صراط: دوران ریاستجمهوری بنیصدر از مقاطع حساس تاریخ معاصر ایران بوده است. آن روزها آزمونی بود برای جمهوری اسلامی که راه و مسیر پیش رو را انتخاب نماید. بنیصدر در شرایطی که جلالالدین فارسی به دلیل مشکلات تابعیتی خود نتوانست نامزد انتخابات شود، بیرقیب بر کرسی ریاستجمهوری نشست. غرور او اما باعث شد تا آنچنان به خود غره شود که رأی مردم به خود را نشانی از کاریزما و جایگاه خود بداند. رویکردهای او و نوع ادبیات کلام و بیاناتش نشان میدهد چهبسا او نفوذ خود در بین مردم را از جایگاه کسی چون امام نیز برتر میدانست.
او فراتر از اختیارات یک رئیسجمهور در ساختار قانون اساسی وقت ایران، میخواست نخستوزیر، وزرا و مجلس تابع او باشد. سخن او قانون باشد و حرف او حرف مردم. جالب آنکه حتی آن زمان که نهایتاً شهید رجایی بهعنوان نخستوزیر منصوب شد، تمام کارشکنیهای ممکن را انجام داد. این کارشکنیها از انتخاب نخستوزیر شروع شد و تا زمان نصب وزرا، حملهی آمریکا به طبس و دفاع در مقابله رژیم اشغالگر بعثی ادامه پیدا کرد.
تقابل میان رئیسجمهور و انقلابیون را میتوان در قالب رویارویی بنیصدر و گروه بهاصطلاح مجاهدین خلق از یکسو و حزب جمهوری اسلامی از سوی دیگر تعریف کرد. این تنش در ساختار دولت بهشکل رویارویی رئیسجمهور و نخستوزیر خود را نشان میداد. بنیصدر که در مقابل طرفداران حزب جمهوری اسلامی از پشتوانهی کمتری برخوردار بود، تلاش مینمود تا با کارشکنی هرچه بیشتر، برتری سیاسی را از آن خود کند. نگاهی به بخشهایی از نامهی شهید رجایی به بنیصدر میتواند بهشکل بهتری، تقابل و کارشکنی را نشان دهد:
«پنج ماه و نیم از تشکیل این دولت میگذرد و هنوز جنابعالی با هیچ وزیر بازرگانی پیشنهادی موافقت نکردهاید. متأسفانه در جلسهای اخیراً گفتهاید که چون این دولت رفتنی است، هرگز با این سه وزیر مهم باقیمانده موافقت نخواهم کرد و این دولت بدون سه وزیر مهم کابینه، تا همین اندازه که عمل کرده به یاری خداوند و همت مردم بوده است. جنابعالی انتظار داشتید با پیشبینیهای علمی که کرده بودید، دولت یک هفته و یا حداکثر ماه بیشتر دوام نکند و باز متأسفم از اینکه ادامهی کار دولت تا پنج ماه رئیسجمهور را به حالتی انداخته باشد که موافقت با سه وزیر را غیرممکن تلقی نماید...»
شاید یکی از راههایی که بتوانیم تا حدودی متأثر از فضای آن روزها باشیم، نگاهی به عناوین و تیترهای روزنامهها باشد. در این مطلب برخی از این عناوین را مرور میکنیم.
او فراتر از اختیارات یک رئیسجمهور در ساختار قانون اساسی وقت ایران، میخواست نخستوزیر، وزرا و مجلس تابع او باشد. سخن او قانون باشد و حرف او حرف مردم. جالب آنکه حتی آن زمان که نهایتاً شهید رجایی بهعنوان نخستوزیر منصوب شد، تمام کارشکنیهای ممکن را انجام داد. این کارشکنیها از انتخاب نخستوزیر شروع شد و تا زمان نصب وزرا، حملهی آمریکا به طبس و دفاع در مقابله رژیم اشغالگر بعثی ادامه پیدا کرد.
تقابل میان رئیسجمهور و انقلابیون را میتوان در قالب رویارویی بنیصدر و گروه بهاصطلاح مجاهدین خلق از یکسو و حزب جمهوری اسلامی از سوی دیگر تعریف کرد. این تنش در ساختار دولت بهشکل رویارویی رئیسجمهور و نخستوزیر خود را نشان میداد. بنیصدر که در مقابل طرفداران حزب جمهوری اسلامی از پشتوانهی کمتری برخوردار بود، تلاش مینمود تا با کارشکنی هرچه بیشتر، برتری سیاسی را از آن خود کند. نگاهی به بخشهایی از نامهی شهید رجایی به بنیصدر میتواند بهشکل بهتری، تقابل و کارشکنی را نشان دهد:
«پنج ماه و نیم از تشکیل این دولت میگذرد و هنوز جنابعالی با هیچ وزیر بازرگانی پیشنهادی موافقت نکردهاید. متأسفانه در جلسهای اخیراً گفتهاید که چون این دولت رفتنی است، هرگز با این سه وزیر مهم باقیمانده موافقت نخواهم کرد و این دولت بدون سه وزیر مهم کابینه، تا همین اندازه که عمل کرده به یاری خداوند و همت مردم بوده است. جنابعالی انتظار داشتید با پیشبینیهای علمی که کرده بودید، دولت یک هفته و یا حداکثر ماه بیشتر دوام نکند و باز متأسفم از اینکه ادامهی کار دولت تا پنج ماه رئیسجمهور را به حالتی انداخته باشد که موافقت با سه وزیر را غیرممکن تلقی نماید...»
شاید یکی از راههایی که بتوانیم تا حدودی متأثر از فضای آن روزها باشیم، نگاهی به عناوین و تیترهای روزنامهها باشد. در این مطلب برخی از این عناوین را مرور میکنیم.