صراط: بهروز افخمی در سومین روز هفته پژوهش سینمای ایران در خانه هنرمندان گفت:وضعیت سینمای ایران از نظر تعداد تماشاگران وخیمتر از آمارهای رسمی است. آمار ۱۲ میلیونی در واقع حدود ۸ میلیون نفر است. این آمارها دروغ است.
در سومین نشست «هفته پژوهش سینمای ایران» با عنوان «سینمای ایران و فیلمنامه» که دوشنبه ۴ خرداد در تالار استاد امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار شد، فرهاد توحیدی و محمد شهبا به ایراد سخنرانیهای خود با عنوان «ایده و ایدهپردازی در فیلم» و «روایت غیرخطی» پرداختند. دیگر سخنران این نشست بهروز افخمی، کارگردان سینمای ایران، بود که با عنوان «هرم را وارونه کن» برای حاضران سخنرانی کرد.
بهروز افخمی در ابتدای سخنرانی خود به تشریح وضعیت فعلی سینمای ایران پرداخت و گفت: وضعیت سینمای ایران از نظر تعداد تماشاگران وخیمتر از آمارهای رسمی است. آمار ۱۲ میلیونی در واقع حدود ۸ میلیون نفر است. این آمارها دروغ است. بهعنوان مثال آمار تماشاگران شهر موشها دو برابر آمار واقعی اعلام شده و این قضیه به درجات مختلف در مورد تمام فیلمها صادق است. سینمای ایران را همچون مریضی که دچار مرگ مغزی شده، به دستگاههای مختلفی وصل کردهاند که به محض جدا شدن از آن دستگاهها قلبش از کار خواهد ایستاد. یعنی آنرا بهطور مصنوعی زنده نگه داشتهاند و به نظر میرسد در وضعیت فعلی هیچ امید و راه نجاتی برای آن وجود ندارد.
وی ادامه داد: در حال حاضر روایت غیرخطی راه نجات فیلمنامهنویسی دانسته میشود، اما به نظر من این شیوه روایت در واقع راه فرار فیلمنامهنویس برای پنهان کردن این قضیه است که قصه تازهای در دست ندارد. عمر روایت غیرخطی کمابیش به آخر رسیده است و احتمالا در چند سال آینده فیلمنامهنویسان به چنین ترفندی پناه نمیبرند. آخرین فیلم پر فروش سینمای جهان که احتمالا ماندگار هم خواهد شد فیلم آواتار است، در حالیکه بازیگر مشهور نداشته و روایتش کاملا خطی است. روایتی پهلوانی و نظامی که احتمالا مورد پسند بخش زیادی از تماشاگران از جمله زنان نیست و احتمالا سازنده هم این قضیه را میداند. تایتانیک هم که فیلم بسیار پرفروشی بود روایتی کاملا خطی داشت، تماشاچی زن هم بسیار به آن علاقهمند بود و بارها آنرا دید. پس فیلمنامهنویس باید از توجیه شکستهایش دست بردارد و بپذیرد صنعت سینما صنعت دشواری است که در آن شکستهای فراوانی وجود دارد. زیرا سینما نیاز ذاتی انسان نیست و تماشاگر در آن دنبال دریافت چیزی است که در زندگی به آسانی نمیتواند دریافت کند.
کارگردان فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» در ادامه سخنرانیاش گفت: توصیه من به کسانی که در ابتدای راه هستند این است که بهعنوان فیلمنامهنویس به چارچوبهای واقعی سینما برگردید، نه آن چیزهایی که خیال میکنیم سینما است. این اصول ساده را نه تنها فیلمسازان جوان یاد نمیگیرند بلکه توسط فیلمسازان باتجربه تر هم نادیده گرفته میشوند. مردم برای چه سینما میروند؟ چه تعداد از فیلمهای ما برای پرده بزرگ ساخته شدهاند؟ آیا فیلمسازان ما آماده مواجهه با تماشاگری هستند که یکی دو ساعت در سالن تاریک سینما مینشیند و میخواهد به فیلمساز هجوم بیاورد؟ یا اینکه میخواهیم به او بگوییم اینها حرفها و منویات و نگاه فلسفی من به زندگی است و شما هم باید از آن لذت ببرید؟ میدانید تاریکی با تماشاگر چه میکند؟ تاریکی تماشاگر را در وضعیت عذابآوری قرار میدهد، مگر آنکه فیلمساز بداند چگونه از آن برای غرق کردن تماشاچی در فیلم استفاده کند. اینها قواعد ابتدایی سینماست که با دانستن آن، لازم نیست به روایت غیرخطی پناه ببریم.
