* در روزهای پایانی سال 93 چه احساسی داری؟
احساس خاصی ندارم. یكسال دیگر مثل برق و باد گذشت.
* برای تعطیلات نوروز چه برنامهای داری؟
با خانوادهام میروم چالوس.
* شهر شلوغی را انتخاب كردهای؟
آن منطقه را دوست دارم. شلوغ باشد چه ایرادی دارد.
* اذیت نمیشوی دوروبرت شلوغ باشد؟
نه! از كنار مردم بودن لذت هم میبرم همدیگر را میبینیم، حرف میزنیم و میخندیم.
* آرزویت سرسفره هفتسین و موقع سال تحویل؟
(مكث و بغض) یك آرزو دارم كه محال است در واقع خیلی دوست داشتم عید سر سفره هفتسین پدر و مادرم هم بودند و میتوانستم آنها را ببینم، صدایشان را بشنوم و هنگام سال تحویل صورت و دستشان را ببوسم. خدا همه رفتگان را رحمت كند. من كه خیلی این 2 عزیز را دوست داشتم. در مقامی هم نیستم كه كسی را نصیحت كنم ولی از جوانها خواهش میكنم قدر تك تك لحظههایی كه پدر و مادرشان در دنیا هستند را بدانند، روزی میرسد كه آرزویشان میشود یك ثانیه دیدن پدر و مادر.
* شما برخلاف ظاهر سرسختتان قلب رئوفی داری.
هر آدمی مقابل خانوادهاش نرم میشود. پدر، مادر، همسر و فرزندان و در كل اعضای درجه یك خانواده حكایت جدایی دارند.
* یادت مانده در نوجوانی چه چیزهایی عیدی میگرفتی؟
از 5 تومانی گرفته تا جوراب!
* خود شما به كوچكترها چه چیزی عیدی میدهید؟
خرج بالا رفته (میخندد) به هر كدام از اطرافیان و آشنایان یك اسكناس ده هزار تومانی هدیه میدهم.
* حتی به پسرتان امیر؟
بله!
* كم نیست؟
اسكناسها را لای قرآن میگذارم. عیدی ارزش مالی ندارد. اسكناس را میگذاریم لای قرآن و حتماً همه معنی این كار را میدانند.
* پسرتان جوان است، به این فكر افتادهای برایش آستین بالا بزنید؟
خودش باید آستینهایش را بالا بزند (خنده) جوان است اما استقلال دارد و قدرت تشخیص و حق تصمیمگیری. هرگاه وقتش برسد و صلاح بداند ما هم به عنوان والدین وظیفهمان را انجام میدهیم.
* از نوروز خاطره خاصی داری؟
لحظه تحویل سال 1377 را در رختكن تیم ملی در فرانسه بودیم. نیمه اول بازی در سال 1376 برگزار شد. وقتی رختكن بودیم سال تحویل شد و نیمه دوم در سال 1377 برگزار شد!
* بازی دوستانه تیم ملی و نانت فرانسه بود.
بله، سال 1998 میلادی بود، قبل از جامجهانی رفته بودیم اردو تا تمرینات و بازیهای دوستانه برگزار كنیم كه بازی با نانت این طوری رقم خورد. خوشبختانه بازی را هم بردیم و شب خاطره انگیزی برای ملیپوشان بود.
* سال 93 برایت خوب و خوش بود؟
هم خوشی داشت و هم ناخوشی. البته برایم خیلی شیرین نبود اما گذشت و سعی میكنم به آن فكر نكنم.
* بعد از عید دوباره به آمریكا میروی؟
منتظرم هستند و تماس میگیرند ولی هنوز برنامههایم قطعی نیست. چندین شاگرد دارم و خانوادههایشان دوست دارند من، فرزندانشان را آموزش دهم ولی دوری از وطن و خانواده مرا دچار تردید میكند و تحت فشار میگذارد.