صراط: امیر محبیان در یادداشت روزنامه رسالت که با عنوان «چرخشهای پنجگانه موسوی چرا و چگونه؟» به ارزیابی فتنه 88 پرداخته است:
اشاره:
پس از پنج سال غبارها از فتنه 88 فرو نشسته و میتوان آشوبها را از نگاهی دیگر ارزیابی کرد این زاویه که چرخشهای پنجگانه موسوی چه و چگونه بود و چرا این چرخشها صورت گرفت و اگر میرحسین موسوی قبل از آشوبها و یا پس از آشوبها به قدرت میرسید چه اتفاقاتی در کشور رخ میداد موضوع مقاله دکتر امیر محبیان است که آن را با هم در زیر میخوانیم.
برای تحلیل یک پدیده اجتماعی و سیاسی گاه لازم است که برای گذشت زمان و کنار رفتن پرده های ابهام که برخاسته از تمایلات شخصی است؛مدتی تامل کرد.اکنون با گذشت پنج سال از رخداد هایی که کشور را در مقطعی به آشوب کشید؛شاید زمان آن رسیده است که حتی به اجمال فراتر از تعلقات جناحی تا حدی که امکان پذیر است و نیز نگریستن از منظر منافع ملی، به بازنگری به آن رخدادها بپردازیم.
مروری کوتاه :
چرخش های پنجگانه
شروع تحرکات برای انتخابات از سوی کاندیداهای جریان اصلاح طلب از سه ماهه آخر 87جدیت یافت؛کروبی در دی ماه87 با ارجاع به سخنان رهبری دال بر ضرورت انتخاب فردی شجاع،توانمند و لایق برای ریاست جمهوری خود را مصداق این توصیه رهبری دانست؛خاتمی نیز در بهمن ماه تذکر داد که هرکسی که روی کارمی آید باید بداند که در جمهوری اسلامی روی کار می آید،با پذیرش نظامی که وجود دارد و آن را قبول دارد؛با پذیرش این که در این نظام،رهبری جایگاه خاص و ویژه خود را دارد...و حتی علاوه بر پاسداشت موقعیت و جایگاه رهبری حتما باید به دغدغه های ایشان نیز توجه داشته باشد.این سخنان خاتمی دال بر این بود که اصلاح طلبان قصد دارند درون چارچوب نظام حرکت کرده و حتی فراتر از دستورات و نظرات ،دغدغه های رهبری نیز مورد توجه آنان است.این سخن علاوه به هواداران پیامی به حاکمیت و نیز رقبای اصولگرا نیز داشت.میرحسین موسوی هم در نخستین سخنرانی عمومی خود در اسفند 87 تاکید کرد که آرزو می کنم کشور به سمت وحدت بیشتر برای حل مشکلات رود.او در عین حال در ذکر دلایل حضور خود اعلام کرد که در پی یک گفتمان ویژه است و آن گفتمان را منبعث از فضای اول انقلاب اسلامی دانست.پس از کنار کشیدن سید محمد خاتمی عملا میر حسین در اسفند ماه اعلام کاندیداتوری کرد در حالی که مهدی کروبی نیزبا اعلام کاندیداتوری تلاش داشت رای اصلاح طلبان را به سوی خود جلب کند.به عبارتی ؛در حالی که کاندیداهای اصلاح طلب از وحدت برای حل مشکلات جامعه سخن می گفتند ؛ نتوانستند در میان خود جانشین واحدی به جای سید محمد خاتمی بنشانند.
سخنان میر حسین و گفتمان ویژه ای که از آن سخن می گفت و نوعی احیاءگفتمان دهه اول انقلاب تلقی می شد با استقبال مجاهدین انقلاب مواجه نشد و این تشکیلات موثر با اعلام این که کماکان معتقدیم خاتمی مطلوب ترین و مناسب ترین کاندیدا در میان اصلاح طلبان است؛عملا برخلاف تصورات پیشین نشان داد که با گفتمان میر حسین و کاندیداتوری او همسویی ندارد.در همین راستا،خانم زهرا اشراقی همسر محمد رضا خاتمی نیز در حاشیه نخستین گردهمایی ستاد جوانان حامی خاتمی، عملا موضع جبهه مشارکت را بطور غیر رسمی اعلام کرد و گفت:"اصلاح طلبان تنها دو کاندیدا دارند و این دو کاندیدا فقط کروبی و خاتمی است و میر حسین که اعلام کاندیداتوری کرده است،گفته اند که اصلاح طلب
نیستند؛بنابراین بنده به دلیل این که نظرات ایشان را نمی دانم و چشم بسته به کسی رای نمی دهم؛تصور می کنم که زمان اعلام کاندیداتوری میرحسین بسیار دیر شده است."این سخنان، پازل را تکمیل کرده و روشن ساخت که دو تشکیلات مهم اصلاح طلب از میر حسین حمایت نمی کنند و احتمالا علت هم تمایل آنها به کاندیداتوری خاتمی و مهم تر از همه بی اطلاعی از" نظرات" میرحسین موسوی است!بسیار روشن بود که گفتمان ویژه بازگشت به فضای انقلاب اسلامی مورد تایید این دو تشکل نبوده و شاید بر این باور بودند که گفتمان موسوی در تعارض با روند لیبرالی است که درجریان اصلاح طلب حاکم شده بود.
