صراط: سایت خبری ریحانه نوشت: پشت درب شیشهای یک اتاق ساده، درست در بالکنی باریک با کاشیهای زرد قدیمی و میلههای سفید رنگ، چند زن مسلمان دور هم جمع شدهاند زنانی که قدم قدم آمدند ... از آفریقا تا آسیا... به تهران رسیدند و از کوچههای قدیمی جماران گذشتند... و حالا در حیاط ساده پشت درب شیشهای اتاقی کوچک ایستادهاند؛ اینجا همان خانه امام است.
پروازشان تا به تهران چند ساعت بیشتر طول نکشیده، اما سالها از پرواز دلشان گذشته است ... برای تو ای امام خوبیها... امامی که اکنون صدایت عاشقان را جمع و به مرز دلآگاهی کشانده ... عاشقی که قرار است امت اسلامی را زیر پرچم اسلام ناب محمدی (ص) گرد هم جمع کند.
سهام بنت محمد 43 ساله از تونس آمده است پشت درب شیشهای ایستاد قنوت کوچکی با دستانش گرفت، زمزمهای کرد... دستانش را به صورت کشید و اشکهایش را جمع کرد، زمزمهاش را کسی نشنید اما بلند گفت: «یک زندگی ساده... درست مثل زندگی انبیا»... به پایین نگاهی کرد سرش را تکان داد و گذشت.
سهام از لحظه ورودش به ایران این طور میگوید: «وقتی وارد ایران شدم احساس غرور کردم که روی زمینی پا میگذارم که روزی امام خمینی در این سرزمین زندگی میکرده است و وقتی خانه امام را دیدم هیجان زده شدم، احساس میکردم روح امام هم اینک اینجاست!»
وی با اطمینان خاطری در صدایش میگوید: «ایران کشوری است حفاظت شده... به دلیل وجود افراد مقدسی که در این سرزمین هستند.»
کمی آن طرف تر ... یک سوال و پرسش ساده مطرح شد، از سوی جمیله بنت سعید نماینده پارلمان کشور تونس که گفته بود آشناییاش با امام خمینی (ره) باز میگردد به سنین جوانی و دوران پرشور پیروزی انقلاب اسلامی. جمیله خیلی آرام پرسید: «خانه به این سادگی رهبر یک کشور و انقلاب باید جزو آثاری باشد که در مجامع بینالمللی به ثبت میرسد، آیا خانه امام خمینی جایی به ثبت رسیده است؟
پاسخی میشنود، که برایش غیرمنتظره است، پاسخی که از شنیدن آن تعجب میکند...
پاسخی از سوی مونا بنت حسن 38 ساله که کت نیمه بلندی پوشیده با یک پالتو مشکی و شالی که تمام موهایش را پوشانده... مونا قبل از ورود به جماران با استیصال گفته بود که «چادر با خودش نیاورده آیا در جماران چادر توزیع میشود؟!»... وقتی شنید پوشیدن چادر در بیت امام خمینی و جماران اجباری نیست با طمأنیه سری تکان داد و گفت: «به دلیل احترام، چادر را میخواهم!»
مونا این طور پاسخ پرسش جمیله بنت سعید را داد: «معمولاً غربیها دوست ندارند و اجازه نمیدهند نامی از امام خمینی در جایی ثبت شود آنها نمیخواهند مردم امام را بشناسند.»
نگویه سالی 28 ساله از سنگال، رشته تحصیلیاش تمدن ایران است، کمی هم میتواند فارسی صحبت کند، موضوع پایاننامهاش را شخصیت شهید مطهری و انقلاب اسلامی انتخاب کرده است؛ وی به این فرمایش امام خمینی (ره) اشاره میکند که «مطهری ثمره عمر من بود» و میگوید: من فکر میکنم شهید مطهری فرزند امام بود.
این بود لحظهای از یک گفت و گوی ساده پشت درب اتاق امام خمینی (ره) لحظهای که با یک عکس دسته جمعی به ثبت رسید و ماندگار شد.
