیل نقد شود رادیو را به عنوان اینکه با دولت یهود ضدیت دارید میبندند. موارد این چنین کم نبوده است.
تفکر لیبرال دموکراسی معتقد است که همه محتوا ها باید باشد و رقابت بین ایدههای مختلف صورت گیرد تا مشتر ی هر کدام را خواست انتخاب کند. مشکل این تفکر در عمل این است که رئیس شرکت ایده خود را ارائه میدهد و ایدههای مختلف ارائه نمیشود.
مشکل دوم بحث رقابت است. چون در لیبرالیسم، بر رقابت عالی و کامل تاکید می شود. اما در عمل رسانهها در آمریکا محدود به 4 یا 5 شرکت بزرگ شده اند . تعداد رسانه ها زیاد است. اما مالکیت با 4 یا 5 شرکت است. اوایل دهه 80، 45 یا 46 شرکت مهم در امریکا وجود داشت. اوایل دهه 90 این شرکتها 21 یا 22 شرکت بودند. اما در حال حاضر این شرکتها 4 شرکت مهم رسانهای هستند. این اطلاعات در سایت home of the media شرح داده شده است. در این سایت، تعداد شرکتهای بزرگ رسانهای 5 شرکت عنوان شده است.
بنابراین، مشکل دوم رسانهها این است که در عمل رقابتی وجود ندارد. نتیجه این میشود رسانه هایی که میخواهند مستقل باشند هیچ وقت نمیتوانند با این 4 یا 5 غول رسانهای رقابت کنند. ثروت این رسانهها زیاد است و کل بازار را در دست خود میگیرند. از این رو، مستقلها نمیتوانند وارد این رقابت به ویژه در حوزه تلویزیون که هزینه بیشتری دارد، وارد شوند. از طرفی، رقابت رسانه ای کامل طبق گزاره های لیبرالیسم وجو ندارد چون اخلاق در لیبرالیسم جایی ندارد. اخلاق است که در نهایت بباید بر جامعه حکومت کند تا بعضی از نقص های موجود در جامعه اصلاح شود. اگر سیاست مداری جنگ و کشتار میکند اخلاق است که باید جلوی آن را بگیرداما به دلیل نبود اخلاق در لیبرالیسم، این اتفاق نمیافتد.
برای مثال، در تاریخ رسانه آمریکا اولین مجلاتی که تصاویر مستهجن پخش میکردند از دهه 50 میلادی شروع شد . عدهای از کلیساها به مقابله با این مجلات پرداختند. این افراد را به دادگاه بردند و گفتند خلاف شئونات دادگاه است و بحث اخلاق را مطرح کردند و دادگاه به نفع مجلات رای داد. الان در همه شهرها و خواربار فروشی هم میتوان این مجلات را تهیه کرد. دادگاه به این دلیل به نفع مجلات رای داد که بگوید این آزادی بیان است. دادگاه میگفت فرد مختار است که این مجله تهیه کند یا تهیه نکند.عدم وجود اخلاق در این تفکر باعث میشود که سیستم در اختیار کسی قرار میگیرد که در سیستم سرمایهداری ، سرمایه بیشتری دارد.
مشکل سوم این است که چون رسانهها در سیستمهای لیبرال دموکراسی وابسته به تبلیغ هستند، در نهایت تحت تاثیر مالک و سرمایهدار و افرادی که پول برای تبلیغات پرداخت می کنند، هستند. اکثر این افراد سرمایهدار هستند و رسانهها تحت تاثیر این افراد نیز هستند. به این خاطر است که محتوی منفی نسبت به ایران در رسانههای آمریکا وجود دارد. به خاطر وجود روسا در راس این شرکتها و نیز اسپانسرهای صهیونیستی مخالف ایران است که روزنامه های آمریکایی ضد ایرانی می شوند. بنابراین اگر کسی بخواهد نسبت به ایران و فلسطین محتوای معتدلی تولید کند با آنها برخورد میشود.