میر حسین که بنا بر گفته زهرا اشراقی اعلام کرده بود؛اصلاح طلب نیست؛به ناگهان در اولین گردش جدی پس از انصراف خاتمی از کاندیداتوری و برای جلب نظر تشکل های اصلاح طلب در همان اسفند 87 به خاتمی اعلام کرد: اینجانب چون شما، راه درست را اصلاحات می دانم.در فروردین 88 مقام معظم رهبری در حرم رضوی کاندیداها را به انصاف دعوت کردند و هشدار دادند که مبادا به گونه ای حرف بزنید که دشمن را به طمع بیندازید.موسوی در اولین واکنش، خود را اصلاح طلبی دانست که دایماً به اصول رجوع می کند ولی نکته ای که شاید کمتر دقت شد این بود که او تاکید کرد که روی اصول و ارزش های "خودش" می ایستد.در فروردین ماه ، اولین نشانه های ادبیات تند موسوی دردیدار با مجاهدین انقلاب خود را نشان داد ؛آنجا که گفت کشور به سوی استبداد رضا خانی احمدی نژادی پیش می رود و نیز تاکید کرد که به همراهی و رفاقت با شما(مجاهدین انقلاب)افتخار می کنم.در پی این سخنان ،مجاهدین انقلاب حمایت خود از موسوی را اعلام کرد ؛و این دومین چرخش موسوی ،این بار از ادبیات نرم به ادبیات دوقطبی چالشی بود که محصول گفتمان و تفکر مجاهدین انقلاب شمرده می شد.سومین چرخش نیز در همین نقطه رخ داد و آن قرار دادن محوریت اقدامات تشکیلاتی ستاد خود به دست مجاهدین انقلاب اسلامی و به حاشیه رفتن نیروهای اولیه موسوی یعنی تعدادی از اساتید دانشگاه با محوریت سید علیرضا بهشتی بود.به عبارتی در کمتر ازیک ماه موسوی در حوزه گفتمان؛ادبیات و نیروهای تشکیلاتی محوری دچار چرخش جدی شد و مواضع،ادبیات و نیروهای اولیه خود را زیر فشار رادیکال ها کنار نهاد.در اردیبهشت 88 موسوی در دانشگاه کرمان اعلام کرد که حساسیتی نسبت به سازمان مجاهدین،مشارکت و کارگزاران ندارم. سخن وی در باب مجاهدین و مشارکت، نکته جدیدی نداشت ولی افزودن نام حزب کارگزاران که طبعا در تقابل کامل با تفکر "عدالت طلب چپ گرا"ی موسوی بودند ؛نشان داد که او گرایش عدالت خواهی را نیز به سود جلب رای کنار نهاده است. هویت موسوی که با گرایش عدالت خواهی،خط امامی و انقلابی بودن تعریف شده بود در کمتر از یک ماه چنان تغییر کرد که تبدیل به زیر مجموعه گفتمان سرمایه سالاری لیبرال معترض به روند انقلابی گری شد؛ واین چهارمین چرخش جدی بود .در گام بعدی خانم راکعی نماینده میرحسین در نشست زنان در دولت دهم در دانشگاه امیر کبیر عنصر فمینیسم و نیزفامیل گرایی را نیز با بیان این که موسوی قصد دارد خانم رهنورد را معاون اول خود کند بر این چرخش ها افزوده و پنجمین چرخش را رقم زد .مابقی قضایای اتفاق افتاده روشن است و نیازی به تکرار نمی باشد.
چرا میرحسین؟چرا چرخش؟
میرحسین موسوی همواره از سوی چپ های اسلامی که نوستالژی فضایعدالت خواهانه انقلاب را داشتند؛ به عنوان یک ظرفیت و یک نماد مطرح می شد.
رفتارهای ساده زیستانه و بقا بر گفتمانعدالت گرایانه میر حسین موسوی یا حداقل اخباری که به افکار عمومی می رسید؛در تعارض با روند سرمایه سالارانه و شکاف طبقاتی پدید آمده ای بود که از زمان دولت هاشمی ظهور یافته بود.این امر بر این نوستالژی دامن می زد.سکوت میر حسین موسوی از او چهره ای راز آلود و جذاب پدید آورده بود.تصویری که از حمایت امام از موسوی در اذهان بود فارغ از دلیل آن، تصویر امام را بر این نوستالژی می افزود.عنوان نخست وزیردوران جنگ بودن و پاکی های آن دوران، نوعی از سادگی و قداست را بر این تصویر افزود.این سرمایه ها چنان کلان بود که ظرفیت موسوی را به ظرفیتی ارزشمند تبدیلمی کرد؛نگارنده در گفتگو با میرحسین موسوی در زمستان 88 دریافت که موسوی کاملا از اهمیت این ظرفیت خود آگاه است.در این صورت این سئوال مطرح می شود پس چرا چرخشی اینچنینی؟و چرامیر حسین به سرمایه و اندوخته سالیان خود پشت کرد؟
پاسخ شاید چنین است:
از لحاظ روانی آن کس که سالها سکوتمی کند و با سکوت خود انتظاری را در مخاطبان پدید می آورد که سرانجام چه خواهد گفت؛به مرور از سخن گفتن می هراسد زیرا می ترسد که سرمایه ای که با سکوت پدید آورده، انتظار مخاطبان را برآورده نسازد.
میر حسین با سکوت خود این تصویرو انتظار را در اذهان و بیش از همه در خود پدید آورده بود که با حضورش معجزه ای رخ خواهد داد.این حباب خیال پس از اعلام کاندیداتوری و برخورد سرد مجاهدین انقلاب(دوستان پیشین) و مشارکت(محور نسل نو اصلاح طلب)ترکید.مجاهدین انقلاب با پاسخ سرد خود فهماندند که تو چونان اصحاب کهف از غار خیال خود بدر آمده ای در حالی که سکه هایی که باارزش می شمردی(ارزش های عدالت گرایی و خط امامی)از رونق افتاده است.
