شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۳ تير ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۴
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت‌الله قرهی

گروه‌های دینی مجازی تک‌جنسیتی باشند

گفته بود: آقا! نسخه‌ای را که از شما گرفتیم بیشتر از یکسال است که انجام می‌دهیم امّا اصلاً افاقه نکرده، آمیرزا جواد آقای ملکی گفت: تو در خانه به ظاهر می‌خواهی مثلاً خانمت را حقیر کنی دائم، می‌گویی ضعیفه! برو اخلاقت را درست کن.
کد خبر : ۲۴۸۷۸۴
صراط: آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران به مناسبت ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

«أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»

*عامل هلاکت قلب

عرض کردیم مهمترین عضوی که هم به عنوان جایگاه فرود مطالب الهی است و هم امور دنیایی، قلب است. جلسه گذشته راجع به این موضوع که قلب چقدر مهم است روایاتی را خواندیم که اگر انسان این قلب را مراقبه و مواظبت کرد، حال او حال لاهوتی می‌شود و اگر نکته‌های گناه یکی یکی این قلب را فرا گرفت، قسی می‌شود. دیگر حال دعا و مناجات ندارد.

بیان کردیم: اینجا هم بیان شده خدایا من تو را مناجات می‌کنم «رَبِّ أُنَاجِیکَ» با کدام قلب؟ «بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ» با قد تحقیقیّه می‌آورند، «قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»، با قلبی که جرم و گناه و گرفتاری‌اش تحقیقاً او را به هلاکت رسانده است.

ما در روایات و دعاها یک عنوان «هلک» داریم و یک عنوان «أَوْبَقَهُ». «وبق» یعنی کسی که دیگر قلب او تمام جایگاه حال الهی را از دست داده و دیگر این قلب که عنوان «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه» است، به دست گناه و شیطان افتاده و طوری شده که دیگر هیچ نقطه امید و سفیدی در او نیست؛ این از «هلک» بالاتر است و یعنی دیگر امیدی نیست. خیلی درد است که حال انسان به این تبدیل بشود که دیگر اصلاً ولو به لحظه‌ای برای او امیدی به اینکه برگردد، نماند.

آن‌وقت این ولو به صورت ظاهر مناجات می‌کند و دعا می‌خواند، اما اثر ندارد. چرا فرمودند اخرس است؟ - که جلساتی را راجع به این موضوع توضیح دادیم و روایات و فرمایشات بزرگان را عرض کردیم - اینکه لال می‌شود یعنی چه؟ این زبان به صورت ظاهر دارد، الهی العفو می‌گوید امّا دیگر حال دعا ندارد. وضع او متغیّر شده و حال او، حال الهی نیست. از دعا و مناجات لذّت نمی‌برد و زود هم خسته می‌شود.

خدا نیاورد؛ گاهی حتّی کار به جایی می‌رسد که دیگر زبان به دعا هم نمی‌چرخد. این نکته بسیار عجیبی است و گاهی واقعاً پیش می‌آید که زبان به دعا نمی‌چرخد.

یک بنده خدایی به واسطه‌ یکی، برای مشکلش از اولیاء خدا دعایی گرفته بود امّا مشکلش حل نشد و وضع او تغییر نکرد. برای آن شخصی که او را معرفی کرده بود، شکّ و شبهه‌ای ایجاد شده بود که چطور می‌شود این دعائی که از ولیّ خدا گرفته شده و ما به این ولیّ خدا هم اعتماد و اطمینان داریم، ادعیّه‌ای هم که انتخاب می‌کند من ناحیه المعصوم است یا از اولیاء خدا و بزرگانی است که به حضرت حجّت اتّصال دارند، اثر نداشته باشد؟!

البته این می‌تواند چند عامل داشته باشد. یکی این که وقت دعا نبوده یا دعا، این دعا نبوده یا خوب انجام نداده و ... . همه این‌ها اثر دارد.

*بی اثر بودن دستورالعمل آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی به خاطر ضعیفه خطاب کردن همسر

