سروان سجادی فرمانده ژاندارمری، خبر سوء قصد به جان آقای خامنهای را همراه با بشارت نجات ایشان داد. گفت: بمبی در ضبط صوت کار گذاشته و در مسجد اباذر روی میزخطابه ایشان گذاشتهاند. یک لحظه دنیا در نظرم تاریک شد. همراهان متوجه از دست رفتن تعادل من شدند و شاید به همین جهت، سروان سجادی توضیحات امیدوار کنندهای داد!
-----------------
برای دیدن معادن ذغال سنگ، عازم زرند شدیم. ناهار را در اداره
معادن زرند خوردیم،جمعی از مردم در مدخل شهر به استقبال آمده بودند
و نماز را در مسجد کارخانه خواندیم وقول گرفتند که ساعت سه در مسجد
جامع برای مردم صحبت کنم.
به معادن باب نیزو رفتیم. لباس کار پوشیدیم و با آسانسور به عمق
سیصدوپنجاه متریزمین رفتیم. تونلهای ذغال را که اعجابانگیز بودند
بازدید کردیم. ضمنا به خواسته کارگرها ـکه اکثرا رفاهی است ـ گوش
دادیم. ساعت سه از چاه بیرون آمدیم.
سروان سجادی فرمانده ژاندارمری، خبر سوء قصد به جان آقای خامنهای
را همراه بابشارت نجات ایشان داد. گفت: بمبی در ضبط صوت کار
گذاشته و در مسجد اباذر روی میزخطابه ایشان گذاشتهاند. یک لحظه دنیا
در نظرم تاریک شد. همراهان متوجه از دست رفتن تعادل من شدند و
شاید به همین جهت، سروان سجادی توضیحات امیدوار کنندهای داد و
بهخود آمدم که پس از عزل بنیصدر، ما بایستی ضوابط امنیتی را بهتر
مراعات کنیم. همین نحوهسفر من و حضور غیر محتاطانه آقای خامنهای
در مسجد اباذر، از این بیاحتیاطیها است.
فورا به شهر آمدیم و سخنرانی کوتاهی در مسجد جامع زرند در انبوه
جمعیت نمودم و به طرف کرمان حرکت کردیم. در بین راه اهالی
روستاها اجتماع کرده و ابراز احساسات میکردند و کمی برایشان صحبت
کردم. مردم خانوک بلندگو هم آورده بودند. در جاده بیشترصحبت کردم.
ساعت شش بعدازظهر به فرودگاه رسیدیم. هواپیما عیبی داشت. مدتی معطل
شدیم، تا رفع شد و سپس پرواز کردیم. در فرودگاه، مصاحبهای با
رادیو کرمان داشتم.
ساعت هشت شب به تهران رسیدیم. مستقیما به بیمارستان قلب رفتم و از آقای خامنهایعیادت کردم.