صراط: پنتاگون در گزارشی استراتژی نظامی و ملی خود را منتشر کرد: یک طرح 24 صفحه ای برای حکومت بر جهان از طریق نیروهای نظامی. در حالی که زبان این گزارش زیرکانه تر و نرم تر از اسناد مشابه در گذشته است. تصمیمات به طور یک جانبه منافع آمریکا را از طریق خشونت افراطی که سنگ بنای استراتژی جدید است دنبال می کند.
خوانندگان این گزارش در استراتژی های جدید چاک هگل وزیر دفاع ایالات متحده حتی ذره ای از پشیمانی و عذر خواهی نیروهای نظامی آمریکا NMS به خاطر تخریب وسیع مناطق و نابودی زندگی مردمی که در جنگ افروزی های خود آن ها را به خاک و خون کشیده است، نخواهند یافت. حتی کشورهایی که کوچکترین تهدیدی برای امنیت آمریکا محسوب نمی شدند و با دست آویز های واهی مورد ظلم قرار گرفتند، بعدا مورد دلجویی به هر نحوی قرار نمی گیرند. در عوض، این گزارش بیانگر عزم پولادین نویسندگان آن و سردمدارانش برای ادامه قتل عام و خون ریزی است، تا جایی که همه تهدید های بالقوه حذف شوند و واشنگتن احساس کند احاطه اش بر اهرم های قدرت جهانی بدون چالش باقی خواهد ماند.
همان طور که انتظار می رفت NMS نیت خصمانه خود را در پشت زبان فریبنده "امنیت ملی" پنهان کند، این گزارش برای توجیه جنایت های آمریکا اینگونه سیاست های کلان را شرح داده است: آمریکا آغازگر جنگ های تجاوزگرانه علیه کشورهای بیگناهی که دارای مقادیر فراوانی از منابع طبیعیاند نیست! بلکه آمریکا تنها به دنبال "برقراری امنیت" برای "حفاظت از میهن" و"پیشبرد منافع ملی" است! گذشته از اینها، مگر آمریکا تنها در تلاش برای برقراری صلح و دموکراسی در کشور هایی نظیر افغانستان، عراق، لیبی و اکنون سوریه نبوده است؟
جنگ، جنگ و باز هم جنگ. این دیدگاه پنتاگون از آینده ی جهان و آمریکاست. برخلاف روسیه یا چین که طرحی برای یکپارچه کردن منطقه آزاد تجاری اتحادیه اروپا-آسیا (جاده ابریشم) دارند که موجب اشتغال زایی و بهبود زیر ساخت های حیاتی و بالابردن استانداردهای زندگی می شود، آمریکا تنها مرگ و نابودی را در دستور کار خود دارد. واشنگتن هیچ استراتژیی و چشم اندازی برای آینده بهتر ندارد، مگر با انواع جنگ؛ یعنی جنگ نامتقارن، جنگ تکنولوژیکی و جنگ پیشگیرانه طبق گزارش جدید.
به عنوان تفسیری اجتناب ناپذیر در این سند می توان گفت: تمامی طبقه سیاسی و مقامات و نخبگان آمریکا به اتفاق آرا از حکومت آمریکا بر جهان به عنوان یک اسلحه و اهرم فشار حمایت میکنند. آمریکا قصد دارد با به حداکثر رساندن استفاده از بزرگترین دارایی خود، یعنی قدرت نظامی، به قدرت جهانی چنگ بزند.
در مقالهای راجع به اخبار دفاعی آمریکا این سوال مطرح شده است که، چه کسی هدف گلوله نظامی آمریکا است؟
استراتژی آمریکا به طور خاص، ایران، روسیه و کره شمالی را به عنوان تهدید برتر صلح جهانی معرفی کرده است. البته به چین هم می تواند یک تهدید تلقی شود اما دولت اوباما می خواهد روابط بین متحدین اقتصادی چین و رقبای منطقه ای آن را کم کند. به این معنا که "از پیشرفت چین حمایت می کند و آن را برای تبدیل شدن به شریکی برای امنیت بیشتر جهان تشویق می کند".
در استراتژی بیان شده در این گزارش آمده است که: هیچ یک از این کشورها به دنبال درگیری مستقیم نظامی با آمریکا و متحدان او نیست، با این حال هر یک از آن ها یک نگرانی جدی امنیتی برای جامعه ملل به حساب می آیند.
