صراط: روز موعود فرا رسید آنچه در فرودگاه میگذشت، مجموعه ای از احساسات متناقض بود، شادی، وحشت، ناباوری، نگرانی. تالار فرودگاه از دعوت شدگان و مستقبلین پر بود.
آنچه پیش روی شماست خاطرات آیت الله سید علی خامنهای از روزهای پرشور انقلاب اسلامی در سال 1357 است که برای مخاطبین نسل جوان انتخاب کرده ایم.
گسترش اعتراضها به جلوگیری از ورود امام خمینی کار را به جایی رساند که بختیار در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: «با صدای بلند اعلام می کنم که حضرت آیت الله هر وقت میل داشته باشند می توانند به کشور بازگردند.»
سرانجام آقای مفتح، عضو کمیته مرکزی استقبال از امام در آخرین ساعات روز دهم بهمن به یکی از نشریهها گفت که رهبر انقلاب 9 صبح، پنج شنبه، 12 بهمن به ایران خواهد رسید.
روز موعود فرا رسید آنچه در فرودگاه میگذشت، مجموعه ای از احساسات متناقض بود، شادی، وحشت، ناباوری، نگرانی. تالار فرودگاه از دعوت شدگان و مستقبلین پر بود... همه چشم ها به در اصلی دوخته شده بود، اما ناگاه امام از در دیگری وارد تالار فرودگاه شد. «عزم و اراده و اقتدار در چهره شان موج میزد. اثری از خستگی، بیخوابی و نگرانی در ایشان ندیدم.» بیش از یکصد خبرنگار در همین هنگام از در اصلی داخل شدند. تالار پر شد از جمعیت که موج می خورد و به سمت امام می رفت. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند، بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته بود و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود...»
امام در مکانی که برای وی در نظر گرفته شده بود، ایستاد. چند جمله بیشتر نگفت. «هرچه پریشانی در دلها بود زدوده شد آرامش عجیبی به سراغ قلبهامان آمد. این دومین باری بود که سخن امام چنین طمأنینهای در من ایجاد کرد...»
پس از خروج از تالار فرودگاه در خودرو ویژه ای که آماده شده بود نشست. «وقتی وارد خیابان شدیم، انبوه جمعیت فشرده و هیجان زده از پیر و جوان، زن و کودک، موج میزد... استقبال کنندگان همراه کاروان و پیش و پس آن می دویدند، شعار میدادند، گلباران می کردند، شاد بودند...»
امام راهی بهشت زهرا شدند. پس از پایان مراسم در بهشت زهرا امام و سید احمد خمینی با یک دستگاه آمبولانس از بهشت زهرا خارج و در بیابانهای اطراف سوار هلیکوپتر شدند... بیمارستان هزار تخت خوابی [=امام خمینی] سرانجام محل فرود هلیکوپتر شد. کارکنان بیمارستان با این خیال که بیمار بدحالی داخل آن است به سمت هلی کوپتر دویدند. وقتی امام را دیدند، شوکه شدند، یکی از دکترهای بیمارستان خودرو ویژه خود را در اختیار آنان گذاشت. از بیمارستان خارج شدند.
یکی از نگرانیهای تمام نشدنی، عملی شدن تهدیدات ژنرال های شاه بود؛ اما، «مردم را میدیدی که اطراف مقر امام را مانند نگینی احاطه کرده بودند... در واقع یک سپر انسانی درست کرده بودند و سرنوشت خود را با امام و انقلاب گره زده بودند همین امر موجب شده بود که هر عملیات نظامی علیه مقر امام با پیچیدگی و چه بسا غیر ممکن بودن همراه باشد.»
*برگرفته از کتاب شرح اسم(زندگی نامه آیت الله سید علی حسینی خامنه ای) نوشته هدایت الله بهبودی
آنچه پیش روی شماست خاطرات آیت الله سید علی خامنهای از روزهای پرشور انقلاب اسلامی در سال 1357 است که برای مخاطبین نسل جوان انتخاب کرده ایم.
گسترش اعتراضها به جلوگیری از ورود امام خمینی کار را به جایی رساند که بختیار در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: «با صدای بلند اعلام می کنم که حضرت آیت الله هر وقت میل داشته باشند می توانند به کشور بازگردند.»
سرانجام آقای مفتح، عضو کمیته مرکزی استقبال از امام در آخرین ساعات روز دهم بهمن به یکی از نشریهها گفت که رهبر انقلاب 9 صبح، پنج شنبه، 12 بهمن به ایران خواهد رسید.
روز موعود فرا رسید آنچه در فرودگاه میگذشت، مجموعه ای از احساسات متناقض بود، شادی، وحشت، ناباوری، نگرانی. تالار فرودگاه از دعوت شدگان و مستقبلین پر بود... همه چشم ها به در اصلی دوخته شده بود، اما ناگاه امام از در دیگری وارد تالار فرودگاه شد. «عزم و اراده و اقتدار در چهره شان موج میزد. اثری از خستگی، بیخوابی و نگرانی در ایشان ندیدم.» بیش از یکصد خبرنگار در همین هنگام از در اصلی داخل شدند. تالار پر شد از جمعیت که موج می خورد و به سمت امام می رفت. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند، بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته بود و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود...»
امام در مکانی که برای وی در نظر گرفته شده بود، ایستاد. چند جمله بیشتر نگفت. «هرچه پریشانی در دلها بود زدوده شد آرامش عجیبی به سراغ قلبهامان آمد. این دومین باری بود که سخن امام چنین طمأنینهای در من ایجاد کرد...»
پس از خروج از تالار فرودگاه در خودرو ویژه ای که آماده شده بود نشست. «وقتی وارد خیابان شدیم، انبوه جمعیت فشرده و هیجان زده از پیر و جوان، زن و کودک، موج میزد... استقبال کنندگان همراه کاروان و پیش و پس آن می دویدند، شعار میدادند، گلباران می کردند، شاد بودند...»
امام راهی بهشت زهرا شدند. پس از پایان مراسم در بهشت زهرا امام و سید احمد خمینی با یک دستگاه آمبولانس از بهشت زهرا خارج و در بیابانهای اطراف سوار هلیکوپتر شدند... بیمارستان هزار تخت خوابی [=امام خمینی] سرانجام محل فرود هلیکوپتر شد. کارکنان بیمارستان با این خیال که بیمار بدحالی داخل آن است به سمت هلی کوپتر دویدند. وقتی امام را دیدند، شوکه شدند، یکی از دکترهای بیمارستان خودرو ویژه خود را در اختیار آنان گذاشت. از بیمارستان خارج شدند.
یکی از نگرانیهای تمام نشدنی، عملی شدن تهدیدات ژنرال های شاه بود؛ اما، «مردم را میدیدی که اطراف مقر امام را مانند نگینی احاطه کرده بودند... در واقع یک سپر انسانی درست کرده بودند و سرنوشت خود را با امام و انقلاب گره زده بودند همین امر موجب شده بود که هر عملیات نظامی علیه مقر امام با پیچیدگی و چه بسا غیر ممکن بودن همراه باشد.»
*برگرفته از کتاب شرح اسم(زندگی نامه آیت الله سید علی حسینی خامنه ای) نوشته هدایت الله بهبودی