صراط: در تحقیقی که محققین ایرانی درباره نگرش زنان نسبت به پوششهای رایج در شهر تهران انجام دادهاند به این نتیجه دست یافتند که بیشتر زنان تهران به پوشش عرفی و حجاب اسلامی معتقد بوده و به آن عمل میکنند.
به گزارش مهرخانه، اگر چه سابقه مسئله زا شدن نحوه پوشش افراد در ایران به تحولات اجتماعی و سیاسی پس از مشروطیت و آغاز دوره پهلوی اول باز میگردد، اما پژوهش چندانی درباره آن تا پیش از وقوع انقلاب اسلامیصورت نگرفته است. از طرف دیگر، در غرب نیز تا همین اواخر بحثی از پوشش اسلامیدر پژوهشهای علمی به میان نیامده و دانش از آن صرفاً به گزارههایی که گفتمان شرقشناسی دراینباره آرشیو کرده است، محدود میشود، اما مجموعهای از تحولات طی دهههای اخیر سبب شده است تا این موضوع ابعاد متفاوتی به خود بگیرد و گفتمانهای مختلفی حول آن تولید و تکثیر شوند. همچنین تحقیقات و پژوهشهای گوناگونی از منظرهای مختلف درخصوص آن صورت گیرد که در این مطلب، بخشی از این پژوهشها مورد بررسی قرار میگیرند.
پوشش اسلامی و دولت
بحث درباره سیاستهای دولت در قبال پوشش یکی از مهمترین موضوعاتی است که هم در ایران و هم در غرب همواره مطرح بوده است. برای مثال در ایران پس از انقلاب اسلامی، مسئله این بوده که دولت چگونه باید سیاستهای مربوط به پوشش را اعمال کند تا بدون ایجاد تنش با جامعه، افراد را در راستای تبعیت از این سیاستها ترغیب کند.
نقش«مکانیسمهای اجباری، هنجاری و شناختی» در تحقق حجاب
«نقش دولت در نهادینهسازی حجاب» عنوان پژوهشی است مرتبط با این موضوع که در آن آرین قلیپور تلاش کرده تا«مکانیسم تحقق حجاب» را با توجه به تجربه سه دهه اخیر در ایران مورد بررسی قرار دهد. نویسنده ضمن اشاره به نقش«مکانیسمهای اجباری، هنجاری و شناختی» در تحقق حجاب، به ذکر تفاوت آنها نیز پرداخته است. از نظر او مکانیسمهای شناختی از شتاب کمتری برخوردارند، ولی با ثبات زیادی همراهاند و موجب میشوند حجاب به صورت یک عادت رفتاری درآمده و مسلم و بدیهی تلقی شود؛ درحالیکه مکانیسمهای هنجاری از شتاب متوسطی برخوردارند و موجب تعهد به حجاب میشوند.
شتاب زیاد و ثبات کم مکانیسمهای اجباری
بر طبق دیدگاه قلیپور، مکانیسمهای اجباری از شتاب زیاد و ثبات کم برخوردارند و به مقاومت در برابر حجاب تحمیلی منجر میشوند. او معتقد است که هزینه نهادینهسازی حجاب از طریق بهرهگیری از زور، بالاست و در بلندمدت باید با مکانیسمهای هنجاری و شناختی جایگزین شود. اگر چه نویسنده پیشنهاداتی نیز درباره تعامل نهادهای مذهبی، اقتصادی، آموزشی، دولتی و خانواده در نهادینهکردن حجاب ارایه داده، اما نحوه این تعامل را توضیح نمیدهد.
مریم رفعتجاه در بحثی تخت عنوان«هویت انسانی زن در چالش آرایش و مد» مشکلات موجود بر سر اعمال سیاستهای دولت در حوزه پوشش را به تناقضی ساختاری نسبت میدهد که هرگونه تلاش در این عرصه را با ناکامی مواجه میسازد. او به پارادوکسی اشاره میکند که زنان را با چالشهای هویتی در ابعاد مختلف روبه رو میکند.