وی اضافه کرد: اگر داستان خطی را خوب تعریف کنیم هنوز مشتری دارد. در حال حاضر داستانهای خطی تکراری شدهاند و راه فرار هم شده بُر زدن چند روایت با هم که مثلا در فیلم ۲۱ گرم شاهد آن بودهایم. این راهها بهسرعت کهنه میشود. اگر فیلمهای موفق امروز را ببینیم داستانهای واقعی دارند، مثل «شکارچی روباه» یا «تکتیرانداز آمریکایی» و دلیل موفقیت آنها هم این است که واقعیت از تخیل همه ما جلوتر است. اگر حوصله تحقیق درباره واقعیت را داشته باشیم همیشه داستانهایی وجود دارد که با روایت خطی و داستانگوییِ سرراست، تماشاگر را جذب کرده و دو ساعت پای فیلم نگه دارد.
این کارگردان سینمای ایران در ادامه به پیشنهادات خود برای خروج از این وضعیت پرداخت و گفت: چیزی که الان داریم و مرده، ضد سینماست و نه سینما. تاکنون ضدسینمایی داشتهایم که با یارانه دولت سر پا نگه داشته میشده و الان که دولت پول ندارد، فیلمها یکییکی از دور خارج میشوند و کل سینمای ایران ورشکست شده است. این قضیه در پنج سال اخیر خیلی وخیم شده است، اگرچه همان ۱۰ سال پیش هم میشد گفت سینمای ایران مرده است. پیشنهاد من این است برای باقیماندن در سینمای امروز جهان و خارج شدن سینمای ایران از وضعیت مرگ مغزی، فیلمسازان آینده باید چشماندازشان را تغییر دهند و به سینما فکر کنند نه ضدسینما. ضدسینما یعنی آن چیزی که یک فیلمساز تجربی میسازد و میگوید میخواهم راههای تازهای کشف کنم. تا وقتی که این راههای تازه درست تعریف نشده باشند و موفقیت و کارایی آنها در صنعت سینما اثبات نشده باشد، نمیتوان اسم سینما را روی آن گذاشت. تمام سهم سینمای اروپا در تجارت جهانی فیلم به ۵ درصد کل درآمد نمیرسد. از همینجا میتوان ماندگاری و تاثیرگذاری آن در افکار عمومی را سنجید. اما هنوز از نظر بسیاری از ما تمام سینما یعنی جشنواره کن و برلین.
کارگردان فیلم «عقرب» ادامه داد: پس هرمی که در ذهنمان است را وارونه کنیم. در قاعده هرمِ کنونی کسانی را قرار دادهایم که به ما القا کردهاند کمارزشترین تماشاچیان هستند. یعنی کودکان، نوجوانان، زنان خانهدار، کارگران، مردان کمسواد، کشاورزان و... در حالیکه اینها بیش از نیمی از ارتفاع هرم ما را شکل میدهند اما از نظر سینماگران ما ارزش زیادی ندارند چون نگاه ما همیشه به بالای هرم بوده است و کسانی را ارزش دادهایم که اهل تحصیلکرده و فرهنگ و هنر و.. هستند. آیا واقعا اینها بیشتر از بچهها ارزش دارند؟ آیا تماشاچی نخبه را در میان بچهها میجوییم یا در میان اساتید دانشگاه و کسانی که روشنفکر به حساب میآیند؟ وقتی میخواهید فیلمی بسازید که تماشاچی انبوه داشته باشد، قطعا بچهها را هم باید در نظر گرفت چون تحولات آینده در دست آنهاست. حتی اگر فیلم خیلی خوب و تاثیرگذاری ساخته باشید آیا واقعا میتواند روی یک مرد روشنفکر استاد دانشگاه یا یک زن نویسنده توانا تاثیر بگذارد و در ذهن او ماندگار شود؟ آیا ممکن است اینها چشماندازهایشان را تغییر دهند و آدم دیگری شوند؟ ولی بچهها تحتتاثیر فیلم و پارادایم آن تصمیم میگیرد تبدیل به قهرمان داستان شود و تواناییاش را هم دارد، چون هنوز شخصیتش شکل نگرفته است. تماشاچیان بالای ۲۵ سال تماشاچی واقعی نیستند و نمیتوانند یک فیلم را تبدیل به یک اثر ماندگار کنند.
