صراط: «او در همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود میکرد. امام را پدر و مراد خود مینامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی میداشت، اما در عمل همهی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار میداد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل میکرد و او سپاه را مکرراً، از جمله در 14 اسفند در سخنرانی و غیره، به صراحت میکوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دوم مینامید و او بارها آن را رد میکرد. امام قبل از عاشورا به روزنامهها اعتراض کرد و بر آنان به خاطر پرداختن به مسائل تفرقهانگیز و تشنجآمیز نهیب زد و او در سخنرانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمیشود که روزنامهها محدود شوند. امام هیئت سهنفری را حاکم ساخت و او آن را بیاعتبار دانست. امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد، او آن را غیرقانونی اعلام کرد. امام در اسفند 59 روزنامهها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود، او در اولین شمارهی روزنامهاش در فروردین 1360 کارنامهی خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنجآمیز منتشر کرد.»
این سطور قسمتی از نطق تاریخی حضرت آیتالله خامنهای در 31 خرداد در مجلس شورای اسلامی و در جلسه بررسی کفایت سیاسی «ابوالحسن بنیصدر» است.
سرگذشت اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران یکی از مقاطع عبرتآموز تاریخ معاصر است و زندگی سیاسی بنی صدر از آن روزی که به عنوان معتمد مردم مسلمان ایران در چهرهای منافقانه در اوج قدرت قرار گرفت تا آنجایی که به عنوان چهرهای مطرود از کشور گریخت، میتواند درس های فراوانی دربر داشته باشد.
پس از آنکه امام خمینی(ره) ابوالحسن بنی صدر را در 20 اردیبهشت 1360 از فرماندهی کل قوا عزل کردند، مخالفان وی ضمن برگزاری تظاهراتی در 25 خرداد در پایتخت، خواهان عزل او از ریاست جمهوری شدند؛ اتفاقی که فردای آن روز با طرح دوفوریتی بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور کلید خورد.
بر این اساس طی چند روز، موضوع کفایت سیاسی رئیس جمهور و اداره کشور پس از عزل وی در مجلس مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت در ساعت 5 و 15 دقیقه بعد از ظهر 31 خرداد، 177 نماینده مجلس رای به عدم کفایت سیاسی بنی صدر دادند.
مهمترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی بنیصدر از سوی نمایندگان مجلس «موضعگیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضد انقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهیترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا» اعلام شد.
هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس را بر عهده داشت لحظاتی پس از رای گیری در جمع مخالفان بنی صدر که در برابر مجلس تجمع کرده بودند این خبر را اعلام کرد و گفت به زودی رهبر کبیر انقلاب درباره عزل بنی صدر تصمیم نهایی را خواهند گرفت.
وی در نامهای به رهبر کبیر انقلاب، مصوبه مجلس را به اطلاع ایشان رساند، امام(ره) نیز در پینوشت نامه مرقوم فرمودند: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.»
بدین ترتیب دوران ریاست جمهوری اولین رییس جمهوری اسلامی ایران به پایان آمد و شورای موقت ریاست جمهوری اسلامی ایران با حضور آیتالله موسوی اردبیلی، محمدعلی رجایی و آیتالله هاشمی رفسنجانی برای اداره امور اجرایی کشور تشکیل شد.
بنی صدر که نزدیک به 17 ماه بر کرسی ریاست جمهوری نشسته بود، پس از عزل، مدتی را در خفا زندگی کرد تا اینکه در هفتم شهریورماه همان سال به همراه مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین، با هواپیمای مخصوص شاه که سرهنگ بهزاد معزی، خلبانی آن را برعهده داشت، از ایران خارج شد و با عبور از کشورهای ترکیه، قبرس، یونان و شمال ایتالیا در یک فرودگاه نظامی واقع درحومه پاریس به زمین نشست.
احمد توکلی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی از سیاستمداران باسابقهای است که در کوران انقلاب و در دوران ریاست جمهوری بنیصدر یکی از مخالفان سرسخت وی به شمار میرفت و نخستین نمایندهای بود که در مجلس شورای اسلامی در مخالفت با اولین رئیس جمهور اسلامی ایران سخن گفت.
به مناسبت سالروز صدور حکم عزل بنیصدر توسط حضرت امام خمینی(ره)، در گفتگویی با وی به بررسی دلایل ظهور و سقوط بنیصدر پرداخته ایم:
توکلی علت اقبال عمومی مردم به بنیصدر را ناشی از «عوام فریبی» او میداند و در تفسیر این خصوصیت میگوید: «ایشان خودش را به عنوان مبارزی که در فرانسه در تبعید بود و در ایران فضای کار کردن نداشت جا زد، در آن کشور نیز در خدمت امام بود، ضمن اینکه شهرت در تخصص نجات وضعیت اقتصادی کشور داشت و پرداختن به مسائل اقتصادی هم در آن برهه بسیار جدی بود.»
سخنگوی دولت شهید رجایی یکی دیگر از مهمترین دلایل پیروزی بنیصدر را داشتن تیم قوی عنوان کرد و اظهار داشت: «او تیم داشت و با تیمش فعال شد. برخی اعضای این تیم مانند احمد سلامتیان(مسئول دفتر هماهنگی بنیصدر) و احمد غضنفرپور در مجلس حضور داشتند که عمدتا از خارج آمده بودند. این افراد مبارزانی تلقی میشدند که همراه امام(ره) در پاریس بودند و گویی مجبور شدند به خاطر انقلاب، رنج دوری از وطن را تحمل کنند».
توکلی در ادامه، شمایل یک مبارز دور از وطن داشتن، بسیار سخنور و حرّاف بودن را از ویژگیهای بنیصدر برمیشمرد و میگوید: «یکی دیگر از دلایل اقبال عمومی مردم به او مواضع ضد مارکسیستیاش بود که اتخاذ میکرد. در آن زمان نیروهای انقلاب و خط امام، مارکسیستها را خطر جدی میدیدند و بنی صدر روی موج تمایل ضد مارکسیستی نیروهای انقلاب و تودههای ملت سوار شد و به مجلس خبرگان راه یافت.»
نماینده بهشهر در دور اول مجلس شورای اسلامی در ادامه به بحث ورود بنیصدر به مجلس خبرگان پرداخت و گفت: «بنیصدر به عنوان متخصصی که اقتصاد میداند و علمش زیاد است وارد مجلس خبرگان شد و در خبرگان نیز مواضعی اتخاذ کرد که به چشم دینداران و انقلابیون آمد. ضمنا چون به قول شما قیافهاش شبیه حزباللهیها نبود و به عنوان مثال اطرافیانش خانمهایی بدون حجاب اسلامی بودند، تیپهای متجدد و روشن فکر نیز او را میپسندیدند».
توکلی در تشریح علل دیگر موفقیت بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری به کناره گیری رقیب و مخالف سرسخت بنیصدر اشاره کرد و توضیح داد: «نامزد اصلی نیروهای مذهبی در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری، جلالالدین فارسی بود که مسئله تابعیت و اصالت افغانستانی پدرش پیش آمد و با موضع مصلحتاندیشانه امام(ره) که میخواستند نخستین دوره ریاست جمهوری انقلاب اسلامی شبههناک نشود، از صحنه کنار رفت».
جلالالدین فارسی در حالی کناره گرفت که فقط 9 روز به انتخابات باقی مانده بود. متعاقب این امر و به دلیل حساسیت وضع، کادر مرکزی جمهوری اسلامی ایران در قم با علمای حوزه علمیه این شهر جلسه مشترکی تشکیل دادند اما به هر حال نتیجه قطعی آن مشخص نگردید. همچنین قرار بود این جلسه در حضور امام برگزار شود. به دنبال این وقایع، حسن آیت عضو شورای مرکزی حزب احتمال داد که به لحاظ پارهای ملاحظات انتخابات یک هفته به تعویق بیفتد اما چنین اتفاقی رخ نداد.
