صراط: مسعود فراستی در یادداشتی درباره فیلم های روز آخر جشنواره فجر در وطن امروز نوشت:
در دنیای تو ساعت چنده؟
فیلم کوچک آدمیزادی آرام و بیادا است اما با حس. حسی از یک عشق قدیمی و تمیز انسانی. عشق یکطرفه و بیپاسخ اما امکانپذیر و باورپذیر.
در هجمه این همه تنش و عصبیت، بزهکاری، خیانت و فساد و خلبازی فیلمهای این جشنواره، در دنیای تو...، غنیمتی است کمیاب که به کل از این جشنواره و سینمای مریضش جدا میایستد و چه خوب.
تنها فیلم جشنواره است که وقتی از سینما بیرون میآییم - بویژه که باران هم نمنم میبارد– حالمان خوب میشود و حس نرم انسانیای داریم. این، اولین فیلم نوستالژیک زنده – نه مرده - عاشقانه سینمای پس از انقلاب است که اصلا بد نیست. میتوانست بهتر باشد. کمی قصه کم دارد: قصه حمید، قصه علی و فرهاد و...
یادآوریهایش، گاهی مخدوش است و معلوم نیست خاطره از نگاه کیست.
فیلم زمان ندارد. میتوانست متعلق به 20سال پیش باشد یا 20سال آینده. این، خوب نیست. هر چه زمانمندتر و مکانمندتر، بهتر و ملموستر.
خانه، کوچه و خیابان از کار در آمدهاند؛ بازار رشت اما گاهی توریستی شده.
بازی مصفا، خیلی خوب است و اندازه. حاتمی هم به فیلم میخورد.
پایان فیلم درست است و متناسب؛ بدون اداهای رایج. تدوین خوب نیست و بعضی حرکتهای دوربین.
موسیقی اما خوب است و دل انگیز که به فیلم و فضای نوستالژیک آن میآید. چه ترکیب خوبی از موسیقی کلاسیک با محلی و چه ترانه قشنگی در آخر فیلم. آفرین به کریستف رضاعی.
کوچه بینام
فیلم خیلی بدی نیست. خانه سنتی شلوغ نسبتا خوبی دارد. یکی، دو رابطه – رابطه خواهرها- تا حدی درآمده است و یکی، دو نگاه کوچک عاشقانه. تنش مرگ هم که در لحظاتی معدود داشت کار میکرد، با بازی بد پانتهآ بهرام – و باران کوثری- بهکل از بین میرود. اصلانی که میتوانست خوب باشد، به دلیل فیلمنامه بسیار ضعیف و سرسری و ساخته نشدن شخصیت رو هواست؛ همچون پایان فیلم. راستی این پایان متعلق به کدام فیلم است؟ - رئال است یا سوررئال؟ - اصلا پایان است؟
روباه
یک تلهفیلم سفارشی آماتور مضحک ما قبل بد و ماقبل نقد.
طعم شیرین خیال
یک سخنرانی فیلم شده – نه حتی تلهفیلم – زیست محیطی سفارشی با یک ساعت اضافی. طعم شیرین خیال بود یا طعم تلخ کابوس؟ شبهکابوس ارادی و شعاری ویژه بزرگسالان عقب نگه داشته شده.
مزار شریف
فیلمی سفارشی – سیاسی اما مفلوک که از پس هیچچیز برنمیآید. گویی فیلم، در اواسط دهه 60 قبل از دکل ساخته شده. و علت ساختنش هم تا به آخر ناروشن میماند. پیام سیاسی فیلم این است؟ طالبان افغانستان خوبند و طالبان پاکستان بد؟ درست فهمیدیم؟
محمدرسول الله(ص)
و اما درباره فیلم آقای مجیدی در روزهای آینده خواهم نوشت.
در دنیای تو ساعت چنده؟
فیلم کوچک آدمیزادی آرام و بیادا است اما با حس. حسی از یک عشق قدیمی و تمیز انسانی. عشق یکطرفه و بیپاسخ اما امکانپذیر و باورپذیر.
در هجمه این همه تنش و عصبیت، بزهکاری، خیانت و فساد و خلبازی فیلمهای این جشنواره، در دنیای تو...، غنیمتی است کمیاب که به کل از این جشنواره و سینمای مریضش جدا میایستد و چه خوب.
تنها فیلم جشنواره است که وقتی از سینما بیرون میآییم - بویژه که باران هم نمنم میبارد– حالمان خوب میشود و حس نرم انسانیای داریم. این، اولین فیلم نوستالژیک زنده – نه مرده - عاشقانه سینمای پس از انقلاب است که اصلا بد نیست. میتوانست بهتر باشد. کمی قصه کم دارد: قصه حمید، قصه علی و فرهاد و...
یادآوریهایش، گاهی مخدوش است و معلوم نیست خاطره از نگاه کیست.
فیلم زمان ندارد. میتوانست متعلق به 20سال پیش باشد یا 20سال آینده. این، خوب نیست. هر چه زمانمندتر و مکانمندتر، بهتر و ملموستر.
خانه، کوچه و خیابان از کار در آمدهاند؛ بازار رشت اما گاهی توریستی شده.
بازی مصفا، خیلی خوب است و اندازه. حاتمی هم به فیلم میخورد.
پایان فیلم درست است و متناسب؛ بدون اداهای رایج. تدوین خوب نیست و بعضی حرکتهای دوربین.
موسیقی اما خوب است و دل انگیز که به فیلم و فضای نوستالژیک آن میآید. چه ترکیب خوبی از موسیقی کلاسیک با محلی و چه ترانه قشنگی در آخر فیلم. آفرین به کریستف رضاعی.
کوچه بینام
فیلم خیلی بدی نیست. خانه سنتی شلوغ نسبتا خوبی دارد. یکی، دو رابطه – رابطه خواهرها- تا حدی درآمده است و یکی، دو نگاه کوچک عاشقانه. تنش مرگ هم که در لحظاتی معدود داشت کار میکرد، با بازی بد پانتهآ بهرام – و باران کوثری- بهکل از بین میرود. اصلانی که میتوانست خوب باشد، به دلیل فیلمنامه بسیار ضعیف و سرسری و ساخته نشدن شخصیت رو هواست؛ همچون پایان فیلم. راستی این پایان متعلق به کدام فیلم است؟ - رئال است یا سوررئال؟ - اصلا پایان است؟
روباه
یک تلهفیلم سفارشی آماتور مضحک ما قبل بد و ماقبل نقد.
طعم شیرین خیال
یک سخنرانی فیلم شده – نه حتی تلهفیلم – زیست محیطی سفارشی با یک ساعت اضافی. طعم شیرین خیال بود یا طعم تلخ کابوس؟ شبهکابوس ارادی و شعاری ویژه بزرگسالان عقب نگه داشته شده.
مزار شریف
فیلمی سفارشی – سیاسی اما مفلوک که از پس هیچچیز برنمیآید. گویی فیلم، در اواسط دهه 60 قبل از دکل ساخته شده. و علت ساختنش هم تا به آخر ناروشن میماند. پیام سیاسی فیلم این است؟ طالبان افغانستان خوبند و طالبان پاکستان بد؟ درست فهمیدیم؟
محمدرسول الله(ص)
و اما درباره فیلم آقای مجیدی در روزهای آینده خواهم نوشت.