خبرنوشت: پیرمرد که از پشت پیشخوان بلند شد، موتوری شرکت گاز هم رسید و قبض گاز را در دستان او گذاشت. قبض را بالا گرفت و با دقت نگاه کرد، سپس آن را تا کرد و در جیب کت و شلوار آبیاش جا داد.
پیش از این، هر بار پول گاز مغازهاش سه هزار تومان میشد اما این بار میگوید ۲۰ هزار تومان برای گاز آمده است. علی شاه حسینی خواربارفروشیاش را که پرندهها از سقفش به این سو و آن سو میپرند، ۵۰ سال پیش راه انداخته و حالا، با آن کلاه پوستی، تکیه داده است به کیسههای برنج و به سالهای جوانیاش فکر میکند.
۱۷ ساله بوده است که محمود احمدینژاد چند کوچه بالاتر از آن مغازه، در خانه پدری به دنیا آمده است. شاهحسینی شوهر دختر عموی احمدینژاد است. او میگوید: «پدر احمدی نژاد، میرزا احمد خواربارفروش همین جا در آرادان مغازه داشت و احمدینژاد خیلی کوچک بود که از آرادان رفتند.» آنها به تهران آمدند و احمدینژاد همان جا ماند و بالید و رئیسجمهور شد. همه آرادانیها او را دیدهاند که پشت تریبون سازمان ملل صحبت میکند و از غرب میگوید که در حال فروپاشی است یا اعلام میکند که طرح سالها مسکوت مانده هدفمندی یارانهها باید اجرا شود.
آرادان، زادگاه احمدینژاد، شهری است بدون پستی و بلندی که از دوره پارتها باقی مانده است و در کتابها آن را جایگاه رادان معنی کردهاند، هر چند که در سفرنامه ناصرالدین شاه به آن «اردون» گفتهاند؛ شهری با آب و هوایی خشک در ۱۴ کیلومتری شرق گرمسار در استان سمنان که هشت هزار نفر جمعیت شهری دارد. در اطراف آن، ۵۸ روستا واقع شده که ۲۰ هزار سکنه کشاورز را در خود جای داده است. یونجه، گندم، پنبه و بخصوص انجیر آرادان معروف است و به یمن جمعیت زیاد روستایی و زمینهای حاصلخیز و آب بیشتر، آرادان روی پای خود ایستاده، هر چند که اینک زیر سایه شهر همجوارش، گرمسار، رفته است. آرادان، پیش از اینکه گرمسار شهر شود، از سال ۱۳۳۹ شهرداری داشته است اما چون زمینهای آرادان خاننشین دیرتر از گرمسار تفکیک شده، آبادانی کمتری از گرمسار دارد.
آرادان علاوه بر مرکز شهر، پنج محله به نامهای ماشین خانه، سرآسیاب، مهدیآباد، جلیلآباد و علیآباد دارد که اطراف آن را زمینهای سرسبز کشاورزی احاطه کردهاند. از بالای پشت بام ساختمان پنج طبقه «مروارید ۳» که بلندترین سازه مرکزی شهر است، میتوان به راحتی زمینهای روستاییان را دید. مرکز شهر آرادان میدانی است مستطیل شکل به نام میدان امام خمینی که مغازهها، بازار و موسسات دولتی در آن واقعند. از بالای پشت بام، به راحتی میتوان ساخت و سازهای جدید لایه بیرونی بازار را دید. در شمال شهر، آپارتمانهای مسکن مهر در حال ساخت است و کمی پایینتر، ساختمانهای نوسازی که کنار بخشداری بنا شدهاند دیده میشود. در دوردستها، آن سوی بازار و میدان امام، قبرستان شهر را میتوان تشخیص داد که سوله بزرگ مدیریت بحران در کنار آن بالا آمده است. خانههای نوساز و در حال ساخت، لابه لای خانههای گلی شهر کاشته شدهاند و البته هنوز میتوان از بالا، قسمتی از شهر را دید که خانهها تمام گلیاند و با رنگ «اکر» از بقیه شهر متمایز است. آنجا همان جایی است که روزگاری خانه پدری احمدینژاد در آن سرپا بوده و در نزدیکی آن، تپهای جای گرفته که زمانی هسته مرکزی شهر بوده است. بر بالای تپه، بقعه امام زاده «سلطان شاه نظر» بنا شده که شالودهای قدیمی دارد.