یک بار محضر مبارکتان عرض کردم، آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیم‌الشّأن ما فرمودند یک کسی آمده بود محضر آیت‌الله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، آن عارف بالله، استاد عرفان آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، و یک نسخه‌ای گرفته بود و آن را انجام داده بود. نسخه ظاهراً یک صده بوده. یک صده آن کار را انجام داده بود، اثر نگذاشته بود. صده را به دویست روز و دویست را به سیصد روز و یکسال رسانده بود و باز اثر نگذاشته بود. بعد تعجّب کرده بود، گفته بود: می‌گویند آیت‌الله آقا میرزا جواد آقا، صاحب نفس قدسی است؛ اذکاری که می‌دهد به تعبیر عامیانه ردخور ندارد. آمده بود محضر آقا، آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و گفته بود: آقا! نسخه‌ای را که از شما گرفتیم صده که هیچ، دو تا صده اضافه و بیشتر از یکسال است که انجام می‌دهیم امّا اصلاً افاقه نکرده. آقا فرموده بودند: بنشینید. بعداً خودش برای آیت‌الله مرعشی نجفی تعریف کرده بود و گفته بود وقتی همه رفتند و من ماندم و تنها شدیم، یک دفعه آقا بدون مقدّمه گفت: ضعیف خودت هستی، ضعیفه خودتی. درست شو. من تعجّب کردم چرا آقا دارد عتاب می‌کند. بعد آقا گفت: تو در خانه به ظاهر می‌خواهی مثلاً خانمت را حقیر کنی دائم، می‌گویی ضعیفه. برو اخلاقت را درست کن. معلوم است این اذکار اثر نمی‌گذارد، بگویم دیشب هم چه کردی؟! می‌گوید: گفتم آقا غلط کردم، نمی‌خواهد چیزی بگویید. بعد آقا گفته بودند: تو یک اذکاری از من گرفتی و می‌خواهی حالت، حال مردان الهی بشود. با این اخلاق و با این رفتار معلوم است نمی‌شود.

*این ذکر برای تو نیست!

لذا عزیز دلم! ذکر و دعا این‌طور است، اگر انسان مقدّماتی را برای آن‌ها انجام ندهد، اثر ندارد. یک نکته‌ای را من بارها عرض کردم  و باز هم امشب تأکید می‌کنم. استدعا دارم به خصوص اعزّه روحانی این را برای مردم بیان کنند. اصلاً این که بعضی می‌روند  و مثلاً کتاب‌های دعا می‌خرند 1000 خط یا 100 خط که این دعا را بخوانیم، آن ذکر را بگوییم و ...، همه این‌ها بدون استاد، غلط است.

در مثال مناقشه نیست؛ مثلاً طرف می‌بیند یا شنیده آقا شیخ رجبعلی خیّاط به کسی گفته اگر 40 روز فلان ذکر را یا فلان اعمال را انجام بدهی، حضرت حجّت(روحی له الفداء) را می‌بینی. این جوان با یک حال خوش و یک اعتقاد راسخی به این ذکر و دعا، این دستور العمل را انجام می‌دهد. بعد 40 روز خبری نیست، 80 روز انجام می‌دهد، باز خبری نیست، 100 روز، خبری نیست. معلوم است او بی‌اعتقاد می‌شود یا نسبت به خود دعا و ذکر بی‌اعتقاد می‌شود و یا نسبت به آن ولیّ خدا که مثلاً این حرف‌ها، حرف‌های بی‌خودی است، کدام ولیّ خدائی، کدام حجّتی، کدام اهل معنائی، کدام اهل نفسی یا کدام ذکری و ...، مثلاً نعوذبالله و نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت همه این‌ها دکان و بازار است! عزیز دلم! این‌ها اعتقاد یک کسی را از بُن می‌زند. این که مثلاً آقا شیخ رجبعلی خیاط فلان ذکر را به کسی داده، دلیل دارد، طرف را دیده، ظرفیتش را دیده، طی مراحلش را دیده که تا کجا پیش رفته و حالا به او می­گوید این نسخه برای توست، نه برای آن کسی که ابتدای راه است و به تعبیر خودمانی و عامیانه کلاس اوّل است. این مثلاً برای آن مراحل بالاست. لذا این‌ طور نمی­‌شود.

وقتی من این را بیان کردم، یکی از آقایان خودشان برای من تعریف کردند که اتّفاقاً ما با یکی از دوستان محضر حاج آقا مجتبی رفته بودیم که ذکری و مطلبی را برای آن دوستم که مشکلی داشت، بگیریم. آن بنده خدا گفت: آقا مشکلم این است و ایشان هم یک ذکری داد. من هم آن‌جا نشسته بودم. ایشان وقتی فرمایششان تمام شد، بلافاصله به صراحت به من گفت که این ذکر برای شما نیست، انجام ندهید. می‌گفت: من رویم نشد بپرسم چرا  و خجل هم شدم امّا حالا که شما گفتی متوجّه شدم. لذا ظرف وجودی انسان­ها متفاوت است و این­ها اثر دارد.

