جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۶

شاعری که دوست دارد «قرائتی» شود

صحبت کردن با طنزپرداز ها همیشه پر از حرفهای جدی شنیدنی و خواندنی است. برای همین سراغ رضا احسان پور رفتیم تا این بار از او حرفهای جدی درباره طنز و نقد و شعر بشنویم.
کد خبر : ۲۵۲۱۰۳

صراط: شنیدن نام «رضا احسان پور» پیش از آنکه ذهن آدم را یاد شعر و شاعری و طنزهایش بیندازد، لهجه شیرین اصفهانی اش را در ذهن آدم زنده می کند. شاعر کتاب های «چه حرف‌ها»، «خنده‌های امپراتور» و «چوپان معاصر» پیش از آنکه با کتاب‌هایش مشهور شود در محافل ادبی گل کرد و میان مخاطبان شعر جدی و طنز جا باز کرد تا زمان چاپ کتاب‌هایش فروش خوبی را تجربه کند و تک‌بیت‌هایش، زبان به زبان میان مردم بچرخد. آقای نویسنده، شاعر، گرافیست، مجری و خلاصه آقای همه‌کاره در اولین روزهای سی‌سالگی، میهمان ما در مجله مهر شد تا از دنیای شلوغ و شاعرانه‌اش برایمان حرف بزند. ما نمی‌توانیم فایل صوتی این مصاحبه را کنار این نوشته بگذاریم اما شما این مصاحبه را با لهجه شیرین اصفهانی بخوانید....

اگر هنر نخوانی می‌کُشمت!

رضا احسان پور متولد ۱۰ مرداد ۱۳۶۴ در اصفهان است و در دوران دبیرستان چون درسش خوب بود مثل خیلی از پسرهای هم‌سن و سالش هوس خواندن رشته مهندسی به سرش زد و تمام تلاشش را کرد تا در دانشگاه صنعتی اصفهان مهندسی شیمی قبول شود. اما بعد از یکی دو سال مهندسی شیمی خواندن فهمید روحش چیز تازه تر و بزرگتری می طلبد. برای همین از اواسط دوران دانشجویی جذب هنر و ادبیات شد. «یکی از دلایلی که آن موقع جذب هنر و ادبیات شدم، دیدن فیلم «باشگاه مشت زنی» بود. در این فیلم یکی از کاراکترها برای کشتن یک صاحب سوپرماکت وارد مغازه‌اش می‌شود و از او می‌پرسد: «چه خوانده‌ای؟» مغازه‌دار می‌گوید: «می‌خواستم فلان رشته بخوانم ولی بهمان رشته را خواندم و الان اینجایم!» آن وقت کاراکتر اول می گوید: «من الان می‌روم و چند وقت دیگر دوباره می‌آیم؛ اگر رشته مورد علاقه‌ات را خواندی که هیچ؛ اگر نخواندی آن دفعه قطعاً تو را می‍کشم!» این سکانس روی من خیلی تاثیر گذاشت.» پدر احسان پور دبیر بازنشسته ادبیات است و داشتن یک کتابخانه پر و پیمان در خانه باعث می‌شود علاقه به شعر و دنیای ادبیات در او از بچگی ریشه کند. «من از بچگی شعر زیاد می‌خواندم. مثلا کتاب «حافظ‌نامه» استاد بهاء‌الدین خرمشاهی را همان دوران خواندم. کاریکلماتورهای پرویز شاپور را در کتابخانه‌مان داشتیم و خوانده بودم. اما یک بار در دوران نوجوانی برنامه «نیم رخ» با یک خانم شاعری مصاحبه کرد و ایشان یک شعر نیمایی خواند که من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. بعد از دیدن این برنامه شروع کردم یک شعر در همان حال و هوا گفتن. اتفاقا خیلی هم فلسفی بود. وقتی شعر را به پدرم دادم خواند و گفت بگذار این شعر پیش من امانت بماند ولی برو بیشتر مطالعه کن.»