میرحسین به ناگاه گویی خود را با سیلی محکمی که مجاهدین انقلاب بر صورتش زدند؛به ظاهرهشیار ولی در برابر پرتگاه دید و مشاهده کرد که سرمایه سالیانش در قماری حساب نشده به باد رفته است.
پس شاید چاره ای جز آن در خود ندید که بازی را تا آنجا که باید ادامه دهد؛ولی برای پیروزی، حمایت سیاسی و مالی و نیز تشکیلات واندیشه هایی لازم داشت کهتوده ها را به سوی او به حرکت وادارد وهمه این ها در دست مجاهدین و مشارکت و نیز کارگزاران بود؛در کف او فقط آرمان هایی بود که مجاهدین به او القا کردند که ارزش خود را از دست داده است.به همین دلیل از این جا آرمان های مطلوب خود را فرونهاد و عمل گرایی به هر قیمت را پیش گرفت و مهار کار را در کف کسانی نهاد که آرمان هارا سال هاپیش دفن کرده بودند.
میرحسین پیش از انتخابات به نگارنده گفت که ذره ای از عدالت گرایی کوتاه نیامده است و شعارهای عدالت گرایانه احمدی نژادرا نه شعار احمدی نژاد که شعار امام می داند ولی البته احمدی نژاد را ناتوان از تحقق آن. تحقیر وخلایی که میرحسین پس از بی ارزش دانستن ارزش هایش توسط دوستانش احساس کرد؛ قابل فهم است.او به اشتباه سکه هایی را فرونهاد که احمدی نژاد یکبار با شعار آنها رای آورده بود و او البته خود این را خوب می دانست و به نگارنده گفته بود که به معین هشدار دادم سرمایه ات را که خط امامی بودن وساده زیستی است کنار مگذار؛و عجیب آن که خود همین راه را رفت.
پس از رسیدن به خلاء آرمانی و اتکاء به گفتمان عاریتی، میر حسین برای آن که ثابت کند که مستاجر این گفتمان جدید نیست و صاحبخانه است؛ بر طبل این شعارها تندتر کوبید.بر این باورم پس از این میرحسین در جریانی که مجاهدین انقلاب او انداختند بی اختیار پیش می رفت و برای خود داری از نشان دادن ضعف، به گونه ای دست و پا می زد گویی که به اختیار شنا می کند.آنان که نگارنده و مشی او را می شناسند تصدیق می کنند که توصیف این وضعیت برای میرحسین از سر تحقیر او نیست؛حاشا بلکه هشدار به همه بازیگران سیاسی است که فرونهادن آرمانها که در دریای خروشان واقعیت ها،قطب نمای حرکت است تا کجا می تواند به سردرگمی بینجامد.
اگر میر حسین قبل ازآشوب ها پیروز می شد؟
فرض کنید،میر حسین موسوی با وضعیتی که توصیف کردیم قبل از هر آشوبی پیروز می شد.در آن زمان چه رخ می داد؟اگر میر حسین موسوی بر پیمان با آرمان هایاولیه اش استوار می ماند؛قطعا از سوی مجاهدین انقلاب و مشارکتی ها به خیانت به پیمان و اصلاحات متهم می شد و راهشان از هم جدا می شد.موسوی یا باید به سوی اصولگرایان می آمد و یا در میانه به راه خود ادامه می داد.البته در آن صورت قطعا چون همیشه حمایت رهبری را می داشت ولی فقدان برنامه روشن در مواجهه با خصوصی سازیاو را به انفعال و شاید چالش بااصلاح طلبان لیبرال شده و به ویژه طیف هاشمی و کارگزاران می کشاند.ضمن آن که فقدان نیروی عملیاتی قوی عملا او را تضعیفمی کرد ولی در هر حال موسوی تضعیف شده و احتمالا رانده شده از سوی اصلاح طلبان یک دوره را به نحوی پیش می برد.
اگر میرحسین موسوی، آرمان هایش را به کناری می نهاد و با مجاهدین انقلاب و مشارکت و کارگزاران بیعت می کرد.از آن جایی که ارکان های قدرت تغییری نکرده بود چالش های دوران خاتمی سخت تر آغاز می شد و موسوی نیز نهایتا یا تصویری کمرنگ از خاتمی یا کاریکاتوری از یک چپ شرمگین می شد.
اما اگر انتخابات پس از آشوب ها تمدید می شد؟
فرض کنید پس از آشوب های انتخاباتی نهایتا شورای نگهبان نه به دلیل صحت اعتراضات بلکه به دلیل شدت آنها انتخابات را باطل کرده و اعلام می کرد؛"جمعه آینده، انتخابات مجدد است".آنگاه چه رخ می داد؟
احتمال داشت که هواداران احمدی نژادبه دلیل تعارض قانونی، این حکم را نپذیرفته و بر آشوب ها این بار از سوی مقابل افزوده شود؛اعتراضی که این بار اتفاقا محمل قانونی هم داشت.
احتمال داشت که هواداران رادیکال برانگیخته موسوی به تمدید انتخابات رضایت نداده و حال که اثر قدرت نمایی خویش را دیده اند؛ خواهان پذیرش ریاست جمهوری موسوی بدون تمدید انتخابات شوند!فرض کنید که هواداران احمدی نژاد و اصولگرایان به دلیل حکم حکومتی رهبری،تمدید انتخابات را می پذیرفتند؛در جمعه بعد دو سناریو ممکن بود رخ دهد:
الف:پیروزی مجدد احمدی نژاد:در این صورت چه ضمانتی بود که هواداران تهییج شده موسوی پذیرای نتیجه شده و تمکین کنند؟در این صورت آشوب ها تا تحمیل کاندیدای مطلوبشان ادامه می یافت.