*چشم خراب، عامل لالی زبان در دعا

پس یک دلیل اثر نگذاشتن ذکر این است. امّا یک مطلب دیگر این «قَدْ أَخْرَسَهُ» است؛ یعنی قلب دیگر نمی­پذیرد. همان که عرض کردم کسی به واسطه‌­ای شخصی دعایی را از ولیّ خدایی گرفته بود و بعد انجام نداده بود، درحالی که همان را دیگران انجام داده و نتیجه گرفته بودند. بعد هم نگفته بود که من انجام ندادم و برای این شخص معرف شکّی ایجاد کرده بود که این چطور است. بعد یک بار به تعبیر عامیانه وجدان درد گرفته بود و خودش گفته بود که این دعایی را که آقا فرموده بود فلان ساعت باید بخوانید و روزی چند مرتبه باید خوانده شود، من فقط یکی دوبار آن هم با بی­‌حالی و بی‌­رغبتی خواندم و دستورالعمل را انجام ندادم و خودش برای آن شخص اقرار کرده بوده که من دعا هم که می­خواندم چشمم بد کار می­‌کرد. یک کسی را که می­‌دیدم رد می‌­شد، دائم این چشم من همین‌ طوری با او می­‌رفت.

«أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ» این زبان دیگر لال است؛ یعنی دیگر حال دعا خواندن ندارد، حال مناجات ندارد و از آن خوشش نمی‌­آید. حتّی گاهی در مجلس هم نشسته.

*چرا به مجلس ختم می‌رویم؟

در مثل مناقشه نیست دیدید یک موقع انسان جبراً به ختمی می­رود. می‌گوید: بالاخره همسایه است یا دوست و آشنا و از نزدیکان است و فقط به خاطر این می‌رود که دیگران او را ببینند. می‌گوید: بالاخره مجبوریم خودمان را نشان دهیم. اصلاً به عنوان این نمی‌رود که بروم تا این مجلس ختم برای خودم عامل تنبّه شود که یک روزی برای من هم این مجلس را می­گیرند و این دنیا برای هیچ کسی نیست، حتّی خطاب به پیامبر فرمود «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»، همه می‌میرند. من هم می­‌میرم. فقط برای خود نشان دادن می­‌رود و لذا بعضی مواقع می‌­رود در ختم می‌­نشیند و حتّی یادش می­‌رود فاتحه بخواند. قرآن هم که تعارف می­‌کنند، فکر می‌­کند مثل گلاب یا خرما و حلواست، می­‌گوید: ممنون! ممنون چیست؟! قرآن را بگیر بخوان، اوّل از همه خودت ثواب می­‌بری و بعد برای آن‌هاست. این­ها که عرض می‌­کنم حسب روایات شریفه بسیار متقن است - چون ما در باب روایات یک علم الدرایه داریم و یک علم الرجال. براساس این‌ها، روایت صحیحه و مستند داریم و  چون قبلاً مباحث را عرض کردم، دارم خیلی به سرعت می‌­گویم - که اوّل برای خودت ثبت و ضبط می‌­شود. وای که انسان حتّی یادش می­‌رود وقتی در مجلس رفته، فاتحه بخواند! یعنی می‌شود؟!

اتّفاقاً یک موقعی من این را در همین مباحث درس اخلاق گفتم، یک آقایی گفت: خدا گواه است برای من این اتّفاق افتاده و چندین بار هم افتاده، بعضی مواقع هم وقتی بعد مجلس یادم افتاده، به خودم عتاب ­کردم که عجب! تو رفتی آنجا فاتحه نخواندی! بعد من مزاح کردم و گفتم حالا آن موقع که یادت افتاد، فاتحه خواندی؟! یک تأمّلی کرد و گفت: راستش را بگویم؟ گفتم: مگر بناست دروغ بگویی؟! گفت: نه. یعنی حتّی آن موقعی هم که یادش افتاده که من رفتم برای ختم فلانی و فاتحه نخواندم، هم نخوانده بود. بعد به او گفتم: حالا حداقل آن­هایی را که یادت مانده، یک فاتحه برایشان بخوان.

*اولیاء خدا در ماه مبارک چقدر قرآن می‌خوانند؟

لذا اینکه زبان انسان لال می‌­شود یعنی این، نه اینکه به حقیقت لال شود، دارد حرف می‌زند امّا وقتی به دعا می‌­رسد، سنگین می‌­شود، نمی­‌تواند دعا بخواند. وقتی به مناجات می‌­رسد، سنگین می­‌شود. وقتی به قرآن خواندن می­‌رسد، سنگین می­‌شود. به من و شما گفتند هر آیه در ماه مبارک رمضان بخوانید، یک ختم قرآن است. درد است نعوذبالله و نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت، ماه مبارک رمضان بگذرد و ما حدّاقل یک ختم قرآن نکرده باشیم و مثلاً بگوییم وقت نداشتیم.

من بارها این مطلب را عرض کردم. اولیاء خدا در روز سه جزء می‌­خواندند. این‌طور هم نیست که تصوّر کنید بیکار بودند. حتّی آن­هایی هم که مدّرس بودند و در ماه مبارک رمضان درسشان تعطیل بود، این ایّام برایشان موقعی بود که دست به قلم بودند و کتاب‌هایشان را می­نوشتند؛ یعنی به تعبیر عامیانه وقتی برای سرخاراندن هم نداشتند. شب­ها به مناجات بیدار بودند و روزها هم دست به قلم و کار. نه این که فکر کنید او بیکار است و سه جزء قرآن می­خواند، خیر، بین این­ها قرآنشان را هم می­‌خواندند و کارشان را هم می­‌کردند. این برکت وقت است که برای اولیاء خدا به وجود می­آید.