از ایران به آفریقا، از ایران تا به سراسر دنیا عشق به خمینی، عشق به تمام خوبیهاست ... و راز ماندگاری نام و راه امام جز در هدف و آرمان وی نبوده است، آرمانی که جز در اتحاد تمام مسلمانان جهان به ثمر نخواهد نشست.
پروازشان تا به تهران چند ساعت بیشتر طول نکشیده، اما سالها از پرواز دلشان گذشته است ... برای تو ای امام خوبیها... امامی که اکنون صدایت عاشقان را جمع و به مرز دلآگاهی کشانده ... عاشقی که قرار است امت اسلامی را زیر پرچم اسلام ناب محمدی (ص) گرد هم جمع کند.
سهام بنت محمد 43 ساله از تونس آمده است پشت درب شیشهای ایستاد قنوت کوچکی با دستانش گرفت، زمزمهای کرد... دستانش را به صورت کشید و اشکهایش را جمع کرد، زمزمهاش را کسی نشنید اما بلند گفت: «یک زندگی ساده... درست مثل زندگی انبیا»... به پایین نگاهی کرد سرش را تکان داد و گذشت.
سهام از لحظه ورودش به ایران این طور میگوید: «وقتی وارد ایران شدم احساس غرور کردم که روی زمینی پا میگذارم که روزی امام خمینی در این سرزمین زندگی میکرده است و وقتی خانه امام را دیدم هیجان زده شدم، احساس میکردم روح امام هم اینک اینجاست!»
وی با اطمینان خاطری در صدایش میگوید: «ایران کشوری است حفاظت شده... به دلیل وجود افراد مقدسی که در این سرزمین هستند.»
کمی آن طرف تر ... یک سوال و پرسش ساده مطرح شد، از سوی جمیله بنت سعید نماینده پارلمان کشور تونس که گفته بود آشناییاش با امام خمینی (ره) باز میگردد به سنین جوانی و دوران پرشور پیروزی انقلاب اسلامی. جمیله خیلی آرام پرسید: «خانه به این سادگی رهبر یک کشور و انقلاب باید جزو آثاری باشد که در مجامع بینالمللی به ثبت میرسد، آیا خانه امام خمینی جایی به ثبت رسیده است؟
پاسخی میشنود، که برایش غیرمنتظره است، پاسخی که از شنیدن آن تعجب میکند...
پاسخی از سوی مونا بنت حسن 38 ساله که کت نیمه بلندی پوشیده با یک پالتو مشکی و شالی که تمام موهایش را پوشانده... مونا قبل از ورود به جماران با استیصال گفته بود که «چادر با خودش نیاورده آیا در جماران چادر توزیع میشود؟!»... وقتی شنید پوشیدن چادر در بیت امام خمینی و جماران اجباری نیست با طمأنیه سری تکان داد و گفت: «به دلیل احترام، چادر را میخواهم!»
مونا این طور پاسخ پرسش جمیله بنت سعید را داد: «معمولاً غربیها دوست ندارند و اجازه نمیدهند نامی از امام خمینی در جایی ثبت شود آنها نمیخواهند مردم امام را بشناسند.»
نگویه سالی 28 ساله از سنگال، رشته تحصیلیاش تمدن ایران است، کمی هم میتواند فارسی صحبت کند، موضوع پایاننامهاش را شخصیت شهید مطهری و انقلاب اسلامی انتخاب کرده است؛ وی به این فرمایش امام خمینی (ره) اشاره میکند که «مطهری ثمره عمر من بود» و میگوید: من فکر میکنم شهید مطهری فرزند امام بود.
این بود لحظهای از یک گفت و گوی ساده پشت درب اتاق امام خمینی (ره) لحظهای که با یک عکس دسته جمعی به ثبت رسید و ماندگار شد.
از ایران به آفریقا، از ایران تا به سراسر دنیا عشق به خمینی، عشق به تمام خوبیهاست ... و راز ماندگاری نام و راه امام جز در هدف و آرمان وی نبوده است، آرمانی که جز در اتحاد تمام مسلمانان جهان به ثمر نخواهد نشست.