افخمی در بخش پایانی سخنان خود گفت: آن نوک هرمی که به ما گفتهاند همهٔ سینماست، صاحبان قدرت، اسپانسرها، تهیهکنندگان، مدیران دولتی و دیگر فیلمسازان و روشنفکران هستند. اوج موفقیتمان را این میدانیم که فیلمسازان قدیمی ما را بپذیرند و به ما جایزه بدهند، اما این تصور کودکانهای است چون در این کار مثل تمام کارها حسادت سکه رایج است و از پی موفقیت شاهد چیزی جز حسادت و روگرداندن نباید بود. در نوک هرم فعلی خبری نیست، ولی کسی این را به شما نمیگوید. پیشنهاد من این است که هرم را وارونه کنید؛ هرم روی نوکش نمیماند و اگر کمی به آن فشار وارد کنیم به زیر خاک میرود. تا آنرا زیر خاک نکنید و نادیده نگیرید فیلسماز و فیلمنامهنویس نمیشوید. هرم را وارونه کنید تا مخاطبان واقعی جایگاه واقعیشان را پیدا کنند. متکی به حمایت کسانی شوید که اکنون دیده نمیشوند، یعنی بچهها و نوجوانان. آنها ۲۰ سال بعد به عرصه وارد میشوند و دنیا را تغییر میدهند، یعنی زمانی که شما پیر شدهاید و ممکن است فیلم نسازید یا حتی در دنیا نباشید. بهجای ساختار تشریفاتی قلابی کنونی، به توانایی خودتان اعتماد کنید. فیلمسازی امروز آسان شده است، اگر داستان خوب داشته باشید دوربینها ارزان شدهاند و خودتان میتوانید با بهترین کیفیت فیلم بسازید.
منبع: سینما پرس
در سومین نشست «هفته پژوهش سینمای ایران» با عنوان «سینمای ایران و فیلمنامه» که دوشنبه ۴ خرداد در تالار استاد امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار شد، فرهاد توحیدی و محمد شهبا به ایراد سخنرانیهای خود با عنوان «ایده و ایدهپردازی در فیلم» و «روایت غیرخطی» پرداختند. دیگر سخنران این نشست بهروز افخمی، کارگردان سینمای ایران، بود که با عنوان «هرم را وارونه کن» برای حاضران سخنرانی کرد.
بهروز افخمی در ابتدای سخنرانی خود به تشریح وضعیت فعلی سینمای ایران پرداخت و گفت: وضعیت سینمای ایران از نظر تعداد تماشاگران وخیمتر از آمارهای رسمی است. آمار ۱۲ میلیونی در واقع حدود ۸ میلیون نفر است. این آمارها دروغ است. بهعنوان مثال آمار تماشاگران شهر موشها دو برابر آمار واقعی اعلام شده و این قضیه به درجات مختلف در مورد تمام فیلمها صادق است. سینمای ایران را همچون مریضی که دچار مرگ مغزی شده، به دستگاههای مختلفی وصل کردهاند که به محض جدا شدن از آن دستگاهها قلبش از کار خواهد ایستاد. یعنی آنرا بهطور مصنوعی زنده نگه داشتهاند و به نظر میرسد در وضعیت فعلی هیچ امید و راه نجاتی برای آن وجود ندارد.
