صراط: حسین شریعتمداری در یادداشتی با عنوان "اولاً غلط میکنید" نوشت:
در جریان جنگ جهانی دوم، ارتش ژاپن به فرماندهی «ژنرال یاماشیتا» و ارتش انگلیس به فرماندهی «ژنرال پرسیوال» در سنگاپور رو در روی هم قرار گرفته بودند. ژنرال یاماشیتا که در چند هفته اول درگیری، بیشترین ذخیره سوخت و مهمات خود را مصرف کرده بود و در صورت ادامه جنگ، شکست خود را قطعی میدید، دست به یک حیله جنگی زد که امروزه از آن با عنوان یکی از کارآمدترین تاکتیک جنگی یاد میشود. او با فرمانده انگلیسی تماس گرفت و از موضع برتر به وی توصیه کرد که «از این مقاومت بیمعنی و ناامیدکننده دست بردارد» و برای اثبات این که مقاومت ارتش انگلیس بینتیجه است، از وی دعوت به مذاکره کرد. ژنرال پرسیوال با انجام مذاکره موافقت کرد و به افسران ارشد سپاه خود گفت که قصد دارد توان جنگی و استعداد نظامی حریف را ارزیابی کند. ژنرال ژاپنی با بهرهگیری از شگردها و عملیات روانی وانمود کرد که بیش از 100هزار نیروی نظامی در اختیار دارد و فرمانده انگلیسی که 50 هزار نیرو در اختیار داشت، خود را با دو گزینه روبرو دید. اول؛ تن دادن به شکستی که با تلفات فراوان نیروهای تحت امر او نیز همراه بود و دوم؛ تسلیم شدن که هر چند نوعی شکست بود ولی تلفات نظامیان انگلیسی را در پی نداشت. ژنرال پرسیوال بعد از کسب تکلیف از فرماندهی کل متفقین با پرچم سفید به مقر فرماندهی یاماشیتا رفت و با تمامی نظامیان تحت فرماندهی خود تسلیم شد و سپس یاماشیتا، فرمانده ارتش بیستو پنجم ژاپن که ذخایر سوخت و مهمات انگلیسیها را به غنیمت گرفته بود به نیروهای انگلیس و متحدانش در مالایا حمله کرد و نظامیان حریف که بعد از تسلیم پرسیوال در سنگاپور روحیه رزمی خود را از دست داده بودند، دست به مقاومت چندانی نزده و تسلیم شدند. در جریان حمله به سنگاپور و مالایا نزدیک به 200 هزار نفر از نظامیان انگلیسی به اسارت درآمدند که از این رخداد با عنوان بزرگترین تسلیم نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی دوم و نیز، در تمامی تاریخ این کشور یاد میشود. متفقین اندک زمانی پس از شکست سنگاپور و مالایا به این واقعیت پی بردند که ژنرال یاماشیتا درباره توان نظامی خود بلوف زده بود و در آن هنگام ارتش بیست و پنجم ژاپن فقط چند هزار نیروی تحت امر داشته و ذخیره سوخت و مهمات و آذوقه آنها نیز رو به اتمام بوده است. چرچیل، نخستوزیر وقت انگلیس، بعدها اعتراف کرد که از ماجرای سنگاپور به شدت شوکه شده و این خاطره تلخ را هرگز از یاد نبرده است.
تهدیدهای پی در پی آمریکا که اگر مذاکرات هستهای به نتیجه نرسد و جمهوری اسلامی ایران به تعهداتی که میدهد - یا داده است!- پایبند نباشد به گزینه نظامی روی میآوریم! از دو زاویه متفاوت قابل ارزیابی است.
اول آن که ادامه مذاکرات هستهای ایران با گروه 5+1 در حالی که آمریکا بهعنوان اصلیترین عضو این گروه، جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید میکند، با کدام منطق عقلی و حقوقی سازگار است و به قول حضرت آقا، مذاکره زیر سایه و شبح تهدید چه معنا و مفهومی دارد؟
دوم این که آیا آمریکا آنگونه که ادعا میکند، توان حمله نظامی به ایران را دارد؟ و یا این تهدیدها فقط یک «بلوف سیاسی» و «لاف گزاف» است؟ و اگر لاف گزاف است - که هست- این طبل توخالی را با چه انگیزهای به صدا درآورده است؟ بخوانید!
