صراط: داریوش
ارجمند گفت: ای کاش می شد این بیت آموزشی سعدی را اول سریال به ظاهر طنز
آقای مهران مدیری ثبت میکردند که «چو به گشتی طبیب از خود مرنجان/ چراغ از
بهر تاریکی نگه دار»
مراسم رونمایی از کتاب نمایشنامه «سلطان فیل گردن» نوشته داریوش ارجمند، بعد از ظهر امروز جمعه ۱۸ اردیبهشت با حضور نویسنده اثر در سالن خانه کتاب در بخش جنبی بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برگزار شد.
ارجمند در این مراسم گفت: امیداورم روزی برسد که کتابخوانی جزئی از زندگی ما باشد و بدانیم که آموزگار بی دردسر و خاموش، کتاب است و همیشه می تواند کمک مان کند و خیلی از راه ها را کوتاه کند؛ به این دلیل که کتاب، حاصل تجربیات و راه های رفته نویسندگان است.
وی افزود: من کارم نمایشی است گرچه آخرین کاری که انجام می دهم، نمایش است. تحصیلاتم، جامعه شناسی است و بعد از آن بود که رفتم سینما و تئاتر را آموختم. همیشه این دغدغه را داشتم که وقتی که به دیگر کشورها از جمله غرب نگاه می کنیم، می بینیم که همه آن ها، اول به ادبیات نگاه کرده اند. اول رمان نویس ها بوده اند. کما این که سینما از رمان بهره برد. بنابراین نقش عمده و ریشه ای را ادبیات هر سرزمین ایفا کرده است.
کشوری که ادبیات نمایشی ندارد، تئاتر ندارد
وی افزود: تئاتر پیش از آن که به صحنه بیاید، ادبیات است. ما گنجینه های زیادی از ادبیات فارسی داریم؛ شعرایی که هر بیت از آن ها، خود یک نمایشنامه است و قصایدی که هرکدامشان یک رمان و نمایشنامه هستند.
ای بازیگر پیشکسوت ادامه داد: در زمینه تولید ادبیات نمایشی ایرانی، خیلی ها تلاش کردند، من هم همین طور. ولی چون عاشق ادبیات این کشور هستم، به جای این که به سراغ اسم، شخصیت و فضاهای نمایشنامه های خارجی بروم و مانند آن ها عمل کنم، از فرهنگ کشور خودم وام می گیرم. این را بدانید که کشوری که ادبیات دراماتیک ندارد، تئاتر ندارد. بنابراین اگر بخواهیم تئاتر مستقل و باهویت داشته باشیم، باید ادبیات نمایشی داشته باشیم.
وی افزود: رفتن به راهی که دیگر کشورها در زمینه ادبیات نمایشی رفته اند، مانند این است که به سوپرمارکت بروید و پیتزای آماده یخ زده بخرید، بعد آن را در فر بگذارید تا بپزد. شما نمی توانید بگویید که پیتزا پخته ام چون کار شما نبوده است. من مخالفتی با نمایشنامه های خارجی ندارم. خودم هم نمایشنامه خارجی کارگردانی کرده ام. تئاتر، قله تمدن است اما اگر کشوری تئاتر ندارد، باید چه کند؟ کشورهایی که دارند از کجا پیدا کرده اند و به کدام معدن رجوع کرده اند. کشوری مثل فرانسه، در این زمینه به ادبیاتش رجوع کرد. دیگران هم همین طور.
بازیگر نقش مالک اشتر در سریال امام علی(ع) ادامه داد: انسان بعد از اختراع خط و زبان، وقتی دید دارد کار تکراری می کند، به سراغ ترکیب های جدید از کلمات رفت. شعر سرود و نوآوری کرد. همه ادیانی هم که آمدند، با کلمه سر و کار داشتند. کتاب داوود، ابراهیم، موسی، عیسی و از همه مهم تر و در قله، قرآن کریم که ساختارشکنی در کلمه، شعر، وزن و فلسفه است، همگی با کلمه سر و کار داشتند.
