شکی نیست که زندگی انسان، یک زندگی گروهی و اجتماعی است، خواه انگیزه آن فطرت آدمی باشد که ذاتا اجتماعگراست یا اینکه گستردگی دامنه نیازها و خواستههای اوست که هیچگاه به وسیله یک یا چند فرد برآورده نمیشود و ناچار است با تعاون، مشکلات خود را حل کند و خواستهها و نیازهای متنوع خود را برآورده سازد. بدیهی است اینگونه زندگی الزاماتی دارد که از همه مهمتر الزام به تبعیت از قوانین است تا زندگی او را از هرج و مرج و نابسامانیهای حاصل از برخوردهای نامتعادل با دیگران رهایی بخشد.
هنگامی که سخن از قانون به میان میآید فورا انسان متوجه مبانی و معیارهای قوانین میشود که بر چه اساسی شکل گیرد و از کدام ضمانت اجرایی برخوردار شود. اینجاست که پای اخلاق به میان کشیده میشود. مخصوصاً ادیان آسمانی و بهویژه اسلام اساس وضع قوانین خود را بر آن نهاده و آیه شریفه (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ) اشاره به آن دارد، چرا که حکمت اشاره به قوانین اسلامی داشته، اساس و پایه اخلاق را تشکیل میدهد و حدیث معروف پیامبر اکرم (ص) «إنّی بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق» گواه آن است. به همین دلیل هر قدر قوانین به مسائل اخلاقی نزدیکتر شود، عادلانهتر و مطلوبتر خواهد بود و هر قدر از آن فاصله بگیرد نامطلوبتر و احیانا ظالمانه خواهد شد.
جالب این است که در تعلیمات مذهبی، واجبات و مستحباتی داریم که قوانین الزامآور و غیرالزامآور اما مطلوب و محبوب را تشکیل میدهد و حل بسیاری از مشاکل اجتماعی در سایه آن صورت میگیرد. در حالی که در قوانین بشری چیزی به نام قانون غیرالزامآور غالبا وجود ندارد و به همین دلیل از حل بسیاری از مشکلات اجتماعی عاجز و ناتوانند.
این تنها اشارهای بود که لازم دانستم به محضر شما فضلا و دانشمندان حاضر در جلسه عرض کنم و مطمئن هستم بسط و گسترش آن میتواند افقهای خوبی را در برابر ما روشن سازد.
در پایان امیدوارم بتوانید در این جلسه بحثهای پرباری در رابط با اخلاق و قانون داشته باشید و خدمت شایانی مخصوصا به جامعه اسلامی کنید.»