امّا برای ما گاهی وقتش هم هست امّا قرآن نمی­‌خوانیم یعنی این زبان دیگر لال شده، «قَدْ أَخْرَسَهُ»، یعنی به ما اجازه خواندن نمی‌دهند. دائم به حرف­‌های بیهوده است، نمی‌خواهم بگویم غیبت و تهمت و نعوذبالله زخم زبان  و ...، همین که بیهوده حرف می‌زند، بیهوده این چشم دارد در اینترنت کار می­‌کند، چت کردن بیهوده، این برای آن می‌فرستد، آن برای این و ...، ساعت‌ها وقتش را برای مطالب پوچ می­‌گذارد امّا دریغ از این که چند آیه قرآن بخواند.

در حالی که طبق فرمایش حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق که فرمودند: شیعیان ما اقل پنجاه آیه در روز می­‌خوانند، نه در ماه مبارک، در طی سال، باید آن کسی که ادّعا می­‌کند شیعه و محبّ اهل بیت است، حدّاقل پنجاه آیه را در روز بخواند. فرمایش رئیس مذهب است. آن وقت ماه مبارک بگذرد و قرآن نخوانیم. این جز «قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ» هست؟! درد است!

این هم که «رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ» دلیل همین قلب است. جلسه گذشته روایاتی را خواندیم که حضرت فرمودند عجیب­ترین عضو انسان قلب اوست که اگر بیچاره شد، تمام است.

*گنجایش ظرف قلب به وسعت خلقت است

لذا در این روایت خوب دقّت کنید. پیغمبر اکرم محمّد مصطفی(ص) بیان می‌فرمایند: «خَیْرُ الْقُلُوبِ أَوْعَاهَا لِلْخَیْرِ وَ شَرُّ الْقُلُوبِ أَوْعَاهَا لِلشَّرِّ فَأَعْلَى الْقَلْبِ الَّذِی یَعِی الْخَیْرَ مَمْلُوٌّ مِنَ الْخَیْرِ إِنْ نَطَقَ نَطَقَ مَأْجُوراً وَ إِنْ أَنْصَتَ أَنْصَتَ مَأْجُوراً» «و هذا القلب قلب طاهر من الذنب». این گناه است که انسان را بیچاره می­‌کند و گناه‌­ها مثل نقطه نقطه درون قلب زیاد می‌شود. می­‌فرمایند: بهترین قلب­ها آن قلبی­ست که ظرفیت بیشتری برای خوبی دارد.

ملّامحسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، در کتاب کلمات المکنونه - این را من برای آقایان در حوزه و در درس خارج هم عرض کردم که آیت‌الله العظمی بهجت ، آن بهجت القلوب می‌فرمودند: کتاب کلمات المکنونه شاگردی می‌­خواهد. همین ­طوری کسی نمی­‌تواند بفهمد. باید استاد ببینید. این‌ قدر کتاب عظیمی است - یک نکته­ بسیار عالی و زیبایی را بیان می­‌کنند که خیلی جالب است. می­‌فرمایند: ظرف وجودی انسان، قلبش است. ظرف وجودی انسان­‌ها متفاوت است. اگر قلب، قلب الهی و در طهارت بود، ظرف وجودیش بزرگ و بزرگ­تر می­‌شود، نه این قلب به ظاهر صنوبری، آن روح تعالی‌بخش انسانی وسعتی می‌گیرد به وسعت تمام خلقت. لذا این انسان می­‌شود خلیفة­الله، تمام خلقت هم تحت سیطره­ او می‌شود. حالش، حالی می­‌شود که تمام اسماء و صفات الهی در او هست.

امیر­المؤمنین می­‌فرمایند: «أ تزعم انک جرم صغیر» آیا تو فکر کردی که همین جسم کوچک هستی؟! حضرت می­‌فرمایند: تو غوغایی، خودت خبر نداری. ای انسان! اگر الهی شوی، اگر خدایی شوی، اگر نگذاری این گناه وجودت را بگیرد.