وی ادامه داد: در حال حاضر روایت غیرخطی راه نجات فیلمنامهنویسی دانسته میشود، اما به نظر من این شیوه روایت در واقع راه فرار فیلمنامهنویس برای پنهان کردن این قضیه است که قصه تازهای در دست ندارد. عمر روایت غیرخطی کمابیش به آخر رسیده است و احتمالا در چند سال آینده فیلمنامهنویسان به چنین ترفندی پناه نمیبرند. آخرین فیلم پر فروش سینمای جهان که احتمالا ماندگار هم خواهد شد فیلم آواتار است، در حالیکه بازیگر مشهور نداشته و روایتش کاملا خطی است. روایتی پهلوانی و نظامی که احتمالا مورد پسند بخش زیادی از تماشاگران از جمله زنان نیست و احتمالا سازنده هم این قضیه را میداند. تایتانیک هم که فیلم بسیار پرفروشی بود روایتی کاملا خطی داشت، تماشاچی زن هم بسیار به آن علاقهمند بود و بارها آنرا دید. پس فیلمنامهنویس باید از توجیه شکستهایش دست بردارد و بپذیرد صنعت سینما صنعت دشواری است که در آن شکستهای فراوانی وجود دارد. زیرا سینما نیاز ذاتی انسان نیست و تماشاگر در آن دنبال دریافت چیزی است که در زندگی به آسانی نمیتواند دریافت کند.
کارگردان فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» در ادامه سخنرانیاش گفت: توصیه من به کسانی که در ابتدای راه هستند این است که بهعنوان فیلمنامهنویس به چارچوبهای واقعی سینما برگردید، نه آن چیزهایی که خیال میکنیم سینما است. این اصول ساده را نه تنها فیلمسازان جوان یاد نمیگیرند بلکه توسط فیلمسازان باتجربه تر هم نادیده گرفته میشوند. مردم برای چه سینما میروند؟ چه تعداد از فیلمهای ما برای پرده بزرگ ساخته شدهاند؟ آیا فیلمسازان ما آماده مواجهه با تماشاگری هستند که یکی دو ساعت در سالن تاریک سینما مینشیند و میخواهد به فیلمساز هجوم بیاورد؟ یا اینکه میخواهیم به او بگوییم اینها حرفها و منویات و نگاه فلسفی من به زندگی است و شما هم باید از آن لذت ببرید؟ میدانید تاریکی با تماشاگر چه میکند؟ تاریکی تماشاگر را در وضعیت عذابآوری قرار میدهد، مگر آنکه فیلمساز بداند چگونه از آن برای غرق کردن تماشاچی در فیلم استفاده کند. اینها قواعد ابتدایی سینماست که با دانستن آن، لازم نیست به روایت غیرخطی پناه ببریم.
وی اضافه کرد: اگر داستان خطی را خوب تعریف کنیم هنوز مشتری دارد. در حال حاضر داستانهای خطی تکراری شدهاند و راه فرار هم شده بُر زدن چند روایت با هم که مثلا در فیلم ۲۱ گرم شاهد آن بودهایم. این راهها بهسرعت کهنه میشود. اگر فیلمهای موفق امروز را ببینیم داستانهای واقعی دارند، مثل «شکارچی روباه» یا «تکتیرانداز آمریکایی» و دلیل موفقیت آنها هم این است که واقعیت از تخیل همه ما جلوتر است. اگر حوصله تحقیق درباره واقعیت را داشته باشیم همیشه داستانهایی وجود دارد که با روایت خطی و داستانگوییِ سرراست، تماشاگر را جذب کرده و دو ساعت پای فیلم نگه دارد.
این کارگردان سینمای ایران در ادامه به پیشنهادات خود برای خروج از این وضعیت پرداخت و گفت: چیزی که الان داریم و مرده، ضد سینماست و نه سینما. تاکنون ضدسینمایی داشتهایم که با یارانه دولت سر پا نگه داشته میشده و الان که دولت پول ندارد، فیلمها یکییکی از دور خارج میشوند و کل سینمای ایران ورشکست شده است. این قضیه در پنج سال اخیر خیلی وخیم شده است، اگرچه همان ۱۰ سال پیش هم میشد گفت سینمای ایران مرده است. پیشنهاد من این است برای باقیماندن در سینمای امروز جهان و خارج شدن سینمای ایران از وضعیت مرگ مغزی، فیلمسازان آینده باید چشماندازشان را تغییر دهند و به سینما فکر کنند نه ضدسینما. ضدسینما یعنی آن چیزی که یک فیلمساز تجربی میسازد و میگوید میخواهم راههای تازهای کشف کنم. تا وقتی که این راههای تازه درست تعریف نشده باشند و موفقیت و کارایی آنها در صنعت سینما اثبات نشده باشد، نمیتوان اسم سینما را روی آن گذاشت. تمام سهم سینمای اروپا در تجارت جهانی فیلم به ۵ درصد کل درآمد نمیرسد. از همینجا میتوان ماندگاری و تاثیرگذاری آن در افکار عمومی را سنجید. اما هنوز از نظر بسیاری از ما تمام سینما یعنی جشنواره کن و برلین.