پس نتیجه این میشود که رسانه در هنگام تبلیغ معطوف به آدمهایی است که وضعیت مالی خوبی دارند. زیرا آنها میتوانند خرید کنند. از این رو، محتوایی که تولید میشود مورد علاقه قشر ثروتمند جامعه است. معمولا محتوایی که دغذغه قشر فقیر باشد کمتر پوشش داده میشود. رسانهها در آمریکا چون خصوصی هستند به دنبال تولید ثروت هستند نتیجه این میشود که کیفیت نیز تاثیر میپذیرد. هر جای دنیا برای داشتن رسانه احتیاج به سرمایه است اگر سرمایه نباشد توان تاثیرگذاری بر روی افکار عمومی پایین میآید و قطب های ثروت میتوانند تولید محتوا کنند. مخصوصا در حوزه اخبار خارجی چون هزینه تولید آنها بالا است و احتیاج به اعزام خبرنگار به خارج از کشور دارد. در حوزه اخبار خارجی از خبرگزاریها استفاده میکنند. چند خبرگزاری کل گفتمان اخبار خارجی را در این کشورها مدیریت میکنند. در حوزه سیاست داخلی هدف رسانه تولید اجماع است یعنی ایجاد اجماع برای اهداف سیستم.
در لیبرالیسم، بر رقابت عالی و کامل تاکید می شود. اما در عمل رسانهها در آمریکا محدود به 4 یا 5 شرکت بزرگ شده اند . تعداد رسانه ها زیاد است. اما مالکیت با 4 یا 5 شرکت است.
مثلثی را در نظر بگیرید که رسانه، سیاست مداران و اتاقهای فکر محورهای آن را تشکیل می دهند و هر کدام یک نقش را بازی میکنند. یک درصدیها در وسط این مثلث جای دارد و در سیستم لیبرال دموکراسی هزینه انتخابات سیاستمداران را یک درصدیها تامین میکنند. هزینه انتخابات سال 2012 حدود 7 هزار میلیارد دلار بود. حقوق اوباما که پیروز این انتخابات بود زیر نیم میلیون دلار است. در انتخاباتی که رییس جمهور زیر نیممیلیون حقوق دارد هزینهاش 7 هزار میلیارد دلار است. این پول را یک درصدیها پرداخت می کنند. پژوهشگران علوم سیاسی طی یک مطالعه دریافتند که 60 درصد از این هزینه ها، هزینه تبلیغات رادیو تلویزیون و نه رسانه های مکتوب است. کاندیداها هماهنگ با تفکر لیبرالیسم هستند. زیرا پولشان را از سرمایهداران می گیرند. افرادی که با تفکر لیبرالیسم هماهنگ نباشند، سرمایهداران به آنها کمک نمیکنند. یکی از دلایل وجود نظام دو حزبی درآمریکا، عدم کمک سرمایه داران به حزب سوم است.
رسانهها متعلق به یک درصدیهاست و کاندیداها هزینه تبلیغات خود را از یک درصدیها میگیرند. کار اتاق های فکر این است که کار سیاست مداران را توجیه کنند. رسانه مدیریت فکری و تبلیغ میکند، اتاق فکر گزارشی مینویسد که جنبه علمی پیدا میکند تا سیاست مداران مجبور نشوند بگویند ما علیه ایران تحریم تصویب کردیم زیرا از صهیونیسم پول گرفتیم. لذا این سیستم ، سیستمی است که در نهایت این سه ضلع مثلث به هم کمک میکنند، خلاء های همدیگر را پر و روی کار همدیگر نظارت میکنند. سرمایه دار است که سیاستمدار و رسانه را وامدار خود کرده و منابع مالی اتاقهای فکر را هم یک درصدیها تامین میکنند.
این وضعیت ناشی از ناکارامدی لیبرالیسم در عرصه رسانه است. تفکر آمریکا زاده تفکر لیبرال دموکراسی و سرمایهداری است، مستقل نیست. در سیستمی که رسانه ها وابسته به پول سرمایه دار هستند نمی توانند آزاد باشند.