*نزدیک‌ترین راه اتّصال به خدا

همه چیز هم از این گناه است. یک موقع­‌هایی جوان­های عزیز سؤالاتی می­‌کنند که مثلاً نزدیک­ترین راه اتّصال به خدا چیست؟ وقتی می­‌گویی ترک گناه، بعضی­‌ها می­‌گویند: آقا این را محضر آیت‌الله خوشوقت، آن عزیز الله و عزیز الحجة هم گفتیم، بیان کردند ترک گناه؛ به هرکه گفتیم؛ می­‌گوید ترک گناه، چطور است؟ عرض کردم: آقا راه نزدیک همین است. این نیست که بگویی مثلاً یک ذکری می­‌گویم، یک وردی می­‌خوانم، نعوذبالله نستجیربالله یک اجی مجی می­گویم و درست می‌­شود، خیر. واقعاً همین ترک گناه نزدیک­ترین راه اتّصال به پروردگار عالم است. آن چه تو دنبالش فقط به واسطه­ ترک گناه است. لذا همه اعاظم و بزرگان – که من هم فرمایش بزرگان را بیان می­‌کنم و خودم نسبت به شما بیشتر محتاجش هستم - نسخه­ اصلی را همین ترک گناه می­‌دانند.

لذا این قلب ظرفیّت پیدا می­‌کند، توسعه می­‌گیرد. ظرفش چقدر است؟ ملّا محسن فیض کاشانی می­‌فرماید: کل خلقت! خیلی عجیب است. ظرف قلب یک مقدار کم نیست، من و شما اگر گناه نکنیم ظرف قلبمان همه­ی خلقت است.

*کهکشان‌ها زیر بغل آسیّد ابوالحسن اصفهانی

این­جا معلوم می‌­شود که چطور بزرگان و اعاظم ما، آن مردان الهی، آن کسانی که متّصل بودند و حال خوشی داشتند، وضعشان الهی بود - و وقتی انسان ایشان را از دست می‌دهد، می­‌فهمد که چه گوهر­هایی بودند، چه کنز­های خفی الهی‌ای بودند، چه مردان خدایی بودند - عالم در دستشان بود.

لذا آیت‌الله مولوی قندهاری بیان می­فرماید آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی بیان کرد: آشیخ محمّدحسن می­‌خواهی ببینی؟ گفتم: بله. فرمود: آن سیّد، آن پیرمرد چهارپاره استخوان یک دفعه مثل یک جوان ورزشکار دست را باز کرد با سرعت عجیب حرکت داد و گفت حالا ببین. فرمود به خدا قسم زیر بغل آقا همه­ کهکشان­ها را به یک لحظه دیدم، فقط یک لحظه و مدهوش شدم. وقتی آقا من را به هوش آوردند، فرمودند: آشیخ محمّدحسن! نتوانستی ببینی؟!

البته خود آقا هم در نود سالگی، چهار پاره استخوان بودند و همین کار را کردند، با همان قدرت، منتها به ما چیزی را نشان ندادند اما آن قدرت را نشان دادند که می­‌شود.

پس اینکه ملاّ محسن فیض کاشانی می­‌گوید، همین است. اگر قلبت، قلب الهی شد؛ وسعت قلبت یک مقدار نیست؛ اندازه قلب تو کل هستی ا­ست، کل خلقت است. چه کسی این را درک می­‌کند؟ جز اولیاء خدا، جز آن­‌هایی که طهارت قلب دارند، جز آن­هایی که از گناه دورند، آیا جز آن­هایی که متّصلند، جز آن­هایی که انقطاع از خلق دارند، در خلق و با خلقند، با خلق می‌نشینند، با خلق برو بیا دارند امّا دائم اتّصال به پروردگار عالم دارند؟

این­جاست که پیامبر عظیم‌­الشأن بیان می­‌فرمایند: «خَیْرُ الْقُلُوبِ أَوْعَاهَا لِلْخَیْرِ»، می‌­دانید بهترین قلب­ها چیست؟ آنکه ظرفیت بیشتری برای خیر دارد. تا کجا؟ تا همه­ عالم، آن خیر القلوب است. امّا وای که «وَ شَرُّ الْقُلُوبِ أَوْعَاهَا لِلشَّرِّ» خیلی عجیب است! بدترین قلوب هم بیشترین ظرفیت را برای شرّ دارد؛ یعنی یکی نه، دو تا نه، می­‌شود مرکز شرّ.

*نزول انسان از مقام احسن تا اسفل

قرآن هم فرمود دیگر، فرمود: این انسان که باید قلبش برای خیر به همه­ی وسعت عالم باشد، این «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ» کارش به جایی می­‌رسد که «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ». از آن مقام احسن نزول پیدا می‌­کند به مقام حسن. از مقام حسن نزول پیدا می‌کند به مقام سفلی. از مقام سفلی نزول پیدا می‌کند به مقام اسفل! بعد آن قدر درد دارد که انسان باید سرش را از خجالت به زیر بیاندازد، شرمش بیاید و حیا کند که بعد خطاب شود: «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»! خیلی خجالت دارد. اصلاً بعضی مواقع انسان شرمش می‌آید سرش را بالا کند امّا قربان کرمش بروم که نسیان را جلوی چشم انسان می‌آورد و فراموش می‌کند و تازه برای پروردگار عالم شاخ و شانه هم می‌کشد. آن انسانی که باید قلبش برای خیر به وسعت همه خلقت می‌شد، کارش در شرارت و بدی ها، در زشتی‌ها و پلشتی‌ها به جایی می‌رسد که «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»! وای! وای! دیگر این اضلّش خیلی بد است.

