صراط: پس از رخدادن حادثه اغتشاش در مهاباد؛ عمده تقصیرها بر گردن شبکههای اجتماعی و بویژه شبکههای اجتماعی موبایلی افتاد.
با این محتوا که این شبکهها عامل اصلی انتشار شایعات، تهییج افکار عمومی و هماهنگکننده برای گردآمدن اغتشاشگران بودهاند.
در همین زمینه یکی از رسانههای کشور در بخشی از یک گزارش نوشت: حضور جمعیت بسیار زیاد مردم در تشییع جنازه مرحوم پاشایی، یکی از مصادیق قدرت بسیار بالای رسانههایی مانند واتساَپ، وایبر، فیسبوک،... در فراخوان جمعیت برای یک موضوع روز است که در زمان خود حیرت کارشناسان رسانه را برانگیخت. حتی یک "شایعه" نیز میتواند از این امکان شبکههای اجتماعی برای فراخوان استفاده کند و عدهای را با توجه به شدت جریحهدار شدن احساساتشان در یک محل جمع کند.
این رسانه همچنین تصریح کرد: یکی از جدیدترین این فراخوانها مربوط به حادثه "مهاباد" است که تفاوت آن با موضوع تشییع جنازه مرحوم پاشایی فارغ از تعداد جمعیت کم آنان، دروغ بودن علت تجمع یا همان پخش شایعه بود. «تجاوز یک نیروی امنیتی ایران به دختری جوان و خودکشی وی در هتلی در مهاباد» شایعهای بود که به سرعت توسط منبعی "نامعلوم" در این شبکهها منتشر شد و بلافاصله دستآویزی برای فراخوان تجمع اعتراضآمیز ضدانقلاب شد تا مشخص شود که بدخواهان این ملت همیشه آماده گرفتن ماهی از آب گلآلود "شایعات" هستند.
چند نکته
*انداختن تقصیر اصلی بر گردن وایبر و فیسبوک و تلگرام و غیره در ماجراهایی مثل تشییع خواننده جوان و ایضاً حادثه اغتشاش در مهاباد، کار صحیحی نیست و مثال این انگارهی ناصحیح نیز متهم کردن چاقو به جای قاتل است.
ما بخواهیم یا نخواهیم، شبکههای اجتماعی وجود دارند و اگرچه شاید یکی یا تعدادی از آنها در مقطعی و یا همیشه بنا به صلاحدیدهای قانونی از دسترس خارج شوند اما موج روزآمد اینترنت، هر روز پدیدهای جدیدتر و با امکانات بیشتر را در دسترس میگذارد که پدیدههای قبلی را (در متن باشند یا در حاشیه) به انزوا خواهد برد.
لذا به نظر میرسد انگارهسازی در این باب که این شبکهها بلای جان شدهاند و سر افعی را باید قطع کرد، حرفی نه چندان درست و دارای ضعف دلیل است.
فیالواقع باید گفت که حتی فرض بر وجود قطع کردن سر افعی نیز گویی عدهای خواهان قطع کردن سر افعی پس از نیش زدن هستند.
اما چاره چیست؟! و حال که نه اخلاقاً میتوان دستاوردهای اینترنتی را از دسترس عمومی خارج کرد و نه منطقاً میتوان بصورت سیستمیک به فنای وجودی این شبکهها با مقولاتی مثل فیلترینگ، انسداد قانونی و ... مطمئن شد چه باید کرد؟! (بدیهیست که فیلترینگ عملی مطلوب و به معنای تابلوی اعلانات یک نظام اجرایی درباره آسیبزا بودن یک درگاه اینترنتی است نه به معنای اوج تلاش یک نظام برای قطع دسترسی! اما پر واضح آنکه بحث برخورداری شبکههای اجتماعی از ید بیضا بحث دیگریست که ربطی به اهمیت و ضرورت مسئله فیلترینگ ندارد)
پاسخ را باید در چیزی به نام «جنگ مفاهیم» جست... جنگی که مفاهیم را بر هر ابزاری حمل خواهد کرد و در زد و خوردهای آن مظروف اهمیت دارد نه ظرف.