نا همخوانی ایدئولوژی نظام سیاسی و رشد فزاینده ساختارهای جامعه مصرفی
چالشی که ریشه در نا همخوانی بین ایدئولوژی نظام سیاسی و رشد فزاینده ساختارهای یک جامعه مصرفی دارد و رفع آن بهرغم نویسنده مستلزم سیاستگذاری فرهنگی است. از نظر رفعتجاه؛ معما و پارادوکس جامعه ما آن است که از سویی تبعیت از تفکر دینی را رواج میدهد، تفکری که ذهن و روح را بر بدن مقدم و اولی میشمارد و سعادت را نه در گرو مصرف بیشتر و کالا پرستی، بلکه در خدمت به خلق میداند و در همه چیز از جمله مصرف، تعادل را توجیه میکند و از سوی دیگر میبینیم چه در رسانههای جمعی و چه در کوچه و خیابان، برای مصرف بیشتر و برای خرید کالاهای دارای مارکهای خاص و نیز برای رژیمهای گوناگون (اعم از آرایشی، بهداشتی و زیبایی) تبلیغات صورت میگیرد و به نوعی خرید بیشتر و مصرف فزایندهتر تبلیغ میشود.
سیاستگذاری فرهنگی مناسب در حوزه پوشش چه سیاستی است؟
محمدرضا جوادییگانه و سید علی کشفی در «نظام نشانهها در پوشش» ضمن تأکید بر«معنادار بودن»، «قراردادی بودن» و «نمادین بودن» پوشش، تلاش کردهاند تا با استفاده از آراء بوردیو، فوکو و گیدنز به طرح بحثی تاریخی در «تحول قراردادها و روابط نمادین» مربوط به پوشش در ایران بپردازند. آنها سپس به ارایه تعریفی از قواعد پرداختهاند که سه سطح را دربر میگیرد. سطح اول به گفتمان حاکم بر قواعد مربوط میشود؛ سطح دوم«عواقب نمادین» قواعد پوشش را دربر میگیرد و سطح سوم نیز خود را در فراهمکردن انتظارات نمادین از پوشش نشان میدهد.
نویسندگان در ادامه ضمن تأکید بر ناگزیر بودن نقش دولتها در کنترل فرهنگی، سیاستگذاری فرهنگی مناسب در حوزه پوشش را سیاستی میدانند که با حفظ اصول در سطح قراردادها انعطافپذیر باشد. از نظر آنها، خود حجاب یا مفهوم عفت باید در مقام یک دال در سطح ذهنی جامعهپخش، مستقر و تثبیت شود.
پوشش اسلامی در قانون
بررسی پوشش از جنبه حقوقی نمونهای است از نوع مطالعاتی است که در غرب مطرح شده و در ایران نیز از لحاظ میزان انطباق بین قانون و شرع به بحث گذاشته شده است.
«نقدی بر ماده 638 قانون مجازات اسلامی در جرمانگاری بدحجابی» عنوان پژوهشی است که سید حسن هاشمی درباره مبانی فقهی این ماده و ایرادهای مربوط به آن نوشته است. براساس این ماده قانونی «هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوهبر کیفر عمل، به حبس از 10 روز تا 2 ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم میگردد و در صورتیکه مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نیست، ولی عفت عمومی را جریحهدار نماید، فقط به حبس از 10 روز تا 2 ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد»
در تبصره همین ماده آمده است «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از 10 روز تا 2 ماه یا از پنجاههزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.
تعزیر اعم از وعظ، توبیخ، تهدید، شلاق و حبس است
نویسنده بحث خود را با طرح این پرسش آغاز میکند که اصل این ماده قانونی تا چه اندازه مورد توجه فقها است و بر فرض پذیرش، مقصود از آن چیست. از نظرهاشمی، تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی از جهاتی با شرع انطباق کامل ندارد. مثلاً از آنجا که بسیاری از فقها تعزیر را اعم از وعظ، توبیخ، تهدید، شلاق و حبس دانستهاند، لذا شایسته بود قانونگذار در این ماده دست قاضی را برای اعمال حداقل مراتب تعزیر که تذکر و ارشاد است، باز میگذاشت و فقط حبس و جزای نقدی را مطرح نمیکرد. چنانکه در خصوص ماده 2 قانون رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملاء عام خلاف شرع است و یا عفت عمومی را جریحهدار میکند، مصوب 18/12/65 اینگونه عمل کرده است.
