جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۷

ناله‌های مادر در شکنجه‌گاه همسر بدبین

این زن به زنجیر کشیده می‌شد تا به گناه ناکرده اعتراف کند.
کد خبر : ۲۲۶۶۱۹
صراط: صدای ناله‌های مادر در گوشش می‌پیچد، به خدا اشتباه می‌کنی، من کاری نکرده‌ام، بچه‌هایم را دوست دارم، تو را، زندگی‌ام را دوست دارم. نمی‌تواند التماس‌های مادر را فراموش کند. شاید مادر حق داشت که از شکنجه‌گاه پدر فرار کند. او دیگر تاب به زنجیر کشیده شدن را نداشت.

یکم شهریورماه سال 89 بود که پدر از الهه و احسان خواست به همراه یکی از اقوام به پلور بروند و کمی تفریح کنند. خواهر و برادر که از پدر بشدت می‌ترسیدند و شب گذشته شاهد درگیری خونین مادر و پدر خود بودند با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفتند، شال و کلاه کرده و خانه‌شان را ترک کردند. الهه می‌خواست از مادر خداحافظی کند اما با خود گفت حتماً مادر خواب است و بهتر است او را بیدار نکنم.

کابوس در پلور

صدای جیغ الهه همه را از خواب بیدار کرد. احسان می‌دانست خواهرش دوباره کابوس دیده است. پدر باز مادر را به زنجیر کشیده بود و او را کتک می‌زد. از او می‌خواست به گناه ناکرده اعتراف کند، بچه‌ها باید می‌ایستادند و کتک‌خوردن مادر را می‌دیدند. آنها حق نداشتند چشمانشان را ببندند، باید زجر کشیدن مادر را می‌دیدند تا عبرتی باشد برایشان. پدر می‌گفت حق ندارند گوش‌هایشان را بگیرند تا بدانند اگر دروغ بگویند همین‌گونه کتک خواهند خورد اما مگر مادر دروغ می‌گفت؟! او که از ترس جرأت بیرون رفتن از خانه را نداشت، او که با هیچ‌کس همکلام نیز نمی‌شد. الهه هر شب کابوس می‌دید و احسان با نفرت از صحنه‌هایی که دیده فرار می‌کرد.

ترک خانه

چند روز مسافرت به پایان رسید و الهه و احسان با بی‌میلی به خانه بازگشتند اما آنها نمی‌دانستند که این بار تحمل خانه بسیار سخت‌تر است.

مادر در خانه نبود. او هرگز به تنهایی از خانه خارج نمی‌شد. جرأت تنها بیرون رفتن را نداشت.
پدر وقتی دید بچه‌ها سراغ مادرشان را می‌گیرند، گفت: بالاخره دیدید که حق دارم، مادرتان رفته است. برای همیشه رفته است. مادر خیانتکارتان ما را ترک کرده و من نتوانسته‌ام او را پیدا کنم. این حرف‌ها مانند پتک بر پیکر الهه و احسان فرود می‌آمد. مگر می‌شود مادر، آنها را فراموش کرده باشد. او که می‌گفت عاشق بچه‌هایش است.

مادرم را پیدا کنید

چهار ماه گذشت، در این مدت الهه همه صحنه‌های شکنجه مادر را هر روز در ذهنش به تصویر می‌کشید، بیشتر وقت‌ها به مادرش حق می‌داد که آنها را رها کرده و رفته است. مگر یک انسان چقدر تحمل دارد اما به کجا رفته است. مادربزرگ هم از او خبر ندارد. الهه با خود فکر می‌کرد و هر روز تصمیم می‌گرفت برای یافتن مادر از پلیس کمک بگیرد اما اگر او را بیابند باز هم شکنجه، باز هم دعوا، آخر مادر زیر مشت و لگد پدر جان می‌دهد اما دیگر طاقت دوری مادر را نداشت و همین موضوع باعث شد دختر 23 ساله با عکسی از مادر پای در پلیس آگاهی بگذارد.
دختر گریان در حالی که عکسی از مادر در دست داشت به پلیس گفت: پدر و مادرم اختلاف شدیدی داشتند. از وقتی به یاد دارم پدرم، مادرم را کتک می‌زد تا اینکه چهار ماه پیش مادرم از خانه رفت و دیگر بازنگشت، ما در سفر بودیم وقتی برگشتیم اثری از مادرم نبود.

