ویژه نامه سیسال اقتدار موشکی سپاه(قیام سجیلها) با محسن رضایی به گفتگو نشسته تا به بررسی اجمالی همین موضوعات بپردازد. ماحصل این مصاحبه را در زیر میخوانید:
* وقتی جنگ شهرها شروع شد، ما موشک و یا سامانه مقتدری که بخواهیم جواب آنها را بدهیم، در اختیار نداشتیم. چه تدبیری برای گرفتن جلوی موشکپراکنی صدام به شهرها اندیشیده شد؟
ما ناچار بودیم برای مقابله به مثل از توپخانه استفاده کنیم. اول هم سعی کردیم در عملیات رمضان، روی شهر بصره فقط منور بزنیم اما منور فقط شهر را روشن میکرد.
ما میخواستیم تا جایی که ممکن است، از زدن شهرها پرهیز کنیم ولی دیگر ناچار شدیم بعد از 4 سال و خورده ای که صدام مرتب شهرهای ما را میزد، به سمت مقابله به مثل برویم تا بلکه مانع زدن شهرهایمان بشویم.
توپخانه ما بُرد محدودی داشت. آنها شهرهای اصلی ما را بمباران میکردند ولی ما فقط می توانستیم شهرهایی که نزدیک مرز بودند را بزنیم.
بعد که برای اولین بار، با حجم انبوه شروع کردیم، آنها آتش بس دادند. یعنی اولین بار ما توانستیم جلوی جنگ شهرها را بگیریم. اما جنگ هنوز در زمین ادامه داشت تا اینکه ما ناچار شدیم به سمت استفاده از موشک برویم. دلیلش هم این بود که وقتی موشک های صدام بُرد بیشتری پیدا کرد و تعداد آن هم زیادتر شد، مردم فشار آوردند که باید جواب موشک آنها را با موشک بدهیم. از طرف دیگر، خود ما هم به همین نتیجه رسیدیم که دیگر با توپخانه نمی توانیم کاری بکنیم لذا اولین بار تصمیم گرفتیم روی پای خودمان بایستیم. منتها کار خیلی سختی بود چون در زمان شاه هیچ دانشی از موشک به ایران نداده بودند. انقلاب هم که شد هیچی دستمان نبود. نه برادران ارتش اطلاع داشتند و نه ما در سپاه. اولین تلاشمان این شد که بتوانیم از کشورهایی که در آن زمان با ما رابطه دوستانه داشتند مثل لیبی موشک وارد کنیم.
آقای رفیق دوست را خواستیم. ایشان هم گفت من می روم دنبالش. او آدم متوکلی بود هر وقت چیزی از ایشان میخواستیم، نه نمیگفت و میرفت دنبال کار. گفت من می روم با قذافی و جاهای دیگر صحبت می کنم. اینها آدم های خاصی هستند شاید بشود چیزی ازشان گرفت.
* برای آموزش نیروها چه فکری کردید؟
پیش خودم گفتم که حالا فرض کنیم موشک هم آمد، ما که نمی توانیم زدن موشک را به دست دیگران بدهیم باید خودمان بزنیم لذا ما یک واحد موشکی می خواهیم.
لازمه شروع کار موشکی این بود که ما یک تیمی را انتخاب بکنیم که بروند و آموزش ببینند. فردی که من انتخاب کردم، شهید حسن طهرانی مقدم بود چون هم در آتش خمپاره و هم آتش توپخانه موفق بود و هم استعداد و نبوغ خوبی داشت.
برای ایشان یک حکم زدیم و گفتیم شما باید بروید واحد موشکی سپاه را درست کنید و واحد توپخانه را هم تحویل آقای شفیع زاده بدهید. او هم آمد به سمت واحد موشکی و عجیب هم بود چون خیلی برای توپخانه زحمت کشید ولی خیلی سبکبال بود و دلبستگی زیادی نشان نداد.
به ذهن من این آمد که بهترین کار این است که ما دوتا موضوع را همزمان انجام بدهیم آقای رفیق دوست را بفرستیم پیش قذافی موشک ها را بیاورد و با سوریه هم صحبت کنیم تا حسن را بفرستیم آنجا آموزش ببیند ولی دو تا کشور هم نفهمند ما چه کار میکنیم.