1- در نظام حقوق بینالملل، مذاکره -NEGOTIATION- نقطه مقابل جنگ - WAR- است و در تعریف آن آمده است «مذاکره با هدف دستیابی به صلح انجام میپذیرد» (ماده 2 منشور ملل متحد). از این روی «مذاکره» و «جنگ» دومقوله متضاد هستند که نمیتوانند به طور همزمان انجام پذیرند، به بیان دیگر، وقتی یکی از طرفین مذاکره، طرف مقابل را به حمله نظامی تهدید میکند، مفهوم و ترجمان حقوقی این تهدید، آن است که «مذاکره» را تمام شده تلقی کرده است، ماده 52 از کنوانسیون 1969 وین درباره «حقوق معاهدات» تصریح میکند «هرمعاهدهای که با نقض اصول حقوق بینالملل مندرج در منشور ملل متحد، از راه تهدید یا زور منعقد شده باشد، باطل است». از این روی، در حالی که میان ایران و 5+1 مذاکرات هستهای در جریان است و آمریکا نیز یکی از طرفهای مذاکره است، تهدید آمریکا به حمله نظامی علیه ایران، نه فقط در تعریف حقوق بینالملل، بلکه در عرف منطقی و عقلی نیز به معنای پایان مذاکرات است و به قول حکیمانه - و البته مقتدرانه- رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ایشان با معلمان کشور، مذاکره زیر سایه تهدید، معنا ندارد. ایشان در دیدار یادشده با اشاره به تهدیدهای اخیر دو تن از مقامات رسمی آمریکا که به ایران حمله نظامی کنیم، خطاب به آنان فرمودند؛ اولا غلط میکنید... و در ادامه تاکید ورزیدند «بامذاکراتی که زیر شبح تهدید باشد موافق نیستم و به مسئولان مذاکرهکننده کشورمان توصیه کردند « به مذاکره با رعایت خطوط اصلی ادامه دهید و اگر در این چارچوب به توافق هم رسیدید اشکالی ندارد. اما به هیچوجه زیر بار تحمیل، زور، تحقیر و تهدید نروید». از این روی و با توجه به اصول و روال تعریف شده در مذاکرات، ادامه مذاکرات هستهای با 5+1 فقط در صورت دست کشیدن آمریکا از تهدید- کهخواهیم دید طبل توخالی است- قابل قبول است و مادام که آمریکاییها از تهدیدات خود دست نکشیده و رسما پوزش نخواستهاند، ادامه مذاکرات غیر از قربانی کردن عزت نظام و مردم و عبور از خون شهدا، مفهوم و معنای دیگری نمیتواند داشته باشد. خوشبختانه قرار است امروز مجلس شورای اسلامی یکطرح سه فوریتی را با همین مقصود و منظور ارائه کرده و به تصویب برساند. همین جا گفتنی است و پیش از این نیز با اشاره به انبوهی از اسناد غیرقابل انکار تاکید کرده بودیم که مذاکرات هستهای با 5+1 هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
2- فقط نیمنگاهی به رخدادهای سه دهه اخیر به وضوح نشان میدهد که هیچیک از لشکرکشیها و تجاوزهای نظامی آمریکا و متحدانش علیه کشورهای منطقه نه فقط به پیروزی نرسیده است بلکه در مواردی، نتیجه معکوس نیز داشته است، تا آنجا که میتوان گفت، منطقه غرب آسیا به ویترینی از شکستهای پیدرپی آمریکا تبدیل شده است. آمریکا در حمله نظامی به افغانستان که یکی از ضعیفترین کشورهای منطقه بود با شکست روبرو شد. در حمله نظامی به عراق که با هدف تسلط بر سرنوشت مردم این کشور صورت گرفته بود، نتیجهای کاملا معکوس گرفت و امروزه کشور عراق به یکی از محورهای مستحکم زنجیره مقاومت در منطقه تبدیل شده است. گفتنی است بعد از خروج نظامیان آمریکایی از عراق، سعودالفیصل وزیر خارجه وقت عربستان در مصاحبه با واشنگتنپست با عصبانیت خطاب به آمریکا گفته بود؛ «عراق را در سینی طلا تحویل ایران دادهاید». حمله وحشیانه اسرائیل با حمایت آشکار آمریکا به لبنان، گروهها و احزاب و قومیتهای این کشور را تحت مدیریت حزبالله به یک قدرت موثر منطقهای تبدیل کرد. قدرتی که امروزه علاوه بر لبنان، در سوریه و فلسطین و... نیز علیه آمریکا و متحدانش نقشآفرین است. فلسطین از سلطه حکومت خودگردان که دست نشانده آمریکا و برای اسرائیل نقش «کبریت بیخطر»! را داشت خارج شد و انتفاضه با رهبری جهاد اسلامی و حماس شکل گرفت که در جنگهای 22 روزه و 51 روزه به عنوان یکی از اصلیترین دشمنان صهیونیستها، پوزه اسرائیل را به خاک مالید و...
