شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۶

پاسخ جالب رهبرانقلاب به چریک فدایی‌خلق

وقتی آن چریک فدایی خلق با صدایی بلند به حضرت آقا گفت، آقای وزیر دفاع ...
کد خبر : ۲۱۹۹۶۹
صراط: «حجت­الاسلام والمسلمین عباد الله خیریان»، در گفت­وگویی با اشاره به خاطراتی از مقام معظم رهبری، اظهار کرد: ایامی که حضرت آقا نماینده امام(ره) در جنگ بودند، به تبریز تشریف آورند و در دانشگاه تبریز حاضر شدند و بین نماز مغربین سخنرانی کوتاهی کردند. گفتنی است که دانشگاه آن زمان، به محیطی برای حضور احزاب و جریان­ها، حتی گروه­های انحرافی تبدیل شده بود.

به گزارش مرکز خبر مجتمع آموزش عالی فقه، وی افزود: پس از سخنان رهبری، ناگهان یکی از دانشجویان که از چریک­های فدایی خلق بود، با صدایی بلند گفت "آقای وزیر دفاع؛ اکنون، جنگ بین ایران و عراق است. بفرمائید که اگر در این جنگ شما پیروز شدید، چه اقدامی انجام می­دهید. حضرت آقا در پاسخ فرمودند "این عناوین(وزیر دفاع) برای ما دهن پرکن نیست. قبل از انقلاب که به تجمع دانشجویی می­رفتیم، به ما حاج­آقا می­گفتند و اکنون نیز برای ما همین تعبیر شیرین­تر از عنوان یاد شده است. سپس سوره نصر را تلاوت و در پایان فرمودند: جنگ ما به خاطر بندگی خداست. ما می­خواهیم در روی زمین، انسان­ها بنده خدا باشند. در صورت ایجاد بندگی، جنگ ما تمام می­شود و این عاقبت کار است".

مدیر مدرسه علمیه مؤمنیه قم بیان کرد: نیک به یاد دارم که در همین سفر مقام معظم رهبری به تبریز، معظم­له در مسجد انگجی­ها تعابیر جالبی از رهبر شایسته بیان نمودند که برای نخستین بار بود که این تعابیر را از ایشان شنیدم که "رهبری، چیزی نیست که فردی به فردی تفویض کند. رهبر، شخصی است که زودتر از همه دشمن­شناس باشد و نسبت به او موضع گیرد. دیرتر از همه بخوابد، از همه زودتر بلند شود. نقشه­های دشمن را خوب بخواند و موضع­گیری کند.

وی، با اشاره به تواضع و احترام رهبری به استادان خویش، اظهار کرد: در یکی از ملاقات­هایی که حدود چهل نفر از بازاری­ها و خیرین مدرسه­ساز با رهبر معظم انقلاب داشتند، حضور داشتم. در این نشست، آیت­الله بین­فضل از قم، آیت­الله مروج از اردبیل و آیت­الله فشارکی، استاد معروف کتاب مطول نیز حضور داشتند.

حجت­الاسلام والمسلمین خیریان، در پایان، تأکید کرد: وقتی نوبت به گفت­وگوی حضرت آقا با مرحوم فشارکی رسید، فرمودند: ایشان، پنجاه سال پیش استاد بنده در مطول بودند. آن هنگام من مکاسب می­خواندم که شنیدم ایشان قصد تشرف به مشهد مقدس و ماندن در تابستان آن سال در جوار حرم رضوی را دارند. من هم فرصت را مغتنم شمرده و از ایشان وقت گرفتم و نصف مطول را در تابستان آن سال و نصف پایانی این کتاب را در تابستان سال بعد نزد ایشان فرا گرفتم. معظم­له آن چنان از استاد خود تمجید و تعریف نمودند که همه حاضرین از این احترام و تواضع ایشان به گریه افتادند.