صراط: شهید دکتر سیدحسن آیت علاوه بر جنبه ایجابی شخصیت سیاسی خود –که اوج آن در تلاش سرسختانه و مبارزه نفسگیر خود با لیبرالها برای تثبیت اصل ولایت فقیه در قانون اساسی قابل مشاهده است- جنبه سلبی هم داشت.
خط قرمز سیاسی آیت روحانیت و به ویژه مسئله ولایت فقیه بود، بنابراین هرجا با شامه حساس سیاسی خود احساس میکرد که جریاناتی علیه این نهاد گام برمی دارد، صریحا موضع میگرفت. از همین روست که بسیاری از سخنرانی های وی در نقد جریان لیبرال و ملیگراها بود. آنچه در زیر میآید سخنرانی منتشر نشده ایشان در تالار اجتماعات مؤسسه اطلاعات در سال 1359 است.
******
بسمالله الرحمن الرحیم
در خدمت دستگاه بودن روزنامه، در گذشته از اهمیت مؤسسه کم نمیکند، چه بطور کلی اطلاعات روزنامهای است که بررسیاش و تاریخش میتواند راه آینده و عظمت آن را به ما نشان بدهد و موضوعی که اهمیت فعلی را باز اضافه میکند این است که ما در حساسترین لحظات از عمق انقلابمان قرار داریم، انقلاب عظیم اسلامی، حساسترین ایام خود را میگذراند، صف آراییهایی دارد انجام میشود و دشمن با تمام قوا و نیرو و حیله و تزویر و قدرت وارد میدان شده، چون میبیند انقلابی که علیرغم پیشبینی ابرقدرتها و عوامل داخلی آنها، فراترین و پرقدرتترین دستگاه استبدادی و استعماری را در هم ریخت، درد شکل میگیرد و به نتیجه میرسد، یعنی قانون اساسیاش به دست مجلس خبرگانی که در تاریخ قطعا از مهمترین مجالسی از این نوع که تاکنون در دنیا بوده تدوین میگردد، این را از این جهت نمیگویم که خودم از اعضای مجلس هستم، بلکه از این جهت میگویم که دشمن و حتی دوست هم متوجه نبود این مجلس چنین مجلسی از کار در خواهد آمد. آنها فکر میکردند این مجلس حداکثر تا آن 31 روزی که برایش تعیین کرده بودند با آن آییننامه کذایی انجام خواهد شد و آن پیشنویس را به تصویب میرساند، اما این مجلس به قدری انقلابی عمل کرد که ضد انقلاب که اول به آن پیشنویس هم راضی نبود و میخواست که رقیقترش کند و ضد انقلاب را تقویت کند، حالا به آن پیشنویس راضی شده! بله این مجلس به این صورت در آمد، یعنی همه آن کانالهایی را که برایش درست کرده بودند، در هم شکست و یک قانون اساسی انقلابی اسلامی که ترجمه نیست، اصیل است و روی کلمه کلمهاش بحث شده دارد تصویب میکند و تصویب کرده است. کافی است که شما به یکی از دو اصلی که دیروز تصویب شد، توه کنید.
«کلیه ثروتهای ناشی از ربا، رشوه ، مقاطعه کاری ، اختلاس، دزدی دایرکردن اماکن فساد و نظایر اینها، باید به بیتالمال برگردد. » و تجسم کنید باید اجرا بشود که خواهد شد، این است که به انقلاب ما اصالت میدهد، مجموعه مسایلی که گفتم به اهمیت این جلسه اضافه میکند، بنابراین من باید موضوعی را انتخاب کنم و درباره آن بحث کنم که شایسته چنین مجلسی باشد، اما من ضمن اینکه مطالب مهمی را در اینجا عنوان خواهم کرد مطالب مهمتر را در یک سخنرانی طولانی خواهم کرد و پرده از چهره ضد انقلاب ، دولت و شورای انقلاب صراحتا بر خواهم داشت.
البته هنوز موقع آن سخنرانی نرسیده، موقعش خواهد رسید و امیدواریم که سرنوشت ساز باشد چون به مرحلهای رسیدهایم که شوخی و مسامحه و اهمال معنی ندارد. بازی کردن با انقلابی که من به حق آن را دومین حادثه تاریخ بشر قلمداد میکنم، این که من میگویم به حق برای اینکه در نظام طاغوتی گذشته عادت کرده بودند یا عادت داده بودند به مردم به خصوص عوامل دستگاه و جیره خواران دستگاه که همیشه اغراقآمیز صحبت کنند. هرکار «شاهنشاه آریامهر» را غرور آمیزترین و بزرگترین و نظایر اینها قلمداد کنند، یعنی نظام دیکتاتوری لازمهاش اغراق گویی در تملق و نظایر اینهاست. این زمان شاه سابق و پدرش تنها نبود. از زمان سلطان محمود غزنوی و دیگران هم که بررسی کنید میبینید شاعر آسمان را تشبیه کرده به یک قاشق بیدستهای که کنار مطبخ سلطان محمود افتاده است و ماه آسمان را تشبیه کرده به نعل است سلطان محمود، آن هم نه کامل بلکه شکسته و آن تعلقاتی که همین روزنامه اطلاعات را اگر ورق بزنید میبینید و احتیاج به گفتن نیست ...
دومین حادثه بزرگ تاریخ
اما من در اینجا نظرم اغراقگویی نیست، اینکه گفتم دومین حادثه تاریخ بشر است، این را معتقدم و اثبات هم میتوانم بکنم، چرا که این حادثه اگر بگوییم بالفعل، بلکه بالقوه دومین حادثه بزرگ تاریخ بشر است، حادثهای که تأثیرات جهانیاش (کار به تأثیرات داخلیاش ندارم) هم اکنون روشن و واضح است و تأثیرات جهانی آیندهاش به قدری برای استمعارگران و ابرقدرتها وحشتناک و نگران کننده است که الان میبینیم تمام قوایشان را در داخل خارج با یکدیگر متحد کردهاند و بسیج کردهاند علیه این انقلاب، فراماسونها ، نوکران آمریکا، نوکران انگلستان، عوامل شوروی، تمام اینها با تمام اختلافاتی که دارند در یک نکته و در یک خبر متفق شدهاند و آن کوبیدن این انقلاب است چنانکه در یک نکته متفق بودند و آن جلوگیری از پیروزی این انقلاب بود.
همان موقع که «هواکوفنگ» میآمد ایران، آمریکا هم شاه را تأیید میکرد، شوروی هم سکوت تأییدآمیز میکرد، همه اینها با هم توافق داشتند که آن انقلاب در مرحله اول موفق و پیروز بشود، اما علیرغم همه تلاشها و باورهای آنها ـ چون نمیتوانستند تصور کند که این انقلاب حتی در آن مرحله موفق خواهد شد به تلاشها را بکار برند و در مرحله دوم تلاشها را به صورت دیگر و در جبهههای مختلف دارند ادامه میدهند، بحث امروز را تا آنجا که ممکن است در این مورد یعنی رسالت انقلاب ایران با توجه به نیروی ضد انقلاب و نیروی خود انقلاب بررسی میکنیم.
جنگ حق و باطل یک جنگ جدیدی نیست، به اندازه عمر بشر عمر دارد، بشر اولیه البته مطابق فطرتش یک زندگی ساده و عادلانه است، خودش بر خودش حکومت میکرد، امتیازی وجود نداشت به تدریج و به قول سعیدی: «بنیاد ظلم در ابتدا اندک بود هر که آمد بر آن مزیدی کرد.»