کارگردان فیلم «عقرب» ادامه داد: پس هرمی که در ذهنمان است را وارونه کنیم. در قاعده هرمِ کنونی کسانی را قرار دادهایم که به ما القا کردهاند کمارزشترین تماشاچیان هستند. یعنی کودکان، نوجوانان، زنان خانهدار، کارگران، مردان کمسواد، کشاورزان و... در حالیکه اینها بیش از نیمی از ارتفاع هرم ما را شکل میدهند اما از نظر سینماگران ما ارزش زیادی ندارند چون نگاه ما همیشه به بالای هرم بوده است و کسانی را ارزش دادهایم که اهل تحصیلکرده و فرهنگ و هنر و.. هستند. آیا واقعا اینها بیشتر از بچهها ارزش دارند؟ آیا تماشاچی نخبه را در میان بچهها میجوییم یا در میان اساتید دانشگاه و کسانی که روشنفکر به حساب میآیند؟ وقتی میخواهید فیلمی بسازید که تماشاچی انبوه داشته باشد، قطعا بچهها را هم باید در نظر گرفت چون تحولات آینده در دست آنهاست. حتی اگر فیلم خیلی خوب و تاثیرگذاری ساخته باشید آیا واقعا میتواند روی یک مرد روشنفکر استاد دانشگاه یا یک زن نویسنده توانا تاثیر بگذارد و در ذهن او ماندگار شود؟ آیا ممکن است اینها چشماندازهایشان را تغییر دهند و آدم دیگری شوند؟ ولی بچهها تحتتاثیر فیلم و پارادایم آن تصمیم میگیرد تبدیل به قهرمان داستان شود و تواناییاش را هم دارد، چون هنوز شخصیتش شکل نگرفته است. تماشاچیان بالای ۲۵ سال تماشاچی واقعی نیستند و نمیتوانند یک فیلم را تبدیل به یک اثر ماندگار کنند.
افخمی در بخش پایانی سخنان خود گفت: آن نوک هرمی که به ما گفتهاند همهٔ سینماست، صاحبان قدرت، اسپانسرها، تهیهکنندگان، مدیران دولتی و دیگر فیلمسازان و روشنفکران هستند. اوج موفقیتمان را این میدانیم که فیلمسازان قدیمی ما را بپذیرند و به ما جایزه بدهند، اما این تصور کودکانهای است چون در این کار مثل تمام کارها حسادت سکه رایج است و از پی موفقیت شاهد چیزی جز حسادت و روگرداندن نباید بود. در نوک هرم فعلی خبری نیست، ولی کسی این را به شما نمیگوید. پیشنهاد من این است که هرم را وارونه کنید؛ هرم روی نوکش نمیماند و اگر کمی به آن فشار وارد کنیم به زیر خاک میرود. تا آنرا زیر خاک نکنید و نادیده نگیرید فیلسماز و فیلمنامهنویس نمیشوید. هرم را وارونه کنید تا مخاطبان واقعی جایگاه واقعیشان را پیدا کنند. متکی به حمایت کسانی شوید که اکنون دیده نمیشوند، یعنی بچهها و نوجوانان. آنها ۲۰ سال بعد به عرصه وارد میشوند و دنیا را تغییر میدهند، یعنی زمانی که شما پیر شدهاید و ممکن است فیلم نسازید یا حتی در دنیا نباشید. بهجای ساختار تشریفاتی قلابی کنونی، به توانایی خودتان اعتماد کنید. فیلمسازی امروز آسان شده است، اگر داستان خوب داشته باشید دوربینها ارزان شدهاند و خودتان میتوانید با بهترین کیفیت فیلم بسازید.
منبع: سینما پرس