عکسی از بقعه سلطان شاه نظر در دوره ناصری باقی مانده که در حاشیه آن نوشته شده است: «سی ذرع ارتفاع تپه و اطراف آن خانههای رعیتی و امام زاده در دامنه آن و تقریبا دویست خانوار است، دارالخلافه ناصری.» این عکس بر دیوار اتاق معاون عمرانی بخشداری، مهدی عامری، نصب شده است. این روزها به دلیل جنب و جوش فعالیتهای عمرانی، اتاق عامری مقصد بسیاری از کسانی است که در پیساخت و ساز خانهها و ساختمانهای عمومی شهرند. میز او پر از پوشههای رنگارنگ پروژههای شهری و روستایی است. عامری میگوید: «در سالهای اخیر، پروژههای عمرانی زیاد بوده است و حجم اعتبارات هم با قبل قابل مقایسه نیست. بهسازی روستاها در این شش هفت سال، چند برابر شده. پروژههای عمرانی شامل مواردی است که مردم نیاز داشتهاند، مثل سالن ورزشی یا راههای ارتباطی، آبرسانی و گازرسانی که جزو مصوبات سفرهای استانی دولت هستند.»
محمود احمدینژاد تا کنون سه سفر به استان زادگاهش، سمنان، داشته که در هر سفر، پروژههایی را هم برای آرادان تصویب کرده است. مجموع اعتبارات در نظر گرفته شده برای این شهر در سفرهای اول و دوم استانی، نزدیک به ۳ میلیارد تومان بوده است؛ پروژههایی مانند مصلای آرادان، مسجد صاحبالزمان(عج)، مسجد روستای رستمآباد، مسجد روستای یاتری سفلی، مسجد روستای دولتآباد، مسجد محله علیآباد، احداث سالن ورزشی روستای کهنآباد، گازرسانی به روستای پاده و اسلامآباد، اصلاح معبر و اجرای طرح بهسازی در روستاهای ده سلطان، کندقلیخان، یاتری سفلی، هشتآباد و فروان و مهمتر از همه مسکن مهر.
۴۰۰ نفر در انتظار مسکن مهر
زائرانی که از جاده تهران به مشهد میگذرند، پس از پشت سر گذاشتن چند کیلومتر از گرمسار که تنها با بیابان محصور شده است، آپارتمانهایی ۹۰ متری را در دوردست میبینند که اولین نشانههای نزدیک شدن به شهر آرادان است؛ آپارتمانهایی بر زمینهای بایر که با پیچیدن و وارد شدن به بلوار ورودی شهر، توجه مسافران را جلب میکنند.
این آپارتمانهای ۹۶ واحدی با ۷۰ درصد پیشرفت، مصوبه مسکن مهر شهر آرادان هستند که به وسیله دو شرکت «بام آسمان» و «قائمگستر» در حال ساختند. ۴۰۰ نفر از آرادانیهایی که در پنج سال اخیر در این شهر زندگی کرده و تا کنون وام دولتی نگرفتهاند، برای سرمایهگذاری در مسکن مهر نام نوشتهاند. حسین شمسیخانی، مدیرعامل یکی از دو شرکتی است که پروژه مسکن مهر را اجرا میکنند. او میگوید: «اسامی ۹۶ نفر از متقاضیان بهعنوان مالکان واحدهای موجود مسکن مهر تایید شده است اما برای بقیه متقاضیان به دنبال زمین میگردیم. مشکل اصلی ما کمبود زمین دولتی است چون بیشتر زمینهای این شهر کشاورزیاند که تغییر کاربری آنها امکان ندارد.»
شمسیخانی اولین آپارتمانساز آرادان است. او ساخت اولین آپارتمان شهر، مروارید ۱، را که سه طبقه بود در سال ۸۱ شروع کرد و تا کنون تعداد مرواریدها را به سه رسانده است. اما شمسیخانی تنها سازنده خانههای نو در آرادان نیست. تقریبا از نیمه دهه ۷۰ بسیاری از آرادانیها تصمیم گرفتهاند خانههای گلی خود را به بناهایی جدید تبدیل کنند. رضا بخت، ساکن کوچه پایینی امامزاده، یکی از این شهروندان است. او همانطور که با بیلش ملات سیمان درست میکند، از وامی حرف میزند که باعث شده بسیاری از همشهریهایش به فکر نوسازی بیفتند. او میگوید: «از وقتی که احمدینژاد رئیسجمهور شد و گرفتن وام مسکن راحتتر، ساخت و سازها هم بیشتر شد، اما این فقط در آرادان نیست و در همه شهرها به همین شکل است.» به گفته بخت، ساخت خانه یک طبقه آجری او بین ۳۰ تا ۳۵ میلیون تومان خرج برمیدارد که ۱۲ میلیون تومان آن را از بانک وام گرفته است. تعداد زیادی از همشهریهای او به امید همین وامها به بانکهای میدان امام مراجعه میکنند.
