صراط: جوان ۲۵ سالهای که باهمدستی پسر همسایه خود اقدام به کیف قاپی میکرد دستگیر شد.
پسر جوان در فروشگاهی مشغول کار بود و آرزوهای زیادی در سر میپروراند. اما مدتی قبل و در یک روز تعطیل، هنگامی که به سر کار میرفت با پسر یکی از همسایگان روبرو شد.
پسرهمسایه او را با موتورسیکلت به محل کارش رساند. در بین راه صحبتهای آنها گل انداخته بود و پسر همسایه میگفت: تو باید به فکر پول درست و حسابی باشی تا بتوانی زندگی خوبی برای خودت بسازی و....
متاسفانه پسر جوان تحت تاثیر همین حرفها آن روز به سر کار نرفت و آنها با موتورسیکلت تا بعد از ظهر در خیابانهای شهر پرسه میزدند.
پسر همسایه پیشنهاد داد دست به سرقت بزنند و این اولین باری بود که او کیف قاپی میکرد.
با بدست آوردن پول مفت و بیزحمت، پسر ۲۵ ساله کارش را رها کرد. او و پسر همسایه هر روز با موتورسیکت در خیابانهای شهر دنبال طعمهای میگشتند تا کیف دستیاش را سرقت کنند.
غافل بود چه اشتباه بزرگی در زندگی مرتکب شده و تا چشم باز کرد متوجه شد به دام کریستال افتاده است. تامین هزینههای مواد مخدر و از طرفی تنبلی و راحت طلبی باعث شد آنها روز به روز در منجلاب خطاکاریهای خود بیشتر فرو روند.
اما پس از گذشت یک ماه، دو پسر جوان در حال سرقت کیف دستی خانمی جوان در یکی از خیابانهای فرعی منطقه احمد آباد به دام تیم گشتی کلانتری ۱۶ افتادند.
دو سارق کیف قاپ در اختیار کارآگاهان مبارزه با سرقت پلیس آگاهی استان قرار گرفتند و پس از انجام بازجوییهای پلیسی و اعتراف به سرقتهای خیابانی به مراجع قضایی معرفی و روانه زندان شدند.
پسر ۲۵ ساله به همین سادگی سوء سابقهای برای خودش درست کرد که سرنوشت و مسیر زندگیاش را تغییر داد.
او در حالی که گریه میکرد اظهار داشت: یک لقمه نان حلال و قناعت در زندگی با آزادی که داشتم به تمام پولهای حرام دنیا میارزد و حالا باید پشت میلههای زندان بروم وآرزوی ازدواج با دختر مورد علاقهام را نیز به گور ببرم.
پسر جوان در فروشگاهی مشغول کار بود و آرزوهای زیادی در سر میپروراند. اما مدتی قبل و در یک روز تعطیل، هنگامی که به سر کار میرفت با پسر یکی از همسایگان روبرو شد.
پسرهمسایه او را با موتورسیکلت به محل کارش رساند. در بین راه صحبتهای آنها گل انداخته بود و پسر همسایه میگفت: تو باید به فکر پول درست و حسابی باشی تا بتوانی زندگی خوبی برای خودت بسازی و....
متاسفانه پسر جوان تحت تاثیر همین حرفها آن روز به سر کار نرفت و آنها با موتورسیکلت تا بعد از ظهر در خیابانهای شهر پرسه میزدند.
پسر همسایه پیشنهاد داد دست به سرقت بزنند و این اولین باری بود که او کیف قاپی میکرد.
با بدست آوردن پول مفت و بیزحمت، پسر ۲۵ ساله کارش را رها کرد. او و پسر همسایه هر روز با موتورسیکت در خیابانهای شهر دنبال طعمهای میگشتند تا کیف دستیاش را سرقت کنند.
غافل بود چه اشتباه بزرگی در زندگی مرتکب شده و تا چشم باز کرد متوجه شد به دام کریستال افتاده است. تامین هزینههای مواد مخدر و از طرفی تنبلی و راحت طلبی باعث شد آنها روز به روز در منجلاب خطاکاریهای خود بیشتر فرو روند.
اما پس از گذشت یک ماه، دو پسر جوان در حال سرقت کیف دستی خانمی جوان در یکی از خیابانهای فرعی منطقه احمد آباد به دام تیم گشتی کلانتری ۱۶ افتادند.
دو سارق کیف قاپ در اختیار کارآگاهان مبارزه با سرقت پلیس آگاهی استان قرار گرفتند و پس از انجام بازجوییهای پلیسی و اعتراف به سرقتهای خیابانی به مراجع قضایی معرفی و روانه زندان شدند.
پسر ۲۵ ساله به همین سادگی سوء سابقهای برای خودش درست کرد که سرنوشت و مسیر زندگیاش را تغییر داد.
او در حالی که گریه میکرد اظهار داشت: یک لقمه نان حلال و قناعت در زندگی با آزادی که داشتم به تمام پولهای حرام دنیا میارزد و حالا باید پشت میلههای زندان بروم وآرزوی ازدواج با دختر مورد علاقهام را نیز به گور ببرم.