دکتر فواد ایزدی
در تفکر مردم سالاری لیبرالی و حتی غیر از آن چون مردم باید در انتخابات شرکت کنند، این انتظار وجود دارد که مردم از وقایع جامعه مطلع باشند. زیرا اگر جمعیت رای دهنده فاقد اطلاعات باشند و یا از اطلاعات غلط برخوردار باشند، افرادی انتخاب میشوند که در نهایت به ضرر خود مردم خواهد بود. پس در هر کجا که مردم سالاری وجود دارد این اصل هم باید وجود داشته باشد که مردم باید مطلع باشند. با توجه به اینکه ما در جوامع بزرگی زندگی میکنیم و اطلاع رسانی برای عموم جامعه باید از طریق رسانهها باشد، در جوامعی که ادعای دموکراسی دارند باید رسانهها قویتر باشند . زیرا بر روی افکار عمومی تاثیر گذار هستند و وظیفه تنویر افکار عمومی را دارند.
علاوه بر این، در تفکر لیبرال دموکراسی این اعتقاد وجود دارد که رسانه باید مستقل باشد و رسانه مستقل را اینگونه تعریف میکنند که نباید دولت در رسانه نفوذ داشته باشد. لیبرال ها اعتقاد دارند رسانه آزاد مساوی است با رسانهای که در یک بازار آزاد وجود دارد و این را مساوی میدانند با رسانهای که از نظارت دولت مبرا است و دولت در آن نفوذ ندارد،که نتیجه این وضعیت شکل گیری بازار آزاد ایده ها است. بازار آزاد ایدهها در اختیار مردم قرار میگیرد و در این رقابت، ایدههایی که مورد اقبال بیشتر مردم قرار میگیرد باقی میماند و اگر مورد اقبال مردم قرار نگیرد حذف میشود.
در این تفکر یک پیش فرض اساسی وجود دارد و آن این است که رقابت در حد عالی است؛ زیرا دولت نقشی ندارد، رسانهها با هم رقابت دارند و مشتری هم استقلال دارد. اگر اینگونه نباشد بازار آزاد ایدهها بر هم میخورد. این نهایت نگاه تفکر لیبرال دموکراسی به رسانه است. شاخصه اصلی لیبرال دموکراسی حقوق فردی است. در دانشکدههای ژورنالیسم و ارتباطات آمریکا، این تفکر را به عنوان ایدئولوژی شاخص کشور ارائه میدهد.
مثلثی را در نظر بگیرید که رسانه، سیاست مداران و اتاقهای فکر محورهای آن را تشکیل می دهند و هر کدام یک نقش را بازی میکنند. یک درصدیها در وسط این مثلث جای دارد و در سیستم لیبرال دموکراسی هزینه انتخابات سیاستمداران را یک درصدیها تامین میکنند.
آقای کلاک در کتابی به نام تئوری دموکراسی 7 شاخصه برای تفکر لیبرال دموکراسی لیست میکند که اولین آن حقوق مردم و 6 شاخصه دیگر، تفسیری از آن در حوزههای مختلف است که در آن به تنها چیزی که اشاره نمی شود، بحث اخلاق است. زیرا هدف اخلاق خوب و بد است و این در نهایت در تناقض با حقوق فردی است. چون در تفکر لیبرال، فرد میگوید هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم، حق من تصمیمگیری است و در نهایت، در تفکر لیبرال دموکراسی جامعه هم از افراد مختلف تشکیل شده است و در نهایت هر کس میتواند برای خود تصمیم بگیرد. نمیتوان اخلاق و حقوق فردی را در حد اعلا قرار داد، چون اخلاق میخواهد فعالیت افراد را محدود کند، چون میخواهد ببیند مصلحت جامعه و افراد چیست. به این خاطر، بحث اخلاق در این مباحث نیامده است. چند مشکل در رابطه با این تفکر وجود دارد که در رسانههای آمریکا به وضوح دیده میشود:
مشکل اول این است اگر دولت از سیستم رسانهای دور شود و در اختیار بخش خصوصی قرار گیرد، چه اتفاقی می افتد؟ یکی دیگر از نکاتی که لیبرال دموکراسی روی آن تاکید میکند این است که رسانهها خصوصی باشند نه دولتی. اما وقتی دولت از رسانه دور شود جایگاه دولت را رئیس آن شرکت خصوصی میگیرد . شرکتهای رسانهای در دنیا، مخصوصا شرکت های تصویری عظیمی هستند. زیرا تجهیزات مورد نیاز برای این کارها، هزینه زیادی میبرد. لذا روسای این شرکتها، عملا افراد ثروتمند هستند.
