این رویه نه ختم به امروز و دیروز که سنتی است جاری در زندگی مردم ایران که از گذشته با شعر پیوند و انسی عمیق داشته و آن را در لحظات مختلف زندگی همراه آیینها و آداب خود داشتهاند. علاوه براین، شعر فارسی به دلیل دارا بودن از بنمایههای دینی و معرفتی، همواره پیوندی ناگسستنی با معارف و عرفان اسلامی داشته و از این روی، عاملی برای برقراری ارتباط میان انسان و خدا بوده است. از دل همین شعر و ادب چه بسیار مضامین عرفان اسلامی جوشیده و در ضمایر انسان، بدون هیچ قید زمانی و مکانی، جای گرفته است؛ مضامینی برخاسته از فطرت و جان بشر در زبان نظم که حاصلی است از جوشش در دل نهفتههای شاعر در قامت و جامه واژگان.
رهبر معظم انقلاب در این سالها که شعر، به ویژه شعر آیینی، در احوالات خوشی به سر میبرد، بیش از هر کسی که در انقلاب مسئولیتی چه در حوزه فرهنگ و چه در سایر حوزهها داشته، به مقوله شعر توجه داشته و از شعر به عنوان سرمایه ملی یاد کردهاند. هرچند در سالهای اخیر با ارائه گزارشها و اخبار دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب در نیمه رمضان، نمود علاقه معظمله به شعر بیشتر میشود، اما به گواه خود شاعران، ایشان از هنردوستان قدیمی و ناقدان و علاقهمندان به شعر از دوره جوانی بودهاند. گاه از شاعران پیشکسوت و نامدار یاد و خاطرهای از رهبر انقلاب نقل میشود که خود گواه بر شعردوستی و ادیب بودن ایشان از سالهای گذشته تا به امروز دارد؛ نظیر مرقومهای منظوم که اخوان در حمایت و معرفی منزوی بر ایشان نوشت و خاطرات امیری فیروزکوهی از حضور رهبر معظم انقلاب در انجمنهای ادبی.
ایشان علاوه بر این موارد، شاعر هم هستند و در شعر «امین» تخلص میکنند. «امین» شعر انقلاب علاوه بر بیان رهنمودهایی برای توسعه و رشد بنیه شعر معاصر، سرودههایی دارند با مضامین عرفانی و دینی که خواندنشان لطفی دیگر دارد.
کتاب «مسیح در شب قدر» از جمله آثار انتشارت صهبا است که در سال گذشته همزمان با سال نو میلادی منتشر شد. کتاب شامل گزارشهایی خواندنی و شیرینی از حضور رهبر انقلاب در میان خانوادههای شهدای مسیحی است که در هر بخش به ارائه جزئیات و گزارشی از یکی از خانوادههای شهید میپردازد. در بخشی از این اثر، خاطرهای از رهبر معظم انقلاب در میان خانواده آلفرد گبری نقل شده است که معظمله به خاطرهای خواندنی از شعرخوانی خودشان در مسجد مقدس جمکران اشاره میکنند:
«من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره امام زمان(سلام الله علیه). رفتم جمکران و خب؛ تضرّع و توجه و نماز و همین اعمال که هست. دیدم آرام نمیگیرم؛ راحت نمیشوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود؛ دفتر شعر را درآوردم، گفتم آقاجان! این شعر را برای شما گفتهام، میخوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن؛ آهسته البته. هیچ کس هم متوجه نبود. یک غزلی بود، از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم.
گمان میکنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند این طوری است.»
در پاورقی این کتاب شعر یاد شده نیز ذکر شده است.