آمریکا بعد از تحمل شکستهای پی در پی در منطقه ناچار به تغییر استراتژی شد و از رویارویی مستقیم به جنگ نیابتی- PROXY WAR - روی آورد، که نمونه بارز آن، بحرانآفرینی در سوریه است که با سازماندهی تروریستهای اجارهای تحت حمایت مستقیم و آشکار عربستان، ترکیه، قطر، اردن و... به نیابت از آمریکا شکل گرفت و برای ارزیابی نتیجه این جنگ نیابتی کافی است به رجزخوانی اولیه آنان که براندازی بیچون و چرای حاکمیت بشار اسد بود مراجعه کرد و آن هدف اعلام شده را با خواسته امروز نیابتیها که مذاکره با بشار اسد است مقایسه کرد. تازهترین نمونه جنگ نیابتی آمریکا در منطقه، حملههای وحشیانه راهزنزادههای آلسعود به یمن است که با وجود قتل عام بیوقفه زنان و کودکان و مردم عادی نه فقط پیشرفت انصارالله را متوقف نکردهاند، بلکه انکار نمیکنند در انتظار انتقام سخت آنها هستند. در اینباره نیز کافی است به رجزهای اولیه و خواستههای کنونی آلسعود اشاره کرد. سرتیپ احمد العسیری، سخنگوی ارتش آلسعود، در آغاز حمله به یمن از نابودی انصارالله و تسلط بر همه شهرهای یمن سخن میگفت؛ چند هفته بعد، اعلام کرد که هدف از حملات، آزادسازی استانهای جنوبی از سلطه انصارالله است و دو روز قبل در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد، توقف حملات، مشروط به آن است که انصارالله از تعقیب گروههای همپیمان آلسعود منصرف شود! و...
در اینباره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اشاره به مقاله تحلیلی و مستند توماس فریدمن نویسنده ارشد نیویورکتایمز - آبان 1391- در مصاحبه با روزنامه ملیت ترکیه درخور توجه است. او میگوید؛ آمریکا به اندازه یک بندانگشت هم توان دخالت نظامی در منطقه خاورمیانه و هیچ نقطه دیگر دنیا را ندارد... در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم ولی خودمان را روی آن انداختیم... دولتمردان آمریکا به جای «بیت لحم» در خاورمیانه باید به فکر نجات «بیت پنسیلوانیا» باشند... مردم آمریکا بیشتر از هر دوره دیگری میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه میکنند؟
آمریکا با 18 هزار میلیارد دلار بدهی غیرقابل جبران روبرو است و اوباما که وعده تأمین رفاه اجتماعی داده بود، در پی اجرای طرح ریاضت اقتصادی است. جنبش تسخیر والاستریت در اعتراض به حاکمیت یک درصدی کلان سرمایهداران آمریکایی بر 99 درصد مردم این کشور، امروزه به اعتقاد تحلیلگران آمریکایی، آتش زیر خاکستر است که هر لحظه احتمال زبانه کشیدن آن وجود دارد و...
حالا به این فراز از بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب بازمیگردیم. حضرت آقا با اشاره به اظهارات چند روز گذشته دو تن از مقامات آمریکایی که گفته بودند، اگر چنان شرایطی پیش آید علیه ایران دست به حمله نظامی خواهیم زد! فرمودند: اولا غلط میکنید! ... و با توجه به جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد میتوان حدس زد که ثانیا و ثالثا و رابعا و... این برخورد مقتدرانه نیز، تکرار همان غلط میکنید است. نیست؟!