هاشمی رفسنجانی سرپرست وزارت کشور امکان تعویق انتخابات را منتفی اعلام کرد. در این زمان به رغم درخشش اعضای موسس حزب عملا صحنه انتخابات از کف حزب جمهوری اسلامی رفته بود. حزب جمهوری اسلامی به ناچار فقط به دادن اعلامیه اکتفا کرد. در این اعلامیه پس از برشماری علل انصراف فارسی آمده بود چون تا روز انتخابات رئیسجمهور فرصت کافی باقی نمانده برای حزب معرفی کاندیدای تازه میسر نیست و نظر اکثریت دفاتر حزب در شهرستانها نیز همین بوده است. ضمن توصیه به خواهران و برادران برای شرکت فعال در انتخابات تاکید مینماید که باتوجه به معیارهای اصلی مکتبی کسی را که شایستگی نسبی بیشتری دارد انتخاب کنند و در این تشخیص از آگاهیهای دقیق خود و صاحبنظران به خصوص جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و روحانیون بلاد میتوانند استفاده کنند. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و قالب روحانیون نسبت به حسن حبیبی نظر مساعد داشتند اما از پیش معلوم بود که وی در برابر بنیصدر شانسی نخواهد داشت و اساسا اعلامیه اخیر حزب دلالت بر شکست او در انتخابات میکرد.
(بنیصدر از ظهور تا سقوط؛ ص 146)
احمد توکلی در توصیف صحنه انتخابات در آن دوران میگوید: «صحنه انتخابات خالی ماند و رقابت بین مرحوم حبیبیِ باحیایِ متینِ کم تحرک و بنیصدرِ پرتحرکِ حرّاف آغاز شد.»
سخنگوی دولت شهید رجایی در توصیف شخصیت مرحوم حبیبی به نقل خاطرهای میپردازد: «مرحوم حبیبی به جامعه مدرسین رفته بود تا آنجا به این سوال پاسخ دهد که نظرش راجع به ولایت فقیه چیست یا سوالی به این مضمون. مرحوم حبیبی پاسخ داد: «من به کلیگویی افلاطونی اعتقاد ندارم و به صحنه نگاه میکنم و حرف میزنم». یعنی پاسخی نداد که آقایان جامعه مدرسین خوششان بیاید ولی اگر بر فرض از بنیصدر چنین سوالی شده بود میگفت: «مگر اداره کشور بدون ولایت فقیه امکان پذیر است؟» یعنی هم جواب داده هم نداده بود».
توکلی با نقل خاطرهای دیگر زوایای شخصیت عوام فریب بنیصدر را آشکار میکند: «بنیصدر خدمت امام(ره) رسیده بود و با تلویزیون نیز هماهنگ کرده بود تا به محض خروج از اتاق امام(ره) مصاحبهکننده تلویزیون نزدش برود، دوربین سراغ بنیصدر رفت و از او پرسید: نظرتان راجع به انتخابات چیست؟ او پاسخ داد: «از همین لحظه خودم را نامزد میکنم» یعنی میخواست اینطور به ذهن متبادر کند که من نزد امام رفتم و امام به من گفت که کاندیدا شوم».
رئیس پیشینِ مرکز پژوهشهای مجلس در پاسخ به این سوال که حمایت چهرههای مشهور روحانیت از بنیصدر، از جمله مرحوم خلخالی،آیات سیدکاظم مرعشی، زنجانی، اشراقی، دستغیب و... تا چه میزان در پیروزی او نقش داشت، تاکید کرد: «قطعا حمایت روحانیت از بنی صدر یکی از دلایل پیروزی او در انتخابات بود. آن زمان روحانیت، مرجع اصلی سیاسی مردم محسوب میشد و مواضع روحانیون در تصمیم گیری مردم موثر بود، مضاف بر اینکه در قضیه انتخاب بنیصدر، موضعگیری بینابین جامعه روحانیت مبارز هم بیتاثیر نبود».
در کتاب «رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران» در صفحه 267 علت تامه پیروزی بنیصدر چنین عنوان شده است: علت تامه پیروزی بنیصدر حمایت جامعه روحانیت مبارز تهران از وی بود. جامعه روحانیت مبارز تهران که از ابتدا به نامزدی آیتالله بهشتی میاندیشید با منتفی شدن نامزدی ایشان به دلیل مخالفت امام (ره) با رئیسجمهور شدن روحانیون، علیرغم مخالفت برخی از اعضای شورای مرکزی جامعه، از نامزدی بنیصدر حمایت کرد. جامعه روحانیت مبارز تهران با توجه به نقشی که در مبارزات علیه رژیم شاه ایفا کرده بود و پس از انقلاب نیز مورد توجه رهبری انقلاب قرار داشت، از جایگاهی بسیار مثبت نزد افکار عمومی برخوردار بود. همین امر موجب تبدیل تردیدهای احتمالی مردم به یقین درباره بنیصدر گردید و اکثریت مردم به وی رای دادند. مطالبی که جلالالدین فارسی، عضوی شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و رقیب بنیصدر در کتاب خاطرات خود درباره بنیصدر آورده است نیز تاحدودی علل موفقیت بنیصدر را نشان میدهد: «بنیصدر در سالهای پیش از پیروزی انقلاب برخلاف قطبزاده آلایش اخلاقی نداشت، اهل نماز و عبادت بود، از هرزهگی و حرکات سبک اجتناب میکرد. اعتماد به نفس داشت و مردمدار بود».
توکلی مهمترین عامل سقوط بنیصدر را خودپسندی و کبر بسیار او عنوان و تاکید کرد: بسیار ادعا داشت، در مجلس خبرگان میگفت اگر شما مجتهدید من اَجتَهدم! مثلا میخواست فعل تفضیل بسازد! میگفت: «کشورداری 63 علم میخواهد که تمامی 63 مورد آن نزد من هست».
وی در ادامه به بیان ماجرای انتخاب شهید رجایی به عنوان نخست وزیر پرداخت: «نخستوزیر شدن رجایی نیز یک داستانی دارد. یک جلسه پنهانی برگزار شد که مبتکرش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. الویری در آن زمان نماینده تهران بود، برخی نمایندگانی را که به سازمان مجاهدین سمپاتی داشتند در جلسه ای با عنوان «کمیته مجلس سازمان» جمع کرد. در آن کمیته دو نماینده یعنی آقایان الویری از تهران و فضلعلی از گرمسار عضو بودند بقیه افراد سمپات حزب بودند. برخی مانند مرحوم پرورش، آقایان رجبعلی طاهری، آقامحمدی (اگر اشتباه نکنم)، متکی، یارمحمد، اسدالله بیات، شهید شاهچراغی و بنده. این جلسه تلاش میکرد برای انتخاب نخستوزیر نقش بازی کند و این جلسه هم در خانه آقای یارمحمد تشکیل میشد. دو سه جلسه صحبت کردیم تا بالاخره به مرحوم رجایی رسیدیم. قرار شد که من با رجایی صحبت کنم. مرحوم رجایی آن زمان کفیل وزارت آموزش و پرورش و نماینده تهران بود. من به او گفتم آقای رجایی چطور است که تو نخستوزیر بشوی؟ گفت: نه. این حرف را نزن. آموزش و پرورش از همه چیز مهمتر است. من میخواهم از نمایندگی استعفا دهم و وزیر آموزش و پرورش شوم. گفتم: تو چقدر سادهای! برو نخستوزیر بشو و یک شخصی مانند خودت را به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب کن و وزیر 20 وزارتخانه دیگر را نیز با تفکرات خودت معرفی کن. گفت: باشد من حاضرم نخستوزیر شوم. رفتیم و در آن جلسه، نخستوزیری مرحوم رجایی را به تصویب رساندیم و قرار بر این شد که آقایان پرورش و رجبعلی طاهری در شورای مرکزی حزب( جمهوری اسلامی) این کاندیدا را جا بیندازند، آنها شورای مرکزی را قانع کردند و بنیصدر هم قبول کرد.