ظلم کم بود، مرتب زیاد شد، سازمان یافته و مطابق نقشه شد و ادامه پیدا کرد ، در مقابل ضد ظلم هم تلاش کرد ... سلاحهای این دو دسته متفاوت بود و هست، سلاح باطل و ظلم استبداد و تزویر و استفاده از قدرت به هر شکلی است. زر و زور و تزویر ، هر سه اینها قدرت است. روز مشخص است (روز فیزیکی، زور نظامی)، زر هم نوعی زور است، یعنی با پول عقاید و افکار را بخرند یا بسازید و این ساختن را شما روزنامهنگاران خوب میدانید یعنی، فکر ساختن به چه شکل و به چه نحو، تزویر هم بساز نوعی زور و قدرت است این سلاح باطل است که همیشه از آن استفاده کرده، یعنی به هر وسیلهای متوسل شده و میشود که به دفت و نتیجه برسد. سلاح حق نیروی خود حق و طرفدارانش است و شهادت و فداکاری سرمایه آنها و قدرت آنها را علیه باطل تشکیل میدهد و در طول تاریخ میبینیم:
موسی و فرعون، عیسی و مخالفین ، پیامبران و غیر پیامبران با ظلم مبارزه کردند، اما پایه مبارزه با ظلم در بعد جهانی و در بعد زمانی نامحدود در اسلام دارد. یعنی پیش از اسلام هیچ کجا نمیبینید که دیدگاهش از نظر علمی و عملی تمام دنیا باشد. یعنی هم از نظر تئوری مقصدش هم دنیا باشد و هم خود بنیانگذار مکتب شروع کرده باشد. به صورت جهانی عمل کند موسی بر ضد ظلم قیام کرد، ولی منطقهای شد، عیسی قیام کرد. از نظر تئوری جهانی بود، اما از نظر عملی جهانی کار نکرد، اما پیامبر اسلام هم از نظر تئوری چنانکه در قرآن مردم جهان را مخاطب قرار می دهد (نامی) و هم از نظر عملی او همان روز اول نشان داد که میخواهد در حد جهانی کار کند.
چنانچه در جنگ خندق مینویسند: که مسلمین به علت زیاد بودن دشمن که میخواست هجوم بیاورد به فکر چاره افتادند چون اگر چاره نمیاندیشیدند قوای دشمن آنقدر زیاد بود که میتوانست آنها را زیر سم اسبها از بین ببرد. به فکر افتادند و از فکر سلمان فارسی استفاده کردند تا آن خندق را دور مدینه حفر کنند که دشمن نتواند یکباره هجوم بیاورد. در تاریخ مینویسد اینها در حالیکه خندق میکندند در مضیقه هم بودند، باید فقط شیره خرما را بمکند و قدرت و توان بیابند تا بتوانند بجنگند و نوشتهاند وقتی کلنگها را به زمین و سنگها میزدند و جرقه برمیخواست پیامبر میگفت من کاخ مدائن را در این جرقه میبینم یا کاخ امپراتور روم را دیدم.
یعنی سقوط این دستگاههای ظلم و بیدادگری را پیشبینی میکرد و هدف خود قرار میداد. پس شروع انقلاب به صورت جهانی از آنجا بود این کشمکش ادامه پیدا کرد. تاریخ مفصل است ، بنی امیه ، بنیعباس ، و سلاطین و بیدادگران در گوشه و کنار دنیا به مقابله با این مکتب پرداختند، البته ظلم منحصر به شرق نبود و نیست در غرب و شرق عامل هم صف ظلم بوده و هست و هم صف حق بوده و هست. اما در قرون اخیر صف باطل به علت پیشرفت علم، به علت در خدمت گرفتن تکنیک و صنعت یک صف سازمان یافته و با نقشه شد بر خلاف گذشته که اگر چنگیزخان ظلم میکرد، ظلم سازمان یافته و از روی نقشه نبود، میآمد حمله میکرد غارت میکرد و میبرد و بعد هم ساقط میشد جانشینانش ساقط میشدند و ظالم دیگری میآمد سرکار، اما در عصر حاضر همانطور که صنعت به این اندازه پیشرفت کرده است که با صنایع اتوماتیک روبرو هستیم، ماشین میسازد که خود به خود کارش انجام میشود و نیازی نیست که کسی بالای سرش باشد. و حتی سفینه از زمین حرکت میکند در ماه مینشیند ، سنگ و خاک ماه را جمع میکند میآورد روی زمین، بدون آنکه سرنشین داشته باشد، ظلم و بیداد هم اینطوری علمی شد، یعنی کاری کردند در نظامهای مختلف که به طور اتوماتیک و خود کار ملل را استثمار میکردند و میکنند. از زمان صفویه شروع شد اما اندک بود. در زمان قاجاریه نشانههای بارزش را در ایران میبینیم که شروع میکنند به امتیازات گرفتن، امتیاز نفت، امتیاز تنباکو و امتیاز سایر معادن و شروع میکنند به تحریف اخلاق عمومی و فرهنگ عمومی.
از امتیاز تنباکو تا انقلاب مشروطیت
میبینیم که مردم روی آن احساسات مذهبی و معتقدات مذهبی که داشتند خود به خود بسیج میشوند و در مقابل همین جنایات، مبارزات اسد آبادی و یارانش، میرزا رضا کرمانی، روحانیون و ملت ایران مشهود است و نه تنها ملت ایران، تمام ملل اسلامی که خودش صدها جلد کتاب درباره اش نوشته شده و میشود و میتوان نوشت. در یورش اولیه استعمار با همه حیلهگری و نیرنگ و قدرتش توفیق چندانی بدست نیاورد.
میبینیم که امتیاز تنباکو با فتوای یک عالم و دانشمند از بین میرود ـ تمام جادوهای دشمن را همانطور که عصای موسی جادوهای فرعون را بلعید این یک فرد هم همه آنها را باطل کرد و از بین برد. اما استعمار حملات خودش را ادامه داد با نقشههای دقیقتر، ملت ایران متوجه شد که نظام دیکتاتوری و ضد اسلامی که (قبلا مردم را هم ضد اسلامی میدانست) یعنی بعد از پیامبر مسلمین و به خصوص شیعیان تمام حکام را فاسد میدانستند، چون کسانی را که باید بر مردم حکومت کنند، اسلام گفته بود چه کسانی هستند، باید فقیه ، عادل و پرهیز کار میبودند و ما میبینیم هیچ یک از این سلاطین چنین خصوصیتی را نداشتند و به همین دلیل ملت آنها را قبول نداشتند. اما در دوره قاجار دیدند که وجود این نظام باعث میشود که همه مملکت در دست یک نفر باشد. و این یک نفر هم به خاطر حفظ منافع خودش همه چیز مملکت را به خارجی واگذار میکند. چنانچه در زمان ناصرالدین شاه قراردادی امضا شد، که با مبارزات ملت ایران از بین رفت که به اقرار خود انگلستان تمام کشور را به مدت 70 سال فروختند به یک شرکت انگلیسی، یک فرد انگلیسی بنام «بارون دو رویتر» تمام جنگلها، شهرها، تمام اراضی ، واگذار شد به آن شرکت که اگر بعد بکار افتاد پانزده در صد آن را به صاحب آن بدهد و 85 درصد را خودش ببرد این قرار داد را باید بروید بخوانید تا ببینید چه میگویم.
این بود که انقلاب مشروطیت رخ داد، اما انقلاب مشروطیت ضمن اینکه قاجاریه را تضعیف کرد موفق نبود به دلیل اینکه انقلاب ، همه جانبه و دارای ابعاد مختلف نبود، فکر نکرده بود که تنها دیکتاتوری یک فرد نیست که مملکت را خراب میکند.
این بود که انقلاب مشروطیت رخ داد، اما انقلاب مشروطیت ضمن اینکه قاجاریه را تضعیف کرد موفق نبود به دلیل اینکه انقلاب، همه جانبه و دارای ابعاد مختلف نبود، فکر نکرده بود که تنها دیکتاتوری یک فرد نیست که مملکت را خراب میکند.
آن نظام اجتماعی است که باعث فساد میشود، بنابراین باز همان «ملک ها و والهها و سلطنهها » این بار با لباس مشروطیت و با در دست داشتن قانون اساسی آنچنانی شروع کردند به غارت کردن مردم و بعد هم همان آزادی ظاهری را استعمار نپسندید و رضاخان را به مردم مسلط کرد شروع کرد از خودش و با کمک افرادی که از غرب آمده بودند و در اینجا ساخته شده بودند مثل محمدعلی فروغی که فیلسوف قلمداد میشد.