ب. پیروزی میرحسین موسوی: در این حالت از کجا معلوم بود که هواداران احمدی نژاد آرام بمانند؟در این صورت دموکراسی به چه معنا بود؟رای به چه کار می آمد؟آشوب حلاّل مشکلات بود و به جای میزان آرای صندوقهای انتخاباتی ،تعداد سطل زباله های آتش گرفته معیار دموکراسیمی شد و بس!می خواستند تعدادسطلزباله های آتش گرفته، معیاردموکراسی باشد.
اگر میرحسین پس از آشوب ها به ریاست جمهوری می رسید؛چه می شد؟حال فرض را بر این بگیریم که میر حسین موسوی پس از آشوب هوادارانش به ریاست جمهوری می رسید؛در آن صورت وضعیت چگونه می بود؟سناریوهای محتمل کدام بود؟ و در حوزه های مختلف چه نتایج و رویکردی را برای کشور شاهد بودیم؟
در حوزه سیاست داخلی:
الف: رابطه پر چالش دولت رادیکال محصول آشوب با قوای دیگر به ویژه مجلس اصولگرا.
ب:تجدید کشاکش و زد وبست در حوزه رسانه ها
یا تکرار شدید تر مدل دوران خاتمی
ج:به میدان کشیدن مستمر هواداران دولت علیه قوای دیگر و مخدوش شدن مرز تفکیک قوا
د:افزایش و تشدید آسیب سیاست زدگی در کشور
ه: تشدید فضای امنیتی در کشور و تحمیل مجدد فشار بر رسانه ها و دانشجویان رادیکال هوادار دولت
و:بسته شدن باب تعامل جناحی و شدت یافتن چالش ها تا سر حد تنازعات سیاسی و جناحی
ز:در بدترین سناریو رفتن به سوی نوعی جنگ قدرت خشن و نهایتا درگیری و جنگ داخلی
در حوزه اقتصادی:
الف:افول اقتصاد و خروج آن از اولویت
به دلیل سیاست زدگی شدید
ب:کاهش سرمایه گذاری به دلیل فقدان سیاست های روشن؛فضای امنیتی و
درگیری های قوا
ج:چالش مدیریتی در وزارتخانه ها به دلیل بحران تایید وزرای رادیکال یا استیضاح مکرروزرا توسط مجلس اصولگرا
در حوزه سیاست خارجی:
الف:حمایت آمریکا و غرب از دولت رادیکال برای افزایش شکاف درون حاکمیت
ب:محکومیت های مکرر در حوزه
حقوق بشر برای اعمال فشار بر حاکمیت
ج:افزایش تحریم ها برای تضعیف حاکمیت در مقابل رادیکال ها
د:کاهش امکان مذاکره با غرب به دلیل :
وجود چالش در حاکمیت و عدم اطمینان حاکمیت به دولت برای نمایندگی در مذاکرات
افول موقعیت ایران در چانه زنی ها
عدم وحدت رویه میان دولت و حاکمیت در سیاست های هسته ای
سخت تر شدن موضع غرب و آمریکا و افزایش شدید توقعات آنها
انتظار غرب برای ادامه چالش ها تا سر حد سرنگونی،تعلیق مذاکرات و عدم پذیرش مشروعیت حقوق هسته ای ایران
ه: شکاف در سپر امنیتی کشور بدلیل اختلافات در حاکمیت و فعال شدن عناصر برانداز و تروریست برای سود بردن از این وضعیت
و:ناامیدی متحدان و هواداران ایران چون حزب الله
و حماس و افزایش فشار صهیونیست ها
برآنان
ز:افول شدید اقتدار ایران و ضعف شدید در مواجهه با تهدیدات نوپدید چون داعش و ...
ح:افول موقعیت ژئواستراتژیک ایران در منطقه و هرز رفتن سرمایه گذاری های انجام شده
ط:ضعف ایران در حمایت از جریان های همسوی منطقه ای در عراق،سوریه،یمن،بحرین و... و افزایش فشار و نهایتا سرکوب جریانات مظلوم فاقد حمایت اسلامی و شیعی در منطقه در جهان
ی: خروج ایران از میدان تاثیر گذاری به عنوان جریان خردگرای اسلامی و میداندار شدن جریانات تکفیری یا تروریست به عنوان اسلام
جمع بندی نهایی:
ارزیابی احتمالات، پس از پنج سال ما را بدین جمع بندی می رساند که سناریوهای محتمل این چالش سیاسی با هر نیتی که رخ داد؛قطعا کشور را گامی یا گام هایی به عقب می راند و بر موقعیت ایران در درون و بیرون تاثیراتی منفی می نهد.از این رو این آشوب ها هر نامی که داشته باشد؛فتنه یا جنبش سبز ، حرکتی بود که می توانست در صورت پیروزی نتایجی ارتجاعی و ضد ایرانی؛بر خلاف منافع اسلام در جهان و شدیدا ضد دموکراتیک داشته باشد.طبعا اگر گردانندگان این جریان با درایت عمل کرده و بر قانون ولو برخلاف میل شان گردن می نهادند و ظرفیت موجود را ذخیره کرده و در روندی دموکراتیک به کارمی گرفتند ضمن موفقیت در آینده نزدیک می توانستند در نهادینه کردن اعتدال،عقلانیت و تعامل خردمندانه سیاسی تاثیر بسزا داشته باشند؛مسیری که متاسفانه در خوشبینانه ترینبرداشت به دلیل ناپختگی سیاسی پیموده نشد.