سخنگوی دولت شهید رجایی اتفاقات پس از انتخاب وی به عنوان نخست وزیر را چنین روایت میکند: «پس از پذیرفته شدن آقای رجایی، به عنوان نخست وزیر، دعوا بر سر تعیین وزرا آغاز شد. آقای رجایی قبل از این که نخست وزیر شود، در دفتر آموزش و پرورش، در پشت میدان بهارستان مستقر بود. ایشان برای تعیین دولت خود عدهای را به آن دفتر دعوت کرد. اسماعیل داوودی شمسی، بهزاد نبوی و من از جملهی آن افراد بودیم. بهزاد نبوی برای برنامهی تعیین دولت به آقای رجایی کمک میکرد. آن تیم بیشترشان برای وزارت کابینه ی رجایی معرفی شدند، مهندس موسوی برای وزارت خارجه؛ بهزاد نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی؛ مرحوم محسن نوربخش، وزیر اقتصاد و دارایی یا رییس بانک مرکزی و بنده برای وزارت کار که بنیصدر با تعدادی از وزرای پیشنهادی موافقت نکرد . قرار شد بین آقای رجایی و بنیصدر حکمیت شود. آیتالله انواری از جامعهی روحانیت مبارز، آیتالله یزدی از جامعهی مدرسین که آن ایام نائب رییس مجلس هم بود، در آن حکمیت بودند.انواری و یزدی از روحانیون متشخص بودند؛ بنیصدر هم، با اینکه با روحانیت خوب نبود؛ در ظاهر نشان میداد که حکمیت آنها را قبول دارد».
توکلی ادامه داد: «در روز موعود قرار شد که ما چهار نفر و این دو نفر و آقای رجایی، در مجموع هفت نفر، به دفتر بنی صدر برویم. بنیصدر در ساختمان سفیدی مستقر بود که قبل از انقلاب دفتر کار شاپور غلامرضا بود و بعدا دفتر آقای هاشمی رفسنجانی شد. بنیصدر در سرسرا روی کاناپه با شلوار کُردی نشسته بود. وقتی وارد شدیم حاضر نشد حتی به احترام آن دو روحانی که سابقه مبارزاتی داشتند از جایش بلند شود و تنها اندکی نیم خیز شد. هرکسی روی یک مبلی نشست و برای من جا نشد، من هم رفتم پیش بنیصدر و عمدا به حالت کاملا یله نشستم و معذرت خواستم که ببخشید کمرم درد میکند. این کار را کردم تا به تکبرش پاسخی داده باشم. آقای موسوی شروع کرد به سخن گفتن.سوابقش را گفت و درباره برنامه آیندهاش حرف زد. بنیصدر به او گفت: «شما فلان موقع، علیه من در سر مقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی مقالهای نوشتهای، آقای موسوی هم جواب داد ولی بنیصدر در هر بار حرف خودش را تکرار میکرد. آقای رجایی خسته شد و گفت: «این طوری نمیشود.» من هم بلند شدم و گفتم: «آقای بنیصدر، این راه حکمیت نیست، اگر دلیلی دارید مطرح کنید، نه این که مدام ادعایتان را تکرار کنید»، اما بحث همین طور دور میزد. آقای رجایی هم گفت: «اگر حکمیت این گونه باشد، من در آن شرکت نمیکنم». بلند شد برود که آقای انواری رجایی را نشاند و بحث ادامه پیدا کرد و درباره بهزاد نبوی و محسن نوربخش صحبت شد.
در ادامه این جلسه که موقع ناهار شده بود، درباره بنده بحث شد. من سوابق خود را در بهشهر و مجلس توضیح دادم. از مبحث قانونگذاری خیلی دفاع کردم و خواستم که موضع خودم را روشن کنم. قصه تصرف باغ کاووس را که طرفدار بنیصدر بود، شرح دادم و گفتم: «به استناد شعار قانونگرایی شما ... دوستان را قانع کردم که از آن باغ بیرون بیایند و قانون حاکم شود». بنیصدر با تعجب زیادی گفت: «خیلی جالب است». آقای انواری گفت: «مثل این که این فرد در خط شماست». بنیصدر گفت: «آره، خیلی عجیب است، من اصلا فکر نمیکردم ایشان این گونه باشد». بنیصدر سپس ادامه داد: «خوب تعریف کن ببینم چه خبر؟ من از بهشهر داستانهای زیادی شنیدهام».
آن موقع بهشهر خیلی معروف بود، زیرا اجرای دقیق حکم قصاص مثل، قطع دست دزد و جاری شدن حد زنا، بهشهر را معروف کرده بود؛ جای بسیار امنی شده بود، هم چنین با مواد مخدر و رباخواری و غارت جنگلها، مبارزه شده بود.
لحظاتی بعد بنیصدر گفت: «بحث بهشهر نیست. تو اولین کسی بود که در مجلس علیه من نطق کردی.» جواب دادم: «بله، شما که ایران نبودید، فرانسه بودید؛ ما انقلاب کردیم، زندان رفتیم تا حکومت عوض شود و شاه نداشته باشیم، رییس جمهوری داشته باشیم که اگر اشتباهی مرتکب شد، در انتقاد از وی آزاد باشیم و اگر صحیح کار کرد از او حمایت کنیم».
توکلی در ادامه روایت جلسه گفت:«هر چهار نفر حرفهایمان را زدیم. بنیصدر باید تصمیم میگرفت و به حکمین اعلام میکرد. رأی حکمین به وزیر شدن هر چهار نفر بود. بنیصدر گفت: من برای اعلام نظر احتیاج به تحقیق دارم. چند روز گذشت. روزی در هیأت رییسهی مجلس بودم و با آقای رجایی کار داشتم، به دفترش زنگ زدم، گفتند: پیش بنیصدر رفته است. خیلی عجله داشتم. به دفتر بنیصدر زنگ زدم و گفتم: «به رجایی بگویید بیاید پای تلفن، کار مهمی دارم». سپس با آقای رجایی صحبت کردم و ایشان در پایان مکالمه به من گفت: آقای بنیصدر با شما کار دارد. به دفتر آقای بنیصدر رفتم. مدتی گذشت تا این که افضلی، از اعضای هماهنگی دفتر بنی صدر، پیش من آمد و گفت: سه سؤال دارم. سؤال اول: آیا شما در بهشهر سه باب خانه دارید؟ گفتم: سؤال دو و سه چیست؟ گفت: ما از کارگرهای چیتسازی بهشهر تحقیق کردیم، بیشترشان با شما مخالفند. گفتم: «چگونه تحقیق کردید؟» گفت: «سر چهارراه امام سه نفر از کارگرها ایستاده بودند ما از آنها پرسیدیم». گفتم: «سؤال سوم؟» گفت: «نظرتان دربارهی حزب و آقای بهشتی چیست؟» او ادامه داد: «البته طبق نظرات اقتصادی بنیصدر مالکیت شخصی محترم است و حد و مرزی هم ندارد، ولی اگر اشکالی ندارد دربارهی سوال اول بحث کنیم، گفتم: «من یک باب خانه دارم. زمین آن را پدرم از ارثیهاش به من بخشیده است. 320 متر از یک باغ تفکیک شده است. البته قبلا یک زمین 140 متری دیگر را مادر خانمم از ارثیهاش به خانمم بخشیده بود که فروختم و با پول آن و قرضی که کرده بودم، وانتی خریدیم که قبل از انقلاب با آن کار میکردم. مدتی بعد آن وانت را فروختم و با پول آن این خانه را ساختم؛ ساختمان خانهام هم 102 متر است و سه اتاق دارد. جواب سؤال دوم: «این چه وضع تحقیق است؟» این نتیجهگیری قابل تعمیم به بقیهی کارگرها نیست. کارخانه چیتسازی بهشهر 1500 نفر کارگر دارد. البته بعضیها که از من ناراضیاند، شاید مربوط به این ماجرا باشد که بعد از انقلاب کارخانه به دلیل بروز مشکلات تعطیل شد و کارگرها اعتصاب کردند. ما رفتیم سخنرانی کردیم و آنها را راضی کردیم که دوباره سر کارشان برگردند. البته عدهای تودهای فعال بودند که آنها بازداشت، بازجویی و محاکمه شدند؛ معلوم است که همه خوششان نمیآید. شما به طرز بد و غیر عقلانی پرسیدهاید. آن بیچاره سکوت کرد. من ادامه دادم و گفتم: اما جواب سؤال آخر که سوال اصلی شماست، من از حزب خیلی خوشم میآید ولی عضو آن نیستم. آقای بهشتی را هم قبل از انقلاب نمیشناختم و الان که شناختمش فهمیدم که واقعا مرد آزاده و عالمی است. الان هم حزبی برخورد نمیکند، ولی بیشتر مواضع آنها به نفع انقلاب و مردم است.»