با توجه به جمله بالا که اذعان میدارد: "هیچ یک از این کشورها به دنبال درگیری مستقیم نظامی با آمریکا و متحدینش نیستند، با این وجود، هر یک از آن ها نگرانی جدی امنیتی را دربر خواهند داشت" معلوم می شود که هیچ یک از این کشورها نمی خواهند با آمریکا بجنگند، اما آمریکا میخواهد با آن ها وارد جنگ شود. در واقع آمریکا احساس می کند آغاز یک جنگ علیه این کشورها از آن جهت قابل توجیه است که آن ها منابع طبیعی گسترده ای را در خاک خود دارند و یا دارای ظرفیت های بالای صنعتی هستند و یا حتی منطقه ای از جهان را اشغال کرده اند که از نظر جغرافیای سیاسی مورد علاقه آمریکاست و یا مرتکب جرم نانوشته ای شده اند به نام "تقاضای داشتن یک حکومت مستقل". هر یک از این بهانه های نخ نما از نظر دولت آمریکا توجیه کافیی برای وارد یک جنگ بزرگ شدن است. توجیهی که پشت کلماتی از قبیل بر هم زدن امنیت جهان و تهدید برای صلح بشری پنهان شده است.
ارتش ملی آمریکا یک لیست را برای توجیه جنگهایی که علیه دشمنان خود به راه انداخته است فراهم کرده است. در حقیقت در این لیست تهدید های بالقوه ی جدیدی که آمریکا را تهدید میکند بر شمرده است. از قبیل: داشتن تکنولوژیهای جدید، تغییر آمار های جمعیتی و اختلافات فرهنگی. همه این موارد تهدیدهای بالقوه برای منافع آمریکا محسوب میشود. به این تهدیدها می شود هر چیزی که مربوط به "رقابت برای دستیابی به منابع طبیعی" باشد نیز اضافه کرد. بهترین شاهد مثال برای این ادعا دلایل تحریف شده شروع جنگ با عراق است که از قضا شروع جنگ در نزدیکی منابع مهم نفتی صدام به وقوع پیوست که به وسیله آن ها روی بازار نفت جهان تاثیر ویژه ای داشت. به طور طبیعی، صدام باید برداشته می شد و بیش از یک میلیون نفر کشته می شدند تا کارها درست شود و جهان به حالت تعادل بازگردد!! این دیدگاه غالب استراتژی ملی نظامی است که چون آمریکا انجام می دهد خوب و قابل توجیه است.
وانندگان این گزارش نباید انتظار داشته باشند که مطلب جدیدی درمورد ارتش ملی آمریکا پیدا کنند. پنتاگون صرفا دکترین بوش را با بیانی نرم تر به روز کرده است. با این حال همه می دانند که آمریکا هر کاری که ممکن باشد انجام می دهد تا امپراطوری نظامی خود را سالم نگه دارد. تورقی در استراتژی نظامی آمریکا در سال های اخیر این حقایق غم انگیز را تایید میکند.
مبنع: ریشه
خوانندگان این گزارش در استراتژی های جدید چاک هگل وزیر دفاع ایالات متحده حتی ذره ای از پشیمانی و عذر خواهی نیروهای نظامی آمریکا NMS به خاطر تخریب وسیع مناطق و نابودی زندگی مردمی که در جنگ افروزی های خود آن ها را به خاک و خون کشیده است، نخواهند یافت. حتی کشورهایی که کوچکترین تهدیدی برای امنیت آمریکا محسوب نمی شدند و با دست آویز های واهی مورد ظلم قرار گرفتند، بعدا مورد دلجویی به هر نحوی قرار نمی گیرند. در عوض، این گزارش بیانگر عزم پولادین نویسندگان آن و سردمدارانش برای ادامه قتل عام و خون ریزی است، تا جایی که همه تهدید های بالقوه حذف شوند و واشنگتن احساس کند احاطه اش بر اهرم های قدرت جهانی بدون چالش باقی خواهد ماند.
همان طور که انتظار می رفت NMS نیت خصمانه خود را در پشت زبان فریبنده "امنیت ملی" پنهان کند، این گزارش برای توجیه جنایت های آمریکا اینگونه سیاست های کلان را شرح داده است: آمریکا آغازگر جنگ های تجاوزگرانه علیه کشورهای بیگناهی که دارای مقادیر فراوانی از منابع طبیعیاند نیست! بلکه آمریکا تنها به دنبال "برقراری امنیت" برای "حفاظت از میهن" و"پیشبرد منافع ملی" است! گذشته از اینها، مگر آمریکا تنها در تلاش برای برقراری صلح و دموکراسی در کشور هایی نظیر افغانستان، عراق، لیبی و اکنون سوریه نبوده است؟
جنگ، جنگ و باز هم جنگ. این دیدگاه پنتاگون از آینده ی جهان و آمریکاست. برخلاف روسیه یا چین که طرحی برای یکپارچه کردن منطقه آزاد تجاری اتحادیه اروپا-آسیا (جاده ابریشم) دارند که موجب اشتغال زایی و بهبود زیر ساخت های حیاتی و بالابردن استانداردهای زندگی می شود، آمریکا تنها مرگ و نابودی را در دستور کار خود دارد. واشنگتن هیچ استراتژیی و چشم اندازی برای آینده بهتر ندارد، مگر با انواع جنگ؛ یعنی جنگ نامتقارن، جنگ تکنولوژیکی و جنگ پیشگیرانه طبق گزارش جدید.