با این که بانکهای خصوصی در آرادان شعبهای ندارند، بانکهای دولتی زیادی، دور میدان سرسبز امام گرد آمدهاند، از جمله بانکهای ملی، تجارت، صادرات و ملت. رئیس یکی از این بانکها که نمیخواهد نامی از او برده شود، میگوید: «این روزها همه یک جوری درگیر وام بانک هستند. بیشتر وامهایی که ما به مردم میدهیم، وام مسکن روستایی است. وام مسکن قبلا پنج میلیون تومان بوده که الان ۱۰ میلیون شده است.» بانکی که او در آن کار میکند، چهار صندوق دارد که هیچ مشتریای در آن نیست. به گفته رئیس بانک، چون این روزها فصل شروع کاشت است و مشتریها سر زمین هستند، بانک خلوت است اما پس از برداشت محصول سرشان شلوغ میشود.
خلوتی و سکوت در کوچه و خیابان، میدان اصلی و حتی بازار قدیمی شهر هم دیده میشود. بازار آرادان که به «بازار اول» مشهور است، ۱۴۰ سال پیش ساخته شده و ۳۵ دکان در آن جای گرفته است. سر بازار پسر جوانی کنار گاری ایستاده و بر آن بساط کتابهای مذهبی را پهن کرده است و ته بازار، دکان میوهفروشی ابوالفضل محمدی است. دکان او، خیلی بزرگ نیست و چند جعبه میوه و صیفی در آن چیده شده است. محمدی میگوید: «سال نکو از بهارش پیداست؛ میبینید که، بعد از عید هیچ مشتریای این جا نیست. قبلا از روستاها میآمدند این جا تا جنس بخرند، روزی یک بارِ میوه میفروختم ولی الان در یک هفته هم یک بار نمیفروشم. کسی جنس نمیخرد چون پول توی دست و بال مردم نیست.»
در میانه بازار، رضا محسنی ایستاده است. او ۴۰ سال است که آنجا، خیاطی «شادمان» را میچرخاند. پیراهنهایی ۹ و ۱۱ هزار و ۵۰۰ تومانی در ویترینش گذاشته است. مادر و دختری که وارد دکان او شدهاند، از خیاط میخواهند که مانتو و شلوار نویشان را کوتاه کند. این روزها، اغلب سفارشهایش تعمیر است، مثل پارگی و دررفتگی زیپ. او میگوید: «سالهایی بود که در همین مغازه شبهای عید میماندم و تا صبح کار میکردم ولی حالا خبری نیست.» با این حال، کاسبهایی هم هستند که میگویند دم زدن از بی رونقی کسب و کار، بیانصافی است. یکی دیگر از خیاطهای آرادان، دستش را با حرارت به پشت دست دیگر میزند و میگوید: «اگر کسی کارکن باشد، کار هست. اینها که میگویند بازار خراب است یا کارمندند و این کار شغل دومشان است یا کارشان آنقدر تمیز نیست که مشتری داشته باشند. من شب عید، ۵۰ دست کت و شلوار سفارش گرفتم و وقت سر خاراندن نداشتم.»
«این مغازه به فروش میرسد.» به گفته محمدی میوهفروش، چند سال است که صاحب دکان ساعتسازی میخواهد مغازهاش را بفروشد اما هنوز موفق نشده است. رونق نداشتن کاسبی باعث شده که تعدادی از بازاریها دکانشان را به فروش بگذارند. محمدی میگوید: «من هم به فکر فروش افتادهام. اگر اینجا را بفروشم و توی خانه بنشینم، ضررش کمتر است از اینکه مغازه را باز نگه دارم.» اصغر کفاش، کفشفروش بازار، موهای مجعد سفیدی دارد که تا روی دستههای قهوهای عینک درشت نمایش آمده است و تسبیح دانه قرمزش را میچرخاند. او میگوید: «من از هفت سالگی اینجا کار میکنم. به یاد نمیآورم بازاری این شکلی را در این ۷۰ سال زندگیام. قبلا بازار شلوغ بود، الان حتی نمیتوانیم خرج زندگیمان را دربیاوریم. مردم بیکارند، جوانها تفریح ندارند.»