شروع به تعریف از بهشتی کردم. افضلی رنگ به رنگ میشد و فقط مینوشت و بعد هم خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتن او آقای الویری از من پرسید که چه شد؟ من هم به او توضیح دادم و او گفت پس دیگر تمام است تو وزیر نخواهی شد من هم گفتم به درک!
توکلی ادامه داد: «بنی صدر اینقدر متکبر بود که نمیتوانست تحمل کند کسی از رقیبش تعریف کند. از لحاظ مبانی ادعایی او، من میتوانستم وزیر خوبی برایش باشم اما تکبر بنیصدر اجازه نمیداد.»
از احمد توکلی در خصوص شائبه خائن بودن یا نبودن بنیصدر پرسیدیم و اینکه برخی اعتقاد دارند بنیصدر قصد خیانت نداشت و اشتباه کرد، وی پاسخ داد: باید ابتدا مفهوم «خیانت» را تعریف کنید. این ادعای درستی نیست که کسی بگوید او قصد خدمت داشت ولی اشتباه میکرد. بنیصدر قدرتطلبی داشت و شاهد آن هم کارهایی بود که میکرد. دروغ میگفت و مبانیاش با مبانی انقلاب یکی نبود. یک مرتبه این اواخر وقتی به امام عرض شده بود که بنیصدر میگوید ما 12 امام بیشتر نداریم و امام خمینی که نفر سیزدهم نیست، امام خندیده بود و گفته بود او همان 12 نفر را هم قبول ندارد.
وی معتقد است: امام به خاطر مصالح کشور، خیلی از بنیصدر دفاع میکرد، به این تعبیر که دستش را عسل کرد و در دهان بنیصدر گذاشت اما او دست امام را گاز گرفت.
یک روز آقای خامنهای، هاشمی، یزدی، رجایی، پرورش بنده و مرحوم محمد منتظری خدمت امام رفتیم. آقا یک غزل حافظ خواند که یکی از بیتهایش این بود «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی میکشم از برای تو» و به امام گلایه و شکایت کرد و بعد شروع کرد گفت که بنیصدر اینطور میکند و آنطور میکند و مثال زد و گفت فلان کس در ارتش (که بعدها شهید شد) هر چند آدم خوب و مسلمانی است اما خیال نکنید که با تقواست و بنیصدر به اصلاح عوامانه آن را غر میزند و از او عضوگیری میکند وقتی که آقا گفت که این شخص تقوا ندارد امام خندید و گفت همه ما همینطور هستیم.
بعد نوبت آقای هاشمی شد و بعد آقای یزدی که آقای یزدی جزو کمیته 3 نفره حل اختلاف هم بود آقای رجایی چون طرف دعوا بود هیچی نگفت و سکوت کرد. آقای پرورش که او هم جزو کمیته 3 نفره بود از خلافکاریها و نااهلیها و رندیهای بنیصدر گفت.
بعد نوبت به من رسید به امام گفتم بنیصدر نوار پر میکند، نامه سرگشاده علیه مجلس مینویسد و در میتینگهایش مثل میدان آزادی علیه مجلس حرف میزند اما نوبت به ما که میرسد شما میفرمایید هیچی نگویید.
امام گفت: شماها هم میگویید!
ما تعجب کردیم و گفتیم ما که خفه شدیم از بس هیچ چیز نگفتیم.
امام فرمود آن نامهای که آشیخ محمد (منتظری) نوشته است خوب بود؟
روز قبل محمد منتظری یک نامه محرمانهای نوشته بود (از این نامههای محرمانه که منتشر هم میکرد) و در آن یک کیسه حسابی از بالا تا پایین بنیصدر را کشیده بود. برای ما تعجبآور بود که امام آن نامه را خوانده بود و در جریان آن قرار داشت و آن را هم به حساب همه ما گذاشت.
به این جا که رسید، محمد منتظری خندید و گفت حالا 100 تا او گفته یکی هم ما گفتیم. بعد امام شروع به نصحیت کرد و گفت که جنگ است، بچسبید به جنگ، از این حرفها کوتاه بیایید نباید اختلافی شکل بگیرد. ما هم دست از پا درازتر از این جلسه بیرون آمدیم.
یکبار دیگر 40 نفر از جوانان در مجلس خواستیم خدمت امام برسیم و قرار بود 3 نفر از ما راجع به 3 موضوع صحبت کنیم. یکی شهید استکی بود که قرار بود راجع به جنگ صحبت کند و نفر دوم را یادم نیست و نفر سوم هم من بودم که قرار بود راجع بنیصدر حرف بزنم. اما از قبل وقت نگرفته بودیم آقای رسولی را در جماران دیدیم و گفتیم که میخواهیم خدمت امام برسیم، چرا اجازه نمیدهید ایشان گفتند چون وقت نگرفتید. راست هم میگفتند. من کمی تند شدم و گفتم نگرفته باشیم ما 40 نفر از نمایندههای مجلس هستیم که میخواهیم خدمت امام برسیم. چرا شما اجازه نمیدهید؟ به هر حال ایشان رفت و اجازه گرفت و ما وارد شدیم. آن دو نفر صحبت کردند وقتی نوبت من شد، تا اسم بنیصدر را آوردم امام خندهای کرد و فرمود درست میشود و نگذاشت من حرف بزنم و باز هم بحث جنگ را مطرح و نصیحت کرد.
مدتی بعد، یک روز قرار بود آقای هاشمی خدمت امام برسد من و آقای یارمحمد را با خود برد و من بعدا فهمیدم که از زیرکی آقای هاشمی بود که میخواست این حرفها را من زده باشم.
خدمت امام نشستیم و بحث بنیصدر مطرح شد و امام همه حرفها را شنید. ما دیگر در این موضوع بدون رودربایستی با امام صحبت میکردیم من گفتم روش ما در برابر بنیصدر مثل روش شماست در برابر مجاهدین خلق که شما خط میدادید و ما کلیات را برای مردم میگفتیم و روشنشان میکردیم تا زمینه فراهم شود تا بتوان به صراحت درباره اینها با مردم حرف زد.
امام مجددا بحث جنگ را مطرح کرد و گفتند که جنگ مهم است، رأفت برادرانه داشته باشید و ید واحده باشید اما کلیات را باید گفت. یعنی این جواز را از امام گرفتیم.
گفتم میتوانیم از ایشان اسم ببریم امام فرمود «عمده آن است که شلوغ نشود». این عین جمله امام است. با این حرف ما رفتیم و شروع کردیم.
توکلی معتقد است که بنیصدر اشتباهات سلسلهوار و خطی نداشت بلکه اشتباهاتش نقطه نقطه بود.
