صراط: مرد جوان که در قتل بچه محل مجرم شناخته شده است برای اثبات بیگناهی اش در صحن دادگاه به بازسازی صحنه جنایت پرداخت.
مزاحمت برای یک زن کافی بود تا سناریوی مرموز این جنایت خیابانی کلید بخورد.ساعت 11 شب 19 آذرماه سال 91 مأموران کلانتری 152 خانیآبادنو در جریان درگیری خونینی در کوچه شماره 62 قرار گرفتند.مأموران با پای گذاشتن در این کوچه دریافتند «علیاصغر» در حمله دو مرد چاقوکش هدف قرار گرفته و وی به قتل رسیده است.
بدین ترتیب تیمی از مأموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران با دستور بازپرس ویژه قتل مأموریت پیدا کردند عاملان این جنایت را ردیابی کنند. مأموران در گام نخست به قتلگاه رفته و به تحقیق از شاهدان ماجرا پرداختند.
یکی از آنها گفت: ساعت 11 شب بود که خودروی سفیدرنگی که دو مرد و یک زن سوار بر آن بودند سرکوچه توقف کردند. ابتدا پسر قوی هیکلی پیاده شده و به سمت علیاصغر که با موبایلش حرف میزد، رفت که ناگهان بین آنها بگومگو شد، همزمان راننده خودرو که چاقو در دست داشت نیز به سمت آنها رفت که با برادر مقتول که «علیاصغر» نام دارد، روبهرو شد.
درگیری آنها کمتر از 10 ثانیه طول کشید که جوان قوی هیکل بسرعت پشت فرمان خودرو نشست و دوستش را صدا زد که وی نیز سوار شود.
وی افزود: علیاکبر نیز با میلهای که در دست داشت سعی کرد مانع فرار آنها شود که ناکام ماند. بعد علی اصغر که دست روی گردنش گذاشته بود، چند قدمی برداشت اما ناگهان روی زمین افتاد و ما متوجه شدیم ضربهای به گلویش خورده است.
در این شاخه تحقیقی یکی از شاهدان حادثه جوان قوی هیکل را که «محمدرضا» نام داشت شناسایی کرد و همین سرنخ کافی بود تا کارآگاهان اوایل دی ماه محمدرضا را دستگیر کنند.
این مرد در بازجوییها گفت: شب حادثه قرار بود با «مرتضی» و نامزدش به محلات برویم و چون پول کمی همراهمان بود به سمت خانهمان در خانیآبادنو رفتیم و قرار شد من از خانوادهام پول بگیرم و مرتضی و زهرا منتظر بمانند.
وقتی از خانه خارج شدم دیدم مرتضی و نامزدش از سرکوچه به سمت خانهمان میآیند و زمانی که سوار خودرو شدم دیدم بین آنها جر و بحث صورت گرفته که علت آن را مزاحمت چند جوان برای زهرا سر کوچه اعلام کردند.وی افزود: وقتی به سرکوچه رسیدیم مرتضی توقف کرد و من که آنها را میشناختم از خودرو پیاده شدم که درگیری صورت نگیرد و زمانی که به علیاصغر رسیدم فکر کرد میخواهم دعوا کنم به سمتم حمله کرد و با مشتی که به سمتم پرتاب کرد به عقب رفتم که در این لحظه دیدم مرتضی پشت علیاصغر ایستاده و با چاقو ضربهای به گردنش زد.
وقتی خون را دیدم با سرعت به سمت خودرو رفته و پشت فرمان نشستم و مرتضی را صدا زدم که پس از سوار شدنش با سرعت پا به فرار گذاشتیم. با این ادعاها مرتضی تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و این در حالی بود که محمدرضا در اعترافات تازهای قتل را به گردن گرفت. مرتضی نیز دستگیر شد و وی اصرار کرد در صحنه قتل حضور داشته اما ضربه مرگآور را محمدرضا زده است.
در دادگاه
ساعت 5/11صبح دیروز جلسه رسیدگی به پرونده این قتل در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی «باقری» و همراهی چهار قاضی مستشارش برگزار شد.در ابتدای جلسه خانواده علیاصغر خواستار قصاص نفس قاتل شدند و سپس محمدرضا برای دفاع از خود پشت تریبون قرار گرفت و گفت: روزهای نخست در پلیس آگاهی و بازپرسی همه جزئیات حادثه را گفتم و اینکه مرتضی با چاقو علیاصغر را کشت.