حاج مخبرالسلطنه هدایت و تمام این دولهها و ملکها شروع کردند به از بین بردن فرهنگ اسلامی. که مملکت بطور خودکار در خدمت استعمار قرار بگیرد و با سقوط رضا خان میبینیم که چند نتیجه آنها بدست آورده بودند. وقتی که رضا خان سقوط کرد، یک عدهای در این مملکت پیدا شده بودند که تعدادشان زیاد بود و وطن فروشی را عیب میدانستند و افتخار میکردند به عامل بیگانه بودن. رسما در سازمانهای وابسته به بیگانه شرکت داشتند، اینها کسانی هستند که رسما در خدمت بیگانه بودند. یک گروه دیگر بودند که به این شدت نبود، اما میگفتند و میگویند هنوز واقعیت را باید قبول کرد که چه بخواهیم و چه نخواهیم ارباب دنیا انگلستان است. اوست که به دنیا حکومت میکند، بنابراین ما باید این ارباب را بپذیریم، منتهی التماس کنیم یا التجا کنیم که ما را هم حساب کنید اینقدر به مردم ظلم نکنید از کمونیسم و روسیه بترسید. آن موقع میگفتند از تضاد بین انگلستان ، روسیه و شوروی به نفع ملت باید استفاده کرد و حالا میگویند از تضاد بین آمریکا و شوروی و انگلستان و سایر قدرتها و ابرقدرتها باید استفاده کرد.
عدهایشان به مناسبت منافع خاصی که دارند تکیه به غرب و آمریکا و عدهای دیگر تکیه به چین و شوروی را تجویز میکنند هر دو در یک ردیفند یعنی این واقعیت را به قول خودشان پذیرفتهاند که ارباب دنیا اینها هستند، سرمایهدارش میگوید: به غرب باید تکیه کرد و طرفدار کارگرش (البته آن کسی که طرفدار اصیل هست).
میگوید مگر میشود بدون تکیه بر یک ابر قدرت با ابر قدرت دیگر جنگید؟!
این حاصل حکومت رضاخان و بعد از رضاخان تا سال 1355 است. اکثریت سیاستمداران (به مفهوم عام) حاصل فکرشان این بود که باید به یکی از دو بلوک متکی بود.
فشار تبلیغاتی رژیم گذشته
سالها گذشت آزادیهای نسبی مردم داشتند، اما گرداننده اصلی همان استعمارگران بودند. چون اینطرف یا نقشه نداشت و یا اگر داشت اینقدر از نظر نیرو ضعیف بود که تحتالشعاع قرار میگرفت 28 مرداد کار را یکسره کرد خیلیها پیشبینی کردند از حمله یکی از تئوریسینها نوشت: با روشی که دکتر مصدق دارد دو حالت ممکن است پیش بیاید، یا یک دیکتاتوری کمونیستی و یا یک دیکتاتوری فاشیستی " و بعد پیشبینی کرد چون شرایط فعلی ایران از نظر داخلی و تاریخی امکان تسلط دیکتاتوری کمونیستی را نمیدهد، یک دیکتاتوری فاشیستی بوجود میآید که بوجود هم آمد. این دیکتاتوری تلاش کرد آخرین مقاومت مردم را در هم بشکند.
شکنجهها، زندانها، تبلیغات مختلف و روزنامهها ـ قدرت فیزیکی دشمن تنها مورد نظرمان نیست رادیو و تلویزیون و روزنامهها بیشتر به دشمن خدمت کردند و میکنند تا سازمان امنیت، ارتش و قوای انتظامی. اینها ارتش های مختلف دشمن بودند. با تبلیغات میخواستند به مردم بگویند که هیچ مقاومتی فایده ندارد، مقاومت بیفایده است همین است که هست تا جایی که خود شاه هم همین را میگفت، با وقاحت ، شکنجه میدهیم از کسی هم ترس نداریم» در یکی از مصاحبههایش گویا در همدان یک خانم خبرنگار که الان حتما آزادیخواه و طلبکار از انقلاب شده با آن صدای لرزان و حاکی از حقارت از او سؤال کرد، اعلیحضرتا: در مورد حزب رستاخیز و جناحهای مخالف چه میگویید؟ ایشان تکیه دادند به طناب و دستها در جلیقه و با آن حالت خاص گفتند« جناح معنی نمیدهد ، اختلاف سلیقه معنی نمیدهد ، همه چیز را ما گفتهایم و ما راهنمایی میکنیم.
اما علیرغم پیشبینی اسعتمار، مقاومتها در هم شکست، ملت مقاومت کرد. مبارزه اوج گرفت، اما استعمار باورش نمیشد گفت، مبارزه را کنترل میکنم و این مهره پوسیده را تا آنجا که توانستم حفظ میکنم نتوانستم عوضش میکنم، اینجا میبینید سازمانهای سیاسی که تا آن موقع خواب بودند یکباره بیدار میشوند، یکباره نام جبهه ملی را میشنوید. جبهه ملی که در سال 1328 از یک عده افراد نامتجانس تشکیل شده بود که خودشان هم بعد خودشان را قبول نکردند و یکدیگر را خائن قلمداد میکردند یعنی اگر اسامی 19 نفر اولی را من بشمارم افرادی که با حوادث و مسایل سرو کار ندارند تعجب خواهند کرد، در این مورد در یک جلسهای گفتم و افراد هم باورشان نمیشد. که گفتم عمیدی نوری، مکی، دکتر بقایی، سنجابی، حائری زاده و دکتر مصدق. این معجون جبهه ملی اولیه بود که بعد همه توی سر هم زدند و یکدیرگ را ضد انقلاب قلمداد کردند. در آن موقعیت این جبهه تشکیل شد و نمیشود گفت که خدمت نکرد، کار را شروع کرد، ملی کردن شد که از بطن ملت برخاسته بود و رهبرش هم با مذهبیون و امامیون بود، آن را وجهه خودش کرد و شروع کرد انجام دادن، ولی همان موقع شکست خورد یعنی دکتر مصدقی که نخست وزیر بود و وزیر جنگ بود و اختیارات داشت و نطق او میشد قانون، با همین جبهه ملی نتوانست حکومتی را که بدستش دادند حفظ کند، ملت فداکری کرده بود و با خون خود دکتر مصدق را در 30 تیر مجددا به سر کار آورده بود و نشان داده بود که میتواند با استعمار مبارزه کند. ولی رهبری عدم قاطعیتش را نشان داد و مملکت را تحویل دیکتاتورها داد، دیکتاتورها آمدند و آنها رفتند. ملت کشته شد و شکنجه دید اما وقتی بوی کباب بلند شد استعمار دوباره اینها را به حرکت در آورد.
از سال 32 تا حدود 38-40 همهشان رفتند توی خانهها نشستند، هم آنها که میگفتند جبهه ملی ... . البته این به عنوان نمونه است همه احزاب سیاسی، در سال 48 که کندی آمد و آن هم نه به خاطر ملت بلکه دید فشار و ظلم بر ملت به قدری شده است که ممکن است اصل ایران بیفتد داخل دامن رقیب گفت سر این دیگ را مقداری بلند کنید دو باره حضرات وارد جریان شدند و دوباره درد ملت گرفتند دوباره جبهه ملی ... ولی این جبهه ملی آن جبهه ملی نبود. تعداد اندکی از آنها بود فقط میخواستند از اسم استفاده کنند چون اسم برای عدهای جاذبه داشت آن موقع کاری کرده بود. شروع شد برای در دست گرفتن حکومت و باز میبینیم این دفعه هم شکست خوردند. حداکثر خواستشان این بود که آن دستگاه و آن دولت، با آنها کنار بیاید. چند وکیل میخواستند همین! چنان که دیدیم در عمل هم در همین حد توافق کردند و یکیشان که در دوره بیستم رفت به مجلس و الان دوره پیری را میگذارند حداکثر اعتراضش، اعتراض به یک اعتبارنماه بود آن هم اعتراض کرد و گفت آقایان این اعتبارنامه را تصویب نکنید که اگر تصویب کردید این مجلس منحل میشود و از بین میرود یعنی حفظ آن دستگاه را میخواست نه نابودی این دستگاه را و همان شخص در شهری که از آن کاندیدا شد به شهادت همین اطلاعات تولد ولیعهد را جشن گرفت.