شاید عمدهی ما بخاطر داشته باشیم که در سالهای پیش از این بحث «رادیوهای بیگانه» در میان بود.
اخبار رادیو بیبیسی در ساعت 20 هر شب و در اواخر دهه شصت و اوایل دهه 70، که عدهای همچون رزق روزانه! گوش میکردند و صاحب تحلیلهایی عجیب و غریب درباره نظام جمهوری اسلامی ایران میشدند.
این برنامههای رادیویی از اواسط دهه 70 شمسی به شبکههای ماهوارهای و سپس به سایتهای اینترنتی ضد انقلاب، تفویض امور کردند.
شبکهها و سایتهایی که مطالب آنها کمکم به وبلاگهای داخلی در ایران نیز تسرّی یافت و کار به آنجا رسید که در اغتشاشات دامنهدار سال 78 و پس از آن؛ متهم اصلی هماهنگسازی و تهییج اغتشاشگران، همین شبکهها، وبلاگها و سایتها معرفی میشدند.
بعدها نیز فیسبوک و شبکههای چت سرویسهای ایمیل به بازار آمدند و بعدتر نیز پای شبکههای اجتماعی موبایلی همچون وایبر به میدان آمد.
بدیهیست که این ابزارها و ظرفها هم که تقبیح شوند؛ اما در طلیعه فردا باید منتظر فناوریهای جدیدتر بود.
پس علیالقاعده ثوابتی در این میان وجود دارد که از فعالیت جارچیهای عصر پادشاهان ظالم گرفته تا اخبار رادیو بیبیسی در اواخر دهه شصت و وایبر و تلگرام در اواسط دهه 90، آدمکوکیهایی مسخ شده را میسازد که جز پذیرش حرفهای غلط و اغتشاش و اوباشگری کار دیگری ندارند.
تحقیقاً و منطقاً باید گفت که این ثوابت همان معانی و مفاهیم غلط هستند که این روزها و این سالها در پرتو عدم اعتقاد عدهای به ناتوی فرهنگی و جنگ فرهنگی، بیمحابا در فضای افکار عمومی منتشر شده و در فرایندی به نام «ملتسازی» ایفای نقش کردهاند.
مقصّر اصلی حادثه مهاباد شاید همانکسانی هستند که رسانهها را نه محملی برای انتشار تحلیل صحیح و تولید مفهوم که زائدهای چسبیده به اخبار محرمانه میدانند.
عاملیت اصلی حادثه مهاباد و حوادث مشابهی که باز هم شاید بر اکتاف شبکههای اجتماعی موبایلی رخ دهد؛ با آنهاییست که نتوانستهاند هنوز و بصورت کامل در مقابله با شبهات حرف بزنند و از این بگویند که پنجه به صورت قانون کشیدن یعنی خیانت.
و نتوانستهاند از این بگویند که هرچه که دشمن برای آن کف میزند؛ امریست خطا و باطل و ناتوان بودهاند از بیان اینکه زندانی سیاسی در نظام جمهوری اسلامی ایران یعنی کسی که منافقانه پای در راه براندازی و اخلال در امنیت مردم گذاشته است نه یک مظلوم بیگناه!
نه اغتشاش مهاباد و نه تشییع مرحوم پاشایی، نشانه قدرت و ید بیضای شبکههای اجتماعی نبودند بلکه بیانگر آن هستند که چطور رها کردن تنگه مثالی احد از سوی کسانی که مسئولیت تولید مفهوم را بر عهده دارند؛ میتواند به یکباره چند صد نفر را مستعد پذیرش لاطلائلات مفهومی دشمن کند.
شاید اگر کسانی به «پیوست فرهنگی» مورد تأکید رهبر انقلاب درباره فناوریهای جدید ارتباطی و ایضاً تأکیدات معظمله پیرامون جنگ فرهنگی بیشتر توجه میکردند؛ اکنون دیگر کسی را موافقتی با سخن گفتن از قدرت بالای شبکههای اجتماعی در ایران نبود! شاید پس از این...