آن‌ وقت معلوم است این قلبی که مجرم است، نمی‌تواند دعا را متوجّه شود. اوّلاً معلوم است که لسانش لال است. این قلب، قلب مرده شده است «اوبق» هست، «بغیه» هست، «طغیه» طاغی هست، انواع مختلفی که در روایات است و اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأن در باب قلوب ‌طبقه‌بندی کردند. و این قلب که باید حرم الله می‌شد، «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه‏»، قلبی که وسعت باید همه عالم می‌شد، کارش به جایی می‌رسد و آن قدر شرارت در او قرار می‌گیرد که پروردگار عالم می‌گوید: تو رسیدی به اسفل، اسفل هم نه، « کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ». جدّی انسان باید با این حال خجالت بکشد.

*بهترین قلب کدام است؟

بعد حضرت می‌فرمایند: می‌دانید بهترین و عالی ترین قلب کدام است؟ «فَأَعْلَى الْقَلْبِ الَّذِی یَعِی الْخَیْرَ مَمْلُوٌّ مِنَ الْخَیْرِ» آن قلبی که مملو از خیر است.

می‌دانید نشانه قلب خوب که مملو از خیر می‌شود، چیست؟ این است که دلش برای مردم می‌تپد. خیر را اوّل برای دیگران می‌خواهد. همان که روایتش را هم خواندیم که می‌گویند اگر می‌خواهید دعا کنید اوّل برای دیگران دعا کنید تا دعایتان مستجاب شود. اوّل یاد دیگران باشید، یاد خودتان نباشید. عزیز دلم! آن که الهی باشد، قلبش مملو از خیر باشد، اوّل همه خیر دیگران را می‌خواهد.

طوری می‌شود که «إِنْ نَطَقَ نَطَقَ مَأْجُوراً» وقتی لب به سخن می‌گشاید، نطق او، نطق مأجور است. اوّلاً دیگران را به سمت خدا دعوت می‌کند، خصوصیّت اولیاء خدا این است که مردم را به سمت پروردگار عالم دعوت می‌کنند. صحبتش، صحبت خیر و آشتی و اتّصال با پروردگار عالم است. «إِنْ نَطَقَ نَطَقَ مَأْجُوراً». آن‌قدر مملو و لبریز از خوبی است که اگر سخن بگوید، سخنش درخور پاداش است. یعنی فقط حرف‌های خوب می‌زند. این زبان نعوذبالله به غیبت، به تهمت، به دروغ، به زخم زبان، نعوذبالله به فحاشی، به حرف های رکیک باز نمی‌شود.

عرض کردم آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آن شخص گفته بنشین و دیگر وقتی همه رفتند به او تشر زده بود که تو به زنت می‌گویی: ضعیفه و حالا می‌خواهی این ذکر اثر بگذارد؟! می‌گویی صده شده دویست و دویست شده سیصد، یک سال خواندم امّا با تشر گفته خودت ضعیفی، خودت ضعیفه‌ای - حتّی همین لفظ ضعیفه را هم به خودش گفته - به او می‌گویی؟! آن‌وقت نعوذبالله کسی به همسرش فحش بدهد و بی ادبی کند، وای وای! خدا نیاورد، که دستی – که آن دست باید شکسته شود - به روی همسرش بلند شود. او نامرد است، مرد نیست. و با این حال ادّعا هم بخواهد بکند که می‌خواهم به مقامات برسم. دو تا دعا بگیرم، دو تا ذکر بخوانم، بروم ببینم فلان ختم که گفتند چگونه است، انجام بدهم!

*آیت‌الله خوشوقت: ذکر یونسیه برای بعضی سمّ مهلک است

یک مرتبه آیت‌الله خوشوقت خیلی جمله قشنگ و عجیبی بیان فرمودند. فرمودند: این ذکر یونسیه برای بعضی سمّ مهلک است. اصلاً بهشان ندهید. فرمودند: یک جوانی آمد به من گفت: آقا! من دارم روزی صد تا می‌خوانم، نظر شما چیست؟ یک نگاهی به او کردم و گفتم: تو بیخود روزی صد تا می‌خوانی، تو باید روزی هیچی بخوانی! تعجّب کرد، گفتم: دیگر نخوانی‌ها! خواست بگوید که من رفتم پیش یک آقایی و او به من گفته، گفتم: اوّلاً اسم نبر، بعد من دارم بهت می‌گویم نخوان. بعد یک طوری شد، دیدم حالت اشک در چشمش جمع شد. در گوشش گفتم: حالا خوب شد، اشک که می‌ریزی، چشمت پاک می‌شود. خودش فهمید، گفت: بله آقا! من چشمم خراب است. گفتم: پس حالا ذکر یونسیه می‌خواهی چه کار؟! ذکر یونسیه به دردت نمی‌خورد. اثر ندارد.