مشکل بعدی به عدم تناسب مجازات تبصره ماده 638 مربوط میشود؛ جایی که مجازات شدیدتری برای افراد باحجاب در مقایسه با تولیدکنندگان البسه غیرمجاز در این قانون پیشبینی شده است. آنگونه که نویسنده میگوید: مجرمین ماده 638 قانون مجازت اسلامی غالباً معلول و قربانی جرم هستند و قبح عمل آنان نسبت به مجرمین موضوع قانون نحوه رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملأعام خلاف شرع است یا عفت عمومی را جریحهدار میکند، از اهمیت کمتری برخوردار است با وجود اینکه مجازت افراد باحجاب از مجازات تولیدکنندگان بیشتر بوده و قابلیت انعطاف کمتری دارد.
نکته بعدی به قید «جریحهدار شدن عفت عمومی« مربوط میشود که از نظر نویسنده لازم است هم در صدر ماده و هم در تبصره آن آورده شود؛ چون ارتکاب هر عمل حرامی در انظار عمومی لزوماً موجب جریحهدار شدن عفت عمومی نیست.
در پایان نویسنده سه نوع عدم رعایت حجاب را که میتوان متصور شد، برمیشمارد: اول، عدم رعایت حجاب شرعی بهگونهای که بدحجابی بر آن صادق نباشد. دوم، عدم رعایت حجاب بهگونهای که بدحجابی محسوب شود، ولی به حدی زننده نیست که با عفت و اخلاق عمومی مخالف باشد، سوم، عدم رعایت حجاب بهگونهای که با عفت و اخلاق عمومی مخالف باشد.
با این حال از نظر نویسنده، با وجود قانون فعلی، هر سه قسم جرم محسوب میشود و پیشنهاد شده است که تنها قسم سوم جرم انگاشته شود.
نگرشها به پوشش اسلامی
نگرش افراد به پوشش و سبک زندگی مرتبط با آن، یکی دیگر از موضوعاتی است که در کنار دیگر موضوعات مربوط به این حوزه مطرح شده است.
در تحقیقی که مهدی فرجی و نفیسه حمیدی (1388) درباره نگرش زنان نسبت به پوششهای رایج در شهر تهران انجام دادهاند، نگرش زنان با پرسشهایی چون انواع پوشش رایج، حالتهای مختلف در پوشش زنان، نحوه استفاده از پوششهای رایج، میزان اعتقاد به حجاب و عمل به آن مورد بررسی قرار گرفته است.
بیشتر زنان تهران به پوشش عرفی و حجاب اسلامی معتقدند/ مخالفت زنان با رنگهای تند و لباسهای نازک
از جمله یافتههای این تحقیق میتوان به این موارد اشاره کرد: نخست اینکه بیشتر زنان تهران به پوشش عرفی و حجاب اسلامی معتقد بوده و به آن عمل میکنند؛ دوم، اکثریت زنان از لباسهای بلند و گشاد در حوزه عمومی استفاده میکنند؛ سوم، اکثریت زنان از لباسهایی با رنگ تیره در فضای عمومی استفاده میکنند و نهایتاً اینکه اکثریت زنان مخالف استفاده از رنگهای تند و لباسهای نازک هستند.
فرجی و حمیدی در پژوهش دیگری تحت عنوان«سبک زندگی و پوشش زنان در تهران» در پی یافتن سبکهای زندگی متفاوتیاند که در تهران مشاهده میشوند. هدف آنان، توصیف نوع پوشش زنان در محیطهای اجتماعی گوناگون و یافتن رابطه آن با میزان سرمایه فرهنگی و اقتصادی افراد بوده است. این دو پس از ارایه نظریههای مربوط به سبک زندگی و بررسی آراء وبلن، وبر، گیدنز و بوردیو به ترسیم فضای اجتماعی و تیپولوژی خود از انواع پوشش پرداختهاند.