سوریه برای آموزش دادن مشکل نداشت ولی در تحویل دادن موشک اسکاد B به ما از شوروی می ترسید و ملاحظه می کرد.
قذافی هم قبول کرد که به صورت پنهان و مخفی، به صورت تکه تکه و جداگانه در چند محموله، برای ما موشک بفرستد.
* موشکها در چه تاریخی و به چه تعدادی به ایران آورده شدند؟
قذافی 3 محموله، شامل 30 فروند موشک اسکاد B و 2 سکوی موشکی به همراه حدود 20-30 نفر از متخصصین موشکی خود را به ایران فرستاد و ما کار را با آنها شروع کردیم.
دی ماه همان سال (1363) حسن آقا و تیم همراهش هم بعد از 3 ماه آموزش در سوریه، به کشور برگشتند. ما در آستانه عملیات بدر بودیم و عراق هم به صورت گسترده شروع به زدن شهرهای ما کرد.
برنامه عجیبی را طراحی کرده بودند و شروع کردند به تبلیغات که ما 30 تا از شهرهایی که در عمق خاک ایران هستند را خواهیم زد ( ازجمله تهران، اصفهان، تبریز و...) اسم هر شهری را هم که می خواندند، یک موشک به آنجا میزدند.
این تهاجم هم بیشتر با استفاده از هواپیماهای میگ 25 بود که در ارتفاع بالا می آمدند و موشک های ما هم به آن نمی رسید. بعد هم کم کم با موشکهای برد بلند شروع به زدن کردند.
* پرتابهای موشکی ایران با شلیک به کدام شهر شروع شد و عراقیها نسبت آن چه واکنشی نشان دادند؟
اولین موشک ما کرکوک را زد. کرکوک منطقه نفت خیز بود و بعد از بصره بزرگ ترین چاه های نفت عراق را داشت. 2-3 روز بعد ما خود بغداد را با موشک های اسکاد زدیم که خوشبختانه خورد به بانک رافدین که یکی از بانک های اصلی عراق در شهر بغداد بود.
این پدیده برای عراق خیلی عجیب بود چون 4 سال و نیم از جنگ میگذشت و اصلا اینها فکرش را هم نمی کردند که ایران این موشک ها را از کجا آورده است. ابتدا گفتند این عملیات خرابکاری بوده اما بعد از 4-5 روز مجبور به اعتراف شدند.
ما هم با این قدرت نمایی موشکی که از خودمان نشان دادیم ثابت کردیم توان رزمی و دفاعی ایران افزایش پیدا کرده است. صدام هم به نتیجه رسید که اگر بخواهد جنگ موشکی و جنگ شهرها را ادامه دهد، ایران چیزهایی دارد که ممکن است رو کند.
این مسئله در توقف جنگ شهرها و کوتاه آمدن عراق خیلی نقش داشت. بدون شک اگر قدرت نمایی موشکی ما نبود شاید ده ها هزار نفر دیگر از مردم ما شهید و زخمی می شدند.
این قدرت ادامه داشت تا یک با مشکل روبرو شدیم. آقای طهرانی مقدم به من گفت که متخصصین لیبی رفتند. گفتم کجا رفتند؟ گفت فکر می کنم رفتند به سفارت لیبی. گفتم خب مشکلتان چیست؟ گفت یکسری قطعات هم با خودشان برداشتهاند و بردهاند. گفتم شما نمی توانید عمل کنید؟ گفتند وقتی قطعات را بردند، ما چطور عمل کنیم؟ گفتم برادران توکل کنید به خدا و بروید پای کار چون اگر عراق این مسئله را بفهمد جنگ شهرها را با شدت شروع می کند.
* چند فروند از موشکها شلیک شده بود که لیبیاییها رفتند؟
لیبی 30 فروند موشک به ما داد که 21 فروند شلیک شده بود.