یعنی دستگاه را قبول داشت در اینجا هست که میبینیم یک دفعه نقطه عطفی در تاریخ شروع میشود. یک آدم گمنام و دانشمند از قم پرچم مبارزه را در دست میگیرد و برای اولین بار لبه تیز حمله را متوجه شاه که بزرگترین عامل استعمار است میکند جبهه ملی و سایر سیاستمداران خفه میشوند. اگر در 15 خرداد شما یک سطر آوردید این حضراتی که یقه چاک میدهند که: «انحصارطلبی، آی انقلاب رفت» یک سطر اعتراض کرده باشند به آن حادثه جنایتکارانه ، من تمام حرفهایم را پس میگیرم. صریحا گفتند اصلاحات آری ، دیکتاتوری نه، یعنی کارهای شاه را اصلاحات قلمداد کردند! و بعد هم گفتند سیاست صبر و انتظار باید پیش گرفت....!
از سال 41 تا سال 56 هیچ اعتراضی نیست انگار مملکت عدالت درش حکمفرماست. ظلم نمیشود. کسی شکنجه نمیبیند، کسی کشته نمیشود اموال ملت به غارت نمیرود، یک سطر اعتراض نمیشود.
تنها امام خمینی بود که در آن نطق کوبنده که هنوز باورشان نمیاید کسی در آن اوج دیکتاتوری چنین سخنرانی کرده باشد، فقط او اعتراض کرد، بقیه خفه شده بودند. سرجایشان نشسته بودند، بعد هم هیچ چیز نگفتند.
جریان گذشت و استعمار دید فشار به حد اعلی خود رسیده دوباره بازی قدیمیآش را خواست شروع کند. اول تمام همش این بود که با اصطلاح آزادی بدهد. شاه میگفت ما آزادی را اعطاء میکنیم، منت هم میگذاشت. تک حزبی را میخواست حفظ کند، جناح هم نباشد، اختلاف سلیقه هم نباشد ایشان یک آزادیهایی را اعطاء کند. در این حول و حوش است که به خاطر اینکه عمل دست انقلابیون اصلی نیفتد حضرات، سرو کلهشان پیدا میشود .... اعلامیه 3 نفری آقای سنجابی و شاپور بختیار و آن دیگری، آقای شاپور بختیار که در شماره پنج بهمن ماه سال 1335 اطلاعات در اعلامیه حزب ایران و تأیید دکترین آیزنهاور آن موقع تأیید کرد دکترین استعماری آیزنهاور را. نه فقط در آن موقع به نفع ملت کار نمی کرد بلکه به ضرر ملت اعلامیه دادند و نامهای نوشتند آن هم خطاب به خود شاه که: اعلیحضرت. اوضاع بد است به داد ملت برسید.
به تدریج که انقلاب پیشرفت میکرد دشمن آقایان را بیشتر به بازی میگرفت در یک زمان افرادی که تمامشان جمع شدند نمیتوانستند صد نفر بشوند برای ایکه شورای مرکزیشان تشکیل بشود ناچار شدند آدم اجاره کنند کسی را نداشتند، آمدند عدهای را جمع کردند. و دوباره به نام جبهه ملی سال 28 تشکیل میشود زمان دکتر مصدق از بین میرود، نیست و نیست دوباره سال 39 زاییده میشود و دورهای فعالیت دارد دوباره نیست تا سال 56 حالا چگونه میشود 30 سال حساب کرد و نشست جشن گرفت به عنوان 30 سال مبارزه، قالب کرد این دیگر قضاوتش با خود آقایان است! به هرحال هر چه کرد و نشست جشن گرفت به عنوان 30 سال مبارزه، قالب کرد این دیگر قضاوتش با خود آقایان است به هرحال هر چه نهضت پیش میرفت استعمار بیشتر به اینها میدان میداد ملت دو میلیون نفر و 4 میلیون نفر و در سراسر کشور 15-20 میلیون نفر راهپیمایی میکرد ولی بلندگوهای استعمار به پای جبهه ملی حساب میرکدند آمدند که بله ما الان در مبارزه شرکت داریم ولی شرکتشان چی بود؟
با این مصاحبهای که در روزنامه شما هست، شاپور بختیار هم که خوب رفت و الان در انگلستان او را با هلیکوپتر به این طرف و آن طرف میبرند تا به خیال خام خودشان برش گردانند. شتر در خواب بیند پنبهدانه ... آن دیگری در اوج مبارزات مصاحبهاش هست، گفت ما سلطنت را رد نمیکنیم و بعد از اینکه دستگاه از اینجا فرستاد پاریس و ذکر کرد که میروی آنجا سنگ مفت، گنجشک مفت یا آقا را قانع میکنی که شما را تأیید کند، چون کم کم باورشان شده بود که در مملکت آدم نیست جز آنها، یا سکوت میکنند اما به محض اینکه رفت و از هتل تلفن زد به مقر آقا کسی که تلفن را برداشت گفت آقا این سخن را نمیپذیرد، مگر به چند شرط.
یک: در کنگره سوسیالیستهای کانادا شرکت نکند.
دو: نامه بنویسد و قانون اساسی و سلطنت را فسخ کند.
سه: به عنوان عضو جبهه ملی نه.
چهار: ملاقات خصوصی هم با کسی نداریم مثل همه بیاید پیش من.
ایشان هم رفتند آنجا توبه نامه را نوشتند دشمن امیدوار بود که به این وسیله کنترل را در دست بگیرد یعنی حکومت را بدهد به این عده شاه هم ظاهرا برود و حکومت همین طور حفظ شود. شاپور بختیار مستقیما وابسته بیگانه بود. حرفی نیست که حالا بزنیم از سال 1330- روشن بود، اسناد جاسوسیآش در انگلستان بدست آمد و همان موقع علت اختلاف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق همین بود ....
کاشانی به مصدق پیام فرستاد بختیار که سند جاسوسیاش دست من است چرا معاون وزارتش کردهای که ایشان گفتند توبه کرده و کاشانی جواب داد اگر کسی زنا کرد و توبه کرد باید پیش نماز مسجد بشود؟ یک عدهای از آنها هستند که هنوز هم قبول دارند که باید به یک نیروی خارجی متکی بود و ما نمیتوانیم اصالت داشته باشیم ولی انقلاب ایران اصالتش در این است که میگوید ما میتوانیم اصیل باشیم، میتوانیم به هیچ ابرقدرتی تکیه نکنیم چنانکه نکردیم و پیروز شدیم، ما نه تنها میتوانیم در ایران پیروز شویم بلکه میتوانیم جنگ را به سرزمین دشمن بکشانیم، جنگ ایدئولوژیکی ، چون امروز ایدئولوژی است، فکر است که حکم میکند برای خودش و ما میتوانیم با آن فکر اسلامی دشمن را چه در شرق و چه در غرب و در سرزمین خودش بکوبیم ...
چنانچه امروز فکر اسلام در افریقا در خلیج فارس، در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دارد شکل میگیرد و دارد جا باز میکند. اگر بعضی از مسامحه کاریها و اعمال کاریهای دولت نبود تنها ما در داخل مشکلی نداشتیم بلکه همین الان دچار سرگیجه وناراحتی بود، متأسفانه بعضی اهمالکاریها به دشمن اجازه داد که آن ضربت صاعقه آسایی که خورده و گیج شده بود دوباره بلند شود و دوباره شروع کند خودش را تجدید کردن رمز پیروزی انقلاب ما و تداومش در تهاجمی بودنش است، در زمینه اقتصاد در زمینه سیاست در همه جا نباید اجازه بدهیم کسانی که در آن نظام که اسم میبرم صفیپورها، مهندس والاها که هنوز و هنوز هم در روزنامهها هستند طلبکار شوند.
اینها هم بعد از انقلاب آخرین آرزویشان این بود که اعدام نشوند ولی حالا میبینیم که هر روز یک بازی در میآورند، طلبکار شدهاند ولی من در اینجا پیش بینی میکنم و میبینید این پیشبینی به نتیجه خواهد رسید اگر اهمال کاریهای دولت این ضرر داشت که بسیاری از فرزندان رشید این مملکت شهید شدند این نفع را هم داشت که دشمن فکر کرد انقلاب در حال شکست است و خودش را روشنتر نشان داد و در آینده نزدیک موج انقلاب تمام اینها را به زباله دان تاریخ خواهد سپرد، این را من یقین دارم اینها فکر میکنند به علت بعضی عقبنشینیها و به علت بعضی میدان دادنها مثل مار افسردهای که نیرو پیدا کرده فکر میکنند میتوانند آب رفته را به جوی باز گردانند ولی مطمئن باشید که این آرزو را به گور میبرند و مطمئنا ملت پیروز میشود.