بی تردید روی کار آمدن موسوی با چاشنی فتنه وفتنه گری موقعیت ایران را در درون وبرون متزلزل می کرد.
اشاره:
پس از پنج سال غبارها از فتنه 88 فرو نشسته و میتوان آشوبها را از نگاهی دیگر ارزیابی کرد این زاویه که چرخشهای پنجگانه موسوی چه و چگونه بود و چرا این چرخشها صورت گرفت و اگر میرحسین موسوی قبل از آشوبها و یا پس از آشوبها به قدرت میرسید چه اتفاقاتی در کشور رخ میداد موضوع مقاله دکتر امیر محبیان است که آن را با هم در زیر میخوانیم.
برای تحلیل یک پدیده اجتماعی و سیاسی گاه لازم است که برای گذشت زمان و کنار رفتن پرده های ابهام که برخاسته از تمایلات شخصی است؛مدتی تامل کرد.اکنون با گذشت پنج سال از رخداد هایی که کشور را در مقطعی به آشوب کشید؛شاید زمان آن رسیده است که حتی به اجمال فراتر از تعلقات جناحی تا حدی که امکان پذیر است و نیز نگریستن از منظر منافع ملی، به بازنگری به آن رخدادها بپردازیم.
مروری کوتاه :
چرخش های پنجگانه
شروع تحرکات برای انتخابات از سوی کاندیداهای جریان اصلاح طلب از سه ماهه آخر 87جدیت یافت؛کروبی در دی ماه87 با ارجاع به سخنان رهبری دال بر ضرورت انتخاب فردی شجاع،توانمند و لایق برای ریاست جمهوری خود را مصداق این توصیه رهبری دانست؛خاتمی نیز در بهمن ماه تذکر داد که هرکسی که روی کارمی آید باید بداند که در جمهوری اسلامی روی کار می آید،با پذیرش نظامی که وجود دارد و آن را قبول دارد؛با پذیرش این که در این نظام،رهبری جایگاه خاص و ویژه خود را دارد...و حتی علاوه بر پاسداشت موقعیت و جایگاه رهبری حتما باید به دغدغه های ایشان نیز توجه داشته باشد.این سخنان خاتمی دال بر این بود که اصلاح طلبان قصد دارند درون چارچوب نظام حرکت کرده و حتی فراتر از دستورات و نظرات ،دغدغه های رهبری نیز مورد توجه آنان است.این سخن علاوه به هواداران پیامی به حاکمیت و نیز رقبای اصولگرا نیز داشت.میرحسین موسوی هم در نخستین سخنرانی عمومی خود در اسفند 87 تاکید کرد که آرزو می کنم کشور به سمت وحدت بیشتر برای حل مشکلات رود.او در عین حال در ذکر دلایل حضور خود اعلام کرد که در پی یک گفتمان ویژه است و آن گفتمان را منبعث از فضای اول انقلاب اسلامی دانست.پس از کنار کشیدن سید محمد خاتمی عملا میر حسین در اسفند ماه اعلام کاندیداتوری کرد در حالی که مهدی کروبی نیزبا اعلام کاندیداتوری تلاش داشت رای اصلاح طلبان را به سوی خود جلب کند.به عبارتی ؛در حالی که کاندیداهای اصلاح طلب از وحدت برای حل مشکلات جامعه سخن می گفتند ؛ نتوانستند در میان خود جانشین واحدی به جای سید محمد خاتمی بنشانند.
سخنان میر حسین و گفتمان ویژه ای که از آن سخن می گفت و نوعی احیاءگفتمان دهه اول انقلاب تلقی می شد با استقبال مجاهدین انقلاب مواجه نشد و این تشکیلات موثر با اعلام این که کماکان معتقدیم خاتمی مطلوب ترین و مناسب ترین کاندیدا در میان اصلاح طلبان است؛عملا برخلاف تصورات پیشین نشان داد که با گفتمان میر حسین و کاندیداتوری او همسویی ندارد.در همین راستا،خانم زهرا اشراقی همسر محمد رضا خاتمی نیز در حاشیه نخستین گردهمایی ستاد جوانان حامی خاتمی، عملا موضع جبهه مشارکت را بطور غیر رسمی اعلام کرد و گفت:"اصلاح طلبان تنها دو کاندیدا دارند و این دو کاندیدا فقط کروبی و خاتمی است و میر حسین که اعلام کاندیداتوری کرده است،گفته اند که اصلاح طلب
نیستند؛بنابراین بنده به دلیل این که نظرات ایشان را نمی دانم و چشم بسته به کسی رای نمی دهم؛تصور می کنم که زمان اعلام کاندیداتوری میرحسین بسیار دیر شده است."این سخنان، پازل را تکمیل کرده و روشن ساخت که دو تشکیلات مهم اصلاح طلب از میر حسین حمایت نمی کنند و احتمالا علت هم تمایل آنها به کاندیداتوری خاتمی و مهم تر از همه بی اطلاعی از" نظرات" میرحسین موسوی است!بسیار روشن بود که گفتمان ویژه بازگشت به فضای انقلاب اسلامی مورد تایید این دو تشکل نبوده و شاید بر این باور بودند که گفتمان موسوی در تعارض با روند لیبرالی است که درجریان اصلاح طلب حاکم شده بود.