روش مطالعه این تحقیق از نوع مصاحبه شبهساختار یافته بوده و حجم نمونه نیز 40 نفر در نظر گرفته شده است. آنها ابتدا فضای اجتماعی را به چهار فضای خانه، حوزه عمومی رسمی، حوزه عمومی غیررسمی و مجالس و میهمانیها تقسیم کردهاند و سپس تیپولوژی نه گانهای از نوع پوشش زنان ارایه دادهاند. از نظر آنها تیپولوژی مذکور بیانگر این نکته است که در پوشش زنان هم اشکال دینی و هم اشکال غیردینی پوشش را میتوان دید.
بر طبق یافتههای این پژوهش، زنان دارای سرمایه فرهنگی بیشتر، به سبک زندگی مبتنی بر خلق هویت گرایش دارند؛ درحالیکه زنان دارای سرمایه اقتصادی، بیشتر تمایل دارند که به سبک زندگی مبتنی بر تمایز گرایش پیدا کنند.
مهری بهار و مریم زارع نیز در پژوهشی تحت عنوان «سنخبندی مد در تهران: با تأکید بر نحوه پوشش زنان» تلاش داشتهاند تا ضمن مطالعه «صورتهای گوناگون مد»، به بررسی « عوامل مؤثر بر نشر و گسترش انواع مد» و چگونگی شکلگیری آن بپردازند.
جامعه مورد مطالعه این پژوهش را مراکز خرید مرتبط با پدیده مد در تهران تشکیل داده و روش مورد استفاده در آن، مصاحبه با افراد در قالب پرسشنامه بوده است. نویسندگان پس از ثبت و طبقهبندی انواع نحوه پوشش لباس و مد، با مصرفکنندگان و توزیعکنندگان مد در این مراکز به گفتگو نشستهاند.
مصرفکنندگان مد ارزیابی مثبتی از این پدیده دارند
بر طبق یافتههای این پژوهش، مصرفکنندگان مد ارزیابی مثبتی از این پدیده دارند و «نیاز به تغییر و تنوع»،«میل به زیبایی»، «رضایت خاطر از خود» و «تأیید دیگران» را دلیل این ارزیابی بیان کردهاند.
نویسندگان در مصاحبه با توزیعکنندگان مد نیز پیبردهاند که تقاضاهای مطرحشده از سوی مصرفکنندگان نقش عمدهای در نوع لباسهای عرضه شده به بازار دارد. آنها در پایان به این نتیجه رسیدهاند که علیرغم وارداتیبودن انواع مد، این سلیقه مصرفکنندگان است که تأثیر مستقیمی در ترویج مدها دارد.
پوشش اسلامی و رسانهها
نحوه بازنمایی پوشش اسلامیدر رسانهها، عنوان آخرین دسته از پژوهشهایی است که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرند. محمدرضا جوادییگانه و حمیده هاتفی در پژوهشی تحت عنوان «پوشش زنان در سینمای پس از انقلاب اسلامی» به اشکال بازنمایی پوشش و تغییرات آن در ایران طی سه دهه اخیر پرداختهاند.
آنها با تحلیل محتوای 103 فیلم در سه دوره تاریخی پس از انقلاب؛ یعنی دوره جنگ، سازندگی و اصلاحات، تلاش کردهاند تا پوشش سر و بدن را از حیث تغییراتی که در نحوه پوشش آنها ایجاد شده مورد مطالعه قرار دهند. بررسی آنها مبتنیبر رویکردهای فمینیستی در مورد بازنمایی زنان و اثرات رسانه بر جامعهپذیری است.
از نظر نویسندگان درحالیکه در دوره جنگ درصد بیشتری از شخصیتها برای پوشیدن بدن خود از چادر استفاده میکردند، در دوره سازندگی و اصلاحات این آمار کاهش قابل توجهی را در داخل و خارج از منزل نشان میدهد.
یافتههای آنها نشان میدهد که نهتنها آمار استفاده از مانتو طی دو دور ه اخیر افزایشیافته، بلکه پوشش سر نیز شامل روسری با حجاب کم بوده است؛ بهطوریکه حجاب سنتی و کامل چادر، بیش از سایر نمادها تحقیر و به دست فراموشی سپرده شده است.
لازم به ذکر است پژوهش فوق با عنوان کامل فراتحلیل پوشش اسلامی در پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی توسط دکتر محمد سالار کسرایی و دکتر محمد رضایی انجام و سال 1391 در فصلنامه علمی- پژوهشی مطالعات فرهنگی و ارتباطات منتشر شده است.