زمانی که دولت از سیستم رسانه ای حذف میشود، نتیجه این میشود که محتوا تحت تاثیر رئیس شرکت قرار میگیرد. پس تاثیر گذاری در محتوا در عمل حذف نمیشود. تفکر لیبرال دموکراسی معتقد است که همه محتوا ها باید باشد و رقابت بین ایدههای مختلف صورت گیرد تا مشتر ی هر کدام را خواست انتخاب کند. مشکل این تفکر در عمل این است که رئیس شرکت ایده خود را ارائه میدهد و ایدههای مختلف ارائه نمیشود. رئیس شرکت چون ثروتمند است برای مثال در مورد سیستم سرمایهداری نظر مخالف نمی دهد بلکه با آن هماهنگ میشود. زیرا خود او سرمایهدار کلان است. در کشورهای غربی مثل آمریکا، وزارت ارشاد نیاز نیست. چون افرادی که در راس رسانه هستند خودشان بخشی از سیستم هستند و نیاز نیست دولتمردی به آنها توصیه ای بکند. حتی این اصحاب رسانه به دولتمردان ، وقتی خطا کنند، تذکر می دهند که به لیبرال دموکراسی خدشه وارد میکنید. در دوره اوباما،رسانههای دست راستی اوباما را در ارتباط با مباحث بیمه درمانی سوسیالیست می دانند و او را نقد میکنند. لذا روسا نگاه خود را القا میکنند و در نهایت تفکر معتدل، سرمایهداری چپ میشود و تفکر به شدت دست راستی، سرمایهداری نامیده میشود.
با یک مثال دیگر موضوع را روشن تر کنیم. همه کانال های تلویزیونی آمریکا و رسانههای اصلی در مورد ایران یک حرف میزنند. وقتی میخواهیم در مورد آمریکا، در ایران حرف بزنیم نگاه برخی از روزنامهها خیلی مثبت است. به عنوان مثال اخیرا روزنامه شرق یک تصویر بزرگ از سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا را با یک تیتر مثبت منتشر و به نقل از او نوشت که ما مردم ایران را تحریم نمیکنیم. برخی دیگر از رسانه ها، این نگاه مثبت را ندارند و رفتارهای آمریکا را نقد میکنند.
تفکرات متعدی که در ایران در روزنامه ها نسبت به امریکا مطرح میشود بسیار گستردهتر از تفکراتی است که در آمریکا نسبت به ایران و در روزنامه های اصلیاش وجود دارد. این در حالی است که در آمریکا مطرح می کنند ما تفکر لیبرال دموکراسی داریم، آزادی وجود دارد، و ما متهم به سانسور می شویم. در آمریکا 3 روزنامه ملی بیشتر وجود ندارد نیویورک تایمز، یو اس ای تودی و وال استریت ژورنال و یک روزنامه محلی در شهرها نیز معمولا وجود دارد. اما در ایران 22 روزنامه اصلی داریم که حداقل 15 مورد آنها در شهرهای مختف ایران در گیشهها وجود دارند.
چون رسانهها در سیستمهای لیبرال دموکراسی وابسته به تبلیغ هستند، در نهایت تحت تاثیر مالک و سرمایهدار و افرادی که پول برای تبلیغات پرداخت می کنند، هستند. اکثر این افراد سرمایهدار هستند و رسانهها تحت تاثیر این افراد نیز هستند.
روزنامه های ملی و سراسری در این کشور زیاد نیست، ولی هر شهری معمولا برای خود یک روزنامه محلی دارد. بنابراین 3 روزنامه ملی و 1 روزنامه محلی در همه جای آمریکا یافت می شود. معمولا هر شهری یک روزنامه دارد و معدود هستند شهرهایی که دو روزنامه داشته باشند. مثلا واشنگتن جزو معدود شهرهایی است که واشنگتن پست و واشنگتن تایمز را دارد. لس آنجلس یک روزنامه بیشتر ندارد.
لذا تعدد روزنامه ها در آمریکا به دلیل زیاد بودن شهرها است. ولی محتوا محدود است. چرا که محتوای آنها سندیکایی است . یعنی محتوای روزنامههای محلی مانند هم است چون محتوا را از خبرگزاریها گرفته و فقط تبلیغات آنها متفاوت است.
