صراط: جنبش دانشجویی،که قرار بود آزادی خواه و استقلال خواه و عدالت طلب باشد تا
با مطالبه این هر سه،چشمان روشن ملتی باشد که در تند باد بنیان برافکن قرن
ها بودن خود را به عنوان ملتی اصیل و با دوام حفظ کرده است،سالهاست که
درگیر جناح بندی های سیاسی است و به اقتضای منافع جناح ها خود را به حرکت
در می آورد.
نکته غمناک ماجرا این است که نه آزادی خواهی در بند بازی های خرد جناح های سیاسی محدود می شود و نه استقلال خواهی و عدالت طلبی.مفاهیمی که حرکت به سمت آنان با وجود هر دولتی مطلقا مطلوب ملت است.مفاهیمی که مفاهیم نسبی نیستند که برای یک دولت حرکت به سمت آنان واجب و برای دولت دیگری مستحب باشد.
ولی جنبش دانشجویی در ایران کنونی و در این سالها،عدالت خواهی را بر اساس وابستگی که به دولت حاکم دارد تعبیر می کند،هر چه دولت یا جناح سیاسی حاکم به بخشی از جنبش دانشجویی نزدیکتر باشد،آن بخش از جنبش دانشجویی مطالبات شان از دولت کمتر است و خاموش و بی سر وصدا در مقابل بی عدالتی ها موجود و حاکم دم بر می بندند.
مبارزه با فساد اداری و اقتصادی به عنوان یکی از پاشنه های آشیل نظام سیاسی،اقتصادی کشور،نیز در این سالها،با واکنش جناحی جنبش دانشجویی مواجه است.بخشی از جنبش دانشجویی که در برهه هایی فریادهای مبارزه با فساد خود را بلند تر از هر صدایی فریاد می زدند،به محض حاکم شدن جناح مطلوب خود،چشمان خویش را بر فسادهای موجود بستند و ابزار یک جناح سیاسی شدند.
آزادی خواهی و طرفداری از نقد و انتقاد هم که روزگاری یکی از آرمان های جنبش دانشجویی بود،اخیرا برای ببخشی از جنبش دانشجویی به شعاری کلیشه ای تبدیل شده است. این بخش از جنبش دانشجویی هم تا زمانی که جناح سیاسی مطلوب آنان خارج از قدرت است، آزادی نقد و انتقاد را مطلوب می شمارند و زمانی که جناح سیاسی مطلوب آنان حاکم می شود، رویکرد انتقادی خود را به کناری می نهند و به محافظه کاری خاص سیاستمداران روی می آورند.
مردم در قامت چنین جنبش دانشجویی چگونه می توانند امید به مطالبه عدالت،آزادی و استقلال را داشته باشند.جنبشی که به فراخور تغیییر قدرت ها خود بخشی از قدرت می شود نمی تواند امید به جامعه بدمد.
جنبش دانشجویی به خانه تکانی نیاز دارد. جنبش دانشجویی کنونی ضد ساخت خود عمل می کند و در چنین فضایی انکه منفعت می برد نه مردم هستند و نه دانشجویان. این سیاستمداران هستند که با تشیع جنازه جنبش دانشجویی برای خود شهرت می خرند.جنبش دانشجویی در ایران در حال احتضار است و باید خود را آماده کرد که بر آن فاتحه خواند!
نکته غمناک ماجرا این است که نه آزادی خواهی در بند بازی های خرد جناح های سیاسی محدود می شود و نه استقلال خواهی و عدالت طلبی.مفاهیمی که حرکت به سمت آنان با وجود هر دولتی مطلقا مطلوب ملت است.مفاهیمی که مفاهیم نسبی نیستند که برای یک دولت حرکت به سمت آنان واجب و برای دولت دیگری مستحب باشد.
ولی جنبش دانشجویی در ایران کنونی و در این سالها،عدالت خواهی را بر اساس وابستگی که به دولت حاکم دارد تعبیر می کند،هر چه دولت یا جناح سیاسی حاکم به بخشی از جنبش دانشجویی نزدیکتر باشد،آن بخش از جنبش دانشجویی مطالبات شان از دولت کمتر است و خاموش و بی سر وصدا در مقابل بی عدالتی ها موجود و حاکم دم بر می بندند.
مبارزه با فساد اداری و اقتصادی به عنوان یکی از پاشنه های آشیل نظام سیاسی،اقتصادی کشور،نیز در این سالها،با واکنش جناحی جنبش دانشجویی مواجه است.بخشی از جنبش دانشجویی که در برهه هایی فریادهای مبارزه با فساد خود را بلند تر از هر صدایی فریاد می زدند،به محض حاکم شدن جناح مطلوب خود،چشمان خویش را بر فسادهای موجود بستند و ابزار یک جناح سیاسی شدند.
آزادی خواهی و طرفداری از نقد و انتقاد هم که روزگاری یکی از آرمان های جنبش دانشجویی بود،اخیرا برای ببخشی از جنبش دانشجویی به شعاری کلیشه ای تبدیل شده است. این بخش از جنبش دانشجویی هم تا زمانی که جناح سیاسی مطلوب آنان خارج از قدرت است، آزادی نقد و انتقاد را مطلوب می شمارند و زمانی که جناح سیاسی مطلوب آنان حاکم می شود، رویکرد انتقادی خود را به کناری می نهند و به محافظه کاری خاص سیاستمداران روی می آورند.
مردم در قامت چنین جنبش دانشجویی چگونه می توانند امید به مطالبه عدالت،آزادی و استقلال را داشته باشند.جنبشی که به فراخور تغیییر قدرت ها خود بخشی از قدرت می شود نمی تواند امید به جامعه بدمد.
جنبش دانشجویی به خانه تکانی نیاز دارد. جنبش دانشجویی کنونی ضد ساخت خود عمل می کند و در چنین فضایی انکه منفعت می برد نه مردم هستند و نه دانشجویان. این سیاستمداران هستند که با تشیع جنازه جنبش دانشجویی برای خود شهرت می خرند.جنبش دانشجویی در ایران در حال احتضار است و باید خود را آماده کرد که بر آن فاتحه خواند!