سعید، نوه پسری اصغر آقا، که امسال دیپلم میگیرد، برای تفریح آمده است به پدربزرگش در بازار سر بزند. او نگران کنکور است و نمیداند که نتیجهاش چه میشود و چه رشتهای را دوست دارد. آرادان برای هر مقطع تحصیلی یک مدرسه دخترانه و پسرانه دارد. در این شهر دانشگاه غیرانتفاعی، دانشگاه پیام نور، دانشگاه آزاد (سما) و دانشگاه پیراپزشکی هم به چشم میخورد. اما دانشآموزان برای ادامه تحصیل در هر رشته دبیرستانی، حق انتخاب محدودی دارند. یکی از دانشآموزان دبیرستان دخترانه ۱۷ شهریور میگوید: «رشته ریاضی در دبیرستان نداریم. امسال انسانی هم تشکیل نشد. همه مجبور شدیم برویم رشته تجربی.» دغدغههای امروز سعید فقط کنکور نیست. او میگوید: «امکانات تفریحی هم نداریم، به جز یک سالن ورزشی چه چیز دیگری هست؟ آن هم که پول میخواهد.»
پدر بزرگ وسط حرف نوه میپرد: «پدرش بیکار است، درآمدی ندارد.» سعید ادامه میدهد: «نه سینمایی، نه تفریحی. برای همه چیز باید رفت به گرمسار.» امکاناتی هم که در آرادان بوده، حتی به گرمسار منتقل شده است، مثلا کلاس آموزش تکواندو پوریا طاهری. پارسال شهریه کلاس تکواندو او ماهانه هفت هزار تومان بود و ۱۸ نفر شاگرد داشت. اما امسال که شهریه ۱۰ هزار تومان شد، استقبال از کلاس افت کرد و طاهری تصمیم گرفت که کلاسش را به گرمسار منتقل کند. او میگوید: «کرایه سالن زیاد بود و با پول ثبت نام، خرجش درنمیآمد. در گرمسار نفرات بیشتری ثبت نام کردهاند و سالن آنجا تاتامی (تشک ورزشهای رزمی) هم دارد. الان فقط کلاس کشتی و کونگ فو در آرادان مانده است که در سالن پوریای ولی تشکیل میشود.»
شهرستان آرادان سینما هم ندارد. دوستداران فرهنگ و هنر یک فرهنگسرا دارند و دو کتابخانه و یک روزنامهفروشی. گاهی نیز در فرهنگسرای «شهید فهمیده» نمایشهایی که در مدارس تهیه شده، به اجرا درمیآید. آرادان استخری دارد که با ۹۰۰ میلیون تومان اهدایی یک خیر ساخته شده است و برای هر جلسه شنا، چهار هزار تومان میگیرد. بیشترین اسباب تفریح آرادانیها پارک است و سالن ورزشی. معاون عمرانی بخشداری با خنده میگوید: «ماشاءالله ما همهاش در فضای سبز هستیم. آرادان خودش پارک است و کمتر پیش آمده که برای تفریح به گرمسار برویم. معمولا به پارکهای شهر میرویم و زمینهای کشاورزی که سرسبز است.»
دختران آرادان هم بیش از پسران از تفریح محرومند. دختر جوانی که چادر به سر در قبرستان شهر ایستاده است، میگوید: «باشگاه در آرادان هست که ما پولش را نداریم. ماهی ۳۵ هزار تومان پول کلاس زبان است. استخر اینجا گرانتر از استخر گرمسار است چون خصوصی است. تفریح ما بیشتر پارک است که آن هم آن قدر جوانها میآیند که همیشه باید با پدر و مادرمان به آنجا برویم. حتی برای یک کلاس رانندگی باید به گرمسار برویم.» مادرش میگوید: «سرگرمی ما یک مسجد است و یک کلاس قرآن.» دختر اضافه میکند: «خانمهای اینجا کار هم ندارند، تفریحمان شده است از صبح تا شب در خانه ماندن.»
مهندس سر زمین نمیرود
با گشتی نیم ساعته در شهر، آنچه بیشتر از همه دیده میشود، جوانان موتورسیکلتسوار زیادی است که دوترکه پشت سر هم راه افتادهاند و ویراژ میدهند و صدای موتورشان همه خیابان را پر میکند. موتورسواری تفریح جوانهایی است که از بیکاری در خانه خسته شدهاند، مانند محمدرضا سرگزی که پیک موتوری است. او برای مشتریهایش نان میخرد، قبضها را پرداخت میکند، به بقالی میرود و هر جای دیگری که آنها بخواهند. او برای هر خرید، ۳۰۰ تا ۵۰۰ تومان میگیرد و معمولا روزی سه چهار مشتری دارد. زندگی او با این کار نمیگذرد اما خودش میگوید که از بیکاری بهتر است: «به خاطر سرگرمی این کار را میکنم که دنبال ولگردی نروم.»
