صراط: با گذشت یک هفته از سیوسومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، نقدهای غیرمنصفانه رسانههای خارجی در قبال این رویداد به اوج رسیده و پس از نقد عجیب الجزیره، دست جشنواره برلین از آستین گاردین بیرون آمد و یکی از تندترین و بیسابقهترین نقدها درباره مهمترین رویداد فرهنگی ایران در این نشریه انگلیسی منتشر شد؛ نقدی که به نظر میرسد پاسخی به نقدهای متولیان سینمای ایران به جشنواره برلین شود.
«طلاق، سقط جنین و خیانت مضمون مسلط این دوره جشنواره فجر که امسال از اول تا 12 فوریه در تهران برقرار بود و در عین حال یکی از ضعیفترین دورههای جشنواره در سالهای اخیر بود. فیلم برنده به گیشه گرایش داشت، پر از بازیگران محبوب و خطوط داستانی مملو از فریب، مواد مخدر و خیانت. اینکه چنین فیلمی به یک جشنواره هنری تعلق داشته باشد، یک شگفتی است!» این تعابیر، آغاز نقد بیرحمانه روزنامه گاردین درباره مهمترین رویداد فرهنگی ایران است.
هرچند نقد گاردین نسبت به نقد روزهای پیشینِ الجزیره، لحن ملایمتری دارد اما هر دو، خطوط مفهومی مشترکی را در نقدهایشان جای دادهاند و در واقع عملاً یک رویکرد را مورد توجه قرار دادهاند؛ رویکردی که تاکید دارد سینمای ایران تمام شده و این جشنواره با حضور چهرههای کم تجربه، حرفی برای گفتن نداشت و پیشکسوتان سینمای ایران نیز دیگر در پی تکمیل دانششان و خلق آثار تازه نیستند اما همچنان درها به طور کامل بسته نمیشود و درباره دورههای آینده جشنواره فجر سخن به میان میآید!
نقدی که در گاردین منتشر شد، شباهت عجیبی با برخی از نوشتهها در برخی رسانههای داخلی درباره جشنواره سی و سوم را دارد و آنگونه که راوی این نقد همراه با یک گزارش کلی از جشنواره سی و سوم فضای جشنواره را به تصویر میکشد، این پرسش را پیش میآورد که بالاخره فضای جشنواره سی و سوم، متعلق به سینمای خنثی بود، متعلق به سینمای تجاری بود و یا صرفاً مسائل غیراخلاقی قالب فیلم به خود گرفته بود؟!
دست ژرمنها از آستین گاردین بیرون آمد!
با وجود همه نقدهایی که نسبت به سی و سومین جشنواره فیلم فجر وارد است، نمیتوان انکار کرد که این نقد از دایره انصاف خارج شده و به سمت و سوی رفته که انگار دست جشنواره برلین از آستین گاردین بیرون آمده است! این موضوع البته درباره الجزیره کاملاً عیانتر است و نقدی که یک چهره غایب در جشنواره برای این رسانه به نگارش درآورده، رسماً در ترد فضای کنونی سینمای ایران و تمجید از تجربههای پیشین فیلمسازی جعفر پناهی و فیلم «تاکسی» است.
البته اگر واقعاً چنین واکنشهایی مرتبط با نامه حجتالله ایوبی رئیس سازمان سینمایی ایران خطاب به دیتر کاسلیک مدیر جشنواره برلین بوده باشد، نباید تعجب کرد، چرا که به هر حال طبیعی بود که در قبال چنان واکنشی از سوی ایران، چنین واکنشهایی از سوی رسانههای غربی مطرح شود و در واقع سمت پیکانِ نقدی که در خصوص سیاسی بودن جشنواره برلین مطرح شد، به جشنواره فجر بازگردانده شود.
اگرچه سیوسومین جشنواره فیلم فجر نتوانست انتظارات را برآورده کند و با مطالبات سینماگران و منتقدان در هر زمینهای و از منظری، فاصلهای قابل توجه داشت اما وضعیت به آن خرابی که رسانههای انگلیسی زبان روایت کردهاند، نیست. سینمای ایران در حال پوست اندازی و ورود نسل تازه فیلمسازان است و این دورانِ گذار برای تغییر نسل و تثبیت موقعیت نسل تازه فیلمسازان و شناسایی چهره شاخص میان آنها، شاید یک دهه زمان نیاز داشته باشد.
بنابراین تصور اینکه چهرههای کمتر از چهل سال که در میان کارگردانهای این دوره و دو دوره پیشین جشنواره حضور پررنگی داشتند، توان بر دوش کشیدن بار سنگین سینمای ایران را ندارند و یا در حد نخستین تجربههای تکیه زدنشان بر صندلی کارگردانی باقی خواهد ماند، یک تعبیر خام و نادیده گرفتن آیندهای است که میتواند نسبت به گذشته سینمای ایران، وضعیت بهتری داشته باشد؛ البته «میتواند» و این امر تنها در صورتی محقق میشود که علاوه بر اراده این جوانها، الزامات دیگری در سینمای ایران مدنظر قرار گرفته شود.