او گفت: وقتی کسی قدرتطلب باشد، مدام اشتباه میکند او با مردم و انقلاب صاف و صادق نبود، از دوش امام بالا رفت اما لگد زد و این امانت را حفظ نکرد و از این منظر من میگویم که او خائن بود اما اینکه بگوییم از خارج به او خط میدادند و او مزدوری میکرد من این را قبول ندارم.
این سطور قسمتی از نطق تاریخی حضرت آیتالله خامنهای در 31 خرداد در مجلس شورای اسلامی و در جلسه بررسی کفایت سیاسی «ابوالحسن بنیصدر» است.
سرگذشت اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران یکی از مقاطع عبرتآموز تاریخ معاصر است و زندگی سیاسی بنی صدر از آن روزی که به عنوان معتمد مردم مسلمان ایران در چهرهای منافقانه در اوج قدرت قرار گرفت تا آنجایی که به عنوان چهرهای مطرود از کشور گریخت، میتواند درس های فراوانی دربر داشته باشد.
پس از آنکه امام خمینی(ره) ابوالحسن بنی صدر را در 20 اردیبهشت 1360 از فرماندهی کل قوا عزل کردند، مخالفان وی ضمن برگزاری تظاهراتی در 25 خرداد در پایتخت، خواهان عزل او از ریاست جمهوری شدند؛ اتفاقی که فردای آن روز با طرح دوفوریتی بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور کلید خورد.
بر این اساس طی چند روز، موضوع کفایت سیاسی رئیس جمهور و اداره کشور پس از عزل وی در مجلس مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت در ساعت 5 و 15 دقیقه بعد از ظهر 31 خرداد، 177 نماینده مجلس رای به عدم کفایت سیاسی بنی صدر دادند.
مهمترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی بنیصدر از سوی نمایندگان مجلس «موضعگیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضد انقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهیترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا» اعلام شد.
هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس را بر عهده داشت لحظاتی پس از رای گیری در جمع مخالفان بنی صدر که در برابر مجلس تجمع کرده بودند این خبر را اعلام کرد و گفت به زودی رهبر کبیر انقلاب درباره عزل بنی صدر تصمیم نهایی را خواهند گرفت.
وی در نامهای به رهبر کبیر انقلاب، مصوبه مجلس را به اطلاع ایشان رساند، امام(ره) نیز در پینوشت نامه مرقوم فرمودند: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.»
بدین ترتیب دوران ریاست جمهوری اولین رییس جمهوری اسلامی ایران به پایان آمد و شورای موقت ریاست جمهوری اسلامی ایران با حضور آیتالله موسوی اردبیلی، محمدعلی رجایی و آیتالله هاشمی رفسنجانی برای اداره امور اجرایی کشور تشکیل شد.
بنی صدر که نزدیک به 17 ماه بر کرسی ریاست جمهوری نشسته بود، پس از عزل، مدتی را در خفا زندگی کرد تا اینکه در هفتم شهریورماه همان سال به همراه مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین، با هواپیمای مخصوص شاه که سرهنگ بهزاد معزی، خلبانی آن را برعهده داشت، از ایران خارج شد و با عبور از کشورهای ترکیه، قبرس، یونان و شمال ایتالیا در یک فرودگاه نظامی واقع درحومه پاریس به زمین نشست.
احمد توکلی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی از سیاستمداران باسابقهای است که در کوران انقلاب و در دوران ریاست جمهوری بنیصدر یکی از مخالفان سرسخت وی به شمار میرفت و نخستین نمایندهای بود که در مجلس شورای اسلامی در مخالفت با اولین رئیس جمهور اسلامی ایران سخن گفت.
به مناسبت سالروز صدور حکم عزل بنیصدر توسط حضرت امام خمینی(ره)، در گفتگویی با وی به بررسی دلایل ظهور و سقوط بنیصدر پرداخته ایم:
توکلی علت اقبال عمومی مردم به بنیصدر را ناشی از «عوام فریبی» او میداند و در تفسیر این خصوصیت میگوید: «ایشان خودش را به عنوان مبارزی که در فرانسه در تبعید بود و در ایران فضای کار کردن نداشت جا زد، در آن کشور نیز در خدمت امام بود، ضمن اینکه شهرت در تخصص نجات وضعیت اقتصادی کشور داشت و پرداختن به مسائل اقتصادی هم در آن برهه بسیار جدی بود.»
سخنگوی دولت شهید رجایی یکی دیگر از مهمترین دلایل پیروزی بنیصدر را داشتن تیم قوی عنوان کرد و اظهار داشت: «او تیم داشت و با تیمش فعال شد. برخی اعضای این تیم مانند احمد سلامتیان(مسئول دفتر هماهنگی بنیصدر) و احمد غضنفرپور در مجلس حضور داشتند که عمدتا از خارج آمده بودند. این افراد مبارزانی تلقی میشدند که همراه امام(ره) در پاریس بودند و گویی مجبور شدند به خاطر انقلاب، رنج دوری از وطن را تحمل کنند».
توکلی در ادامه، شمایل یک مبارز دور از وطن داشتن، بسیار سخنور و حرّاف بودن را از ویژگیهای بنیصدر برمیشمرد و میگوید: «یکی دیگر از دلایل اقبال عمومی مردم به او مواضع ضد مارکسیستیاش بود که اتخاذ میکرد. در آن زمان نیروهای انقلاب و خط امام، مارکسیستها را خطر جدی میدیدند و بنی صدر روی موج تمایل ضد مارکسیستی نیروهای انقلاب و تودههای ملت سوار شد و به مجلس خبرگان راه یافت.»
نماینده بهشهر در دور اول مجلس شورای اسلامی در ادامه به بحث ورود بنیصدر به مجلس خبرگان پرداخت و گفت: «بنیصدر به عنوان متخصصی که اقتصاد میداند و علمش زیاد است وارد مجلس خبرگان شد و در خبرگان نیز مواضعی اتخاذ کرد که به چشم دینداران و انقلابیون آمد. ضمنا چون به قول شما قیافهاش شبیه حزباللهیها نبود و به عنوان مثال اطرافیانش خانمهایی بدون حجاب اسلامی بودند، تیپهای متجدد و روشن فکر نیز او را میپسندیدند».
توکلی در تشریح علل دیگر موفقیت بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری به کناره گیری رقیب و مخالف سرسخت بنیصدر اشاره کرد و توضیح داد: «نامزد اصلی نیروهای مذهبی در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری، جلالالدین فارسی بود که مسئله تابعیت و اصالت افغانستانی پدرش پیش آمد و با موضع مصلحتاندیشانه امام(ره) که میخواستند نخستین دوره ریاست جمهوری انقلاب اسلامی شبههناک نشود، از صحنه کنار رفت».
جلالالدین فارسی در حالی کناره گرفت که فقط 9 روز به انتخابات باقی مانده بود. متعاقب این امر و به دلیل حساسیت وضع، کادر مرکزی جمهوری اسلامی ایران در قم با علمای حوزه علمیه این شهر جلسه مشترکی تشکیل دادند اما به هر حال نتیجه قطعی آن مشخص نگردید. همچنین قرار بود این جلسه در حضور امام برگزار شود. به دنبال این وقایع، حسن آیت عضو شورای مرکزی حزب احتمال داد که به لحاظ پارهای ملاحظات انتخابات یک هفته به تعویق بیفتد اما چنین اتفاقی رخ نداد.