«وَ إِنْ أَنْصَتَ أَنْصَتَ مَأْجُوراً» و اگر سکوت کند، سکوتش هم مأجور است. دلیل چیست که این قلب اگر حرف بزند، مأجور است و اگر سکوت هم بکند، مأجور است «إِنْ نَطَقَ نَطَقَ مَأْجُوراً وَ إِنْ أَنْصَتَ أَنْصَتَ مَأْجُوراً»؟ فرمودند: چون این قلبی است که در او گناه نیست. وقتی گناه نباشد، من الذنب طاهر است. وقتی از گناه طاهر بود، این حال را به وجود می‌آورد. قلب الهی می‌شود. وسعتش می‌شود وسعت عالم.

*لزوم تک جنسیتی بودن گروه‌های دینی در فضای مجازی

لذا اینجاست که حضرت می‌فرمایند: من با تو مناجات می‌کنم با این قلبم که گرفتارم کرده است، «رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ». ویرانم کرده، این قلبی که پر از گناه است. دیگر مناجات اثر ندارد. در مجلس دعا بودن اثر ندارد. حتّی لطف مِن ناحیه الله هست و پروردگار عالم دستش را می‌گیرد و می‌آورد، امّا حال دعا ندارد. یک موقع می‌بینی وسط دعا و مناجات بلند می‌شود، می‌رود. بی‌حال است. چرا؟ چون گناه کرده. ببین چشمت چه کرده. در این چت‌هایی که با هم می‌کنید، در این مطالب. من باید بارها و بارها این را بگویم، نه یکی دو بار، مأمور به گفتن هستیم و اعزّه روحانی هم این مطلب را بگویند. چه کسی گفت حتماً باید در گروه‌ها، ولو به ظاهر گروه‌های دینی، دختر و پسر با هم باشند.

یک مثال می‌زنم، مثل این است که در جلسه زنانه، آقایان هم بروند. من نمی‌گویم جلسات غیر از معارف، گروه‌های معارفی، زن باید جدا باشد و مرد جدا. مثلش همان جلسه زنانه است که مرد در آن شرکت نمی‌کند وإلّا گرفتار می‌شوید. من خبرهایش را دارم که کسانی که به ظاهر مؤمن بودند، گرفتار شدند. من در مشاوره‌ها می‌بینم که بدبخت و گرفتار شدند. نکنیم عزیز دلم! شما را به خدا، به خودمان رحم کنیم. به این قلبمان رحم کنیم. به وضعمان رحم کنیم. به حال و زندگیمان رحم کنیم. به تقوایمان رحم کنیم. نکنیم. با نام دین برای خودمان بی‌دینی نیاوریم. ولله گاهی با نام دین، بی‌دین می‌شویم. می‌بینی در گروه قبلاً فامیلی را می‌گفت، دیگر نعوذبالله نستجیربالله آرام آرام آن پسر اسم کوچک دختر را می‌گوید و آن دختر هم اسم کوچک پسر را و بعد پیام خصوصی دادن و ...، این‌ها هست، این‌ها را به ما گفتند و نشان دادند. بعد آرام آرام الفاظ دیگری به وجود می‌آید. این می‌گوید: خواهش می‌کنم. آن می‌گوید: نه، فدای شما. این می‌گوید: عزیز رسید به دستت، او می‌گوید: نه عزیزم! و ... . اوّل با این الفاظ عزیزم و جان و این‌ها می‌شود و  بعد الفاظ دیگر و بعد الفاظی به هم می‌گویند که زن و شوهر باید به هم بگویند و نعوذبالله نستجیربالله کار به جاهای باریک می‌کشد. نکنیم! به خدا داریم خراب می‌شویم. این‌ها درد است. خدا گواه است، ولله این‌ها گریه دارد. به فکر خودمان باشیم. به فکر دینمان باشیم. به فکر تقوایمان باشیم. مگر ماه مبارک رمضان برای همین قضیه نیامده. فرمود: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون»، شاید، عنوان لعل آورد. به خدا قسم، خیلی درد است. مراقب باش عزیز دلم! جوان عزیز! فدای تو بشوم، مواظب باش. دختر گرامی‌ام! مواظب باش. پسر عزیزم! مواظب باش. این کارها را نکنیم، گرفتار می‌شویم.