خط قرمز سیاسی آیت روحانیت و به ویژه مسئله ولایت فقیه بود، بنابراین هرجا با شامه حساس سیاسی خود احساس میکرد که جریاناتی علیه این نهاد گام برمی دارد، صریحا موضع میگرفت. از همین روست که بسیاری از سخنرانی های وی در نقد جریان لیبرال و ملیگراها بود. آنچه در زیر میآید سخنرانی منتشر نشده ایشان در تالار اجتماعات مؤسسه اطلاعات در سال 1359 است.
******
بسمالله الرحمن الرحیم
در خدمت دستگاه بودن روزنامه، در گذشته از اهمیت مؤسسه کم نمیکند، چه بطور کلی اطلاعات روزنامهای است که بررسیاش و تاریخش میتواند راه آینده و عظمت آن را به ما نشان بدهد و موضوعی که اهمیت فعلی را باز اضافه میکند این است که ما در حساسترین لحظات از عمق انقلابمان قرار داریم، انقلاب عظیم اسلامی، حساسترین ایام خود را میگذراند، صف آراییهایی دارد انجام میشود و دشمن با تمام قوا و نیرو و حیله و تزویر و قدرت وارد میدان شده، چون میبیند انقلابی که علیرغم پیشبینی ابرقدرتها و عوامل داخلی آنها، فراترین و پرقدرتترین دستگاه استبدادی و استعماری را در هم ریخت، درد شکل میگیرد و به نتیجه میرسد، یعنی قانون اساسیاش به دست مجلس خبرگانی که در تاریخ قطعا از مهمترین مجالسی از این نوع که تاکنون در دنیا بوده تدوین میگردد، این را از این جهت نمیگویم که خودم از اعضای مجلس هستم، بلکه از این جهت میگویم که دشمن و حتی دوست هم متوجه نبود این مجلس چنین مجلسی از کار در خواهد آمد. آنها فکر میکردند این مجلس حداکثر تا آن 31 روزی که برایش تعیین کرده بودند با آن آییننامه کذایی انجام خواهد شد و آن پیشنویس را به تصویب میرساند، اما این مجلس به قدری انقلابی عمل کرد که ضد انقلاب که اول به آن پیشنویس هم راضی نبود و میخواست که رقیقترش کند و ضد انقلاب را تقویت کند، حالا به آن پیشنویس راضی شده! بله این مجلس به این صورت در آمد، یعنی همه آن کانالهایی را که برایش درست کرده بودند، در هم شکست و یک قانون اساسی انقلابی اسلامی که ترجمه نیست، اصیل است و روی کلمه کلمهاش بحث شده دارد تصویب میکند و تصویب کرده است. کافی است که شما به یکی از دو اصلی که دیروز تصویب شد، توه کنید.
«کلیه ثروتهای ناشی از ربا، رشوه ، مقاطعه کاری ، اختلاس، دزدی دایرکردن اماکن فساد و نظایر اینها، باید به بیتالمال برگردد. » و تجسم کنید باید اجرا بشود که خواهد شد، این است که به انقلاب ما اصالت میدهد، مجموعه مسایلی که گفتم به اهمیت این جلسه اضافه میکند، بنابراین من باید موضوعی را انتخاب کنم و درباره آن بحث کنم که شایسته چنین مجلسی باشد، اما من ضمن اینکه مطالب مهمی را در اینجا عنوان خواهم کرد مطالب مهمتر را در یک سخنرانی طولانی خواهم کرد و پرده از چهره ضد انقلاب ، دولت و شورای انقلاب صراحتا بر خواهم داشت.
البته هنوز موقع آن سخنرانی نرسیده، موقعش خواهد رسید و امیدواریم که سرنوشت ساز باشد چون به مرحلهای رسیدهایم که شوخی و مسامحه و اهمال معنی ندارد. بازی کردن با انقلابی که من به حق آن را دومین حادثه تاریخ بشر قلمداد میکنم، این که من میگویم به حق برای اینکه در نظام طاغوتی گذشته عادت کرده بودند یا عادت داده بودند به مردم به خصوص عوامل دستگاه و جیره خواران دستگاه که همیشه اغراقآمیز صحبت کنند. هرکار «شاهنشاه آریامهر» را غرور آمیزترین و بزرگترین و نظایر اینها قلمداد کنند، یعنی نظام دیکتاتوری لازمهاش اغراق گویی در تملق و نظایر اینهاست. این زمان شاه سابق و پدرش تنها نبود. از زمان سلطان محمود غزنوی و دیگران هم که بررسی کنید میبینید شاعر آسمان را تشبیه کرده به یک قاشق بیدستهای که کنار مطبخ سلطان محمود افتاده است و ماه آسمان را تشبیه کرده به نعل است سلطان محمود، آن هم نه کامل بلکه شکسته و آن تعلقاتی که همین روزنامه اطلاعات را اگر ورق بزنید میبینید و احتیاج به گفتن نیست ...
دومین حادثه بزرگ تاریخ
اما من در اینجا نظرم اغراقگویی نیست، اینکه گفتم دومین حادثه تاریخ بشر است، این را معتقدم و اثبات هم میتوانم بکنم، چرا که این حادثه اگر بگوییم بالفعل، بلکه بالقوه دومین حادثه بزرگ تاریخ بشر است، حادثهای که تأثیرات جهانیاش (کار به تأثیرات داخلیاش ندارم) هم اکنون روشن و واضح است و تأثیرات جهانی آیندهاش به قدری برای استمعارگران و ابرقدرتها وحشتناک و نگران کننده است که الان میبینیم تمام قوایشان را در داخل خارج با یکدیگر متحد کردهاند و بسیج کردهاند علیه این انقلاب، فراماسونها ، نوکران آمریکا، نوکران انگلستان، عوامل شوروی، تمام اینها با تمام اختلافاتی که دارند در یک نکته و در یک خبر متفق شدهاند و آن کوبیدن این انقلاب است چنانکه در یک نکته متفق بودند و آن جلوگیری از پیروزی این انقلاب بود.
همان موقع که «هواکوفنگ» میآمد ایران، آمریکا هم شاه را تأیید میکرد، شوروی هم سکوت تأییدآمیز میکرد، همه اینها با هم توافق داشتند که آن انقلاب در مرحله اول موفق و پیروز بشود، اما علیرغم همه تلاشها و باورهای آنها ـ چون نمیتوانستند تصور کند که این انقلاب حتی در آن مرحله موفق خواهد شد به تلاشها را بکار برند و در مرحله دوم تلاشها را به صورت دیگر و در جبهههای مختلف دارند ادامه میدهند، بحث امروز را تا آنجا که ممکن است در این مورد یعنی رسالت انقلاب ایران با توجه به نیروی ضد انقلاب و نیروی خود انقلاب بررسی میکنیم.
جنگ حق و باطل یک جنگ جدیدی نیست، به اندازه عمر بشر عمر دارد، بشر اولیه البته مطابق فطرتش یک زندگی ساده و عادلانه است، خودش بر خودش حکومت میکرد، امتیازی وجود نداشت به تدریج و به قول سعیدی: «بنیاد ظلم در ابتدا اندک بود هر که آمد بر آن مزیدی کرد.»