به گزارش مهرخانه، اگر چه سابقه مسئله زا شدن نحوه پوشش افراد در ایران به تحولات اجتماعی و سیاسی پس از مشروطیت و آغاز دوره پهلوی اول باز میگردد، اما پژوهش چندانی درباره آن تا پیش از وقوع انقلاب اسلامیصورت نگرفته است. از طرف دیگر، در غرب نیز تا همین اواخر بحثی از پوشش اسلامیدر پژوهشهای علمی به میان نیامده و دانش از آن صرفاً به گزارههایی که گفتمان شرقشناسی دراینباره آرشیو کرده است، محدود میشود، اما مجموعهای از تحولات طی دهههای اخیر سبب شده است تا این موضوع ابعاد متفاوتی به خود بگیرد و گفتمانهای مختلفی حول آن تولید و تکثیر شوند. همچنین تحقیقات و پژوهشهای گوناگونی از منظرهای مختلف درخصوص آن صورت گیرد که در این مطلب، بخشی از این پژوهشها مورد بررسی قرار میگیرند.
پوشش اسلامی و دولت
بحث درباره سیاستهای دولت در قبال پوشش یکی از مهمترین موضوعاتی است که هم در ایران و هم در غرب همواره مطرح بوده است. برای مثال در ایران پس از انقلاب اسلامی، مسئله این بوده که دولت چگونه باید سیاستهای مربوط به پوشش را اعمال کند تا بدون ایجاد تنش با جامعه، افراد را در راستای تبعیت از این سیاستها ترغیب کند.
نقش«مکانیسمهای اجباری، هنجاری و شناختی» در تحقق حجاب
«نقش دولت در نهادینهسازی حجاب» عنوان پژوهشی است مرتبط با این موضوع که در آن آرین قلیپور تلاش کرده تا«مکانیسم تحقق حجاب» را با توجه به تجربه سه دهه اخیر در ایران مورد بررسی قرار دهد. نویسنده ضمن اشاره به نقش«مکانیسمهای اجباری، هنجاری و شناختی» در تحقق حجاب، به ذکر تفاوت آنها نیز پرداخته است. از نظر او مکانیسمهای شناختی از شتاب کمتری برخوردارند، ولی با ثبات زیادی همراهاند و موجب میشوند حجاب به صورت یک عادت رفتاری درآمده و مسلم و بدیهی تلقی شود؛ درحالیکه مکانیسمهای هنجاری از شتاب متوسطی برخوردارند و موجب تعهد به حجاب میشوند.
شتاب زیاد و ثبات کم مکانیسمهای اجباری
بر طبق دیدگاه قلیپور، مکانیسمهای اجباری از شتاب زیاد و ثبات کم برخوردارند و به مقاومت در برابر حجاب تحمیلی منجر میشوند. او معتقد است که هزینه نهادینهسازی حجاب از طریق بهرهگیری از زور، بالاست و در بلندمدت باید با مکانیسمهای هنجاری و شناختی جایگزین شود. اگر چه نویسنده پیشنهاداتی نیز درباره تعامل نهادهای مذهبی، اقتصادی، آموزشی، دولتی و خانواده در نهادینهکردن حجاب ارایه داده، اما نحوه این تعامل را توضیح نمیدهد.
مریم رفعتجاه در بحثی تخت عنوان«هویت انسانی زن در چالش آرایش و مد» مشکلات موجود بر سر اعمال سیاستهای دولت در حوزه پوشش را به تناقضی ساختاری نسبت میدهد که هرگونه تلاش در این عرصه را با ناکامی مواجه میسازد. او به پارادوکسی اشاره میکند که زنان را با چالشهای هویتی در ابعاد مختلف روبه رو میکند.