کلی کتاب منتشر نشده دارم

احسان پور می‌گوید با اینکه چندین سال است شعر می‌گوید اما هیچ‌وقت دلش نمی‌خواسته که آنها را عمومی کند برای همین همه او را به عنوان نویسنده می‌شناختند نه شاعر. « آن موقع‌ها معتقد بودم که شعر برای خلوت است نه جلوت. اما یک بزرگواری به من گفت حالا که خداوند این قدرت و ابزار را در اختیارت قرار داده بگذار بقیه هم از هنرت لذت ببرند. و بعد از آن تصمیم گرفتم اشعارم را بصورت عمومی منتشر کنم. اما سعی کردم مدیریت شده این کار را انجام دهم. دوست نداشتم برای اینکه کتابم را منتشر کنم به ناشرم پول بدهم. ترجیح دادم که صبر کنم. من همین الان هم نوشته‌های زیادی آماده چاپ دارم. اما برای آنها برنامه دارم آنها با چه ترتیبی؟ کی؟ و چگونه منتشر شوند. ناشر هم برایم بسیار مهم بود. دوست نداشتم سراغ ناشری بروم که برای کتابهایم مجبور شوم خودم پول بدهم. متاسفانه بسیاری بدون آنکه صبر کنند و به پختگی برسند، همان اول به مرحله تولید می رسند که بعدها این موضوع برایشان بد تمام می شود.» طرفداران این نویسنده حتما سایت «احسان بوک» را می‌شناسند. سایتی که با مدیریت خود احسان پور راه اندازی شده تا شخصا کتاب‌هایش را با امضا برای مخاطبینش در سراسر کشور ارسال کند: «وضعیت توزیع کتاب در کشور بسیار اسفبار است. برای همین تصمیم گرفتم برای رساندن کتاب به دست مخاطب به خصوص شهرستان‌ها، خودم شخصا اقدام کنم. البته خیلی از مشتری های من هم تهرانی هستند که ترجیح می‌دهند با مقداری قیمت بیشتر به جای بیرون آمدن در این گرما و ترافیک کتاب را به صورت اینترنتی خرید کنند.»

دوست داشتم روحانی شوم

شاید جالب باشد اگر بدانید نویسنده «چوپان معاصر» و آن مناجات‌های ساده و طنز یک زمانی تصمیم داشته که طلبه شود؛ چون روحانی شدن را یک رسانه قوی برای ارتباط با مردم می‌داند. «یک زمانی دوست داشتم طلبه شوم. چون به نظرم روحانی بودن، یک رسانه است. وقتی حرف داشته باشی، دنبال یک رسانه قوی می‌گردی و چون حرف‌های جدیدی داشتم، فکر می‌کردم روحانی خوبی می‌شوم. اما بعدها گفتم شاید بتوانم با ابزار دیگری حرف‌هایم را بزنم. مثلا آقای قرائتی، بیشتر از سی سال است که با یک گچ و تخته تازه‌ترین و والاترین حرف‌ها را می‌زند. بعید است کسی را سراغ داشته باشید که ایشان را دوست نداشته باشد. شما هنوز هم وقتی پنج‌شنبه ها کانال‌های تلویزیون را می‌چرخانی حداقل چند دقیقه روی برنامه حاج آقای قرائتی می‌ایستی. این آدم شعبده ندارد، ابداع دارد. اما برخی می‌خواهند شعبده کنند؛ بعد از آن ور بوم بیرون می افتند و درگیر رفتارهای نمایشی می شوند. مثلا یک طلبه عکس آواتارش را با دوربین عکاسی می‌گذارد و پیش خودش فکر می‌کند عجب کار مهمی انجام داده است که در شبکه اجتماعی عضو شده، در صورتی که این رفتار برای من و امثال من، واقعا عادی و پیش پا افتاده است. باید کرسی‌های قرائتی‌پژوهی ایجاد کنند. خدای نکرده اگر بعد از ۱۲۰ سال حاج آقای قرائتی نباشند هیچ فکر کرده‌اید چه کسی باید جایش را باید پر کند؟ اما من درباره خودم همیشه فکر می کردم که اگر روحانی می شدم روحانی جذابی می‌شدم.»

پایتخت‌گرایی تبدیل به یک آفت شده است

وقتی از احسان‌پور درباره شاعران شهرستانی و دور بودنشان از مرکز و گرایش به پایتخت آمدن می‌پرسیم بحث داغ‌تر می‌شود. «من این مرکزگرایی را آفت می‌دانم. اصلی‌ترین دلیلی که مجبور شدم به خاطرش به تهران بیایم، نفس کشیدن در فضایی است که بسیاری از اساتید هنر و ادبیات حضور دارند. مثلاً تعداد شب‌های شعری که در تهران برگزار می‌شود با شهرهای دیگر قابل مقایسه نیست. متاسفانه برای رشد و دیدن شدن باید به پایتخت مهاجرت کرد. اما لزوما تهران بودن موفقیت نمی‌آورد. توجه بیش از حد به پایتخت باعث شده نوابغ هنری و فرهنگی کشور شهرشان را ترک کنند و شهرها از نخبگان خالی شود. آن وقت مثلا در در انتخابات شورای آن شهر می‌بینیم، کسانی که نباید و عجیب است که رای بیاورند، رای می‌آورند. چون شهر خالی از نخبه‌هایش شده است. باید این تمرکززدایی انجام شود. مثلا من الان باید در اصفهان خودم فعالیت کنم چون شهر من است و من نسبت به شهرم وظیفه دارم. بعد از این همه سال تازه در شبکه اصفهان به من نوبت اجرای یک برنامه رسید که آن هم برای مدت کوتاهی بود. در صورتی که درستش این است که شبکه اصفهان باید من را به تلویزیون معرفی کند اما این کار برعکس انجام شده است. یعنی من از شبکه‌های سراسری به شبکه استانی خودم راه پیدا کردم. بسیاری از شبکه های استانی برای برنامه‌هایشان مجری غیربومی می‌آورند.»