کشاورزی، کارمندی و دکانداری کار جوانهای قدیمی آرادان بوده است که حالا به میانسالی و پیری رسیدهاند. اما مشغولیت جوانهای فعلی پیک موتوری، بنایی، آموزش ورزش، تعداد کمتری کارمندی و کمتر از آن کشاورزی است؛ از صنعت نیز به سختی میتوان رد پایی در معدود کارخانههای شهرکهای صنعتی اطراف دید. به همه اینها باید بیکاری را هم افزود. حجتالاسلام محمد رضا رحیمیزاده، امام جمعه آرادان، پنج سال پیش به این شهر آمده است. او که پیش از آرادان در اراک و سیستان و بلوچستان بوده، روبه روی مسجد اصلی شهر ایستاده است و میگوید: «در این مدت که اینجا بودهام، مردم بیشتر از نظر مالی مشکل دارند. وضعیت مالی و کاری مردم خوب نیست. کشاورزهای ما هم مشکل دارند. دولت در خرید پنبه و گندم به موقع عمل نمیکند و اغلب دلالها وارد عمل میشوند. کشاورز هم چارهای ندارد و محصول خود را میفروشد.»
کنار قبرستان شهر، پنج زن با چادرهای مشکی، آهسته به سمت ته خیابان حرکت میکنند و از مردان و پسرانشان میگویند که بیکار در خانه ماندهاند. یکی از آنها میگوید: «پسر من چهار ماه است که با بچه مریضش بیکار در خانه نشسته.» دیگری میگوید: «ما در خانواده خود شش، هفت کارگر بیکار داریم. اگر کارخانهای یا جایی باشد، همه جوانها میروند سر کار.»
مزد کارگری در آرادان روزی ۱۵ هزار تومان است اما فرصت کارگری
تمام وقت به سختی پیدا میشود. شغلهایی مثل پخش قبضهای تلفن که تنها دو روز طول میکشد و با تکهای کاغذ بر در اداره مخابرات شهر برای آن اعلام نیاز شده، وجود دارد اما از آن استقبالی نمیشود. مسوول توزیع قبض مخابرات آرادان میگوید: «سه، چهار ماه است که اعلامیه را نصب کردهایم اما تاکنون تنها ۱۰ نفر برای این کار زنگ زدهاند. آنها باید موتور داشته باشند و دو هزار قبض را به در خانهها برسانند. برای هر قبض هم ۵۰ تا ۷۰ تومان میگیرند. کسی که الان قبضها را توزیع میکند، کارمند یک نهاد دولتی است.»
البته معاون عمرانی بخشدار آرادان، نظر دیگری درباره بیکاری دارد و نرخ آن را در این شهر «صفر» میداند. او معتقد است، جوان اگر اهل کار باشد، در آرادان کار برایش فراوان است و میگوید: «الان افغانیهایی در آرادان هستند که کار میکنند ولی جوان خودمان نمیرود کار کند. مثلا شرکت پودر ماهی برای خوراک دام نیرو میخواست اما کسی نرفت و اگر کسی هم برود، بعد از چند روز بیرون میآید. کار در شرکتهای ایزوگامسازی، املاح، سولفات و نمک و تصفیه و کارخانه گچ و سیمان هست، مسکنسازی و کشاورزی فعال است اما جوان ما رفته به دانشگاه ادبیات خوانده و نمیرود کارخانه کار کند.» عامری میافزاید: «مثلا شرکتهایی مثل لوتوس که ون میسازند در نزدیکی آرادان وجود دارد که چندی پیش ۳۰ نفر تحصیلکرده مکانیک میخواست اما نیروی باسواد متناسب با این شغل در شهر ما کم بود. حتی جوانی که رفته و کشاورزی خوانده، حاضر نیست سر زمین کار کند.»
انتهای کوچه سرباز
کار کشاورزی بود که روزگاری خانواده احمدینژاد را به آرادان کشاند. ریشه پدری محمود احمدینژاد سمنانی است و مادر او نیز از ساداتی است که ریشه در اردستان یزد داشتهاند. پدربزرگ احمدینژاد بههمراه فرزندانش که آن زمان به «صباغیان» شهرت داشتند، از سمنان به آرادان آمده بودند. میرزا احمد یکی از فرزندان این کشاورز در میدان مرکزی شهر خواروبارفروشی به راه انداخت. محمود احمدینژاد چهارمین فرزند خانواده میرزا احمد است که در انتهای یکی از کوچههای مرکزی آرادان که اکنون کوچه «سرباز» نام گرفته بهدنیا آمد. از این خانه دوطبقه فقط یک زمین صاف باقی مانده است. میتوان روی این زمین که حالا حلقهای لاستیک کهنه و کیسههای پلاستیکی و شن و خار در آن پراکنده شده، قدم زد و تصور کرد روزی را که احمدینژاد در اینجا بهدنیا آمده و جنبوجوشی خانه میرزا احمد را فراگرفته است. حاجفرهاد محسنی، پسرعموی احمدینژاد میگوید: «او هنوز یک ساله نشده بود که بههمراه پدرش به تهران رفت.»