نا همخوانی ایدئولوژی نظام سیاسی و رشد فزاینده ساختارهای جامعه مصرفی
چالشی که ریشه در نا همخوانی بین ایدئولوژی نظام سیاسی و رشد فزاینده ساختارهای یک جامعه مصرفی دارد و رفع آن بهرغم نویسنده مستلزم سیاستگذاری فرهنگی است. از نظر رفعتجاه؛ معما و پارادوکس جامعه ما آن است که از سویی تبعیت از تفکر دینی را رواج میدهد، تفکری که ذهن و روح را بر بدن مقدم و اولی میشمارد و سعادت را نه در گرو مصرف بیشتر و کالا پرستی، بلکه در خدمت به خلق میداند و در همه چیز از جمله مصرف، تعادل را توجیه میکند و از سوی دیگر میبینیم چه در رسانههای جمعی و چه در کوچه و خیابان، برای مصرف بیشتر و برای خرید کالاهای دارای مارکهای خاص و نیز برای رژیمهای گوناگون (اعم از آرایشی، بهداشتی و زیبایی) تبلیغات صورت میگیرد و به نوعی خرید بیشتر و مصرف فزایندهتر تبلیغ میشود.
سیاستگذاری فرهنگی مناسب در حوزه پوشش چه سیاستی است؟
محمدرضا جوادییگانه و سید علی کشفی در «نظام نشانهها در پوشش» ضمن تأکید بر«معنادار بودن»، «قراردادی بودن» و «نمادین بودن» پوشش، تلاش کردهاند تا با استفاده از آراء بوردیو، فوکو و گیدنز به طرح بحثی تاریخی در «تحول قراردادها و روابط نمادین» مربوط به پوشش در ایران بپردازند. آنها سپس به ارایه تعریفی از قواعد پرداختهاند که سه سطح را دربر میگیرد. سطح اول به گفتمان حاکم بر قواعد مربوط میشود؛ سطح دوم«عواقب نمادین» قواعد پوشش را دربر میگیرد و سطح سوم نیز خود را در فراهمکردن انتظارات نمادین از پوشش نشان میدهد.
نویسندگان در ادامه ضمن تأکید بر ناگزیر بودن نقش دولتها در کنترل فرهنگی، سیاستگذاری فرهنگی مناسب در حوزه پوشش را سیاستی میدانند که با حفظ اصول در سطح قراردادها انعطافپذیر باشد. از نظر آنها، خود حجاب یا مفهوم عفت باید در مقام یک دال در سطح ذهنی جامعهپخش، مستقر و تثبیت شود.
پوشش اسلامی در قانون
بررسی پوشش از جنبه حقوقی نمونهای است از نوع مطالعاتی است که در غرب مطرح شده و در ایران نیز از لحاظ میزان انطباق بین قانون و شرع به بحث گذاشته شده است.
«نقدی بر ماده 638 قانون مجازات اسلامی در جرمانگاری بدحجابی» عنوان پژوهشی است که سید حسن هاشمی درباره مبانی فقهی این ماده و ایرادهای مربوط به آن نوشته است. براساس این ماده قانونی «هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوهبر کیفر عمل، به حبس از 10 روز تا 2 ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم میگردد و در صورتیکه مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نیست، ولی عفت عمومی را جریحهدار نماید، فقط به حبس از 10 روز تا 2 ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد»
در تبصره همین ماده آمده است «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از 10 روز تا 2 ماه یا از پنجاههزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.
تعزیر اعم از وعظ، توبیخ، تهدید، شلاق و حبس است
نویسنده بحث خود را با طرح این پرسش آغاز میکند که اصل این ماده قانونی تا چه اندازه مورد توجه فقها است و بر فرض پذیرش، مقصود از آن چیست. از نظرهاشمی، تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی از جهاتی با شرع انطباق کامل ندارد. مثلاً از آنجا که بسیاری از فقها تعزیر را اعم از وعظ، توبیخ، تهدید، شلاق و حبس دانستهاند، لذا شایسته بود قانونگذار در این ماده دست قاضی را برای اعمال حداقل مراتب تعزیر که تذکر و ارشاد است، باز میگذاشت و فقط حبس و جزای نقدی را مطرح نمیکرد. چنانکه در خصوص ماده 2 قانون رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملاء عام خلاف شرع است و یا عفت عمومی را جریحهدار میکند، مصوب 18/12/65 اینگونه عمل کرده است.