میر حسین که بنا بر گفته زهرا اشراقی اعلام کرده بود؛اصلاح طلب نیست؛به ناگهان در اولین گردش جدی پس از انصراف خاتمی از کاندیداتوری و برای جلب نظر تشکل های اصلاح طلب در همان اسفند 87 به خاتمی اعلام کرد: اینجانب چون شما، راه درست را اصلاحات می دانم.در فروردین 88 مقام معظم رهبری در حرم رضوی کاندیداها را به انصاف دعوت کردند و هشدار دادند که مبادا به گونه ای حرف بزنید که دشمن را به طمع بیندازید.موسوی در اولین واکنش، خود را اصلاح طلبی دانست که دایماً به اصول رجوع می کند ولی نکته ای که شاید کمتر دقت شد این بود که او تاکید کرد که روی اصول و ارزش های "خودش" می ایستد.در فروردین ماه ، اولین نشانه های ادبیات تند موسوی دردیدار با مجاهدین انقلاب خود را نشان داد ؛آنجا که گفت کشور به سوی استبداد رضا خانی احمدی نژادی پیش می رود و نیز تاکید کرد که به همراهی و رفاقت با شما(مجاهدین انقلاب)افتخار می کنم.در پی این سخنان ،مجاهدین انقلاب حمایت خود از موسوی را اعلام کرد ؛و این دومین چرخش موسوی ،این بار از ادبیات نرم به ادبیات دوقطبی چالشی بود که محصول گفتمان و تفکر مجاهدین انقلاب شمرده می شد.سومین چرخش نیز در همین نقطه رخ داد و آن قرار دادن محوریت اقدامات تشکیلاتی ستاد خود به دست مجاهدین انقلاب اسلامی و به حاشیه رفتن نیروهای اولیه موسوی یعنی تعدادی از اساتید دانشگاه با محوریت سید علیرضا بهشتی بود.به عبارتی در کمتر ازیک ماه موسوی در حوزه گفتمان؛ادبیات و نیروهای تشکیلاتی محوری دچار چرخش جدی شد و مواضع،ادبیات و نیروهای اولیه خود را زیر فشار رادیکال ها کنار نهاد.در اردیبهشت 88 موسوی در دانشگاه کرمان اعلام کرد که حساسیتی نسبت به سازمان مجاهدین،مشارکت و کارگزاران ندارم. سخن وی در باب مجاهدین و مشارکت، نکته جدیدی نداشت ولی افزودن نام حزب کارگزاران که طبعا در تقابل کامل با تفکر "عدالت طلب چپ گرا"ی موسوی بودند ؛نشان داد که او گرایش عدالت خواهی را نیز به سود جلب رای کنار نهاده است. هویت موسوی که با گرایش عدالت خواهی،خط امامی و انقلابی بودن تعریف شده بود در کمتر از یک ماه چنان تغییر کرد که تبدیل به زیر مجموعه گفتمان سرمایه سالاری لیبرال معترض به روند انقلابی گری شد؛ واین چهارمین چرخش جدی بود .در گام بعدی خانم راکعی نماینده میرحسین در نشست زنان در دولت دهم در دانشگاه امیر کبیر عنصر فمینیسم و نیزفامیل گرایی را نیز با بیان این که موسوی قصد دارد خانم رهنورد را معاون اول خود کند بر این چرخش ها افزوده و پنجمین چرخش را رقم زد .مابقی قضایای اتفاق افتاده روشن است و نیازی به تکرار نمی باشد.
چرا میرحسین؟چرا چرخش؟
میرحسین موسوی همواره از سوی چپ های اسلامی که نوستالژی فضایعدالت خواهانه انقلاب را داشتند؛ به عنوان یک ظرفیت و یک نماد مطرح می شد.
رفتارهای ساده زیستانه و بقا بر گفتمانعدالت گرایانه میر حسین موسوی یا حداقل اخباری که به افکار عمومی می رسید؛در تعارض با روند سرمایه سالارانه و شکاف طبقاتی پدید آمده ای بود که از زمان دولت هاشمی ظهور یافته بود.این امر بر این نوستالژی دامن می زد.سکوت میر حسین موسوی از او چهره ای راز آلود و جذاب پدید آورده بود.تصویری که از حمایت امام از موسوی در اذهان بود فارغ از دلیل آن، تصویر امام را بر این نوستالژی می افزود.عنوان نخست وزیردوران جنگ بودن و پاکی های آن دوران، نوعی از سادگی و قداست را بر این تصویر افزود.این سرمایه ها چنان کلان بود که ظرفیت موسوی را به ظرفیتی ارزشمند تبدیلمی کرد؛نگارنده در گفتگو با میرحسین موسوی در زمستان 88 دریافت که موسوی کاملا از اهمیت این ظرفیت خود آگاه است.در این صورت این سئوال مطرح می شود پس چرا چرخشی اینچنینی؟و چرامیر حسین به سرمایه و اندوخته سالیان خود پشت کرد؟
پاسخ شاید چنین است:
از لحاظ روانی آن کس که سالها سکوتمی کند و با سکوت خود انتظاری را در مخاطبان پدید می آورد که سرانجام چه خواهد گفت؛به مرور از سخن گفتن می هراسد زیرا می ترسد که سرمایه ای که با سکوت پدید آورده، انتظار مخاطبان را برآورده نسازد.
میر حسین با سکوت خود این تصویرو انتظار را در اذهان و بیش از همه در خود پدید آورده بود که با حضورش معجزه ای رخ خواهد داد.این حباب خیال پس از اعلام کاندیداتوری و برخورد سرد مجاهدین انقلاب(دوستان پیشین) و مشارکت(محور نسل نو اصلاح طلب)ترکید.مجاهدین انقلاب با پاسخ سرد خود فهماندند که تو چونان اصحاب کهف از غار خیال خود بدر آمده ای در حالی که سکه هایی که باارزش می شمردی(ارزش های عدالت گرایی و خط امامی)از رونق افتاده است.