پسران خاندان صباغیان، هر یک پیش از انقلاب نام خانوادگی خود را عوض کردند؛ احمدی نژاد، محسنی و برومند. شاه حسینی، شوهر دخترعموی احمدینژاد که با موتور گازی به دکانش در گوشه میدان مرکزی آرادان آمده و پشت دخل ایستاده، میگوید: «احمدینژاد در سالهای اول کودکی به تهران رفت. پدرش در همین میدان مغازه داشت و به امانتداری معروف بود. در ماه رمضان هم ختم قرآن در خانهاش برپا بود اما مغازه را رها کرد و برای زندگی بهتر به تهران رفت و اجاره نشین شد. در تهران با برادرخانمش در یک آهنگری سر سه راه سمنگان شریک شد.»
در زمین خالی خانه نهچندان بزرگ پدری احمدینژاد، هیچ نشانهای از درخت توت نیست اما حاجفرهاد، پسر عموی او میگوید که درخت توتی در کنار حیاط خانه آنها بوده است. او کلاه به سر، با آن جثه نسبتا تنومند، کنار زمین ایستاده و با دستی که انگشتری دارد، به جایی که حیاط و درخت توت بوده، اشاره میکند و میگوید: «وقتی که آخرینبار برادرش حاجداوود اینجا آمد، گفت که این زمین را بفروشند و مسجدی بسازند اما هنوز خریداری پیدا نشده است. شاید ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان قیمت داشته باشد.»
بسیاری از اقوام احمدینژاد هنوز در آرادان زندگی میکنند، مثل مسعود صارمی، پسر پسردایی احمدینژاد. او روزهای کودکیاش را بهیاد میآورد که احمدینژاد به آرادان میآمد و با هم بازی میکردند. صارمی میگوید: «ما معمولا قایمباشک بازی میکردیم و توپ بازی. خیلی رئوف بود و باگذشت. در بازی هم گذشت داشت، از ما بزرگتر بود و مسوولیتها را در بازی تقسیم میکرد. درسش هم از ما خیلی بهتر بود. خانوادهاش و خودش هم از نظر اسلامی خیلی سفت و محکم بودند، مخصوصا زمان انقلاب.» احمدینژاد در کنکور سال ۵۴ با رتبه ۱۳۲ در رشته مهندسی راه و ساختمان در دانشگاه علم و صنعت قبول شد و دیگر کمتر به آرادان میآمد. فرمانداری ماکو و خوی، استانداری اردبیل و شهرداری تهران هم باعث شد که از زادگاهش بیشتر دور بماند. حتی زمانی هم که در سال ۸۴ برای ریاستجمهوری کاندیدا شد، به آرادان نیامد چون به قول شاهحسینی، شوهر دخترعمویش، «کسی هم او را خیلی نمیشناخت اما مردم آرادان میگفتند که او بچه میرزا احمد است.» او میگوید: «احساس سربلندی میکنم، همشهریمان است. اینجا محل خودش است.» در دوره دوم ریاستجمهوری هم اغلب آرادانیها به او رای دادند؛ از ۱۰۷۳۹ رای داخل صندوقها، ۹۳۸۴ نفر نام احمدینژاد را در صندوقها انداختند.
با اینکه بالای ۹۰ درصد آرادانیها به احمدینژاد رای دادهاند اما نظرات مختلفی درباره اینکه او به شهر زادگاهش نگاه ویژهای داشته و به آن رسیده است، وجود دارد. به گفته اصغر کفاش «شهر تغییر خاصی نکرده است.» رضا محسنی خیاط میگوید: «ظاهر شهر بهتر شده ولی مشکلات اقتصادی هم بیشتر شده است.» رحیمیزاده، امام جمعه معتقد است که «به آرادان هم مثل جاهای دیگر رسیده است.» شاهحسینی خواروبارفروش میگوید: «احمدینژاد رئیسجمهور وطن است و این مهم است که به آخرین مرز ما، دو هزار کیلومتر آنطرفتر برسد.» به گفته یکی از خانمهای رهگذر کنار قبرستان، «او مثل رئیسجمهورهای دیگر نبوده که به شهرشان خیلی برسند.» محمدیان، بخشدار آرادان هم میگوید: «احمدینژاد دیدگاه عدالتمحوری دارد و تفاوتی با جاهای دیگر قائل نشده است.» با وجود همه این نظرات، عامری، معاون بخشدار میگوید: «مردم آرادان احمدینژاد را از خودشان میدانند. اگر کاری هم نشود، همشهری بودن کافی است تا حمایتش کنند.»