وی افزود: من هیچ اختلافی با علیاصغر نداشتم که بخواهم او را به قتل برسانم و تنها برای میانجیگری به سمت مقتول رفتم که نفهمیدم چطور شد مرتضی خودش را به ما رساند که با چاقویش گردن علیاصغر را هدف گرفت. من برای وساطت رفتم چون از همان ابتدا که سوار خودرو شدم چاقو را روی صندلی خودروی مرتضی دیدم و زمانی که جلوی پای آنها توقف کرد از مرتضی خواستم از خودرو پیاده نشود.
وی ادامه داد: بعد از اعتراف اولیه مجبور شدم خودم را قاتل معرفی کنم چون خانواده مرتضی در پلیس آگاهی به سراغم آمدند و با چرب زبانی ادعا کردند که رضایت خانواده مقتول را گرفتهاند و خواستند من قتل را به گردن بگیرم تا پلیس دیگر به سراغ مرتضی نرود.
محمدرضا گفت: آنها قول داده بودند خیلی زود مرا نجات دهند و من که تحت تأثیر حرفهایشان قرار گرفتم پذیرفتم تا قتل را به گردن بگیرم.
سپس مرتضی که متهم به معاونت در قتل است پشت تریبون قرار گرفت و گفت من بیگناهم و همه حرفهای محمدرضا دروغ است.
وی افزود: زمانی که محمدرضا به خانه رفت چون خودرویمان مسیر خودروها را بسته بود به سر کوچه رفتیم که آنجا علیاصغر به زهرا متلک انداخت که میخواستم با آنها درگیر شوم که با صحبت به این اختلاف پایان دادیم و دوباره سراغ محمدرضا رفتیم.
وقتی محمدرضا سوار شد متوجه علت جر و بحث من و زهرا شد و زمانی که سر کوچه رسیدیم از خودرو پیاده شد و با چاقویی که در دست داشت به سمت علیاصغر حمله کرد و من نیز با علیاکبر درگیر شدم که ناگهان محمدرضا صدایم کرد که سوار شوم و با هم فرار کردیم.
بنابر این گزارش، قاضی باقری و چهار قاضی مستشار پس از شنیدن ادعاهای این دو متهم وارد شور شدند تا حکم نهایی را برای آنها اعلام کنند.
مزاحمت برای یک زن کافی بود تا سناریوی مرموز این جنایت خیابانی کلید بخورد.ساعت 11 شب 19 آذرماه سال 91 مأموران کلانتری 152 خانیآبادنو در جریان درگیری خونینی در کوچه شماره 62 قرار گرفتند.مأموران با پای گذاشتن در این کوچه دریافتند «علیاصغر» در حمله دو مرد چاقوکش هدف قرار گرفته و وی به قتل رسیده است.
بدین ترتیب تیمی از مأموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران با دستور بازپرس ویژه قتل مأموریت پیدا کردند عاملان این جنایت را ردیابی کنند. مأموران در گام نخست به قتلگاه رفته و به تحقیق از شاهدان ماجرا پرداختند.
یکی از آنها گفت: ساعت 11 شب بود که خودروی سفیدرنگی که دو مرد و یک زن سوار بر آن بودند سرکوچه توقف کردند. ابتدا پسر قوی هیکلی پیاده شده و به سمت علیاصغر که با موبایلش حرف میزد، رفت که ناگهان بین آنها بگومگو شد، همزمان راننده خودرو که چاقو در دست داشت نیز به سمت آنها رفت که با برادر مقتول که «علیاصغر» نام دارد، روبهرو شد.
درگیری آنها کمتر از 10 ثانیه طول کشید که جوان قوی هیکل بسرعت پشت فرمان خودرو نشست و دوستش را صدا زد که وی نیز سوار شود.
وی افزود: علیاکبر نیز با میلهای که در دست داشت سعی کرد مانع فرار آنها شود که ناکام ماند. بعد علی اصغر که دست روی گردنش گذاشته بود، چند قدمی برداشت اما ناگهان روی زمین افتاد و ما متوجه شدیم ضربهای به گلویش خورده است.
در این شاخه تحقیقی یکی از شاهدان حادثه جوان قوی هیکل را که «محمدرضا» نام داشت شناسایی کرد و همین سرنخ کافی بود تا کارآگاهان اوایل دی ماه محمدرضا را دستگیر کنند.