با این محتوا که این شبکهها عامل اصلی انتشار شایعات، تهییج افکار عمومی و هماهنگکننده برای گردآمدن اغتشاشگران بودهاند.
در همین زمینه یکی از رسانههای کشور در بخشی از یک گزارش نوشت: حضور جمعیت بسیار زیاد مردم در تشییع جنازه مرحوم پاشایی، یکی از مصادیق قدرت بسیار بالای رسانههایی مانند واتساَپ، وایبر، فیسبوک،... در فراخوان جمعیت برای یک موضوع روز است که در زمان خود حیرت کارشناسان رسانه را برانگیخت. حتی یک "شایعه" نیز میتواند از این امکان شبکههای اجتماعی برای فراخوان استفاده کند و عدهای را با توجه به شدت جریحهدار شدن احساساتشان در یک محل جمع کند.
این رسانه همچنین تصریح کرد: یکی از جدیدترین این فراخوانها مربوط به حادثه "مهاباد" است که تفاوت آن با موضوع تشییع جنازه مرحوم پاشایی فارغ از تعداد جمعیت کم آنان، دروغ بودن علت تجمع یا همان پخش شایعه بود. «تجاوز یک نیروی امنیتی ایران به دختری جوان و خودکشی وی در هتلی در مهاباد» شایعهای بود که به سرعت توسط منبعی "نامعلوم" در این شبکهها منتشر شد و بلافاصله دستآویزی برای فراخوان تجمع اعتراضآمیز ضدانقلاب شد تا مشخص شود که بدخواهان این ملت همیشه آماده گرفتن ماهی از آب گلآلود "شایعات" هستند.
چند نکته
*انداختن تقصیر اصلی بر گردن وایبر و فیسبوک و تلگرام و غیره در ماجراهایی مثل تشییع خواننده جوان و ایضاً حادثه اغتشاش در مهاباد، کار صحیحی نیست و مثال این انگارهی ناصحیح نیز متهم کردن چاقو به جای قاتل است.
ما بخواهیم یا نخواهیم، شبکههای اجتماعی وجود دارند و اگرچه شاید یکی یا تعدادی از آنها در مقطعی و یا همیشه بنا به صلاحدیدهای قانونی از دسترس خارج شوند اما موج روزآمد اینترنت، هر روز پدیدهای جدیدتر و با امکانات بیشتر را در دسترس میگذارد که پدیدههای قبلی را (در متن باشند یا در حاشیه) به انزوا خواهد برد.
لذا به نظر میرسد انگارهسازی در این باب که این شبکهها بلای جان شدهاند و سر افعی را باید قطع کرد، حرفی نه چندان درست و دارای ضعف دلیل است.
فیالواقع باید گفت که حتی فرض بر وجود قطع کردن سر افعی نیز گویی عدهای خواهان قطع کردن سر افعی پس از نیش زدن هستند.
اما چاره چیست؟! و حال که نه اخلاقاً میتوان دستاوردهای اینترنتی را از دسترس عمومی خارج کرد و نه منطقاً میتوان بصورت سیستمیک به فنای وجودی این شبکهها با مقولاتی مثل فیلترینگ، انسداد قانونی و ... مطمئن شد چه باید کرد؟! (بدیهیست که فیلترینگ عملی مطلوب و به معنای تابلوی اعلانات یک نظام اجرایی درباره آسیبزا بودن یک درگاه اینترنتی است نه به معنای اوج تلاش یک نظام برای قطع دسترسی! اما پر واضح آنکه بحث برخورداری شبکههای اجتماعی از ید بیضا بحث دیگریست که ربطی به اهمیت و ضرورت مسئله فیلترینگ ندارد)
پاسخ را باید در چیزی به نام «جنگ مفاهیم» جست... جنگی که مفاهیم را بر هر ابزاری حمل خواهد کرد و در زد و خوردهای آن مظروف اهمیت دارد نه ظرف.