میرحسین به ناگاه گویی خود را با سیلی محکمی که مجاهدین انقلاب بر صورتش زدند؛به ظاهرهشیار ولی در برابر پرتگاه دید و مشاهده کرد که سرمایه سالیانش در قماری حساب نشده به باد رفته است.
پس شاید چاره ای جز آن در خود ندید که بازی را تا آنجا که باید ادامه دهد؛ولی برای پیروزی، حمایت سیاسی و مالی و نیز تشکیلات واندیشه هایی لازم داشت کهتوده ها را به سوی او به حرکت وادارد وهمه این ها در دست مجاهدین و مشارکت و نیز کارگزاران بود؛در کف او فقط آرمان هایی بود که مجاهدین به او القا کردند که ارزش خود را از دست داده است.به همین دلیل از این جا آرمان های مطلوب خود را فرونهاد و عمل گرایی به هر قیمت را پیش گرفت و مهار کار را در کف کسانی نهاد که آرمان هارا سال هاپیش دفن کرده بودند.
میرحسین پیش از انتخابات به نگارنده گفت که ذره ای از عدالت گرایی کوتاه نیامده است و شعارهای عدالت گرایانه احمدی نژادرا نه شعار احمدی نژاد که شعار امام می داند ولی البته احمدی نژاد را ناتوان از تحقق آن. تحقیر وخلایی که میرحسین پس از بی ارزش دانستن ارزش هایش توسط دوستانش احساس کرد؛ قابل فهم است.او به اشتباه سکه هایی را فرونهاد که احمدی نژاد یکبار با شعار آنها رای آورده بود و او البته خود این را خوب می دانست و به نگارنده گفته بود که به معین هشدار دادم سرمایه ات را که خط امامی بودن وساده زیستی است کنار مگذار؛و عجیب آن که خود همین راه را رفت.
پس از رسیدن به خلاء آرمانی و اتکاء به گفتمان عاریتی، میر حسین برای آن که ثابت کند که مستاجر این گفتمان جدید نیست و صاحبخانه است؛ بر طبل این شعارها تندتر کوبید.بر این باورم پس از این میرحسین در جریانی که مجاهدین انقلاب او انداختند بی اختیار پیش می رفت و برای خود داری از نشان دادن ضعف، به گونه ای دست و پا می زد گویی که به اختیار شنا می کند.آنان که نگارنده و مشی او را می شناسند تصدیق می کنند که توصیف این وضعیت برای میرحسین از سر تحقیر او نیست؛حاشا بلکه هشدار به همه بازیگران سیاسی است که فرونهادن آرمانها که در دریای خروشان واقعیت ها،قطب نمای حرکت است تا کجا می تواند به سردرگمی بینجامد.
اگر میر حسین قبل ازآشوب ها پیروز می شد؟
فرض کنید،میر حسین موسوی با وضعیتی که توصیف کردیم قبل از هر آشوبی پیروز می شد.در آن زمان چه رخ می داد؟اگر میر حسین موسوی بر پیمان با آرمان هایاولیه اش استوار می ماند؛قطعا از سوی مجاهدین انقلاب و مشارکتی ها به خیانت به پیمان و اصلاحات متهم می شد و راهشان از هم جدا می شد.موسوی یا باید به سوی اصولگرایان می آمد و یا در میانه به راه خود ادامه می داد.البته در آن صورت قطعا چون همیشه حمایت رهبری را می داشت ولی فقدان برنامه روشن در مواجهه با خصوصی سازیاو را به انفعال و شاید چالش بااصلاح طلبان لیبرال شده و به ویژه طیف هاشمی و کارگزاران می کشاند.ضمن آن که فقدان نیروی عملیاتی قوی عملا او را تضعیفمی کرد ولی در هر حال موسوی تضعیف شده و احتمالا رانده شده از سوی اصلاح طلبان یک دوره را به نحوی پیش می برد.
اگر میرحسین موسوی، آرمان هایش را به کناری می نهاد و با مجاهدین انقلاب و مشارکت و کارگزاران بیعت می کرد.از آن جایی که ارکان های قدرت تغییری نکرده بود چالش های دوران خاتمی سخت تر آغاز می شد و موسوی نیز نهایتا یا تصویری کمرنگ از خاتمی یا کاریکاتوری از یک چپ شرمگین می شد.
اما اگر انتخابات پس از آشوب ها تمدید می شد؟
فرض کنید پس از آشوب های انتخاباتی نهایتا شورای نگهبان نه به دلیل صحت اعتراضات بلکه به دلیل شدت آنها انتخابات را باطل کرده و اعلام می کرد؛"جمعه آینده، انتخابات مجدد است".آنگاه چه رخ می داد؟
احتمال داشت که هواداران احمدی نژادبه دلیل تعارض قانونی، این حکم را نپذیرفته و بر آشوب ها این بار از سوی مقابل افزوده شود؛اعتراضی که این بار اتفاقا محمل قانونی هم داشت.
احتمال داشت که هواداران رادیکال برانگیخته موسوی به تمدید انتخابات رضایت نداده و حال که اثر قدرت نمایی خویش را دیده اند؛ خواهان پذیرش ریاست جمهوری موسوی بدون تمدید انتخابات شوند!فرض کنید که هواداران احمدی نژاد و اصولگرایان به دلیل حکم حکومتی رهبری،تمدید انتخابات را می پذیرفتند؛در جمعه بعد دو سناریو ممکن بود رخ دهد:
الف:پیروزی مجدد احمدی نژاد:در این صورت چه ضمانتی بود که هواداران تهییج شده موسوی پذیرای نتیجه شده و تمکین کنند؟در این صورت آشوب ها تا تحمیل کاندیدای مطلوبشان ادامه می یافت.