در جریان جنگ جهانی دوم، ارتش ژاپن به فرماندهی «ژنرال یاماشیتا» و ارتش انگلیس به فرماندهی «ژنرال پرسیوال» در سنگاپور رو در روی هم قرار گرفته بودند. ژنرال یاماشیتا که در چند هفته اول درگیری، بیشترین ذخیره سوخت و مهمات خود را مصرف کرده بود و در صورت ادامه جنگ، شکست خود را قطعی میدید، دست به یک حیله جنگی زد که امروزه از آن با عنوان یکی از کارآمدترین تاکتیک جنگی یاد میشود. او با فرمانده انگلیسی تماس گرفت و از موضع برتر به وی توصیه کرد که «از این مقاومت بیمعنی و ناامیدکننده دست بردارد» و برای اثبات این که مقاومت ارتش انگلیس بینتیجه است، از وی دعوت به مذاکره کرد. ژنرال پرسیوال با انجام مذاکره موافقت کرد و به افسران ارشد سپاه خود گفت که قصد دارد توان جنگی و استعداد نظامی حریف را ارزیابی کند. ژنرال ژاپنی با بهرهگیری از شگردها و عملیات روانی وانمود کرد که بیش از 100هزار نیروی نظامی در اختیار دارد و فرمانده انگلیسی که 50 هزار نیرو در اختیار داشت، خود را با دو گزینه روبرو دید. اول؛ تن دادن به شکستی که با تلفات فراوان نیروهای تحت امر او نیز همراه بود و دوم؛ تسلیم شدن که هر چند نوعی شکست بود ولی تلفات نظامیان انگلیسی را در پی نداشت. ژنرال پرسیوال بعد از کسب تکلیف از فرماندهی کل متفقین با پرچم سفید به مقر فرماندهی یاماشیتا رفت و با تمامی نظامیان تحت فرماندهی خود تسلیم شد و سپس یاماشیتا، فرمانده ارتش بیستو پنجم ژاپن که ذخایر سوخت و مهمات انگلیسیها را به غنیمت گرفته بود به نیروهای انگلیس و متحدانش در مالایا حمله کرد و نظامیان حریف که بعد از تسلیم پرسیوال در سنگاپور روحیه رزمی خود را از دست داده بودند، دست به مقاومت چندانی نزده و تسلیم شدند. در جریان حمله به سنگاپور و مالایا نزدیک به 200 هزار نفر از نظامیان انگلیسی به اسارت درآمدند که از این رخداد با عنوان بزرگترین تسلیم نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی دوم و نیز، در تمامی تاریخ این کشور یاد میشود. متفقین اندک زمانی پس از شکست سنگاپور و مالایا به این واقعیت پی بردند که ژنرال یاماشیتا درباره توان نظامی خود بلوف زده بود و در آن هنگام ارتش بیست و پنجم ژاپن فقط چند هزار نیروی تحت امر داشته و ذخیره سوخت و مهمات و آذوقه آنها نیز رو به اتمام بوده است. چرچیل، نخستوزیر وقت انگلیس، بعدها اعتراف کرد که از ماجرای سنگاپور به شدت شوکه شده و این خاطره تلخ را هرگز از یاد نبرده است.
تهدیدهای پی در پی آمریکا که اگر مذاکرات هستهای به نتیجه نرسد و جمهوری اسلامی ایران به تعهداتی که میدهد - یا داده است!- پایبند نباشد به گزینه نظامی روی میآوریم! از دو زاویه متفاوت قابل ارزیابی است.
اول آن که ادامه مذاکرات هستهای ایران با گروه 5+1 در حالی که آمریکا بهعنوان اصلیترین عضو این گروه، جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید میکند، با کدام منطق عقلی و حقوقی سازگار است و به قول حضرت آقا، مذاکره زیر سایه و شبح تهدید چه معنا و مفهومی دارد؟
دوم این که آیا آمریکا آنگونه که ادعا میکند، توان حمله نظامی به ایران را دارد؟ و یا این تهدیدها فقط یک «بلوف سیاسی» و «لاف گزاف» است؟ و اگر لاف گزاف است - که هست- این طبل توخالی را با چه انگیزهای به صدا درآورده است؟ بخوانید!