با این که تعداد روزنامهها زیاد است اما روزنامه های همه شهرها در دسترس مردم نیست. هر کس به 4 روزنامه دسترسی دارد. تعداد شهرها چون زیاد است، روزنامه ها نیز زیاد است اما محتوا محدود است. چون محتوا را خودشان تولید نمیکنند بلکه از سندیکا میگیرند.
در روزنامههای آمریکایی، به خاطر وجود تفکر سرمایهداری لیبرال دموکراسی، یک سری بایدها و نبایدها وجود دارد. یکی از این بایدها اصول اساسی قانون امریکا است که هیچ وقت زیر سوال نمیرود هر چند مشکلاتی دارد. اما در ایران می بینیم که روزنامههای اصلاح طلب به راحتی بحث ولایت فقیه را با ترفندهای مختلف مطرح میکنند و زیر سوال می برند. نتیجه این است که می توان ادعا کرد که تفکرات متعددی در روزنامههای مختلف و نقد هایی که به سیستم حاکم مطرح می شود، خیلی بیشتر از روزنامههای آمریکایی است.
روزنامههای ایران در حوزه آزادی بیان خیلی جلوتر از روزنامههای آمریکایی هستند . با اینکه تصور این است که در ایران روزنامهها بسته میشود اما این گونه نیست. در آمریکا روزنامهها را نمیبندند . چرا که نیازی به این کار نیست. روزنامه ها همراه سیستم حرکت میکنند. در ایران وقتی روزنامهای را میبندند آن گروه با عنوان دیگری شروع به تولید روزنامه میکند و مشکل خاصی برای آنها به وجود نمیآید.
بعضی از خبرنگاران با سیستم آمریکا مشکل دارند و خطوط قرمز را رعایت نمیکنند در نتیجه با آنها برخورد میشود. به عنوان مثال: خانم هلن تاماس که حدود 40 سال نماینده upa در کاخ سفید بود در یک جلسه خصوصی یک جمله انتقادی نرم را نسبت به اسرائیل مطرح کرد که بعد از آن همه سابقه کار، او را اخراج کردند. همچنین خبرنگار لبنانی – مسیحی CNN، چند سال پیش زمانی که آیت الله فضلالله فوت کرده بود در یک جمله کوتاه گفته بود که مردم لبنان ایشان را محترم میشمردند که او را نیز به همین واسطه اخراج کردند. دلیل این اخراج آسان این است که چون رسانهها خصوصی هستند، قوانین به گونهای نوشته شده است که به نفع کارفرما است. اگر خبرنگاری مخالف سیستم آمریکا باشد معمولا خود سانسوری دارد و حرکتی انجام نمیدهد که با او برخورد شود.
لنس بنت استاد حوزه ارتباطات سیاسی در دانشگاه واشنگتن جزو مشهورترین اساتید این حوزه است که نظریهای درباره تعامل و تقابل دولت در آمریکا را مطرح میکند و میگوید که در آمریکا رسانهها خطوط قرمز دارند . سوال او این است که چه کسی این خطوط قرمز را مشخص میکند. جوابش این است که نخبگان دو حزب جمهوری خواه و دموکرات و در مثالی میگوید: در جنگ عراق چون نخبگان جمهوریخواه و دموکرات موافق جنگ بودند در طی 3 ماه قبل از جنگ ، در مطبوعات تقابل و اختلاف در باره اینکه چگونه به عراق حمله کنند وجود داشته نه درباره اصل جنگ. از چرایی نمیپرسیدند از چگونگی میپرسیدند. در نهایت همه حمله را تایید میکردند. لذا نیازی نیست که دولت به صورت رسمی خط قرمز مشخص کند. رسانه ها برای ورود و عدم ورود به مباحث، به دو حزب نگاه میکنند. بعد از جنگ عراق وقتی معلوم شد در این جنگ آمریکا موفق نخواهد بود . بعضی از نخبگان حزب دموکرات شروع به نقد کردند، که به دنبال آن رسانه ها نیز نقد خود را شروع کردند. از این رو، این دو حزب تا آنجایی که با هم تقابل دارند رسانهها هم با همدیگر تقابل دارند و در حوزههایی که نباید وارد شوند، ورود نمیکنند.