هاشمی رفسنجانی سرپرست وزارت کشور امکان تعویق انتخابات را منتفی اعلام کرد. در این زمان به رغم درخشش اعضای موسس حزب عملا صحنه انتخابات از کف حزب جمهوری اسلامی رفته بود. حزب جمهوری اسلامی به ناچار فقط به دادن اعلامیه اکتفا کرد. در این اعلامیه پس از برشماری علل انصراف فارسی آمده بود چون تا روز انتخابات رئیسجمهور فرصت کافی باقی نمانده برای حزب معرفی کاندیدای تازه میسر نیست و نظر اکثریت دفاتر حزب در شهرستانها نیز همین بوده است. ضمن توصیه به خواهران و برادران برای شرکت فعال در انتخابات تاکید مینماید که باتوجه به معیارهای اصلی مکتبی کسی را که شایستگی نسبی بیشتری دارد انتخاب کنند و در این تشخیص از آگاهیهای دقیق خود و صاحبنظران به خصوص جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و روحانیون بلاد میتوانند استفاده کنند. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و قالب روحانیون نسبت به حسن حبیبی نظر مساعد داشتند اما از پیش معلوم بود که وی در برابر بنیصدر شانسی نخواهد داشت و اساسا اعلامیه اخیر حزب دلالت بر شکست او در انتخابات میکرد.
(بنیصدر از ظهور تا سقوط؛ ص 146)
احمد توکلی در توصیف صحنه انتخابات در آن دوران میگوید: «صحنه انتخابات خالی ماند و رقابت بین مرحوم حبیبیِ باحیایِ متینِ کم تحرک و بنیصدرِ پرتحرکِ حرّاف آغاز شد.»
سخنگوی دولت شهید رجایی در توصیف شخصیت مرحوم حبیبی به نقل خاطرهای میپردازد: «مرحوم حبیبی به جامعه مدرسین رفته بود تا آنجا به این سوال پاسخ دهد که نظرش راجع به ولایت فقیه چیست یا سوالی به این مضمون. مرحوم حبیبی پاسخ داد: «من به کلیگویی افلاطونی اعتقاد ندارم و به صحنه نگاه میکنم و حرف میزنم». یعنی پاسخی نداد که آقایان جامعه مدرسین خوششان بیاید ولی اگر بر فرض از بنیصدر چنین سوالی شده بود میگفت: «مگر اداره کشور بدون ولایت فقیه امکان پذیر است؟» یعنی هم جواب داده هم نداده بود».
توکلی با نقل خاطرهای دیگر زوایای شخصیت عوام فریب بنیصدر را آشکار میکند: «بنیصدر خدمت امام(ره) رسیده بود و با تلویزیون نیز هماهنگ کرده بود تا به محض خروج از اتاق امام(ره) مصاحبهکننده تلویزیون نزدش برود، دوربین سراغ بنیصدر رفت و از او پرسید: نظرتان راجع به انتخابات چیست؟ او پاسخ داد: «از همین لحظه خودم را نامزد میکنم» یعنی میخواست اینطور به ذهن متبادر کند که من نزد امام رفتم و امام به من گفت که کاندیدا شوم».
رئیس پیشینِ مرکز پژوهشهای مجلس در پاسخ به این سوال که حمایت چهرههای مشهور روحانیت از بنیصدر، از جمله مرحوم خلخالی،آیات سیدکاظم مرعشی، زنجانی، اشراقی، دستغیب و... تا چه میزان در پیروزی او نقش داشت، تاکید کرد: «قطعا حمایت روحانیت از بنی صدر یکی از دلایل پیروزی او در انتخابات بود. آن زمان روحانیت، مرجع اصلی سیاسی مردم محسوب میشد و مواضع روحانیون در تصمیم گیری مردم موثر بود، مضاف بر اینکه در قضیه انتخاب بنیصدر، موضعگیری بینابین جامعه روحانیت مبارز هم بیتاثیر نبود».
در کتاب «رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران» در صفحه 267 علت تامه پیروزی بنیصدر چنین عنوان شده است: علت تامه پیروزی بنیصدر حمایت جامعه روحانیت مبارز تهران از وی بود. جامعه روحانیت مبارز تهران که از ابتدا به نامزدی آیتالله بهشتی میاندیشید با منتفی شدن نامزدی ایشان به دلیل مخالفت امام (ره) با رئیسجمهور شدن روحانیون، علیرغم مخالفت برخی از اعضای شورای مرکزی جامعه، از نامزدی بنیصدر حمایت کرد. جامعه روحانیت مبارز تهران با توجه به نقشی که در مبارزات علیه رژیم شاه ایفا کرده بود و پس از انقلاب نیز مورد توجه رهبری انقلاب قرار داشت، از جایگاهی بسیار مثبت نزد افکار عمومی برخوردار بود. همین امر موجب تبدیل تردیدهای احتمالی مردم به یقین درباره بنیصدر گردید و اکثریت مردم به وی رای دادند. مطالبی که جلالالدین فارسی، عضوی شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و رقیب بنیصدر در کتاب خاطرات خود درباره بنیصدر آورده است نیز تاحدودی علل موفقیت بنیصدر را نشان میدهد: «بنیصدر در سالهای پیش از پیروزی انقلاب برخلاف قطبزاده آلایش اخلاقی نداشت، اهل نماز و عبادت بود، از هرزهگی و حرکات سبک اجتناب میکرد. اعتماد به نفس داشت و مردمدار بود».
توکلی مهمترین عامل سقوط بنیصدر را خودپسندی و کبر بسیار او عنوان و تاکید کرد: بسیار ادعا داشت، در مجلس خبرگان میگفت اگر شما مجتهدید من اَجتَهدم! مثلا میخواست فعل تفضیل بسازد! میگفت: «کشورداری 63 علم میخواهد که تمامی 63 مورد آن نزد من هست».
وی در ادامه به بیان ماجرای انتخاب شهید رجایی به عنوان نخست وزیر پرداخت: «نخستوزیر شدن رجایی نیز یک داستانی دارد. یک جلسه پنهانی برگزار شد که مبتکرش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. الویری در آن زمان نماینده تهران بود، برخی نمایندگانی را که به سازمان مجاهدین سمپاتی داشتند در جلسه ای با عنوان «کمیته مجلس سازمان» جمع کرد. در آن کمیته دو نماینده یعنی آقایان الویری از تهران و فضلعلی از گرمسار عضو بودند بقیه افراد سمپات حزب بودند. برخی مانند مرحوم پرورش، آقایان رجبعلی طاهری، آقامحمدی (اگر اشتباه نکنم)، متکی، یارمحمد، اسدالله بیات، شهید شاهچراغی و بنده. این جلسه تلاش میکرد برای انتخاب نخستوزیر نقش بازی کند و این جلسه هم در خانه آقای یارمحمد تشکیل میشد. دو سه جلسه صحبت کردیم تا بالاخره به مرحوم رجایی رسیدیم. قرار شد که من با رجایی صحبت کنم. مرحوم رجایی آن زمان کفیل وزارت آموزش و پرورش و نماینده تهران بود. من به او گفتم آقای رجایی چطور است که تو نخستوزیر بشوی؟ گفت: نه. این حرف را نزن. آموزش و پرورش از همه چیز مهمتر است. من میخواهم از نمایندگی استعفا دهم و وزیر آموزش و پرورش شوم. گفتم: تو چقدر سادهای! برو نخستوزیر بشو و یک شخصی مانند خودت را به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب کن و وزیر 20 وزارتخانه دیگر را نیز با تفکرات خودت معرفی کن. گفت: باشد من حاضرم نخستوزیر شوم. رفتیم و در آن جلسه، نخستوزیری مرحوم رجایی را به تصویب رساندیم و قرار بر این شد که آقایان پرورش و رجبعلی طاهری در شورای مرکزی حزب( جمهوری اسلامی) این کاندیدا را جا بیندازند، آنها شورای مرکزی را قانع کردند و بنیصدر هم قبول کرد.