ظلم کم بود، مرتب زیاد شد، سازمان یافته و مطابق نقشه شد و ادامه پیدا کرد ، در مقابل ضد ظلم هم تلاش کرد ... سلاحهای این دو دسته متفاوت بود و هست، سلاح باطل و ظلم استبداد و تزویر و استفاده از قدرت به هر شکلی است. زر و زور و تزویر ، هر سه اینها قدرت است. روز مشخص است (روز فیزیکی، زور نظامی)، زر هم نوعی زور است، یعنی با پول عقاید و افکار را بخرند یا بسازید و این ساختن را شما روزنامهنگاران خوب میدانید یعنی، فکر ساختن به چه شکل و به چه نحو، تزویر هم بساز نوعی زور و قدرت است این سلاح باطل است که همیشه از آن استفاده کرده، یعنی به هر وسیلهای متوسل شده و میشود که به دفت و نتیجه برسد. سلاح حق نیروی خود حق و طرفدارانش است و شهادت و فداکاری سرمایه آنها و قدرت آنها را علیه باطل تشکیل میدهد و در طول تاریخ میبینیم:
موسی و فرعون، عیسی و مخالفین ، پیامبران و غیر پیامبران با ظلم مبارزه کردند، اما پایه مبارزه با ظلم در بعد جهانی و در بعد زمانی نامحدود در اسلام دارد. یعنی پیش از اسلام هیچ کجا نمیبینید که دیدگاهش از نظر علمی و عملی تمام دنیا باشد. یعنی هم از نظر تئوری مقصدش هم دنیا باشد و هم خود بنیانگذار مکتب شروع کرده باشد. به صورت جهانی عمل کند موسی بر ضد ظلم قیام کرد، ولی منطقهای شد، عیسی قیام کرد. از نظر تئوری جهانی بود، اما از نظر عملی جهانی کار نکرد، اما پیامبر اسلام هم از نظر تئوری چنانکه در قرآن مردم جهان را مخاطب قرار می دهد (نامی) و هم از نظر عملی او همان روز اول نشان داد که میخواهد در حد جهانی کار کند.
چنانچه در جنگ خندق مینویسند: که مسلمین به علت زیاد بودن دشمن که میخواست هجوم بیاورد به فکر چاره افتادند چون اگر چاره نمیاندیشیدند قوای دشمن آنقدر زیاد بود که میتوانست آنها را زیر سم اسبها از بین ببرد. به فکر افتادند و از فکر سلمان فارسی استفاده کردند تا آن خندق را دور مدینه حفر کنند که دشمن نتواند یکباره هجوم بیاورد. در تاریخ مینویسد اینها در حالیکه خندق میکندند در مضیقه هم بودند، باید فقط شیره خرما را بمکند و قدرت و توان بیابند تا بتوانند بجنگند و نوشتهاند وقتی کلنگها را به زمین و سنگها میزدند و جرقه برمیخواست پیامبر میگفت من کاخ مدائن را در این جرقه میبینم یا کاخ امپراتور روم را دیدم.
یعنی سقوط این دستگاههای ظلم و بیدادگری را پیشبینی میکرد و هدف خود قرار میداد. پس شروع انقلاب به صورت جهانی از آنجا بود این کشمکش ادامه پیدا کرد. تاریخ مفصل است ، بنی امیه ، بنیعباس ، و سلاطین و بیدادگران در گوشه و کنار دنیا به مقابله با این مکتب پرداختند، البته ظلم منحصر به شرق نبود و نیست در غرب و شرق عامل هم صف ظلم بوده و هست و هم صف حق بوده و هست. اما در قرون اخیر صف باطل به علت پیشرفت علم، به علت در خدمت گرفتن تکنیک و صنعت یک صف سازمان یافته و با نقشه شد بر خلاف گذشته که اگر چنگیزخان ظلم میکرد، ظلم سازمان یافته و از روی نقشه نبود، میآمد حمله میکرد غارت میکرد و میبرد و بعد هم ساقط میشد جانشینانش ساقط میشدند و ظالم دیگری میآمد سرکار، اما در عصر حاضر همانطور که صنعت به این اندازه پیشرفت کرده است که با صنایع اتوماتیک روبرو هستیم، ماشین میسازد که خود به خود کارش انجام میشود و نیازی نیست که کسی بالای سرش باشد. و حتی سفینه از زمین حرکت میکند در ماه مینشیند ، سنگ و خاک ماه را جمع میکند میآورد روی زمین، بدون آنکه سرنشین داشته باشد، ظلم و بیداد هم اینطوری علمی شد، یعنی کاری کردند در نظامهای مختلف که به طور اتوماتیک و خود کار ملل را استثمار میکردند و میکنند. از زمان صفویه شروع شد اما اندک بود. در زمان قاجاریه نشانههای بارزش را در ایران میبینیم که شروع میکنند به امتیازات گرفتن، امتیاز نفت، امتیاز تنباکو و امتیاز سایر معادن و شروع میکنند به تحریف اخلاق عمومی و فرهنگ عمومی.
از امتیاز تنباکو تا انقلاب مشروطیت
میبینیم که مردم روی آن احساسات مذهبی و معتقدات مذهبی که داشتند خود به خود بسیج میشوند و در مقابل همین جنایات، مبارزات اسد آبادی و یارانش، میرزا رضا کرمانی، روحانیون و ملت ایران مشهود است و نه تنها ملت ایران، تمام ملل اسلامی که خودش صدها جلد کتاب درباره اش نوشته شده و میشود و میتوان نوشت. در یورش اولیه استعمار با همه حیلهگری و نیرنگ و قدرتش توفیق چندانی بدست نیاورد.
میبینیم که امتیاز تنباکو با فتوای یک عالم و دانشمند از بین میرود ـ تمام جادوهای دشمن را همانطور که عصای موسی جادوهای فرعون را بلعید این یک فرد هم همه آنها را باطل کرد و از بین برد. اما استعمار حملات خودش را ادامه داد با نقشههای دقیقتر، ملت ایران متوجه شد که نظام دیکتاتوری و ضد اسلامی که (قبلا مردم را هم ضد اسلامی میدانست) یعنی بعد از پیامبر مسلمین و به خصوص شیعیان تمام حکام را فاسد میدانستند، چون کسانی را که باید بر مردم حکومت کنند، اسلام گفته بود چه کسانی هستند، باید فقیه ، عادل و پرهیز کار میبودند و ما میبینیم هیچ یک از این سلاطین چنین خصوصیتی را نداشتند و به همین دلیل ملت آنها را قبول نداشتند. اما در دوره قاجار دیدند که وجود این نظام باعث میشود که همه مملکت در دست یک نفر باشد. و این یک نفر هم به خاطر حفظ منافع خودش همه چیز مملکت را به خارجی واگذار میکند. چنانچه در زمان ناصرالدین شاه قراردادی امضا شد، که با مبارزات ملت ایران از بین رفت که به اقرار خود انگلستان تمام کشور را به مدت 70 سال فروختند به یک شرکت انگلیسی، یک فرد انگلیسی بنام «بارون دو رویتر» تمام جنگلها، شهرها، تمام اراضی ، واگذار شد به آن شرکت که اگر بعد بکار افتاد پانزده در صد آن را به صاحب آن بدهد و 85 درصد را خودش ببرد این قرار داد را باید بروید بخوانید تا ببینید چه میگویم.
این بود که انقلاب مشروطیت رخ داد، اما انقلاب مشروطیت ضمن اینکه قاجاریه را تضعیف کرد موفق نبود به دلیل اینکه انقلاب ، همه جانبه و دارای ابعاد مختلف نبود، فکر نکرده بود که تنها دیکتاتوری یک فرد نیست که مملکت را خراب میکند.
این بود که انقلاب مشروطیت رخ داد، اما انقلاب مشروطیت ضمن اینکه قاجاریه را تضعیف کرد موفق نبود به دلیل اینکه انقلاب، همه جانبه و دارای ابعاد مختلف نبود، فکر نکرده بود که تنها دیکتاتوری یک فرد نیست که مملکت را خراب میکند.
آن نظام اجتماعی است که باعث فساد میشود، بنابراین باز همان «ملک ها و والهها و سلطنهها » این بار با لباس مشروطیت و با در دست داشتن قانون اساسی آنچنانی شروع کردند به غارت کردن مردم و بعد هم همان آزادی ظاهری را استعمار نپسندید و رضاخان را به مردم مسلط کرد شروع کرد از خودش و با کمک افرادی که از غرب آمده بودند و در اینجا ساخته شده بودند مثل محمدعلی فروغی که فیلسوف قلمداد میشد.