در آمریکا هرچند وزارت ارشاد نیست اما کمیسیون ارتباطات فدرال است که با رسانه ای که خطوط قرمز را نقض کند برخورد می کند. اگر در برنامه رادیویی اسرائیل نقد شود رادیو را به عنوان اینکه با دولت یهود ضدیت دارید میبندند. موارد این چنین کم نبوده است.
تفکر لیبرال دموکراسی معتقد است که همه محتوا ها باید باشد و رقابت بین ایدههای مختلف صورت گیرد تا مشتر ی هر کدام را خواست انتخاب کند. مشکل این تفکر در عمل این است که رئیس شرکت ایده خود را ارائه میدهد و ایدههای مختلف ارائه نمیشود.
مشکل دوم بحث رقابت است. چون در لیبرالیسم، بر رقابت عالی و کامل تاکید می شود. اما در عمل رسانهها در آمریکا محدود به 4 یا 5 شرکت بزرگ شده اند . تعداد رسانه ها زیاد است. اما مالکیت با 4 یا 5 شرکت است. اوایل دهه 80، 45 یا 46 شرکت مهم در امریکا وجود داشت. اوایل دهه 90 این شرکتها 21 یا 22 شرکت بودند. اما در حال حاضر این شرکتها 4 شرکت مهم رسانهای هستند. این اطلاعات در سایت home of the media شرح داده شده است. در این سایت، تعداد شرکتهای بزرگ رسانهای 5 شرکت عنوان شده است.
بنابراین، مشکل دوم رسانهها این است که در عمل رقابتی وجود ندارد. نتیجه این میشود رسانه هایی که میخواهند مستقل باشند هیچ وقت نمیتوانند با این 4 یا 5 غول رسانهای رقابت کنند. ثروت این رسانهها زیاد است و کل بازار را در دست خود میگیرند. از این رو، مستقلها نمیتوانند وارد این رقابت به ویژه در حوزه تلویزیون که هزینه بیشتری دارد، وارد شوند. از طرفی، رقابت رسانه ای کامل طبق گزاره های لیبرالیسم وجو ندارد چون اخلاق در لیبرالیسم جایی ندارد. اخلاق است که در نهایت بباید بر جامعه حکومت کند تا بعضی از نقص های موجود در جامعه اصلاح شود. اگر سیاست مداری جنگ و کشتار میکند اخلاق است که باید جلوی آن را بگیرداما به دلیل نبود اخلاق در لیبرالیسم، این اتفاق نمیافتد.
برای مثال، در تاریخ رسانه آمریکا اولین مجلاتی که تصاویر مستهجن پخش میکردند از دهه 50 میلادی شروع شد . عدهای از کلیساها به مقابله با این مجلات پرداختند. این افراد را به دادگاه بردند و گفتند خلاف شئونات دادگاه است و بحث اخلاق را مطرح کردند و دادگاه به نفع مجلات رای داد. الان در همه شهرها و خواربار فروشی هم میتوان این مجلات را تهیه کرد. دادگاه به این دلیل به نفع مجلات رای داد که بگوید این آزادی بیان است. دادگاه میگفت فرد مختار است که این مجله تهیه کند یا تهیه نکند.عدم وجود اخلاق در این تفکر باعث میشود که سیستم در اختیار کسی قرار میگیرد که در سیستم سرمایهداری ، سرمایه بیشتری دارد.
مشکل سوم این است که چون رسانهها در سیستمهای لیبرال دموکراسی وابسته به تبلیغ هستند، در نهایت تحت تاثیر مالک و سرمایهدار و افرادی که پول برای تبلیغات پرداخت می کنند، هستند. اکثر این افراد سرمایهدار هستند و رسانهها تحت تاثیر این افراد نیز هستند. به این خاطر است که محتوی منفی نسبت به ایران در رسانههای آمریکا وجود دارد. به خاطر وجود روسا در راس این شرکتها و نیز اسپانسرهای صهیونیستی مخالف ایران است که روزنامه های آمریکایی ضد ایرانی می شوند. بنابراین اگر کسی بخواهد نسبت به ایران و فلسطین محتوای معتدلی تولید کند با آنها برخورد میشود.