1- در نظام حقوق بینالملل، مذاکره -NEGOTIATION- نقطه مقابل جنگ - WAR- است و در تعریف آن آمده است «مذاکره با هدف دستیابی به صلح انجام میپذیرد» (ماده 2 منشور ملل متحد). از این روی «مذاکره» و «جنگ» دومقوله متضاد هستند که نمیتوانند به طور همزمان انجام پذیرند، به بیان دیگر، وقتی یکی از طرفین مذاکره، طرف مقابل را به حمله نظامی تهدید میکند، مفهوم و ترجمان حقوقی این تهدید، آن است که «مذاکره» را تمام شده تلقی کرده است، ماده 52 از کنوانسیون 1969 وین درباره «حقوق معاهدات» تصریح میکند «هرمعاهدهای که با نقض اصول حقوق بینالملل مندرج در منشور ملل متحد، از راه تهدید یا زور منعقد شده باشد، باطل است». از این روی، در حالی که میان ایران و 5+1 مذاکرات هستهای در جریان است و آمریکا نیز یکی از طرفهای مذاکره است، تهدید آمریکا به حمله نظامی علیه ایران، نه فقط در تعریف حقوق بینالملل، بلکه در عرف منطقی و عقلی نیز به معنای پایان مذاکرات است و به قول حکیمانه - و البته مقتدرانه- رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ایشان با معلمان کشور، مذاکره زیر سایه تهدید، معنا ندارد. ایشان در دیدار یادشده با اشاره به تهدیدهای اخیر دو تن از مقامات رسمی آمریکا که به ایران حمله نظامی کنیم، خطاب به آنان فرمودند؛ اولا غلط میکنید... و در ادامه تاکید ورزیدند «بامذاکراتی که زیر شبح تهدید باشد موافق نیستم و به مسئولان مذاکرهکننده کشورمان توصیه کردند « به مذاکره با رعایت خطوط اصلی ادامه دهید و اگر در این چارچوب به توافق هم رسیدید اشکالی ندارد. اما به هیچوجه زیر بار تحمیل، زور، تحقیر و تهدید نروید». از این روی و با توجه به اصول و روال تعریف شده در مذاکرات، ادامه مذاکرات هستهای با 5+1 فقط در صورت دست کشیدن آمریکا از تهدید- کهخواهیم دید طبل توخالی است- قابل قبول است و مادام که آمریکاییها از تهدیدات خود دست نکشیده و رسما پوزش نخواستهاند، ادامه مذاکرات غیر از قربانی کردن عزت نظام و مردم و عبور از خون شهدا، مفهوم و معنای دیگری نمیتواند داشته باشد. خوشبختانه قرار است امروز مجلس شورای اسلامی یکطرح سه فوریتی را با همین مقصود و منظور ارائه کرده و به تصویب برساند. همین جا گفتنی است و پیش از این نیز با اشاره به انبوهی از اسناد غیرقابل انکار تاکید کرده بودیم که مذاکرات هستهای با 5+1 هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
2- فقط نیمنگاهی به رخدادهای سه دهه اخیر به وضوح نشان میدهد که هیچیک از لشکرکشیها و تجاوزهای نظامی آمریکا و متحدانش علیه کشورهای منطقه نه فقط به پیروزی نرسیده است بلکه در مواردی، نتیجه معکوس نیز داشته است، تا آنجا که میتوان گفت، منطقه غرب آسیا به ویترینی از شکستهای پیدرپی آمریکا تبدیل شده است. آمریکا در حمله نظامی به افغانستان که یکی از ضعیفترین کشورهای منطقه بود با شکست روبرو شد. در حمله نظامی به عراق که با هدف تسلط بر سرنوشت مردم این کشور صورت گرفته بود، نتیجهای کاملا معکوس گرفت و امروزه کشور عراق به یکی از محورهای مستحکم زنجیره مقاومت در منطقه تبدیل شده است. گفتنی است بعد از خروج نظامیان آمریکایی از عراق، سعودالفیصل وزیر خارجه وقت عربستان در مصاحبه با واشنگتنپست با عصبانیت خطاب به آمریکا گفته بود؛ «عراق را در سینی طلا تحویل ایران دادهاید». حمله وحشیانه اسرائیل با حمایت آشکار آمریکا به لبنان، گروهها و احزاب و قومیتهای این کشور را تحت مدیریت حزبالله به یک قدرت موثر منطقهای تبدیل کرد. قدرتی که امروزه علاوه بر لبنان، در سوریه و فلسطین و... نیز علیه آمریکا و متحدانش نقشآفرین است. فلسطین از سلطه حکومت خودگردان که دست نشانده آمریکا و برای اسرائیل نقش «کبریت بیخطر»! را داشت خارج شد و انتفاضه با رهبری جهاد اسلامی و حماس شکل گرفت که در جنگهای 22 روزه و 51 روزه به عنوان یکی از اصلیترین دشمنان صهیونیستها، پوزه اسرائیل را به خاک مالید و...