سخنگوی دولت شهید رجایی اتفاقات پس از انتخاب وی به عنوان نخست وزیر را چنین روایت میکند: «پس از پذیرفته شدن آقای رجایی، به عنوان نخست وزیر، دعوا بر سر تعیین وزرا آغاز شد. آقای رجایی قبل از این که نخست وزیر شود، در دفتر آموزش و پرورش، در پشت میدان بهارستان مستقر بود. ایشان برای تعیین دولت خود عدهای را به آن دفتر دعوت کرد. اسماعیل داوودی شمسی، بهزاد نبوی و من از جملهی آن افراد بودیم. بهزاد نبوی برای برنامهی تعیین دولت به آقای رجایی کمک میکرد. آن تیم بیشترشان برای وزارت کابینه ی رجایی معرفی شدند، مهندس موسوی برای وزارت خارجه؛ بهزاد نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی؛ مرحوم محسن نوربخش، وزیر اقتصاد و دارایی یا رییس بانک مرکزی و بنده برای وزارت کار که بنیصدر با تعدادی از وزرای پیشنهادی موافقت نکرد . قرار شد بین آقای رجایی و بنیصدر حکمیت شود. آیتالله انواری از جامعهی روحانیت مبارز، آیتالله یزدی از جامعهی مدرسین که آن ایام نائب رییس مجلس هم بود، در آن حکمیت بودند.انواری و یزدی از روحانیون متشخص بودند؛ بنیصدر هم، با اینکه با روحانیت خوب نبود؛ در ظاهر نشان میداد که حکمیت آنها را قبول دارد».
توکلی ادامه داد: «در روز موعود قرار شد که ما چهار نفر و این دو نفر و آقای رجایی، در مجموع هفت نفر، به دفتر بنی صدر برویم. بنیصدر در ساختمان سفیدی مستقر بود که قبل از انقلاب دفتر کار شاپور غلامرضا بود و بعدا دفتر آقای هاشمی رفسنجانی شد. بنیصدر در سرسرا روی کاناپه با شلوار کُردی نشسته بود. وقتی وارد شدیم حاضر نشد حتی به احترام آن دو روحانی که سابقه مبارزاتی داشتند از جایش بلند شود و تنها اندکی نیم خیز شد. هرکسی روی یک مبلی نشست و برای من جا نشد، من هم رفتم پیش بنیصدر و عمدا به حالت کاملا یله نشستم و معذرت خواستم که ببخشید کمرم درد میکند. این کار را کردم تا به تکبرش پاسخی داده باشم. آقای موسوی شروع کرد به سخن گفتن.سوابقش را گفت و درباره برنامه آیندهاش حرف زد. بنیصدر به او گفت: «شما فلان موقع، علیه من در سر مقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی مقالهای نوشتهای، آقای موسوی هم جواب داد ولی بنیصدر در هر بار حرف خودش را تکرار میکرد. آقای رجایی خسته شد و گفت: «این طوری نمیشود.» من هم بلند شدم و گفتم: «آقای بنیصدر، این راه حکمیت نیست، اگر دلیلی دارید مطرح کنید، نه این که مدام ادعایتان را تکرار کنید»، اما بحث همین طور دور میزد. آقای رجایی هم گفت: «اگر حکمیت این گونه باشد، من در آن شرکت نمیکنم». بلند شد برود که آقای انواری رجایی را نشاند و بحث ادامه پیدا کرد و درباره بهزاد نبوی و محسن نوربخش صحبت شد.
در ادامه این جلسه که موقع ناهار شده بود، درباره بنده بحث شد. من سوابق خود را در بهشهر و مجلس توضیح دادم. از مبحث قانونگذاری خیلی دفاع کردم و خواستم که موضع خودم را روشن کنم. قصه تصرف باغ کاووس را که طرفدار بنیصدر بود، شرح دادم و گفتم: «به استناد شعار قانونگرایی شما ... دوستان را قانع کردم که از آن باغ بیرون بیایند و قانون حاکم شود». بنیصدر با تعجب زیادی گفت: «خیلی جالب است». آقای انواری گفت: «مثل این که این فرد در خط شماست». بنیصدر گفت: «آره، خیلی عجیب است، من اصلا فکر نمیکردم ایشان این گونه باشد». بنیصدر سپس ادامه داد: «خوب تعریف کن ببینم چه خبر؟ من از بهشهر داستانهای زیادی شنیدهام».
آن موقع بهشهر خیلی معروف بود، زیرا اجرای دقیق حکم قصاص مثل، قطع دست دزد و جاری شدن حد زنا، بهشهر را معروف کرده بود؛ جای بسیار امنی شده بود، هم چنین با مواد مخدر و رباخواری و غارت جنگلها، مبارزه شده بود.
لحظاتی بعد بنیصدر گفت: «بحث بهشهر نیست. تو اولین کسی بود که در مجلس علیه من نطق کردی.» جواب دادم: «بله، شما که ایران نبودید، فرانسه بودید؛ ما انقلاب کردیم، زندان رفتیم تا حکومت عوض شود و شاه نداشته باشیم، رییس جمهوری داشته باشیم که اگر اشتباهی مرتکب شد، در انتقاد از وی آزاد باشیم و اگر صحیح کار کرد از او حمایت کنیم».
توکلی در ادامه روایت جلسه گفت:«هر چهار نفر حرفهایمان را زدیم. بنیصدر باید تصمیم میگرفت و به حکمین اعلام میکرد. رأی حکمین به وزیر شدن هر چهار نفر بود. بنیصدر گفت: من برای اعلام نظر احتیاج به تحقیق دارم. چند روز گذشت. روزی در هیأت رییسهی مجلس بودم و با آقای رجایی کار داشتم، به دفترش زنگ زدم، گفتند: پیش بنیصدر رفته است. خیلی عجله داشتم. به دفتر بنیصدر زنگ زدم و گفتم: «به رجایی بگویید بیاید پای تلفن، کار مهمی دارم». سپس با آقای رجایی صحبت کردم و ایشان در پایان مکالمه به من گفت: آقای بنیصدر با شما کار دارد. به دفتر آقای بنیصدر رفتم. مدتی گذشت تا این که افضلی، از اعضای هماهنگی دفتر بنی صدر، پیش من آمد و گفت: سه سؤال دارم. سؤال اول: آیا شما در بهشهر سه باب خانه دارید؟ گفتم: سؤال دو و سه چیست؟ گفت: ما از کارگرهای چیتسازی بهشهر تحقیق کردیم، بیشترشان با شما مخالفند. گفتم: «چگونه تحقیق کردید؟» گفت: «سر چهارراه امام سه نفر از کارگرها ایستاده بودند ما از آنها پرسیدیم». گفتم: «سؤال سوم؟» گفت: «نظرتان دربارهی حزب و آقای بهشتی چیست؟» او ادامه داد: «البته طبق نظرات اقتصادی بنیصدر مالکیت شخصی محترم است و حد و مرزی هم ندارد، ولی اگر اشکالی ندارد دربارهی سوال اول بحث کنیم، گفتم: «من یک باب خانه دارم. زمین آن را پدرم از ارثیهاش به من بخشیده است. 320 متر از یک باغ تفکیک شده است. البته قبلا یک زمین 140 متری دیگر را مادر خانمم از ارثیهاش به خانمم بخشیده بود که فروختم و با پول آن و قرضی که کرده بودم، وانتی خریدیم که قبل از انقلاب با آن کار میکردم. مدتی بعد آن وانت را فروختم و با پول آن این خانه را ساختم؛ ساختمان خانهام هم 102 متر است و سه اتاق دارد. جواب سؤال دوم: «این چه وضع تحقیق است؟» این نتیجهگیری قابل تعمیم به بقیهی کارگرها نیست. کارخانه چیتسازی بهشهر 1500 نفر کارگر دارد. البته بعضیها که از من ناراضیاند، شاید مربوط به این ماجرا باشد که بعد از انقلاب کارخانه به دلیل بروز مشکلات تعطیل شد و کارگرها اعتصاب کردند. ما رفتیم سخنرانی کردیم و آنها را راضی کردیم که دوباره سر کارشان برگردند. البته عدهای تودهای فعال بودند که آنها بازداشت، بازجویی و محاکمه شدند؛ معلوم است که همه خوششان نمیآید. شما به طرز بد و غیر عقلانی پرسیدهاید. آن بیچاره سکوت کرد. من ادامه دادم و گفتم: اما جواب سؤال آخر که سوال اصلی شماست، من از حزب خیلی خوشم میآید ولی عضو آن نیستم. آقای بهشتی را هم قبل از انقلاب نمیشناختم و الان که شناختمش فهمیدم که واقعا مرد آزاده و عالمی است. الان هم حزبی برخورد نمیکند، ولی بیشتر مواضع آنها به نفع انقلاب و مردم است.»
