صراط: مردی جوان نوروز سالجاری به ماموران خبر داد عمهاش در خانه به قتل رسیده و
به نظر میرسد او قربانی سرقت شده است. وقتی کارآگاهان جنایی شهرستان
بهارستان واقع در غرب استان تهران به محل حادثه رفتند، متوجه شدند مقتول
زنی میانسال به نام محبوبه است که ساعتها از مرگ او میگذرد و عامل قتل با
حمله به قربانی بعد از اینکه او را مجروح کرده سر از تنش جدا و با سرقت
اموال این زن خانه را ترک کرده است.
قفلها شکستهشده و خانه کاملا هم ریخته بود و ظواهر نشان میداد این زن قربانی سرقت شده است. اعضای خانواده محبوبه از جمله دختران و دامادهایش مورد بازجویی قرار گرفتند. گفتههای سارا - دختر ملیحه- نشان داد او و شوهرش کامران از مدتی قبل با هم درگیری داشتند و اختلاف آنها به حدی بود که میخواستند از هم جدا شوند. بنابراین فرضیه نقش داشتن کامران در این قتل توسط ماموران مطرح شد هرچند مرد جوان ابتدا منکر هرگونه اطلاع داشتن از نحوه قتل مادرزنش شد اما زمانی که توسط ماموران مورد سوالات پیدرپی قرار گرفت، نتوانست جواب قانعکنندهای بدهد و سرانجام مجبور به اعتراف شد.
او گفت: «مدتها بود با همسرم مشکل داشتم و او دیگر مرا بهعنوان شوهر خود نمیدانست. همسرم قبل از من دوبار ازدواج کرده بود. شوهر اولش بهدلیل سرطان فوت شده بود و شوهر دومش هم مردی دایمالخمر بود که بهخاطر جرایمی که مرتکب شده بود 11سال در زندان ماند. ما چندسال قبل با هم ازدواج کردیم. عاشق سارا شده بودم. او زن زیبا و دوستداشتنی بود. به خاطر مشکلاتی که پیدا کردیم مجبور شدم خانه و ماشینم را بفروشم و بعد هم برای تامین هزینههای زندگی یک کلیهام را فروختم. به هر سختی بود هزینه زندگیام را تامین میکردم. من و سارا دو پسر داشتیم اما چندسالی بود که سارا دیگر به من توجهی نمیکرد. اتاقش را از من جدا کرده بود، میگفت دوست ندارد پیش من باشد.»
متهم ادامه داد: «هرچه سارا بیشتر از من دوری میکرد بیشتر میفهمیدم دوستش دارم و میخواهم با او باشم. تا اینکه مساله جدایی را مطرح کرد و حتی دادخواست طلاق هم داد، مقاومت کردم چون زنم را دوست داشتم. گفتم نمیخواهم بدون تو زندگی کنم. سارا را راضی کردم که بماند اما همچنان از من تمکین نمیکرد. شب قبل از حادثه او یکی از دوستانش را به خانه ما آورد بعد از اینکه زن جوان رفت سارا به من گفت بهنظرت چطور زنی است. گفتم زن خوبی است. بعد از خانه خارج شد و شب دیر وقت دوباره برگشت؛ از سارا پرسیدم کجا بودی، جواب داد با دوستم صحبت کردم که با تو ازدواج کند. او زن خوبی است. اگر با او ازدواج کنی، هم تو راحت میشوی و میتوانی زندگی عادی داشته باشی و هم من راحت میشوم و دیگر نگران این نیستیم که درگیر شویم. قبول نکردم چون میدانستم سارا میخواهد با این کارش کمکم از زندگی من بیرون برود. روز بعد خودم صبحانه آماده کردم و خوردم. زنم آنقدر از من دور شده بود که حتی حاضر نبود سر یک میز با من صبحانه بخورد. برای اینکه درباره مشکلم با مادر سارا صحبت کنم به خانهاش رفتم؛ چون صبح زود بود او هنوز رختخوابش را هم جمع نکرده بود. من وارد خانه شدم و به او گفتم با سارا مشکل دارم و او میخواهد برای من زن بگیرد. اول ناراحت شد و گفت کار دخترش اشتباه است حتی او را نفرین کرد اما وقتی من گفتم خانه و زندگی و حتی جسمم را بهخاطر دخترت به حراج گذاشتم و حالا او حق ندارد با من چنین کند عصبانی شد و فحاشی کرد. درگیری ما شدت گرفت. من که از خود بیخود شده بودم با چاقو چند ضربه به او زدم، خون زیادی از بدنش رفته بود، داشت زجر میکشید، از من خواست کار را تمام کنم، من هم برای اینکه بیشتر از این اذیت نشود سر از تنش جدا کردم. متهم یکبار دیگر نزد بازپرس اظهاراتش را تکرار کرد و گفت: «برای اینکه انگیزه قتل، سرقت بهنظر بیاید قفل در خانه را شکستم، همهجا را بهم ریختم و هرچه پول بود برداشتم.»