به عنوان تفسیری اجتناب ناپذیر در این سند می توان گفت: تمامی طبقه سیاسی و مقامات و نخبگان آمریکا به اتفاق آرا از حکومت آمریکا بر جهان به عنوان یک اسلحه و اهرم فشار حمایت میکنند. آمریکا قصد دارد با به حداکثر رساندن استفاده از بزرگترین دارایی خود، یعنی قدرت نظامی، به قدرت جهانی چنگ بزند.
در مقالهای راجع به اخبار دفاعی آمریکا این سوال مطرح شده است که، چه کسی هدف گلوله نظامی آمریکا است؟
استراتژی آمریکا به طور خاص، ایران، روسیه و کره شمالی را به عنوان تهدید برتر صلح جهانی معرفی کرده است. البته به چین هم می تواند یک تهدید تلقی شود اما دولت اوباما می خواهد روابط بین متحدین اقتصادی چین و رقبای منطقه ای آن را کم کند. به این معنا که "از پیشرفت چین حمایت می کند و آن را برای تبدیل شدن به شریکی برای امنیت بیشتر جهان تشویق می کند".
در استراتژی بیان شده در این گزارش آمده است که: هیچ یک از این کشورها به دنبال درگیری مستقیم نظامی با آمریکا و متحدان او نیست، با این حال هر یک از آن ها یک نگرانی جدی امنیتی برای جامعه ملل به حساب می آیند.
با توجه به جمله بالا که اذعان میدارد: "هیچ یک از این کشورها به دنبال درگیری مستقیم نظامی با آمریکا و متحدینش نیستند، با این وجود، هر یک از آن ها نگرانی جدی امنیتی را دربر خواهند داشت" معلوم می شود که هیچ یک از این کشورها نمی خواهند با آمریکا بجنگند، اما آمریکا میخواهد با آن ها وارد جنگ شود. در واقع آمریکا احساس می کند آغاز یک جنگ علیه این کشورها از آن جهت قابل توجیه است که آن ها منابع طبیعی گسترده ای را در خاک خود دارند و یا دارای ظرفیت های بالای صنعتی هستند و یا حتی منطقه ای از جهان را اشغال کرده اند که از نظر جغرافیای سیاسی مورد علاقه آمریکاست و یا مرتکب جرم نانوشته ای شده اند به نام "تقاضای داشتن یک حکومت مستقل". هر یک از این بهانه های نخ نما از نظر دولت آمریکا توجیه کافیی برای وارد یک جنگ بزرگ شدن است. توجیهی که پشت کلماتی از قبیل بر هم زدن امنیت جهان و تهدید برای صلح بشری پنهان شده است.
ارتش ملی آمریکا یک لیست را برای توجیه جنگهایی که علیه دشمنان خود به راه انداخته است فراهم کرده است. در حقیقت در این لیست تهدید های بالقوه ی جدیدی که آمریکا را تهدید میکند بر شمرده است. از قبیل: داشتن تکنولوژیهای جدید، تغییر آمار های جمعیتی و اختلافات فرهنگی. همه این موارد تهدیدهای بالقوه برای منافع آمریکا محسوب میشود. به این تهدیدها می شود هر چیزی که مربوط به "رقابت برای دستیابی به منابع طبیعی" باشد نیز اضافه کرد. بهترین شاهد مثال برای این ادعا دلایل تحریف شده شروع جنگ با عراق است که از قضا شروع جنگ در نزدیکی منابع مهم نفتی صدام به وقوع پیوست که به وسیله آن ها روی بازار نفت جهان تاثیر ویژه ای داشت. به طور طبیعی، صدام باید برداشته می شد و بیش از یک میلیون نفر کشته می شدند تا کارها درست شود و جهان به حالت تعادل بازگردد!! این دیدگاه غالب استراتژی ملی نظامی است که چون آمریکا انجام می دهد خوب و قابل توجیه است.
وانندگان این گزارش نباید انتظار داشته باشند که مطلب جدیدی درمورد ارتش ملی آمریکا پیدا کنند. پنتاگون صرفا دکترین بوش را با بیانی نرم تر به روز کرده است. با این حال همه می دانند که آمریکا هر کاری که ممکن باشد انجام می دهد تا امپراطوری نظامی خود را سالم نگه دارد. تورقی در استراتژی نظامی آمریکا در سال های اخیر این حقایق غم انگیز را تایید میکند.
مبنع: ریشه