حاج مخبرالسلطنه هدایت و تمام این دولهها و ملکها شروع کردند به از بین بردن فرهنگ اسلامی. که مملکت بطور خودکار در خدمت استعمار قرار بگیرد و با سقوط رضا خان میبینیم که چند نتیجه آنها بدست آورده بودند. وقتی که رضا خان سقوط کرد، یک عدهای در این مملکت پیدا شده بودند که تعدادشان زیاد بود و وطن فروشی را عیب میدانستند و افتخار میکردند به عامل بیگانه بودن. رسما در سازمانهای وابسته به بیگانه شرکت داشتند، اینها کسانی هستند که رسما در خدمت بیگانه بودند. یک گروه دیگر بودند که به این شدت نبود، اما میگفتند و میگویند هنوز واقعیت را باید قبول کرد که چه بخواهیم و چه نخواهیم ارباب دنیا انگلستان است. اوست که به دنیا حکومت میکند، بنابراین ما باید این ارباب را بپذیریم، منتهی التماس کنیم یا التجا کنیم که ما را هم حساب کنید اینقدر به مردم ظلم نکنید از کمونیسم و روسیه بترسید. آن موقع میگفتند از تضاد بین انگلستان ، روسیه و شوروی به نفع ملت باید استفاده کرد و حالا میگویند از تضاد بین آمریکا و شوروی و انگلستان و سایر قدرتها و ابرقدرتها باید استفاده کرد.
عدهایشان به مناسبت منافع خاصی که دارند تکیه به غرب و آمریکا و عدهای دیگر تکیه به چین و شوروی را تجویز میکنند هر دو در یک ردیفند یعنی این واقعیت را به قول خودشان پذیرفتهاند که ارباب دنیا اینها هستند، سرمایهدارش میگوید: به غرب باید تکیه کرد و طرفدار کارگرش (البته آن کسی که طرفدار اصیل هست).
میگوید مگر میشود بدون تکیه بر یک ابر قدرت با ابر قدرت دیگر جنگید؟!
این حاصل حکومت رضاخان و بعد از رضاخان تا سال 1355 است. اکثریت سیاستمداران (به مفهوم عام) حاصل فکرشان این بود که باید به یکی از دو بلوک متکی بود.
فشار تبلیغاتی رژیم گذشته
سالها گذشت آزادیهای نسبی مردم داشتند، اما گرداننده اصلی همان استعمارگران بودند. چون اینطرف یا نقشه نداشت و یا اگر داشت اینقدر از نظر نیرو ضعیف بود که تحتالشعاع قرار میگرفت 28 مرداد کار را یکسره کرد خیلیها پیشبینی کردند از حمله یکی از تئوریسینها نوشت: با روشی که دکتر مصدق دارد دو حالت ممکن است پیش بیاید، یا یک دیکتاتوری کمونیستی و یا یک دیکتاتوری فاشیستی " و بعد پیشبینی کرد چون شرایط فعلی ایران از نظر داخلی و تاریخی امکان تسلط دیکتاتوری کمونیستی را نمیدهد، یک دیکتاتوری فاشیستی بوجود میآید که بوجود هم آمد. این دیکتاتوری تلاش کرد آخرین مقاومت مردم را در هم بشکند.
شکنجهها، زندانها، تبلیغات مختلف و روزنامهها ـ قدرت فیزیکی دشمن تنها مورد نظرمان نیست رادیو و تلویزیون و روزنامهها بیشتر به دشمن خدمت کردند و میکنند تا سازمان امنیت، ارتش و قوای انتظامی. اینها ارتش های مختلف دشمن بودند. با تبلیغات میخواستند به مردم بگویند که هیچ مقاومتی فایده ندارد، مقاومت بیفایده است همین است که هست تا جایی که خود شاه هم همین را میگفت، با وقاحت ، شکنجه میدهیم از کسی هم ترس نداریم» در یکی از مصاحبههایش گویا در همدان یک خانم خبرنگار که الان حتما آزادیخواه و طلبکار از انقلاب شده با آن صدای لرزان و حاکی از حقارت از او سؤال کرد، اعلیحضرتا: در مورد حزب رستاخیز و جناحهای مخالف چه میگویید؟ ایشان تکیه دادند به طناب و دستها در جلیقه و با آن حالت خاص گفتند« جناح معنی نمیدهد ، اختلاف سلیقه معنی نمیدهد ، همه چیز را ما گفتهایم و ما راهنمایی میکنیم.
اما علیرغم پیشبینی اسعتمار، مقاومتها در هم شکست، ملت مقاومت کرد. مبارزه اوج گرفت، اما استعمار باورش نمیشد گفت، مبارزه را کنترل میکنم و این مهره پوسیده را تا آنجا که توانستم حفظ میکنم نتوانستم عوضش میکنم، اینجا میبینید سازمانهای سیاسی که تا آن موقع خواب بودند یکباره بیدار میشوند، یکباره نام جبهه ملی را میشنوید. جبهه ملی که در سال 1328 از یک عده افراد نامتجانس تشکیل شده بود که خودشان هم بعد خودشان را قبول نکردند و یکدیگر را خائن قلمداد میکردند یعنی اگر اسامی 19 نفر اولی را من بشمارم افرادی که با حوادث و مسایل سرو کار ندارند تعجب خواهند کرد، در این مورد در یک جلسهای گفتم و افراد هم باورشان نمیشد. که گفتم عمیدی نوری، مکی، دکتر بقایی، سنجابی، حائری زاده و دکتر مصدق. این معجون جبهه ملی اولیه بود که بعد همه توی سر هم زدند و یکدیرگ را ضد انقلاب قلمداد کردند. در آن موقعیت این جبهه تشکیل شد و نمیشود گفت که خدمت نکرد، کار را شروع کرد، ملی کردن شد که از بطن ملت برخاسته بود و رهبرش هم با مذهبیون و امامیون بود، آن را وجهه خودش کرد و شروع کرد انجام دادن، ولی همان موقع شکست خورد یعنی دکتر مصدقی که نخست وزیر بود و وزیر جنگ بود و اختیارات داشت و نطق او میشد قانون، با همین جبهه ملی نتوانست حکومتی را که بدستش دادند حفظ کند، ملت فداکری کرده بود و با خون خود دکتر مصدق را در 30 تیر مجددا به سر کار آورده بود و نشان داده بود که میتواند با استعمار مبارزه کند. ولی رهبری عدم قاطعیتش را نشان داد و مملکت را تحویل دیکتاتورها داد، دیکتاتورها آمدند و آنها رفتند. ملت کشته شد و شکنجه دید اما وقتی بوی کباب بلند شد استعمار دوباره اینها را به حرکت در آورد.
از سال 32 تا حدود 38-40 همهشان رفتند توی خانهها نشستند، هم آنها که میگفتند جبهه ملی ... . البته این به عنوان نمونه است همه احزاب سیاسی، در سال 48 که کندی آمد و آن هم نه به خاطر ملت بلکه دید فشار و ظلم بر ملت به قدری شده است که ممکن است اصل ایران بیفتد داخل دامن رقیب گفت سر این دیگ را مقداری بلند کنید دو باره حضرات وارد جریان شدند و دوباره درد ملت گرفتند دوباره جبهه ملی ... ولی این جبهه ملی آن جبهه ملی نبود. تعداد اندکی از آنها بود فقط میخواستند از اسم استفاده کنند چون اسم برای عدهای جاذبه داشت آن موقع کاری کرده بود. شروع شد برای در دست گرفتن حکومت و باز میبینیم این دفعه هم شکست خوردند. حداکثر خواستشان این بود که آن دستگاه و آن دولت، با آنها کنار بیاید. چند وکیل میخواستند همین! چنان که دیدیم در عمل هم در همین حد توافق کردند و یکیشان که در دوره بیستم رفت به مجلس و الان دوره پیری را میگذارند حداکثر اعتراضش، اعتراض به یک اعتبارنماه بود آن هم اعتراض کرد و گفت آقایان این اعتبارنامه را تصویب نکنید که اگر تصویب کردید این مجلس منحل میشود و از بین میرود یعنی حفظ آن دستگاه را میخواست نه نابودی این دستگاه را و همان شخص در شهری که از آن کاندیدا شد به شهادت همین اطلاعات تولد ولیعهد را جشن گرفت.
یعنی دستگاه را قبول داشت در اینجا هست که میبینیم یک دفعه نقطه عطفی در تاریخ شروع میشود. یک آدم گمنام و دانشمند از قم پرچم مبارزه را در دست میگیرد و برای اولین بار لبه تیز حمله را متوجه شاه که بزرگترین عامل استعمار است میکند جبهه ملی و سایر سیاستمداران خفه میشوند. اگر در 15 خرداد شما یک سطر آوردید این حضراتی که یقه چاک میدهند که: «انحصارطلبی، آی انقلاب رفت» یک سطر اعتراض کرده باشند به آن حادثه جنایتکارانه ، من تمام حرفهایم را پس میگیرم. صریحا گفتند اصلاحات آری ، دیکتاتوری نه، یعنی کارهای شاه را اصلاحات قلمداد کردند! و بعد هم گفتند سیاست صبر و انتظار باید پیش گرفت....!