شاید عمدهی ما بخاطر داشته باشیم که در سالهای پیش از این بحث «رادیوهای بیگانه» در میان بود.
اخبار رادیو بیبیسی در ساعت 20 هر شب و در اواخر دهه شصت و اوایل دهه 70، که عدهای همچون رزق روزانه! گوش میکردند و صاحب تحلیلهایی عجیب و غریب درباره نظام جمهوری اسلامی ایران میشدند.
این برنامههای رادیویی از اواسط دهه 70 شمسی به شبکههای ماهوارهای و سپس به سایتهای اینترنتی ضد انقلاب، تفویض امور کردند.
شبکهها و سایتهایی که مطالب آنها کمکم به وبلاگهای داخلی در ایران نیز تسرّی یافت و کار به آنجا رسید که در اغتشاشات دامنهدار سال 78 و پس از آن؛ متهم اصلی هماهنگسازی و تهییج اغتشاشگران، همین شبکهها، وبلاگها و سایتها معرفی میشدند.
بعدها نیز فیسبوک و شبکههای چت سرویسهای ایمیل به بازار آمدند و بعدتر نیز پای شبکههای اجتماعی موبایلی همچون وایبر به میدان آمد.
بدیهیست که این ابزارها و ظرفها هم که تقبیح شوند؛ اما در طلیعه فردا باید منتظر فناوریهای جدیدتر بود.
پس علیالقاعده ثوابتی در این میان وجود دارد که از فعالیت جارچیهای عصر پادشاهان ظالم گرفته تا اخبار رادیو بیبیسی در اواخر دهه شصت و وایبر و تلگرام در اواسط دهه 90، آدمکوکیهایی مسخ شده را میسازد که جز پذیرش حرفهای غلط و اغتشاش و اوباشگری کار دیگری ندارند.
تحقیقاً و منطقاً باید گفت که این ثوابت همان معانی و مفاهیم غلط هستند که این روزها و این سالها در پرتو عدم اعتقاد عدهای به ناتوی فرهنگی و جنگ فرهنگی، بیمحابا در فضای افکار عمومی منتشر شده و در فرایندی به نام «ملتسازی» ایفای نقش کردهاند.
مقصّر اصلی حادثه مهاباد شاید همانکسانی هستند که رسانهها را نه محملی برای انتشار تحلیل صحیح و تولید مفهوم که زائدهای چسبیده به اخبار محرمانه میدانند.
عاملیت اصلی حادثه مهاباد و حوادث مشابهی که باز هم شاید بر اکتاف شبکههای اجتماعی موبایلی رخ دهد؛ با آنهاییست که نتوانستهاند هنوز و بصورت کامل در مقابله با شبهات حرف بزنند و از این بگویند که پنجه به صورت قانون کشیدن یعنی خیانت.
و نتوانستهاند از این بگویند که هرچه که دشمن برای آن کف میزند؛ امریست خطا و باطل و ناتوان بودهاند از بیان اینکه زندانی سیاسی در نظام جمهوری اسلامی ایران یعنی کسی که منافقانه پای در راه براندازی و اخلال در امنیت مردم گذاشته است نه یک مظلوم بیگناه!
نه اغتشاش مهاباد و نه تشییع مرحوم پاشایی، نشانه قدرت و ید بیضای شبکههای اجتماعی نبودند بلکه بیانگر آن هستند که چطور رها کردن تنگه مثالی احد از سوی کسانی که مسئولیت تولید مفهوم را بر عهده دارند؛ میتواند به یکباره چند صد نفر را مستعد پذیرش لاطلائلات مفهومی دشمن کند.
شاید اگر کسانی به «پیوست فرهنگی» مورد تأکید رهبر انقلاب درباره فناوریهای جدید ارتباطی و ایضاً تأکیدات معظمله پیرامون جنگ فرهنگی بیشتر توجه میکردند؛ اکنون دیگر کسی را موافقتی با سخن گفتن از قدرت بالای شبکههای اجتماعی در ایران نبود! شاید پس از این...