بدبینی‌های خانمانسوز

دکتر مجید صفاری‌نیا روانشناس به خبرنگار شوک گفت: بی‌تردید باید بدانیم سوءظن، سرچشمه حوادث بسیار ناگواری است و برخی از افراد به دلیل همین سوءظن که علامت بیماری به‌شمار می‌آید، دست به جنایاتی می‌زنند.

در حقیقت سوءظن یک نوع بیماری روانی است که باعث می‌شود افراد نسبت به نزدیک‌ترین افراد خانواده هم دچار شک و تردید شوند و گاهی دست به جنایاتی بزنند.

درواقع درباره افراد مبتلا به سوءظن دو نوع اختلال وجود دارد؛ یکی اختلالات هذیانی که علامتی از یک بیماری است که در آن فرد یک هذیان سازمان یافته دارد و نسبت به دیگران یا افراد نزدیک، بدبین و شکاک است، مبنی بر اینکه دیگران می‌خواهند به وی آزار برسانند یا علیه وی توطئه بچینند و خیانت کنند و دومی اختلال اسکیزوفرنی پارانوئی؛ در این نوع بیماری فرد دچار اختلالات تفکر است و هذیان، مشخصه این بیماری به‌شمار می‌رود. این افراد نیز نسبت به اطرافیانشان سوءظن دارند، مانند اینکه دائم فکر می‌کنند در غذایشان سم ریخته‌اند و قصد کشتن‌شان را دارند. در این بیماری اختلالات فکری بیمار در حد یک باور است و واقعآً به آن اعتقاد دارد. توجه داشته باشیم که افراد دچار سوءظن قطعاً بیمار هستند و باید تحت درمان قرار بگیرند. در برخی مواقع مصرف موادمخدر از نوع آمفتامین‌ها «مانند شیشه» بدبینی در فرد ایجاد می‌کند. این دسته از افراد که مبتلا به سوءظن ناشی از سوءمصرف موادمخدر هستند حتی نسبت به همسر و فرزندان خود شکاک و بدبین هستند و هر از گاهی در صفحه حوادث روزنامه‌ها می‌خوانیم که این‌گونه معتادان تحت تأثیر ماده مخدری مانند شیشه، اقدام به قتل زن و فرزندشان کرده‌اند.

فرضیه جنایت

در همان نگاه نخست پلیسی به ماجرای گم‌شدن مادر خانواده، پلیس در قوی‌ترین فرضیه، خود را در برابر قتل خانوادگی دید. ادعاهای دختر جوان کافی بود تا تیمی از پلیس پایگاه ششم آگاهی، تجسس‌های ویژه برای یافتن زن تنها را آغاز کنند.

آنها در تحقیقات میدانی به سراغ پدر خانواده رفتند اما از او خبری نبود.  احسان پسر خانواده به پلیس گفت: وقتی به پدرم گفتم الهه برای یافتن مادر به اداره آگاهی رفت، پدر خشمگین خانه را ترک کرد. گم‌شدن پدر خانواده، فرضیه جنایت را قوی‌تر کرد و ردیابی و دستگیری این مرد فراری در دستور کار قرار پلیس گرفت.

پایان 3 ماه فرار

سه ماه از فرار پدر خانواده گذشته بود تا اینکه پلیس اطلاع یافت شوهر معصومه به خانه‌اش بازگشته است.

چهارمین روز اردیبهشت ماه سال 90 این مرد دستگیر شد.