شروع به تعریف از بهشتی کردم. افضلی رنگ به رنگ میشد و فقط مینوشت و بعد هم خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتن او آقای الویری از من پرسید که چه شد؟ من هم به او توضیح دادم و او گفت پس دیگر تمام است تو وزیر نخواهی شد من هم گفتم به درک!
توکلی ادامه داد: «بنی صدر اینقدر متکبر بود که نمیتوانست تحمل کند کسی از رقیبش تعریف کند. از لحاظ مبانی ادعایی او، من میتوانستم وزیر خوبی برایش باشم اما تکبر بنیصدر اجازه نمیداد.»
از احمد توکلی در خصوص شائبه خائن بودن یا نبودن بنیصدر پرسیدیم و اینکه برخی اعتقاد دارند بنیصدر قصد خیانت نداشت و اشتباه کرد، وی پاسخ داد: باید ابتدا مفهوم «خیانت» را تعریف کنید. این ادعای درستی نیست که کسی بگوید او قصد خدمت داشت ولی اشتباه میکرد. بنیصدر قدرتطلبی داشت و شاهد آن هم کارهایی بود که میکرد. دروغ میگفت و مبانیاش با مبانی انقلاب یکی نبود. یک مرتبه این اواخر وقتی به امام عرض شده بود که بنیصدر میگوید ما 12 امام بیشتر نداریم و امام خمینی که نفر سیزدهم نیست، امام خندیده بود و گفته بود او همان 12 نفر را هم قبول ندارد.
وی معتقد است: امام به خاطر مصالح کشور، خیلی از بنیصدر دفاع میکرد، به این تعبیر که دستش را عسل کرد و در دهان بنیصدر گذاشت اما او دست امام را گاز گرفت.
یک روز آقای خامنهای، هاشمی، یزدی، رجایی، پرورش بنده و مرحوم محمد منتظری خدمت امام رفتیم. آقا یک غزل حافظ خواند که یکی از بیتهایش این بود «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی میکشم از برای تو» و به امام گلایه و شکایت کرد و بعد شروع کرد گفت که بنیصدر اینطور میکند و آنطور میکند و مثال زد و گفت فلان کس در ارتش (که بعدها شهید شد) هر چند آدم خوب و مسلمانی است اما خیال نکنید که با تقواست و بنیصدر به اصلاح عوامانه آن را غر میزند و از او عضوگیری میکند وقتی که آقا گفت که این شخص تقوا ندارد امام خندید و گفت همه ما همینطور هستیم.
بعد نوبت آقای هاشمی شد و بعد آقای یزدی که آقای یزدی جزو کمیته 3 نفره حل اختلاف هم بود آقای رجایی چون طرف دعوا بود هیچی نگفت و سکوت کرد. آقای پرورش که او هم جزو کمیته 3 نفره بود از خلافکاریها و نااهلیها و رندیهای بنیصدر گفت.
بعد نوبت به من رسید به امام گفتم بنیصدر نوار پر میکند، نامه سرگشاده علیه مجلس مینویسد و در میتینگهایش مثل میدان آزادی علیه مجلس حرف میزند اما نوبت به ما که میرسد شما میفرمایید هیچی نگویید.
امام گفت: شماها هم میگویید!
ما تعجب کردیم و گفتیم ما که خفه شدیم از بس هیچ چیز نگفتیم.
امام فرمود آن نامهای که آشیخ محمد (منتظری) نوشته است خوب بود؟
روز قبل محمد منتظری یک نامه محرمانهای نوشته بود (از این نامههای محرمانه که منتشر هم میکرد) و در آن یک کیسه حسابی از بالا تا پایین بنیصدر را کشیده بود. برای ما تعجبآور بود که امام آن نامه را خوانده بود و در جریان آن قرار داشت و آن را هم به حساب همه ما گذاشت.
به این جا که رسید، محمد منتظری خندید و گفت حالا 100 تا او گفته یکی هم ما گفتیم. بعد امام شروع به نصحیت کرد و گفت که جنگ است، بچسبید به جنگ، از این حرفها کوتاه بیایید نباید اختلافی شکل بگیرد. ما هم دست از پا درازتر از این جلسه بیرون آمدیم.
یکبار دیگر 40 نفر از جوانان در مجلس خواستیم خدمت امام برسیم و قرار بود 3 نفر از ما راجع به 3 موضوع صحبت کنیم. یکی شهید استکی بود که قرار بود راجع به جنگ صحبت کند و نفر دوم را یادم نیست و نفر سوم هم من بودم که قرار بود راجع بنیصدر حرف بزنم. اما از قبل وقت نگرفته بودیم آقای رسولی را در جماران دیدیم و گفتیم که میخواهیم خدمت امام برسیم، چرا اجازه نمیدهید ایشان گفتند چون وقت نگرفتید. راست هم میگفتند. من کمی تند شدم و گفتم نگرفته باشیم ما 40 نفر از نمایندههای مجلس هستیم که میخواهیم خدمت امام برسیم. چرا شما اجازه نمیدهید؟ به هر حال ایشان رفت و اجازه گرفت و ما وارد شدیم. آن دو نفر صحبت کردند وقتی نوبت من شد، تا اسم بنیصدر را آوردم امام خندهای کرد و فرمود درست میشود و نگذاشت من حرف بزنم و باز هم بحث جنگ را مطرح و نصیحت کرد.
مدتی بعد، یک روز قرار بود آقای هاشمی خدمت امام برسد من و آقای یارمحمد را با خود برد و من بعدا فهمیدم که از زیرکی آقای هاشمی بود که میخواست این حرفها را من زده باشم.
خدمت امام نشستیم و بحث بنیصدر مطرح شد و امام همه حرفها را شنید. ما دیگر در این موضوع بدون رودربایستی با امام صحبت میکردیم من گفتم روش ما در برابر بنیصدر مثل روش شماست در برابر مجاهدین خلق که شما خط میدادید و ما کلیات را برای مردم میگفتیم و روشنشان میکردیم تا زمینه فراهم شود تا بتوان به صراحت درباره اینها با مردم حرف زد.
امام مجددا بحث جنگ را مطرح کرد و گفتند که جنگ مهم است، رأفت برادرانه داشته باشید و ید واحده باشید اما کلیات را باید گفت. یعنی این جواز را از امام گرفتیم.
گفتم میتوانیم از ایشان اسم ببریم امام فرمود «عمده آن است که شلوغ نشود». این عین جمله امام است. با این حرف ما رفتیم و شروع کردیم.
توکلی معتقد است که بنیصدر اشتباهات سلسلهوار و خطی نداشت بلکه اشتباهاتش نقطه نقطه بود.
او گفت: وقتی کسی قدرتطلب باشد، مدام اشتباه میکند او با مردم و انقلاب صاف و صادق نبود، از دوش امام بالا رفت اما لگد زد و این امانت را حفظ نکرد و از این منظر من میگویم که او خائن بود اما اینکه بگوییم از خارج به او خط میدادند و او مزدوری میکرد من این را قبول ندارم.