مردم «بااعتمادبهنفس» آرادان
احمدینژاد پس از انتخاب شدن به ریاستجمهوری در اولین سفر دولت به استان سمنان در ۲۴ خرداد سال ۸۶ به آرادان آمد و خود را «جزو کوچکی از مردم سرافراز آرادان» دانست. او در سخنرانیاش در میدان امام گفت: «با همه وجودم خوشحالم که یک بار دیگر به آرادان سفر میکنم. از طرفی یاد و خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و از طرفی دیگر، محبتهای پدر و مادر و انسانهای مومن، پاک و انقلابی آرادان من را خوشحال کرده است. ویژگی بارز مردم این دیار، اعتمادبهنفس و ایستادن روی پای خود است.» آن روز، احمدینژاد ابتدای همان میدان سخنرانی میکرد که انتهای آن، زمانی دکان پدرش واقع شده بوده است.
مصطفی بچه محله سرآسیاب که حالا به کلاس اول راهنمایی میرود، روز سخنرانی رئیسجمهور در میدان اصلی شهر را به یاد میآورد. او میگوید: «مثلا اینجا شهر رئیسجمهور است. همه فکر میکنند باید شهر نمونه ایران باشد اما هیچ چیزی ندارد. کیفیت نان پایین است. فضای سبز دم خانه را کسی نیست آب بدهد. بیمارستانش را بروید، ببینید؛ هیچ امکاناتی ندارد. دست برادرم شکست و بردیمش بیمارستان اما هیچ چیزی نداشتند به جز وسایل بخیه. مثل درمانگاه است.»بیمارستانی که مصطفی میگوید شبیه به درمانگاه است، بیمارستان امام حسین، ته خیابان پازوکی واقع شده. این بیمارستان را خیری به نام پازوکی که در آمریکا زندگی میکند با دو میلیارد تومان هزینه ساخته است. پازوکیها از خانوادههای قدیمی شهرند که نسل در نسل در آرادان زندگی میکردهاند. ساعت سه بعدازظهر در تمام بیمارستان ۴۰ تخته امام حسین که در ابتدای راهاندازی قرار بوده بیمارستان تخصصی قلب باشد، فقط صغری رضایی به دلیل بیماری قند در بخش مراقبتهای ویژه بستری است. کل تیم پزشکی حاضر در بیمارستان شش نفر است که سه نفرشان پرستارند. در سالن انتظار بیمارستان فقط یک تلویزیون روشن است که با صدای ملایمی، اخبار پخش میکند. آرادانیها بهخصوص زنان آرادان از اینکه تعداد پزشکان تخصصی بیمارستان کم است، ناراضیاند. پزشکان تخصصی در گرمسار ساکنند و هر هفته چند ساعت به آرادان میآیند. سه روز آخر هفته هم هیچ پزشک متخصصی در آرادان حضور ندارد. بخشدار آرادان و امام جمعه معتقدند با اینکه نیت آقای پازوکی برای ساختن این بیمارستان خیر بوده اما این امکانات متناسب با جمعیت شهر ساخته نشده و به همین دلیل، امکان اینکه متخصص در آنجا بهصورت ثابت مستقر باشد، وجود ندارد. برای همین، بیماران ناچارند برای مداوا تا گرمسار بروند.
همیشه یک پزشک عمومی در بیمارستان امام حسین(ع) کشیک میکشد تا بیماران احتمالی را ویزیت کند. خانم دکتر بیمارستان که دیروز از گرمسار به آرادان آمده و شب را هم در بیمارستان مانده، از مشکلات جسمی اهالی شهر میگوید و اعتیاد را یکی از معضلات اصلی میداند. امام جمعه آرادان هم از اعتیاد میگوید: «بحث اعتیاد یکی از مشکلات اصلی است. از هر ۱۰ نفر یک نفر اینجا معتاد است. جرم و بزه زیاد نداریم چون همه با هم آشنا هستند اما اعتیاد زیاد است.»
اعتیاد تنها مشکلی نیست که سلامت آرادانیها را بهخطر میاندازد. به گفته خانم دکتر بیمارستان شهر، سنگ کلیه مهمترین بیماری رایج آرادانیهاست. او میگوید: «بالا بودن آمار سنگ کلیه بهخاطر آب اینجاست.»