مشکل بعدی به عدم تناسب مجازات تبصره ماده 638 مربوط میشود؛ جایی که مجازات شدیدتری برای افراد باحجاب در مقایسه با تولیدکنندگان البسه غیرمجاز در این قانون پیشبینی شده است. آنگونه که نویسنده میگوید: مجرمین ماده 638 قانون مجازت اسلامی غالباً معلول و قربانی جرم هستند و قبح عمل آنان نسبت به مجرمین موضوع قانون نحوه رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملأعام خلاف شرع است یا عفت عمومی را جریحهدار میکند، از اهمیت کمتری برخوردار است با وجود اینکه مجازت افراد باحجاب از مجازات تولیدکنندگان بیشتر بوده و قابلیت انعطاف کمتری دارد.
نکته بعدی به قید «جریحهدار شدن عفت عمومی« مربوط میشود که از نظر نویسنده لازم است هم در صدر ماده و هم در تبصره آن آورده شود؛ چون ارتکاب هر عمل حرامی در انظار عمومی لزوماً موجب جریحهدار شدن عفت عمومی نیست.
در پایان نویسنده سه نوع عدم رعایت حجاب را که میتوان متصور شد، برمیشمارد: اول، عدم رعایت حجاب شرعی بهگونهای که بدحجابی بر آن صادق نباشد. دوم، عدم رعایت حجاب بهگونهای که بدحجابی محسوب شود، ولی به حدی زننده نیست که با عفت و اخلاق عمومی مخالف باشد، سوم، عدم رعایت حجاب بهگونهای که با عفت و اخلاق عمومی مخالف باشد.
با این حال از نظر نویسنده، با وجود قانون فعلی، هر سه قسم جرم محسوب میشود و پیشنهاد شده است که تنها قسم سوم جرم انگاشته شود.
نگرشها به پوشش اسلامی
نگرش افراد به پوشش و سبک زندگی مرتبط با آن، یکی دیگر از موضوعاتی است که در کنار دیگر موضوعات مربوط به این حوزه مطرح شده است.
در تحقیقی که مهدی فرجی و نفیسه حمیدی (1388) درباره نگرش زنان نسبت به پوششهای رایج در شهر تهران انجام دادهاند، نگرش زنان با پرسشهایی چون انواع پوشش رایج، حالتهای مختلف در پوشش زنان، نحوه استفاده از پوششهای رایج، میزان اعتقاد به حجاب و عمل به آن مورد بررسی قرار گرفته است.
بیشتر زنان تهران به پوشش عرفی و حجاب اسلامی معتقدند/ مخالفت زنان با رنگهای تند و لباسهای نازک
از جمله یافتههای این تحقیق میتوان به این موارد اشاره کرد: نخست اینکه بیشتر زنان تهران به پوشش عرفی و حجاب اسلامی معتقد بوده و به آن عمل میکنند؛ دوم، اکثریت زنان از لباسهای بلند و گشاد در حوزه عمومی استفاده میکنند؛ سوم، اکثریت زنان از لباسهایی با رنگ تیره در فضای عمومی استفاده میکنند و نهایتاً اینکه اکثریت زنان مخالف استفاده از رنگهای تند و لباسهای نازک هستند.
فرجی و حمیدی در پژوهش دیگری تحت عنوان«سبک زندگی و پوشش زنان در تهران» در پی یافتن سبکهای زندگی متفاوتیاند که در تهران مشاهده میشوند. هدف آنان، توصیف نوع پوشش زنان در محیطهای اجتماعی گوناگون و یافتن رابطه آن با میزان سرمایه فرهنگی و اقتصادی افراد بوده است. این دو پس از ارایه نظریههای مربوط به سبک زندگی و بررسی آراء وبلن، وبر، گیدنز و بوردیو به ترسیم فضای اجتماعی و تیپولوژی خود از انواع پوشش پرداختهاند.
روش مطالعه این تحقیق از نوع مصاحبه شبهساختار یافته بوده و حجم نمونه نیز 40 نفر در نظر گرفته شده است. آنها ابتدا فضای اجتماعی را به چهار فضای خانه، حوزه عمومی رسمی، حوزه عمومی غیررسمی و مجالس و میهمانیها تقسیم کردهاند و سپس تیپولوژی نه گانهای از نوع پوشش زنان ارایه دادهاند. از نظر آنها تیپولوژی مذکور بیانگر این نکته است که در پوشش زنان هم اشکال دینی و هم اشکال غیردینی پوشش را میتوان دید.