کامران بعد از اعترافاتش صحنه قتل را نیز بازسازی کرد و پرونده با توجه به شکایت اولیایدم و درخواست قصاص از سوی آنها به شعبه113 دادگاه کیفریاستان تهران فرستاده شد. متهم بهزودی پای میز محاکمه میرود.
قفلها شکستهشده و خانه کاملا هم ریخته بود و ظواهر نشان میداد این زن قربانی سرقت شده است. اعضای خانواده محبوبه از جمله دختران و دامادهایش مورد بازجویی قرار گرفتند. گفتههای سارا - دختر ملیحه- نشان داد او و شوهرش کامران از مدتی قبل با هم درگیری داشتند و اختلاف آنها به حدی بود که میخواستند از هم جدا شوند. بنابراین فرضیه نقش داشتن کامران در این قتل توسط ماموران مطرح شد هرچند مرد جوان ابتدا منکر هرگونه اطلاع داشتن از نحوه قتل مادرزنش شد اما زمانی که توسط ماموران مورد سوالات پیدرپی قرار گرفت، نتوانست جواب قانعکنندهای بدهد و سرانجام مجبور به اعتراف شد.
او گفت: «مدتها بود با همسرم مشکل داشتم و او دیگر مرا بهعنوان شوهر خود نمیدانست. همسرم قبل از من دوبار ازدواج کرده بود. شوهر اولش بهدلیل سرطان فوت شده بود و شوهر دومش هم مردی دایمالخمر بود که بهخاطر جرایمی که مرتکب شده بود 11سال در زندان ماند. ما چندسال قبل با هم ازدواج کردیم. عاشق سارا شده بودم. او زن زیبا و دوستداشتنی بود. به خاطر مشکلاتی که پیدا کردیم مجبور شدم خانه و ماشینم را بفروشم و بعد هم برای تامین هزینههای زندگی یک کلیهام را فروختم. به هر سختی بود هزینه زندگیام را تامین میکردم. من و سارا دو پسر داشتیم اما چندسالی بود که سارا دیگر به من توجهی نمیکرد. اتاقش را از من جدا کرده بود، میگفت دوست ندارد پیش من باشد.»
متهم ادامه داد: «هرچه سارا بیشتر از من دوری میکرد بیشتر میفهمیدم دوستش دارم و میخواهم با او باشم. تا اینکه مساله جدایی را مطرح کرد و حتی دادخواست طلاق هم داد، مقاومت کردم چون زنم را دوست داشتم. گفتم نمیخواهم بدون تو زندگی کنم. سارا را راضی کردم که بماند اما همچنان از من تمکین نمیکرد. شب قبل از حادثه او یکی از دوستانش را به خانه ما آورد بعد از اینکه زن جوان رفت سارا به من گفت بهنظرت چطور زنی است. گفتم زن خوبی است. بعد از خانه خارج شد و شب دیر وقت دوباره برگشت؛ از سارا پرسیدم کجا بودی، جواب داد با دوستم صحبت کردم که با تو ازدواج کند. او زن خوبی است. اگر با او ازدواج کنی، هم تو راحت میشوی و میتوانی زندگی عادی داشته باشی و هم من راحت میشوم و دیگر نگران این نیستیم که درگیر شویم. قبول نکردم چون میدانستم سارا میخواهد با این کارش کمکم از زندگی من بیرون برود. روز بعد خودم صبحانه آماده کردم و خوردم. زنم آنقدر از من دور شده بود که حتی حاضر نبود سر یک میز با من صبحانه بخورد. برای اینکه درباره مشکلم با مادر سارا صحبت کنم به خانهاش رفتم؛ چون صبح زود بود او هنوز رختخوابش را هم جمع نکرده بود. من وارد خانه شدم و به او گفتم با سارا مشکل دارم و او میخواهد برای من زن بگیرد. اول ناراحت شد و گفت کار دخترش اشتباه است حتی او را نفرین کرد اما وقتی من گفتم خانه و زندگی و حتی جسمم را بهخاطر دخترت به حراج گذاشتم و حالا او حق ندارد با من چنین کند عصبانی شد و فحاشی کرد. درگیری ما شدت گرفت. من که از خود بیخود شده بودم با چاقو چند ضربه به او زدم، خون زیادی از بدنش رفته بود، داشت زجر میکشید، از من خواست کار را تمام کنم، من هم برای اینکه بیشتر از این اذیت نشود سر از تنش جدا کردم. متهم یکبار دیگر نزد بازپرس اظهاراتش را تکرار کرد و گفت: «برای اینکه انگیزه قتل، سرقت بهنظر بیاید قفل در خانه را شکستم، همهجا را بهم ریختم و هرچه پول بود برداشتم.»
کامران بعد از اعترافاتش صحنه قتل را نیز بازسازی کرد و پرونده با توجه به شکایت اولیایدم و درخواست قصاص از سوی آنها به شعبه113 دادگاه کیفریاستان تهران فرستاده شد. متهم بهزودی پای میز محاکمه میرود.