وی ابتدا از سرنوشت همسرش ابراز بی‌اطلاعی کرد و گفت: وی زنی دروغگو و خیانتکار بوده و از خانه فرار کرده و عجیب اینکه ادعا کرد هرگز معصومه را کتک نزده و به غل و زنجیر نکشیده است.

اعتراف به قتل

همین تناقض‌گویی‌ها کافی بود تا پدر خانواده بازداشت شود و سه روز بعد – هفتم اردیبهشت- در بازجویی‌های پلیسی پرده از قتل همسرش بردارد. وی گفت: شب جنایت دست‌های معصومه را بسته بودم و او را کتک می‌زدم. از او خواستم اعتراف کند که به من خیانت کرده است و او را تهدید می‌کردم اگر اعتراف نکند خفه‌اش می‌کنم اما او حرفی نمی‌زد و فقط گریه می‌‌کرد. در یک لحظه متوجه نشدم و از شدت عصبانیت او را خفه کردم.

وی افزود: هنگامی که دیدم به آخر خط رسیده‌ام از برادرم کمک خواستم اما او گفت در این ماجرا دخالت نمی‌کند. باید چاره‌ای پیدا و جسد را پنهان می‌کردم اما نمی‌توانستم در حضور احسان و الهه جسد معصومه را از خانه خارج کنم به همین دلیل آنها را به همراه یکی از اقوام به پلور فرستادم. پس از رفتن آنها، جسد همسرم را روی صندلی جلو گذاشتم، کمربندش را بستم و به سمت جاده چالوس به راه افتادم.

وی در ادامه گفت: نتوانستم در جاده چالوس جای مناسبی پیداکنم تا جسد را رها کنم به همین دلیل به سمت جنگل‌های عباس‌آباد رفتم و جسد او را در آنجا رها کردم.
همسرم همیشه جنگل‌های عباس‌آباد کلاردشت را دوست داشت و جسدش را در همانجا زیر درختان انداختم و بازگشتم.

یافتن جسد

با اعترافات تکان‌دهنده شوهر بدبین، جست‌وجوها برای یافتن جسد آغاز شد و سرانجام روز 21 اردیبهشت ماه سال 90 بقایای جسد معصومه پیدا شد و فرزندان مقتول در ناباوری تکه‌هایی از لباس مادرشان را شناسایی کردند. استخوان‌ها به پزشکی قانونی انتقال یافت و مشخص شد آنها مربوط به یک زن است. بنابر این گزارش پس از صدور کیفرخواست قتل، پرونده این پدر جنایتکار پیش روی پنج قاضی دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت.

جلسه دادگاه

سه‌شنبه 21 بهمن‌ ماه پدر بدبین در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران روبه‌روی 5 قاضی جنایی ایستاد.  وی در توضیح شب جنایت گفت: آن شب مانند همیشه معصومه را بستم و در حالی که از او فیلمبرداری می‌کردم خواستم تا به خیانت اعتراف کند، چند سیلی به او زدم و او را به حال خود رها کردم و به حمام رفتم، وقتی بازگشتم دیدم معصومه حرکت نمی‌کند فکر کردم مظلوم‌نمایی می‌کند اما معصومه نفس نمی‌کشید.

باید از دست جنازه رها می‌شدم به همین دلیل احسان و الهه را با برادرم به پلور فرستادم تا راهی برای مخفی کردن جسد معصومه پیدا کنم و بعد جسد را به جنگل‌های عباس‌آباد بردم.
فرزندان معصومه هنگامی که در برابر قاضی باقری و چهار قاضی مستشار قرار گرفتند اعلام کردند حاضرند با دریافت دیه از قصاص بگذرند اما به شرطی که پدرشان پس از آزادی هرگز پیش آنها نیاید و برای همیشه از زندگی آنها خارج شود.

مادر معصومه نیز که قبلاً درخواست قصاص قاتل دخترش را داشت در جلسه دادگاه حضور نیافت. پس از شنیدن درخواست اولیای دم پنج قاضی شعبه 113 دادگاه کیفری وارد شور شدند تا رأی خود را صادر کنند.
منبع: ایران