*چگونه می‌شود در قنوت نماز شب، دعای ابوحمزه را خواند؟

بعد ما می‌گوییم: چطور اولیاء خدا این حرف‌ها را می‌گویند.، ما ماندیم مگر این‌ها ممکن است؟! امّا بزرگان بیان کردند، من این را خودم هم از آیت‌الله العظمی بهاء‌الدّینی شنیدم، هم آیت‌الله سیّد عبدالکریم کشمیری بیان کردند و من از خود ایشان شنیدم. هم از آیت‌الله مولوی قندهاری خودم شنیدم. آیت‌الله کشمیری می‌فرمودند: در نجف موقع نماز شب ده‌ها نفر را می‌دیدیم که در قنوتشان دعای ابوحمزه را می‌خوانند. ما طی ماه مبارک رمضان هم آخرش نمی‌توانیم یک دور کامل دعای ابوحمزه را بخوانیم. این چیست؟ چرا این‌طور هستند؟ این برکات وقت برای این‌ها چیست؟ باور کنیم قلب اگر سالم ماند، برکت وقت هم می‌آید. 

خدا گواه است، این را به عین خود بنده دیدم. سردار وفایی و سردار آقاخانی الان در قید حیات هستند و می‌توانید از این آقایان بپرسید. آیت‌الله مولوی قندهاری یک شب هم دعای کمیل خواندند، هم دعاهای مختلف دیگر خواندند و هم کلّی وقت برای نماز شب و مطالب ماند و تازه دیروقت هم شروع کردند. اصلاً معلوم نبود این وقت از کجا آمد؟! عزیز دلم! وقتی انسان الهی بشود، وقتش هم بابرکت می‌شود.

*ماجرای سالم ماندن کفن و بدن شیخ صدوق در قبر

مثلش چیست؟ مثل همان که وقتی روحت طیّب و طاهر بود، جسمت هم طیّب و طاهر می‌شود. وقتی می‌میری و از دنیا می‌روی، کفنت هم نمی‌پوسد. بارها عرض کردم کفن‌ها از یک طاقه پارچه است، از همان می‌کنند و به بدن من می‌گذارند، کفن که می‌پوسد هیچ، استخوان‌های بدنم هم می‌پوسد امّا همان را به بدن امثال شیخ صدوق هم می‌زنند و می‌بینی وقتی سیل می‌آید و قبر شریفشان را آب برمی‌دارد، تازه کفنش آن‌جا پاره می‌شود؛ یعنی کفنش سالم مانده! مگر کفنش مومیایی بوده؟ خیر، پارچه عادی بوده امّا وقتی روح طیّب بود، جسم را هم طیّب و طاهر می‌کند. عزیز دلم! روح که همیشگی بود، جسم را هم همیشگی می‌کند. حتّی آنکه بچسبد به این جسم هم همین‌طور می‌شود. این که دست اولیاء خدا شفاست برای این است که روح الهی این دست را الهی کرده، نفس آن‌ها می‌شود الهی.

لذا اگر این‌ طور شد، که هست، پس بدانیم آن‌ور قضیه هم همین است. اگر شرّ شدیم، بدنمان هم شرّ می‌شود. گوشمان هم شرّ می‌شود. دیگر حوصله دعا و مناجات نداریم. زبانمان به دعا و مناجات نمی‌چرخد. اگر هم گاهی بخوانیم با کسالت است.  بعد خدای ناکرده صفت منافقین درون ما ایجاد می‌شود که قران می‌فرماید: منافقین وقتی در نماز قرار می‌گیرند، «کُسالى» هستند و حال کسالت دارند. حال نماز ندارند. از نماز خوششان نمی‌آید. لذا خیلی مراقب باشیم.

خدایا! به اولیائت، به انبیائت، به خصّیصین درگاهت مارا در این روزهای آخر از خواب غفلت بیدار بگردان.

این دعا روز اوّل ماه مبارک را بارها گفتم فقط برای روز اوّل نیست، همیشه بخوانید، هر روز بخواید، در قنوت بخوانید.

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی صِیَامَ الصَّائِمِینَ ‏ »

«وَ قِیَامِی قِیَامَ الْقَائِمَیْنِ»

«وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ» عرض کرم کسی که مدهوش می‌شود، مثل کسانی که بیماری صرع دارند - که خدا إن‌شاءالله همه بیماران اسلام و محبّین اهل‌بیت را شفا بدهد- به صورتشان آب می‌زنند و بعد هم دو سه سیلی می‌زنند که به حالت غش و کما نرود. نبهنی یعنی خدایا! سیلی‌های بیدار باش به ما بزن، ما بیدار شویم. ماه مبارک تمام شد، امشب، شب بیست و ششم است.

«وَ هَبْ لِی جُرْمِی یَا إِلَهَ الْعَالَمِین»

«وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِین»

منبع: فارس
برچسب ها: صراط مجازی دینی