* چقدر طول کشید تا بچهها بر موشکها مسلط شدند؟
17 روز بعد شهید طهرانی مقدم و دوستانش سیستم را آماده کردند. عراق هم جنگ شهرها را مجددا شروع کرده بود. فکر می کنم قذافی به صدام گفته بود که مطمئن باش که دیگر هیچ موشکی از ایران به سمت شما شلیک نخواهد شد. معلوم بود که زد و بندی در پشت صحنه شده است. حالا تصور کنید اگر ما نمی توانستیم سکوها را عملیاتی کنیم چه می شد؟
سیستم ها را آماده کردند و رفتند پای کار و بغداد را زدند. من یک نامه ای خدمت امام(ره) نوشتم که نامه جالبی است. گفتم فرزندان انقلابی شما در مدت کوتاهی توانستند سیستم های بسیار پیچیده و مدرن بینالمللی را عملیاتی کنند و موشک های ایران بر آسمان عراق به پرواز درآمد و از خونریزی بیشتر مردم ما ان شاءالله جلوگیری خواهد کرد.
عراقی ها میگفتند که روسها به ایرانیها کمک کردهاند اما شوروی بلافاصله تکذیب کرد. واقعا هم همین بود و پای یک نفر روس به ایران نرسید چون همه پشت سر صدام بودند.
مابقی موشک ها که تمام شد، ناچار شدیم برویم از کره شمالی تعدادی موشک بگیریم، نفت دادیم و در قبال آن توانستیم موشک بیاوریم تا اینکه در اواخر جنگ اولین موشک های خودمان ساخته شد و آمد در صحنه نبرد و ما از آنها استفاده کردیم.
* یکی از مشکلات ما در سالهای جنگ این بود که موشک ها دیر آماده می شدند و بعضا موضع پرتاب قبل از شلیک لو می رفت. برای این معضل چه تدبیری اندیشیده شد؟
اواخر جنگ اتفاق دیگری افتاد. عراقی ها برای اینکه دست بالا را داشته باشند، برد موشک اسکاد B را از 200-300 کیلومتر به 700-800 کیلومتر رسانددند. سرجنگیاش را به یک سوم سبکتر کردند، مخزن سوخت را هم بیشتر شد تا بتوانند تهران را بزنند.
که در اواخر سال 66 اینها تهران را زدند و در وسط شهر تهران تعدادی شهید و زخمی شدند. ما هم مقابله به مثل مان را تشدید کردیم یعنی با موشک هایمان بغداد را زدیم. منتها از زمانی که موشک های ما از انبارها می آم و به سمت محل پرتاب میرفت، مدتی طول می کشید. مدتی هم طول می کشید تا موشک آماده پرتاب بشود. خب هواپیماهای عراق هم می آمد و همان نقطه را میزد. دوستان ما آمدند ابتکار به خرج دادند و کاری کردند که خود روسها هم که سازنده موشک بودند، نتوانستند تا آن موقع این کار را بکنند.
با نوآوری و خلاقیت بچه ها موشک در کمتر از 6-7 ساعت آماده پرتاب می شد.
من اگر بخواهم یک جمله بگویم، این است که ما با سلاح سبک وارد جنگ شدیم اما با موشک و تانک از آن بیرون آمدیم.
* این توان موشکی بعد از جنگ چه روندی را تا امروز طی کرد؟
جنگ تمام شد ولی آن پایه ای که در جنگ در رابطه با موشکی گذاشته شد ادامه پیدا کرد بطوری که امروز ایران بزرگترین قدرت موشکی منطقه است و من به جرات عرض می کنم که اگر ما این قدرت موشکی را نداشتیم امروز هیچ کس با ما پای میز مذاکره نمی نشست.
آنچیزی که 1+5 را بر سر عقل آورد که با ما مذاکره کنند، قدرت موشکی و قدرت دفاعی ایران است.
مسئله موشک آنقدر امروز مهم است که حتی گروههای چریکی هم مثل فلسطینی ها میدانند که راهی جز استفاده از آن در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی ندارند و تکنولوژی و فناوری این موشک هم از ایران به دست آنها رسیده است.