مدیون سینمای هالیوودم

جناب «سعدی» و «رهی معیری» شعرای مورد علاقه آقای شاعر است. اما اگر بخواهد با کسی هم‌نشین و همراه شود و صبح تا شب را با او بگذراند «قربان ولیئی» را انتخاب کند. از استاد «اسماعیل امینی» هم بارها اسم می‌آورد و کلی مشاوره می‌گیرد. «یوسفعلی میرشکاک» هم دیگر شاعری است که اسمش را لابلای حرف‌هایش زیاد می‌شنویم. اما با این همه شاعری که ترجیح داده روی اشعارش نقیضه بنویسد «فاضل نظری» است. وقتی درباره افراد و یا موج‌هایی که روی شعرهایش تاثیر گذاشته‌اند می‌پرسیم حرف‌های جالبی می زند. «من اگر بخواهم به خاطر شعرهایم از شخص یا موجی تشکر کنم. همین اول از نویسندگان و کارگردانان سینمای هالیوود به خاطر فیلم‌هایشان تشکر می کنم. نمی‌توانم اسم شخص خاصی را بیاورم چون خیلی زیاد هستند. در پاروقی یک از صفحات کتاب شعرم نوشته‌ام که این شعر ادای دینی است به فیلم «درخشش ابدی یک ذهن پاک» است. این تاثیر به خاطر آن است که وضع سینمای آنها با ما بسیار متفاوت است. نویسنده و کارگردان غیرایرانی یک سوال توی ذهنش دارد که مدت‌ها روی آن فکر می‌کند، تحقیق می‌کند و بعد فیلمش را می‌سازد. اما در کشور ما همه به تولید رسیده‌اند؛ کمتر کسی هست که دلش بخواهد فکر کند. همه می‌خواهند تند تند منتشر کنند. این همه این چند سال من و دوستانم فیلمنامه و داستان طنز نوشتیم و منتشر کردیم. یک بار یک فیلمساز طنز سراغمان را نگرفت. چون خیلی‌ها حوصله آدم جدید و یا تلاش و فکر کردن ندارند. باور کنید به نفع خودشان است فیلم خودشان بهتر و پرفروش‌تر می‌شود. اصلاً یک بار هم اسم طنز، جایزه طنز، داستان طنز را در اینترنت جستجو نمی‌کنند تا آدم‌های این عرصه را بشناسند.»

ما حزب باد نیستیم

 احسان‌پور در شبکه‌های اجتماعی نیز بسیار فعال است و همیشه سعی کرده این رسانه را به درستی مدیریت کند. بحث وقتی به شبکه‌های اجتماعی می رسد بحث باز جدی‌تر می شود. «متاسفانه شبکه های اجتماعی بزرگترین ضربه را به وبلاگستان فارسی زد. رفتن به سمت کوتاه‌نویسی و حتی تک جمله بنویسی فقط و فقط برای خوانده شدن و لایک گرفتن مباحث را از عمق به سطح کشاند که این موضوع در کامنت‌ها بیشتر وجود دارد. متاسفانه وبلاگستان فارسی با تمام قدرتش، مدت‌هاست مرده است. اگر کسی نقدی جدی و مفصل بر نوشته‌ای دارد باید خودش نظرش را بصورت مجزا در قالب یک یادداشت بنویسد نه اینکه پای آن نوشته، به نوشتن یک کامنت بسنده کند که «خوشم نیامد» و به خیال آنکه در حال مناظره است با یکی دو جمله در کامنت، مخالفتش را اعلام کند.» احسان پور از فضای دو قطبی سیاسی که هرچند وقت یک بار موجب ناراحتی و آزرده خاطر شدنش می‌شود، کلی گله دارد: «هرکسی که استقلالی نباشد، لزوما پرسپولیسی نیست. شاید طرفدار تراکتورسازی یا شاید سپاهانی باشد. طنزپرداز هم نباید عضو هیچ گروهی باشد چون باید در نقد آزاده بود. اما بعضی ها می‌گویند فلانی حزب باد است. اگر جایی من را برای شعرخوانی دعوت می کنند به من ربطی ندارد. من مسئول این نیستم که مدام از گروه‌هایی که مرا به نفع خودشان یارکشی می‌کنند، اعلام برائت کنم. من را از روی آثارم قضاوت کنید، نه از روی حرف دیگران. حرف حق، همیشه حق است. ربطی ندارد کجا زده شود. خیلی از اشعار من همان قدر که می‌تواند در رسانه‌های فلان دسته منتشر شود می‌تواند در رسانه‌های دسته رقیبش هم منتشر شود. برای مثال موضوع «آقازادگی» دغدغه همه هست. اتفاقا خیلی از افرادی که ژست اپوزیسیون و منتقد می‌گیرند اگر بگردید، کلی از حاکمیت به آنها سود رسیده است. در کل هیچ گروهی نمی تواند بگوید من جزئی از آنها هستم. این موضوع واقعاً برایم سخت بوده و بهایش را هم داده ام.»

منبع: مهر
برچسب ها: شاعر قرائتی صراط