«طلاق، سقط جنین و خیانت مضمون مسلط این دوره جشنواره فجر که امسال از اول تا 12 فوریه در تهران برقرار بود و در عین حال یکی از ضعیفترین دورههای جشنواره در سالهای اخیر بود. فیلم برنده به گیشه گرایش داشت، پر از بازیگران محبوب و خطوط داستانی مملو از فریب، مواد مخدر و خیانت. اینکه چنین فیلمی به یک جشنواره هنری تعلق داشته باشد، یک شگفتی است!» این تعابیر، آغاز نقد بیرحمانه روزنامه گاردین درباره مهمترین رویداد فرهنگی ایران است.
هرچند نقد گاردین نسبت به نقد روزهای پیشینِ الجزیره، لحن ملایمتری دارد اما هر دو، خطوط مفهومی مشترکی را در نقدهایشان جای دادهاند و در واقع عملاً یک رویکرد را مورد توجه قرار دادهاند؛ رویکردی که تاکید دارد سینمای ایران تمام شده و این جشنواره با حضور چهرههای کم تجربه، حرفی برای گفتن نداشت و پیشکسوتان سینمای ایران نیز دیگر در پی تکمیل دانششان و خلق آثار تازه نیستند اما همچنان درها به طور کامل بسته نمیشود و درباره دورههای آینده جشنواره فجر سخن به میان میآید!
نقدی که در گاردین منتشر شد، شباهت عجیبی با برخی از نوشتهها در برخی رسانههای داخلی درباره جشنواره سی و سوم را دارد و آنگونه که راوی این نقد همراه با یک گزارش کلی از جشنواره سی و سوم فضای جشنواره را به تصویر میکشد، این پرسش را پیش میآورد که بالاخره فضای جشنواره سی و سوم، متعلق به سینمای خنثی بود، متعلق به سینمای تجاری بود و یا صرفاً مسائل غیراخلاقی قالب فیلم به خود گرفته بود؟!
دست ژرمنها از آستین گاردین بیرون آمد!
با وجود همه نقدهایی که نسبت به سی و سومین جشنواره فیلم فجر وارد است، نمیتوان انکار کرد که این نقد از دایره انصاف خارج شده و به سمت و سوی رفته که انگار دست جشنواره برلین از آستین گاردین بیرون آمده است! این موضوع البته درباره الجزیره کاملاً عیانتر است و نقدی که یک چهره غایب در جشنواره برای این رسانه به نگارش درآورده، رسماً در ترد فضای کنونی سینمای ایران و تمجید از تجربههای پیشین فیلمسازی جعفر پناهی و فیلم «تاکسی» است.
البته اگر واقعاً چنین واکنشهایی مرتبط با نامه حجتالله ایوبی رئیس سازمان سینمایی ایران خطاب به دیتر کاسلیک مدیر جشنواره برلین بوده باشد، نباید تعجب کرد، چرا که به هر حال طبیعی بود که در قبال چنان واکنشی از سوی ایران، چنین واکنشهایی از سوی رسانههای غربی مطرح شود و در واقع سمت پیکانِ نقدی که در خصوص سیاسی بودن جشنواره برلین مطرح شد، به جشنواره فجر بازگردانده شود.
اگرچه سیوسومین جشنواره فیلم فجر نتوانست انتظارات را برآورده کند و با مطالبات سینماگران و منتقدان در هر زمینهای و از منظری، فاصلهای قابل توجه داشت اما وضعیت به آن خرابی که رسانههای انگلیسی زبان روایت کردهاند، نیست. سینمای ایران در حال پوست اندازی و ورود نسل تازه فیلمسازان است و این دورانِ گذار برای تغییر نسل و تثبیت موقعیت نسل تازه فیلمسازان و شناسایی چهره شاخص میان آنها، شاید یک دهه زمان نیاز داشته باشد.
بنابراین تصور اینکه چهرههای کمتر از چهل سال که در میان کارگردانهای این دوره و دو دوره پیشین جشنواره حضور پررنگی داشتند، توان بر دوش کشیدن بار سنگین سینمای ایران را ندارند و یا در حد نخستین تجربههای تکیه زدنشان بر صندلی کارگردانی باقی خواهد ماند، یک تعبیر خام و نادیده گرفتن آیندهای است که میتواند نسبت به گذشته سینمای ایران، وضعیت بهتری داشته باشد؛ البته «میتواند» و این امر تنها در صورتی محقق میشود که علاوه بر اراده این جوانها، الزامات دیگری در سینمای ایران مدنظر قرار گرفته شود.