وی افزود: در کشورهای دیگر، همپای ادبیات، ادبیات نمایشی هم متولد شد و با همین کلمات معمول و شناخته شده در ادبیات نمایشی، تصویر ساخته شد. پس، ما تصویرها را هم از ادبیات گرفتیم، همان طور که روانشناسی را از نمایشنامه نویسی گرفتیم. ما هم باید در سرزمین مان، همین کار را بکنیم. در غرب، داستان های لیریک، عاشقانه، فولکلوریک و ... همه نمایشنامه شدند. البته ما هم تلاش هایی در این زمینه کرده ایم، ولی وجه غالب ما نبوده است. منهای تحت حوضی و تعزیه، چیزی نداریم که در این زمینه به آن ببالیم. همان گونه که بسیاری از مبانی موسیقی ایرانی، بر بداهه نوازی استوار است، نمایش ایرانی نیز بداهه نوازی و فاصله گذاری داشته است که باید به سراغش برویم.
مادربزرگ های ما، فیلسوف بودند
این بازیگر سینما و تلویزیون در بخش دیگری از سخنانش گفت: به غیر از بهرام بیضایی که از تاریخ ما به ویژه تاریخ عصر مغول در نمایشنامه نویسی اش، بهره برده، خیلی ها از تاریخ و فرهنگ ایرانی غافل بوده اند. در ادبیات فارسی، قصه های به مراتب زیباتری از تراژدی اتللو وجود دارد که هنوز سراغشان نرفته ایم. تراژدی مرگ رستم یا تراژدی رستم و سهراب، خیلی بزرگتر و باشکوه تر از تراژدی های شکسپیر هستند و ما در قصه های عامیانه خود، موارد مثال زیادی داریم. مادربزرگ های ما که این همه قصه و حکایت برای ما تعریف می کردند، فیلسوف، روانشناس و تاریخ دان بودند، در حالی که در هیچ دانشکده ای تحصیل نکرده بودند ولی حکایت هایی که تعریف می کردند، حاوی مطالب و معارف زیادی بود.
«چو به گشتی طبیب از خود مرنجان»
ارجمند درباره آثار مکتوب خود گفت: من به سراغ شاهنامه رفتم که کار استخوان شکنی بود؛ اما نه کاری که همه می کنند و ۲ نفر نقال را با لباس های رنگ و وارنگ به نقالی وا می دارند و معتقدند روی شاهنامه کار جدید انجام داده اند. بلکه روانشناسی را وارد اسطوره رستم کردم و برادرش شغاد را روانشناسی کردم. این کار نبوده است. یعنی در بین کارهای ما غایب بوده است.
وی ادامه داد: با این دیدگاه وارد کار شدم و شاهنامه را چند بار خواندم. چند سال است که می گویم می خواهم اجرایش کنم اما نمی دانم چه زهر یا نیشی دارد که هیچ همراهی و کمکی به آن نمی شود. ما اسطوره هایی داریم که اسلام آن ها را پس نزد. یک قهرمان اساطیری یونان وارد مسیحیت نشده است ولی عارف بزرگ کشور من، حضرت مولانا که عارف سرخوشی است، تنها در یک جای دیوانش می گوید: شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.
ارجمند تأکید کرد: این فرهنگ من است. البته من درباره رستم دستان نوشته ام ولی نمی توانم اجرایش کنم و این درد است. ای کاش می شد از دل کلیات سعدی، اصول تربیتی یک ملت را بیرون می آوردیم. ولی هیچ وقت این کار را نکردیم به عنوان مثال ای کاش می شد این بیت آموزشی سعدی را اول سریال به ظاهر طنز آقای مهران مدیری ثبت میکردند که «چو به گشتی طبیب از خود مرنجان/ چراغ از بهر تاریکی نگه دار»
وی در بخش دیگری از این برنامه با اشاره به نمایشنامه تازهاش گفت: من این نمایشنامه را از داستانی از شیخ مصلح الدین سعدی وام گرفتم. البته آن را گسترش دادم ولی در کل، درباره سلطانی است که به شکار می رود و خبر می آورند که از اسب افتاده و گردنش در بدنش فرو رفته است. ببینید شیخی مانند سعدی که حق فتوا داشته و روحانی بوده، چه طنزی را دستمایه حکایت خود قرار داده است. امروز فقط کارتون و انیمیشن می تواند این طنز را نشان بدهد اما سعدی سال ها پیش این کار را کرده است.