بر طبق یافتههای این پژوهش، زنان دارای سرمایه فرهنگی بیشتر، به سبک زندگی مبتنی بر خلق هویت گرایش دارند؛ درحالیکه زنان دارای سرمایه اقتصادی، بیشتر تمایل دارند که به سبک زندگی مبتنی بر تمایز گرایش پیدا کنند.
مهری بهار و مریم زارع نیز در پژوهشی تحت عنوان «سنخبندی مد در تهران: با تأکید بر نحوه پوشش زنان» تلاش داشتهاند تا ضمن مطالعه «صورتهای گوناگون مد»، به بررسی « عوامل مؤثر بر نشر و گسترش انواع مد» و چگونگی شکلگیری آن بپردازند.
جامعه مورد مطالعه این پژوهش را مراکز خرید مرتبط با پدیده مد در تهران تشکیل داده و روش مورد استفاده در آن، مصاحبه با افراد در قالب پرسشنامه بوده است. نویسندگان پس از ثبت و طبقهبندی انواع نحوه پوشش لباس و مد، با مصرفکنندگان و توزیعکنندگان مد در این مراکز به گفتگو نشستهاند.
مصرفکنندگان مد ارزیابی مثبتی از این پدیده دارند
بر طبق یافتههای این پژوهش، مصرفکنندگان مد ارزیابی مثبتی از این پدیده دارند و «نیاز به تغییر و تنوع»،«میل به زیبایی»، «رضایت خاطر از خود» و «تأیید دیگران» را دلیل این ارزیابی بیان کردهاند.
نویسندگان در مصاحبه با توزیعکنندگان مد نیز پیبردهاند که تقاضاهای مطرحشده از سوی مصرفکنندگان نقش عمدهای در نوع لباسهای عرضه شده به بازار دارد. آنها در پایان به این نتیجه رسیدهاند که علیرغم وارداتیبودن انواع مد، این سلیقه مصرفکنندگان است که تأثیر مستقیمی در ترویج مدها دارد.
پوشش اسلامی و رسانهها
نحوه بازنمایی پوشش اسلامیدر رسانهها، عنوان آخرین دسته از پژوهشهایی است که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرند. محمدرضا جوادییگانه و حمیده هاتفی در پژوهشی تحت عنوان «پوشش زنان در سینمای پس از انقلاب اسلامی» به اشکال بازنمایی پوشش و تغییرات آن در ایران طی سه دهه اخیر پرداختهاند.
آنها با تحلیل محتوای 103 فیلم در سه دوره تاریخی پس از انقلاب؛ یعنی دوره جنگ، سازندگی و اصلاحات، تلاش کردهاند تا پوشش سر و بدن را از حیث تغییراتی که در نحوه پوشش آنها ایجاد شده مورد مطالعه قرار دهند. بررسی آنها مبتنیبر رویکردهای فمینیستی در مورد بازنمایی زنان و اثرات رسانه بر جامعهپذیری است.
از نظر نویسندگان درحالیکه در دوره جنگ درصد بیشتری از شخصیتها برای پوشیدن بدن خود از چادر استفاده میکردند، در دوره سازندگی و اصلاحات این آمار کاهش قابل توجهی را در داخل و خارج از منزل نشان میدهد.
یافتههای آنها نشان میدهد که نهتنها آمار استفاده از مانتو طی دو دور ه اخیر افزایشیافته، بلکه پوشش سر نیز شامل روسری با حجاب کم بوده است؛ بهطوریکه حجاب سنتی و کامل چادر، بیش از سایر نمادها تحقیر و به دست فراموشی سپرده شده است.
لازم به ذکر است پژوهش فوق با عنوان کامل فراتحلیل پوشش اسلامی در پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی توسط دکتر محمد سالار کسرایی و دکتر محمد رضایی انجام و سال 1391 در فصلنامه علمی- پژوهشی مطالعات فرهنگی و ارتباطات منتشر شده است.