شیگه از همان زمان تصمیم میگیرد به کسانی که مثل دوست او از زندگی خسته شدهاند، کمک کند. اولین عملیات نجات این افسر پلیس در سال ۲۰۰۳، چند روز پیش از بازنشستگیاش اتفاق افتاده است؛ عملیاتی که با موفقیت هم روبهرو نبوده است. او ابتدا زوج کهنسالی که به خاطر بدهی قصد خودکشی داشتند را از این کارمنصرف و حتی تلاش کرد مشکل آنها را برطرف کند؛ اما این زوج پس از پنج روز دوباره دست به خودکشی زده و خود را دار زدند!
این اتفاق آقای شیگه را ناراحت میکند، اما ناامید نه! به گفته خودش این تجربیات به او کمک میکنند که او بفهمد چه چیزهایی را به کسانی قصد خودکشی دارند، نباید بگوید. برای مثال سالها پیش خانمی قصد داشته که با پرتاب خود از ارتفاع خودکشی کند. دوستان پلیس شیگه برای جلوگیری از این حادثه در آن محل حاضر میشوند. این خانم به آنها میگوید: «فقط ده دقیقه با من صحبت نکنید!» پس از چند دقیقه افسران پلیس دو ر او جمع میشوند و آمبولانس هم حاضر میشود؛ اما پس از ۵ ساعت این خانم که از حرفهای پلیس قانع نشده، به پایین میپرد. وقتی یوکیو میرسد، از آنها میپرسد که به آن خانم چه گفتهاند و آنها هم در جواب میگویند: «ما به او گفتهایم به پدر و مادرت فکر کن که الان نگرانت هستند.» یوکیو با شنیدن این حرف عصبانی میشود و در حالی که بر سر آنها فریاد میزند، میگوید: «این بدترین حرف ممکن است!»
او از حرفهایی میگوید که به چنین افرادی در این موقعیت باید گفت: «شما باید به این آدمها کمک کنید که روی پاهای خودشان بایستند تا به زندگی برگردند و کمکشان کنید که مشکلاتشان برطرف شود. اگر بدهی دارند، قول وام و کمک مالی بدهید. اگر، از کار بیکار شدهاند، به آنها بگویید که به محل کارشان سر میزنید و قول بدهید که شغلشان را به آنها برمیگردانید. اگر بیخانمان هستتند، کمکشان کنید که سقفی برای زندگی داشته باشند یا حتی به آنها بگویید با من زندگی کن!» اینها جملاتی هستند که در مواقع زیادی جواب دادهاند.