مراسم رونمایی از کتاب نمایشنامه «سلطان فیل گردن» نوشته داریوش ارجمند، بعد از ظهر امروز جمعه ۱۸ اردیبهشت با حضور نویسنده اثر در سالن خانه کتاب در بخش جنبی بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برگزار شد.
ارجمند در این مراسم گفت: امیداورم روزی برسد که کتابخوانی جزئی از زندگی ما باشد و بدانیم که آموزگار بی دردسر و خاموش، کتاب است و همیشه می تواند کمک مان کند و خیلی از راه ها را کوتاه کند؛ به این دلیل که کتاب، حاصل تجربیات و راه های رفته نویسندگان است.
وی افزود: من کارم نمایشی است گرچه آخرین کاری که انجام می دهم، نمایش است. تحصیلاتم، جامعه شناسی است و بعد از آن بود که رفتم سینما و تئاتر را آموختم. همیشه این دغدغه را داشتم که وقتی که به دیگر کشورها از جمله غرب نگاه می کنیم، می بینیم که همه آن ها، اول به ادبیات نگاه کرده اند. اول رمان نویس ها بوده اند. کما این که سینما از رمان بهره برد. بنابراین نقش عمده و ریشه ای را ادبیات هر سرزمین ایفا کرده است.
کشوری که ادبیات نمایشی ندارد، تئاتر ندارد
وی افزود: تئاتر پیش از آن که به صحنه بیاید، ادبیات است. ما گنجینه های زیادی از ادبیات فارسی داریم؛ شعرایی که هر بیت از آن ها، خود یک نمایشنامه است و قصایدی که هرکدامشان یک رمان و نمایشنامه هستند.
ای بازیگر پیشکسوت ادامه داد: در زمینه تولید ادبیات نمایشی ایرانی، خیلی ها تلاش کردند، من هم همین طور. ولی چون عاشق ادبیات این کشور هستم، به جای این که به سراغ اسم، شخصیت و فضاهای نمایشنامه های خارجی بروم و مانند آن ها عمل کنم، از فرهنگ کشور خودم وام می گیرم. این را بدانید که کشوری که ادبیات دراماتیک ندارد، تئاتر ندارد. بنابراین اگر بخواهیم تئاتر مستقل و باهویت داشته باشیم، باید ادبیات نمایشی داشته باشیم.
وی افزود: رفتن به راهی که دیگر کشورها در زمینه ادبیات نمایشی رفته اند، مانند این است که به سوپرمارکت بروید و پیتزای آماده یخ زده بخرید، بعد آن را در فر بگذارید تا بپزد. شما نمی توانید بگویید که پیتزا پخته ام چون کار شما نبوده است. من مخالفتی با نمایشنامه های خارجی ندارم. خودم هم نمایشنامه خارجی کارگردانی کرده ام. تئاتر، قله تمدن است اما اگر کشوری تئاتر ندارد، باید چه کند؟ کشورهایی که دارند از کجا پیدا کرده اند و به کدام معدن رجوع کرده اند. کشوری مثل فرانسه، در این زمینه به ادبیاتش رجوع کرد. دیگران هم همین طور.
بازیگر نقش مالک اشتر در سریال امام علی(ع) ادامه داد: انسان بعد از اختراع خط و زبان، وقتی دید دارد کار تکراری می کند، به سراغ ترکیب های جدید از کلمات رفت. شعر سرود و نوآوری کرد. همه ادیانی هم که آمدند، با کلمه سر و کار داشتند. کتاب داوود، ابراهیم، موسی، عیسی و از همه مهم تر و در قله، قرآن کریم که ساختارشکنی در کلمه، شعر، وزن و فلسفه است، همگی با کلمه سر و کار داشتند.