از سال 41 تا سال 56 هیچ اعتراضی نیست انگار مملکت عدالت درش حکمفرماست. ظلم نمیشود. کسی شکنجه نمیبیند، کسی کشته نمیشود اموال ملت به غارت نمیرود، یک سطر اعتراض نمیشود.
تنها امام خمینی بود که در آن نطق کوبنده که هنوز باورشان نمیاید کسی در آن اوج دیکتاتوری چنین سخنرانی کرده باشد، فقط او اعتراض کرد، بقیه خفه شده بودند. سرجایشان نشسته بودند، بعد هم هیچ چیز نگفتند.
جریان گذشت و استعمار دید فشار به حد اعلی خود رسیده دوباره بازی قدیمیآش را خواست شروع کند. اول تمام همش این بود که با اصطلاح آزادی بدهد. شاه میگفت ما آزادی را اعطاء میکنیم، منت هم میگذاشت. تک حزبی را میخواست حفظ کند، جناح هم نباشد، اختلاف سلیقه هم نباشد ایشان یک آزادیهایی را اعطاء کند. در این حول و حوش است که به خاطر اینکه عمل دست انقلابیون اصلی نیفتد حضرات، سرو کلهشان پیدا میشود .... اعلامیه 3 نفری آقای سنجابی و شاپور بختیار و آن دیگری، آقای شاپور بختیار که در شماره پنج بهمن ماه سال 1335 اطلاعات در اعلامیه حزب ایران و تأیید دکترین آیزنهاور آن موقع تأیید کرد دکترین استعماری آیزنهاور را. نه فقط در آن موقع به نفع ملت کار نمی کرد بلکه به ضرر ملت اعلامیه دادند و نامهای نوشتند آن هم خطاب به خود شاه که: اعلیحضرت. اوضاع بد است به داد ملت برسید.
به تدریج که انقلاب پیشرفت میکرد دشمن آقایان را بیشتر به بازی میگرفت در یک زمان افرادی که تمامشان جمع شدند نمیتوانستند صد نفر بشوند برای ایکه شورای مرکزیشان تشکیل بشود ناچار شدند آدم اجاره کنند کسی را نداشتند، آمدند عدهای را جمع کردند. و دوباره به نام جبهه ملی سال 28 تشکیل میشود زمان دکتر مصدق از بین میرود، نیست و نیست دوباره سال 39 زاییده میشود و دورهای فعالیت دارد دوباره نیست تا سال 56 حالا چگونه میشود 30 سال حساب کرد و نشست جشن گرفت به عنوان 30 سال مبارزه، قالب کرد این دیگر قضاوتش با خود آقایان است! به هرحال هر چه کرد و نشست جشن گرفت به عنوان 30 سال مبارزه، قالب کرد این دیگر قضاوتش با خود آقایان است به هرحال هر چه نهضت پیش میرفت استعمار بیشتر به اینها میدان میداد ملت دو میلیون نفر و 4 میلیون نفر و در سراسر کشور 15-20 میلیون نفر راهپیمایی میکرد ولی بلندگوهای استعمار به پای جبهه ملی حساب میرکدند آمدند که بله ما الان در مبارزه شرکت داریم ولی شرکتشان چی بود؟
با این مصاحبهای که در روزنامه شما هست، شاپور بختیار هم که خوب رفت و الان در انگلستان او را با هلیکوپتر به این طرف و آن طرف میبرند تا به خیال خام خودشان برش گردانند. شتر در خواب بیند پنبهدانه ... آن دیگری در اوج مبارزات مصاحبهاش هست، گفت ما سلطنت را رد نمیکنیم و بعد از اینکه دستگاه از اینجا فرستاد پاریس و ذکر کرد که میروی آنجا سنگ مفت، گنجشک مفت یا آقا را قانع میکنی که شما را تأیید کند، چون کم کم باورشان شده بود که در مملکت آدم نیست جز آنها، یا سکوت میکنند اما به محض اینکه رفت و از هتل تلفن زد به مقر آقا کسی که تلفن را برداشت گفت آقا این سخن را نمیپذیرد، مگر به چند شرط.
یک: در کنگره سوسیالیستهای کانادا شرکت نکند.
دو: نامه بنویسد و قانون اساسی و سلطنت را فسخ کند.
سه: به عنوان عضو جبهه ملی نه.
چهار: ملاقات خصوصی هم با کسی نداریم مثل همه بیاید پیش من.
ایشان هم رفتند آنجا توبه نامه را نوشتند دشمن امیدوار بود که به این وسیله کنترل را در دست بگیرد یعنی حکومت را بدهد به این عده شاه هم ظاهرا برود و حکومت همین طور حفظ شود. شاپور بختیار مستقیما وابسته بیگانه بود. حرفی نیست که حالا بزنیم از سال 1330- روشن بود، اسناد جاسوسیآش در انگلستان بدست آمد و همان موقع علت اختلاف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق همین بود ....
کاشانی به مصدق پیام فرستاد بختیار که سند جاسوسیاش دست من است چرا معاون وزارتش کردهای که ایشان گفتند توبه کرده و کاشانی جواب داد اگر کسی زنا کرد و توبه کرد باید پیش نماز مسجد بشود؟ یک عدهای از آنها هستند که هنوز هم قبول دارند که باید به یک نیروی خارجی متکی بود و ما نمیتوانیم اصالت داشته باشیم ولی انقلاب ایران اصالتش در این است که میگوید ما میتوانیم اصیل باشیم، میتوانیم به هیچ ابرقدرتی تکیه نکنیم چنانکه نکردیم و پیروز شدیم، ما نه تنها میتوانیم در ایران پیروز شویم بلکه میتوانیم جنگ را به سرزمین دشمن بکشانیم، جنگ ایدئولوژیکی ، چون امروز ایدئولوژی است، فکر است که حکم میکند برای خودش و ما میتوانیم با آن فکر اسلامی دشمن را چه در شرق و چه در غرب و در سرزمین خودش بکوبیم ...
چنانچه امروز فکر اسلام در افریقا در خلیج فارس، در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دارد شکل میگیرد و دارد جا باز میکند. اگر بعضی از مسامحه کاریها و اعمال کاریهای دولت نبود تنها ما در داخل مشکلی نداشتیم بلکه همین الان دچار سرگیجه وناراحتی بود، متأسفانه بعضی اهمالکاریها به دشمن اجازه داد که آن ضربت صاعقه آسایی که خورده و گیج شده بود دوباره بلند شود و دوباره شروع کند خودش را تجدید کردن رمز پیروزی انقلاب ما و تداومش در تهاجمی بودنش است، در زمینه اقتصاد در زمینه سیاست در همه جا نباید اجازه بدهیم کسانی که در آن نظام که اسم میبرم صفیپورها، مهندس والاها که هنوز و هنوز هم در روزنامهها هستند طلبکار شوند.
اینها هم بعد از انقلاب آخرین آرزویشان این بود که اعدام نشوند ولی حالا میبینیم که هر روز یک بازی در میآورند، طلبکار شدهاند ولی من در اینجا پیش بینی میکنم و میبینید این پیشبینی به نتیجه خواهد رسید اگر اهمال کاریهای دولت این ضرر داشت که بسیاری از فرزندان رشید این مملکت شهید شدند این نفع را هم داشت که دشمن فکر کرد انقلاب در حال شکست است و خودش را روشنتر نشان داد و در آینده نزدیک موج انقلاب تمام اینها را به زباله دان تاریخ خواهد سپرد، این را من یقین دارم اینها فکر میکنند به علت بعضی عقبنشینیها و به علت بعضی میدان دادنها مثل مار افسردهای که نیرو پیدا کرده فکر میکنند میتوانند آب رفته را به جوی باز گردانند ولی مطمئن باشید که این آرزو را به گور میبرند و مطمئنا ملت پیروز میشود.