پس نتیجه این میشود که رسانه در هنگام تبلیغ معطوف به آدمهایی است که وضعیت مالی خوبی دارند. زیرا آنها میتوانند خرید کنند. از این رو، محتوایی که تولید میشود مورد علاقه قشر ثروتمند جامعه است. معمولا محتوایی که دغذغه قشر فقیر باشد کمتر پوشش داده میشود. رسانهها در آمریکا چون خصوصی هستند به دنبال تولید ثروت هستند نتیجه این میشود که کیفیت نیز تاثیر میپذیرد. هر جای دنیا برای داشتن رسانه احتیاج به سرمایه است اگر سرمایه نباشد توان تاثیرگذاری بر روی افکار عمومی پایین میآید و قطب های ثروت میتوانند تولید محتوا کنند. مخصوصا در حوزه اخبار خارجی چون هزینه تولید آنها بالا است و احتیاج به اعزام خبرنگار به خارج از کشور دارد. در حوزه اخبار خارجی از خبرگزاریها استفاده میکنند. چند خبرگزاری کل گفتمان اخبار خارجی را در این کشورها مدیریت میکنند. در حوزه سیاست داخلی هدف رسانه تولید اجماع است یعنی ایجاد اجماع برای اهداف سیستم.
در لیبرالیسم، بر رقابت عالی و کامل تاکید می شود. اما در عمل رسانهها در آمریکا محدود به 4 یا 5 شرکت بزرگ شده اند . تعداد رسانه ها زیاد است. اما مالکیت با 4 یا 5 شرکت است.
مثلثی را در نظر بگیرید که رسانه، سیاست مداران و اتاقهای فکر محورهای آن را تشکیل می دهند و هر کدام یک نقش را بازی میکنند. یک درصدیها در وسط این مثلث جای دارد و در سیستم لیبرال دموکراسی هزینه انتخابات سیاستمداران را یک درصدیها تامین میکنند. هزینه انتخابات سال 2012 حدود 7 هزار میلیارد دلار بود. حقوق اوباما که پیروز این انتخابات بود زیر نیم میلیون دلار است. در انتخاباتی که رییس جمهور زیر نیممیلیون حقوق دارد هزینهاش 7 هزار میلیارد دلار است. این پول را یک درصدیها پرداخت می کنند. پژوهشگران علوم سیاسی طی یک مطالعه دریافتند که 60 درصد از این هزینه ها، هزینه تبلیغات رادیو تلویزیون و نه رسانه های مکتوب است. کاندیداها هماهنگ با تفکر لیبرالیسم هستند. زیرا پولشان را از سرمایهداران می گیرند. افرادی که با تفکر لیبرالیسم هماهنگ نباشند، سرمایهداران به آنها کمک نمیکنند. یکی از دلایل وجود نظام دو حزبی درآمریکا، عدم کمک سرمایه داران به حزب سوم است.
رسانهها متعلق به یک درصدیهاست و کاندیداها هزینه تبلیغات خود را از یک درصدیها میگیرند. کار اتاق های فکر این است که کار سیاست مداران را توجیه کنند. رسانه مدیریت فکری و تبلیغ میکند، اتاق فکر گزارشی مینویسد که جنبه علمی پیدا میکند تا سیاست مداران مجبور نشوند بگویند ما علیه ایران تحریم تصویب کردیم زیرا از صهیونیسم پول گرفتیم. لذا این سیستم ، سیستمی است که در نهایت این سه ضلع مثلث به هم کمک میکنند، خلاء های همدیگر را پر و روی کار همدیگر نظارت میکنند. سرمایه دار است که سیاستمدار و رسانه را وامدار خود کرده و منابع مالی اتاقهای فکر را هم یک درصدیها تامین میکنند.
این وضعیت ناشی از ناکارامدی لیبرالیسم در عرصه رسانه است. تفکر آمریکا زاده تفکر لیبرال دموکراسی و سرمایهداری است، مستقل نیست. در سیستمی که رسانه ها وابسته به پول سرمایه دار هستند نمی توانند آزاد باشند.
دکتر فواد ایزدی