آب آشامیدنی مشکلی است که حتی احمدینژاد در اولین سفر استانی به سمنان هم درباره آن قولهایی به مردم داده بود: «۲۵ سال پیش ما از آب انبار آب برمیداشتیم. اینجا هیچی نبود. نه پارک بود و نه میدان. خانهها همه گلی بود. فقط یک نانوایی بربری در شهر بود.» اینها را یکی از ۱۵۰۰ افغانیای میگوید که از هرات آمده و حالا بین آرادانیها زندگی میکند. او میگوید: «اینجا ما احساس میکنیم افغانستان است. با همه رفتوآمد داریم. سر یک سفره با هم شام و ناهار میخوریم.» او مقنی است و ۱۰ سال پیش با ۱۵ میلیون تومان در آرادان برای خود خانه خریده است. با برادران خود در آرادان زندگی میکند و بزرگترین مشکل این روزهایش، بالا رفتن مخارج زندگی پس از برداشتن یارانههایی است که به او تعلق نمیگیرد. کسانی هم که حتی این روزها در آرادان یارانه میگیرند، از قیمت قبض آب و گاز و برق راضی نیستند، مانند قصاب و نانوا و خیاط و میوهفروش. برادران شیرمحمدی که ابتدای میدان اصلی شهر نانوایی دارند، به گفته خود این روزها نه پول کارگر درمیآورند و نه خرج زندگی. یکی از آنها میگوید: «پخت نان برای ما با این قیمت فروش صرف نمیکند. کیسه آرد را با کرایه از حاجیآباد تا اینجا میخریم ۱۲ هزار و ۳۵۰ تومان. پول گاز آمده ۲۱۰ هزار تومان، قبل از برداشتن یارانه ۳۲ هزار تومان بود. دیگر نانوایی برای ما صرف نمیکند.»
کشاورزان آرادان نیز دل خوشی از قیمتهای این روزهای سوخت ندارند. روبهروی مسجد محله جلیلآباد، آن سوی جاده تهران به مشهد، حاجمحمود قاسمی و علی محمد چلوییان کشاورزان معروف منطقه ایستادهاند. چلوییان کشاورز نمونه است که هر سال ۷۰ تا ۸۰ تن محصول از زمینهایش برداشت میکند. او میگوید: «برای هر یک از گلخانههایم ۵۰۰ هزار تومان پول گاز آمده است. پول آب ۲۴ هزار تومان میآمده ولی الان آمده ۶۴ هزار تومان.
۱۱۰ هزار تومان پول گاز آمده است. ۱۶۰ هزار تومان هم پول گازوئیل دادهام. با این قیمتها کشاورزی صرف نمیکند.»
با نزدیک شدن به زمان اذان مغرب، کشاورزان مسن جلیلآباد جلو مسجد جمع میشوند. عبدالرضا بیگدلی، عضو شورای شهر آرادان نیز به جمع چند نفره آنها میپیوندد. او میگوید: «محدوده خدماتی شهر آرادان ۸۰۰ هکتار است. براساس استانداردها باید در هر هکتار ۱۵ تا ۴۰ نفر زندگی کنند. اگر ۱۵ نفر را هم مبنا بگیریم، باید آرادان ۱۲ هزار سکنه داشته باشد که الان فقط هشت هزار نفر جمعیت آن است یعنی درآمد شهرداری کم است اما به اندازه ۵۰ درصد باید بیشتر خدمات بدهد.»
چند متر دورتر از جایی که بیگدلی درباره خدمات شهری صحبت میکند، چلوییان کشاورز، میان ساقههای سبز گندم ایستاده و بادی که از سوی گرمسار میآید، ساقهها را به رقص درآورده است. پشت سر او، آن سوی جاده، تابلو بزرگ ورودی شهر نصب شده؛ تابلویی با تصویر خندان احمدینژاد که بر آن نوشته شده است: «به آرادان، شهر زادگاه رئیسجمهور خوش آمدید.» از پشت تابلو، آپارتمانهای مسکن مهر آرادانیها پیداست. چلوییان میتواند سرش را برگرداند، به تابلو آن سوی جاده نگاه کند و حرفهای عضو شورای شهر را هم بشنود که میگوید: «ساخت مسکن مهر در چارچوب درستی انجام نشده است. چند سال دیگر که به اینجا بیایید، به شما قول میدهم که این آپارتمانها خالی باشد.»
درود بر رهبر عزیز و
زنده باد دکتر محمود احمدی نژاد