این مرد در بازجوییها گفت: شب حادثه قرار بود با «مرتضی» و نامزدش به محلات برویم و چون پول کمی همراهمان بود به سمت خانهمان در خانیآبادنو رفتیم و قرار شد من از خانوادهام پول بگیرم و مرتضی و زهرا منتظر بمانند.
وقتی از خانه خارج شدم دیدم مرتضی و نامزدش از سرکوچه به سمت خانهمان میآیند و زمانی که سوار خودرو شدم دیدم بین آنها جر و بحث صورت گرفته که علت آن را مزاحمت چند جوان برای زهرا سر کوچه اعلام کردند.وی افزود: وقتی به سرکوچه رسیدیم مرتضی توقف کرد و من که آنها را میشناختم از خودرو پیاده شدم که درگیری صورت نگیرد و زمانی که به علیاصغر رسیدم فکر کرد میخواهم دعوا کنم به سمتم حمله کرد و با مشتی که به سمتم پرتاب کرد به عقب رفتم که در این لحظه دیدم مرتضی پشت علیاصغر ایستاده و با چاقو ضربهای به گردنش زد.
وقتی خون را دیدم با سرعت به سمت خودرو رفته و پشت فرمان نشستم و مرتضی را صدا زدم که پس از سوار شدنش با سرعت پا به فرار گذاشتیم. با این ادعاها مرتضی تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و این در حالی بود که محمدرضا در اعترافات تازهای قتل را به گردن گرفت. مرتضی نیز دستگیر شد و وی اصرار کرد در صحنه قتل حضور داشته اما ضربه مرگآور را محمدرضا زده است.
در دادگاه
ساعت 5/11صبح دیروز جلسه رسیدگی به پرونده این قتل در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی «باقری» و همراهی چهار قاضی مستشارش برگزار شد.در ابتدای جلسه خانواده علیاصغر خواستار قصاص نفس قاتل شدند و سپس محمدرضا برای دفاع از خود پشت تریبون قرار گرفت و گفت: روزهای نخست در پلیس آگاهی و بازپرسی همه جزئیات حادثه را گفتم و اینکه مرتضی با چاقو علیاصغر را کشت.
وی افزود: من هیچ اختلافی با علیاصغر نداشتم که بخواهم او را به قتل برسانم و تنها برای میانجیگری به سمت مقتول رفتم که نفهمیدم چطور شد مرتضی خودش را به ما رساند که با چاقویش گردن علیاصغر را هدف گرفت. من برای وساطت رفتم چون از همان ابتدا که سوار خودرو شدم چاقو را روی صندلی خودروی مرتضی دیدم و زمانی که جلوی پای آنها توقف کرد از مرتضی خواستم از خودرو پیاده نشود.
وی ادامه داد: بعد از اعتراف اولیه مجبور شدم خودم را قاتل معرفی کنم چون خانواده مرتضی در پلیس آگاهی به سراغم آمدند و با چرب زبانی ادعا کردند که رضایت خانواده مقتول را گرفتهاند و خواستند من قتل را به گردن بگیرم تا پلیس دیگر به سراغ مرتضی نرود.
محمدرضا گفت: آنها قول داده بودند خیلی زود مرا نجات دهند و من که تحت تأثیر حرفهایشان قرار گرفتم پذیرفتم تا قتل را به گردن بگیرم.
سپس مرتضی که متهم به معاونت در قتل است پشت تریبون قرار گرفت و گفت من بیگناهم و همه حرفهای محمدرضا دروغ است.
وی افزود: زمانی که محمدرضا به خانه رفت چون خودرویمان مسیر خودروها را بسته بود به سر کوچه رفتیم که آنجا علیاصغر به زهرا متلک انداخت که میخواستم با آنها درگیر شوم که با صحبت به این اختلاف پایان دادیم و دوباره سراغ محمدرضا رفتیم.
وقتی محمدرضا سوار شد متوجه علت جر و بحث من و زهرا شد و زمانی که سر کوچه رسیدیم از خودرو پیاده شد و با چاقویی که در دست داشت به سمت علیاصغر حمله کرد و من نیز با علیاکبر درگیر شدم که ناگهان محمدرضا صدایم کرد که سوار شوم و با هم فرار کردیم.
بنابر این گزارش، قاضی باقری و چهار قاضی مستشار پس از شنیدن ادعاهای این دو متهم وارد شور شدند تا حکم نهایی را برای آنها اعلام کنند.