وی افزود: در کشورهای دیگر، همپای ادبیات، ادبیات نمایشی هم متولد شد و با همین کلمات معمول و شناخته شده در ادبیات نمایشی، تصویر ساخته شد. پس، ما تصویرها را هم از ادبیات گرفتیم، همان طور که روانشناسی را از نمایشنامه نویسی گرفتیم. ما هم باید در سرزمین مان، همین کار را بکنیم. در غرب، داستان های لیریک، عاشقانه، فولکلوریک و ... همه نمایشنامه شدند. البته ما هم تلاش هایی در این زمینه کرده ایم، ولی وجه غالب ما نبوده است. منهای تحت حوضی و تعزیه، چیزی نداریم که در این زمینه به آن ببالیم. همان گونه که بسیاری از مبانی موسیقی ایرانی، بر بداهه نوازی استوار است، نمایش ایرانی نیز بداهه نوازی و فاصله گذاری داشته است که باید به سراغش برویم.
مادربزرگ های ما، فیلسوف بودند
این بازیگر سینما و تلویزیون در بخش دیگری از سخنانش گفت: به غیر از بهرام بیضایی که از تاریخ ما به ویژه تاریخ عصر مغول در نمایشنامه نویسی اش، بهره برده، خیلی ها از تاریخ و فرهنگ ایرانی غافل بوده اند. در ادبیات فارسی، قصه های به مراتب زیباتری از تراژدی اتللو وجود دارد که هنوز سراغشان نرفته ایم. تراژدی مرگ رستم یا تراژدی رستم و سهراب، خیلی بزرگتر و باشکوه تر از تراژدی های شکسپیر هستند و ما در قصه های عامیانه خود، موارد مثال زیادی داریم. مادربزرگ های ما که این همه قصه و حکایت برای ما تعریف می کردند، فیلسوف، روانشناس و تاریخ دان بودند، در حالی که در هیچ دانشکده ای تحصیل نکرده بودند ولی حکایت هایی که تعریف می کردند، حاوی مطالب و معارف زیادی بود.
«چو به گشتی طبیب از خود مرنجان»
ارجمند درباره آثار مکتوب خود گفت: من به سراغ شاهنامه رفتم که کار استخوان شکنی بود؛ اما نه کاری که همه می کنند و ۲ نفر نقال را با لباس های رنگ و وارنگ به نقالی وا می دارند و معتقدند روی شاهنامه کار جدید انجام داده اند. بلکه روانشناسی را وارد اسطوره رستم کردم و برادرش شغاد را روانشناسی کردم. این کار نبوده است. یعنی در بین کارهای ما غایب بوده است.
وی ادامه داد: با این دیدگاه وارد کار شدم و شاهنامه را چند بار خواندم. چند سال است که می گویم می خواهم اجرایش کنم اما نمی دانم چه زهر یا نیشی دارد که هیچ همراهی و کمکی به آن نمی شود. ما اسطوره هایی داریم که اسلام آن ها را پس نزد. یک قهرمان اساطیری یونان وارد مسیحیت نشده است ولی عارف بزرگ کشور من، حضرت مولانا که عارف سرخوشی است، تنها در یک جای دیوانش می گوید: شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.
ارجمند تأکید کرد: این فرهنگ من است. البته من درباره رستم دستان نوشته ام ولی نمی توانم اجرایش کنم و این درد است. ای کاش می شد از دل کلیات سعدی، اصول تربیتی یک ملت را بیرون می آوردیم. ولی هیچ وقت این کار را نکردیم به عنوان مثال ای کاش می شد این بیت آموزشی سعدی را اول سریال به ظاهر طنز آقای مهران مدیری ثبت میکردند که «چو به گشتی طبیب از خود مرنجان/ چراغ از بهر تاریکی نگه دار»
وی در بخش دیگری از این برنامه با اشاره به نمایشنامه تازهاش گفت: من این نمایشنامه را از داستانی از شیخ مصلح الدین سعدی وام گرفتم. البته آن را گسترش دادم ولی در کل، درباره سلطانی است که به شکار می رود و خبر می آورند که از اسب افتاده و گردنش در بدنش فرو رفته است. ببینید شیخی مانند سعدی که حق فتوا داشته و روحانی بوده، چه طنزی را دستمایه حکایت خود قرار داده است. امروز فقط کارتون و انیمیشن می تواند این طنز را نشان بدهد اما سعدی سال ها پیش این کار را کرده است.