ب. پیروزی میرحسین موسوی: در این حالت از کجا معلوم بود که هواداران احمدی نژاد آرام بمانند؟در این صورت دموکراسی به چه معنا بود؟رای به چه کار می آمد؟آشوب حلاّل مشکلات بود و به جای میزان آرای صندوقهای انتخاباتی ،تعداد سطل زباله های آتش گرفته معیار دموکراسیمی شد و بس!می خواستند تعدادسطلزباله های آتش گرفته، معیاردموکراسی باشد.
اگر میرحسین پس از آشوب ها به ریاست جمهوری می رسید؛چه می شد؟حال فرض را بر این بگیریم که میر حسین موسوی پس از آشوب هوادارانش به ریاست جمهوری می رسید؛در آن صورت وضعیت چگونه می بود؟سناریوهای محتمل کدام بود؟ و در حوزه های مختلف چه نتایج و رویکردی را برای کشور شاهد بودیم؟
در حوزه سیاست داخلی:
الف: رابطه پر چالش دولت رادیکال محصول آشوب با قوای دیگر به ویژه مجلس اصولگرا.
ب:تجدید کشاکش و زد وبست در حوزه رسانه ها
یا تکرار شدید تر مدل دوران خاتمی
ج:به میدان کشیدن مستمر هواداران دولت علیه قوای دیگر و مخدوش شدن مرز تفکیک قوا
د:افزایش و تشدید آسیب سیاست زدگی در کشور
ه: تشدید فضای امنیتی در کشور و تحمیل مجدد فشار بر رسانه ها و دانشجویان رادیکال هوادار دولت
و:بسته شدن باب تعامل جناحی و شدت یافتن چالش ها تا سر حد تنازعات سیاسی و جناحی
ز:در بدترین سناریو رفتن به سوی نوعی جنگ قدرت خشن و نهایتا درگیری و جنگ داخلی
در حوزه اقتصادی:
الف:افول اقتصاد و خروج آن از اولویت
به دلیل سیاست زدگی شدید
ب:کاهش سرمایه گذاری به دلیل فقدان سیاست های روشن؛فضای امنیتی و
درگیری های قوا
ج:چالش مدیریتی در وزارتخانه ها به دلیل بحران تایید وزرای رادیکال یا استیضاح مکرروزرا توسط مجلس اصولگرا
در حوزه سیاست خارجی:
الف:حمایت آمریکا و غرب از دولت رادیکال برای افزایش شکاف درون حاکمیت
ب:محکومیت های مکرر در حوزه
حقوق بشر برای اعمال فشار بر حاکمیت
ج:افزایش تحریم ها برای تضعیف حاکمیت در مقابل رادیکال ها
د:کاهش امکان مذاکره با غرب به دلیل :
وجود چالش در حاکمیت و عدم اطمینان حاکمیت به دولت برای نمایندگی در مذاکرات
افول موقعیت ایران در چانه زنی ها
عدم وحدت رویه میان دولت و حاکمیت در سیاست های هسته ای
سخت تر شدن موضع غرب و آمریکا و افزایش شدید توقعات آنها
انتظار غرب برای ادامه چالش ها تا سر حد سرنگونی،تعلیق مذاکرات و عدم پذیرش مشروعیت حقوق هسته ای ایران
ه: شکاف در سپر امنیتی کشور بدلیل اختلافات در حاکمیت و فعال شدن عناصر برانداز و تروریست برای سود بردن از این وضعیت
و:ناامیدی متحدان و هواداران ایران چون حزب الله
و حماس و افزایش فشار صهیونیست ها
برآنان
ز:افول شدید اقتدار ایران و ضعف شدید در مواجهه با تهدیدات نوپدید چون داعش و ...
ح:افول موقعیت ژئواستراتژیک ایران در منطقه و هرز رفتن سرمایه گذاری های انجام شده
ط:ضعف ایران در حمایت از جریان های همسوی منطقه ای در عراق،سوریه،یمن،بحرین و... و افزایش فشار و نهایتا سرکوب جریانات مظلوم فاقد حمایت اسلامی و شیعی در منطقه در جهان
ی: خروج ایران از میدان تاثیر گذاری به عنوان جریان خردگرای اسلامی و میداندار شدن جریانات تکفیری یا تروریست به عنوان اسلام
جمع بندی نهایی:
ارزیابی احتمالات، پس از پنج سال ما را بدین جمع بندی می رساند که سناریوهای محتمل این چالش سیاسی با هر نیتی که رخ داد؛قطعا کشور را گامی یا گام هایی به عقب می راند و بر موقعیت ایران در درون و بیرون تاثیراتی منفی می نهد.از این رو این آشوب ها هر نامی که داشته باشد؛فتنه یا جنبش سبز ، حرکتی بود که می توانست در صورت پیروزی نتایجی ارتجاعی و ضد ایرانی؛بر خلاف منافع اسلام در جهان و شدیدا ضد دموکراتیک داشته باشد.طبعا اگر گردانندگان این جریان با درایت عمل کرده و بر قانون ولو برخلاف میل شان گردن می نهادند و ظرفیت موجود را ذخیره کرده و در روندی دموکراتیک به کارمی گرفتند ضمن موفقیت در آینده نزدیک می توانستند در نهادینه کردن اعتدال،عقلانیت و تعامل خردمندانه سیاسی تاثیر بسزا داشته باشند؛مسیری که متاسفانه در خوشبینانه ترینبرداشت به دلیل ناپختگی سیاسی پیموده نشد.
بی تردید روی کار آمدن موسوی با چاشنی فتنه وفتنه گری موقعیت ایران را در درون وبرون متزلزل می کرد.