آمریکا بعد از تحمل شکستهای پی در پی در منطقه ناچار به تغییر استراتژی شد و از رویارویی مستقیم به جنگ نیابتی- PROXY WAR - روی آورد، که نمونه بارز آن، بحرانآفرینی در سوریه است که با سازماندهی تروریستهای اجارهای تحت حمایت مستقیم و آشکار عربستان، ترکیه، قطر، اردن و... به نیابت از آمریکا شکل گرفت و برای ارزیابی نتیجه این جنگ نیابتی کافی است به رجزخوانی اولیه آنان که براندازی بیچون و چرای حاکمیت بشار اسد بود مراجعه کرد و آن هدف اعلام شده را با خواسته امروز نیابتیها که مذاکره با بشار اسد است مقایسه کرد. تازهترین نمونه جنگ نیابتی آمریکا در منطقه، حملههای وحشیانه راهزنزادههای آلسعود به یمن است که با وجود قتل عام بیوقفه زنان و کودکان و مردم عادی نه فقط پیشرفت انصارالله را متوقف نکردهاند، بلکه انکار نمیکنند در انتظار انتقام سخت آنها هستند. در اینباره نیز کافی است به رجزهای اولیه و خواستههای کنونی آلسعود اشاره کرد. سرتیپ احمد العسیری، سخنگوی ارتش آلسعود، در آغاز حمله به یمن از نابودی انصارالله و تسلط بر همه شهرهای یمن سخن میگفت؛ چند هفته بعد، اعلام کرد که هدف از حملات، آزادسازی استانهای جنوبی از سلطه انصارالله است و دو روز قبل در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد، توقف حملات، مشروط به آن است که انصارالله از تعقیب گروههای همپیمان آلسعود منصرف شود! و...
در اینباره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اشاره به مقاله تحلیلی و مستند توماس فریدمن نویسنده ارشد نیویورکتایمز - آبان 1391- در مصاحبه با روزنامه ملیت ترکیه درخور توجه است. او میگوید؛ آمریکا به اندازه یک بندانگشت هم توان دخالت نظامی در منطقه خاورمیانه و هیچ نقطه دیگر دنیا را ندارد... در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم ولی خودمان را روی آن انداختیم... دولتمردان آمریکا به جای «بیت لحم» در خاورمیانه باید به فکر نجات «بیت پنسیلوانیا» باشند... مردم آمریکا بیشتر از هر دوره دیگری میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه میکنند؟
آمریکا با 18 هزار میلیارد دلار بدهی غیرقابل جبران روبرو است و اوباما که وعده تأمین رفاه اجتماعی داده بود، در پی اجرای طرح ریاضت اقتصادی است. جنبش تسخیر والاستریت در اعتراض به حاکمیت یک درصدی کلان سرمایهداران آمریکایی بر 99 درصد مردم این کشور، امروزه به اعتقاد تحلیلگران آمریکایی، آتش زیر خاکستر است که هر لحظه احتمال زبانه کشیدن آن وجود دارد و...
حالا به این فراز از بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب بازمیگردیم. حضرت آقا با اشاره به اظهارات چند روز گذشته دو تن از مقامات آمریکایی که گفته بودند، اگر چنان شرایطی پیش آید علیه ایران دست به حمله نظامی خواهیم زد! فرمودند: اولا غلط میکنید! ... و با توجه به جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد میتوان حدس زد که ثانیا و ثالثا و رابعا و... این برخورد مقتدرانه نیز، تکرار همان غلط میکنید است. نیست؟!