*از استقلال پارسال شروع كنیم.
سال خیلی بدی بود با روزهای كابوسوار. هنوز هم وقتی به آن روزها فكر میكنم دیوانه میشوم چون نه توانستیم انتظارات هواداران را برآورده كنیم نه از نظر فوتبالی روزهای خوبی را سپری كردیم. هر روز صبح كه از خواب بیدار میشدم استرس این موضوع را داشتم كه باز قرار است چه حاشیه و جنجالی را تجربه كنیم.
*چه شد که استقلال با آن همه ستاره به عنوان مدعی اول قهرمانی به این حال و روز دچار شد؟
خیلی مسائل دست به دست هم داد تا استقلال مثل درختی تنومند از داخل بپوسد و در روزهای پایانی فصل خشك شود. شاید اگر بخواهی از اتفاقات فصل قبل صحبت كنی باید یك كتاب 120 صفحهای بنویسی اما اگر بخواهم در یك جمله شرایط تیم را تشریح كنم باید بگویم ما به بیماریای دچار شدیم كه صعبالعلاج بود.
*چطور؟
یك تیم برای اینكه بتواند به اهدافش برسد باید تمامی شرایط را برای خود هموار كند از تیم پشتیبانی گرفته تا كادرفنی و بازیكنان كه باید همدل باشند. ما نیمفصل اول خوبی را سپری كردیم؛ هم پولهایمان را به موقع گرفتیم، هم مشكل و اختلافی در تیم وجود نداشت اما در نیمفصل دوم روزهایی رقم خورد كه دعا میكردیم فصل زودتر تمام شود. ورق تیم ما جوری برگشت كه اگر امتیازات نیمفصل اول نبود استقلال یكی از تاریكترین فصول خود را به ثبت میرساند.
*مثل این که كابوسهای شما از باخت دور رفت به نفت شروع شد؟
بله، باخت به نفت آتشی در دل استقلال پارسال روشن كرد كه شعلههایش همه اعضای تیم را سوزاند. تمركزمان بههم ریخت و هر كاری كردیم كه از شوك خارج شویم، نشد. كابوس مصدومیتها، اشتباهات فردی و اوجگیری اختلافات درونتیمی همه و همه دست به دست هم داد تا روزهای تلخی برایمان رقم بخورد. بعد از باخت به نفت چندین هفته طول كشید تا از بحران خارج شویم اما با این حال جزو صدرنشینان بودیم چون امتیازات خوبی در ابتدای فصل كسب شده بود. هرچه بود دیگر دوست ندارم به آن روزهای تلخ برگردم و فكرم را درگیرش كنم.
*خیلیها اعتقاد دارند استقلال پارسال در سایه تیمملی تازه برگشته از جامجهانی قرار گرفت و تاوان این موضوع را داد. قبول داری؟
به نوعی میتوان گفت درست است چون ملیپوشان استقلال كه بیشترین سهم را در اردوی تیمملی داشتند بعد از درخشش در جامجهانی منتظر بودند تا راهی لیگهای معتبر خارجی شوند به همین خاطر از نظر انگیزشی خیلی افت داشتند. شاید این حرف من سوءتفاهمهایی رقم بزند چون به ما انگ زده بودند كه ملیپوشان استقلال كمكاری میكنند اما به خدای احد و واحد قسم هیچ كمكاری در كار نبود و تنها انگیزه و آرامش همیشگی در كار نبود كه بخواهیم اوج عملكردمان را نشان بدهیم.
*یعنی حضور در جامجهانی شما را به آخرین نقطه فوتبالتان رسانده بود كه دیگر انگیزه بازی نداشتید؟
شاید در نگاه اول اینگونه بود اما واقعیت چیز دیگری بود چون فكر و كارایی ملیپوشان معطوف مشكلات شده بود. وقتی هیچ كدام از بچهها بعد از نمایش درخشان در جامجهانی نتوانستند لژیونر شوند ناخودآگاه این خوره به جانشان افتاد كه چرا هیچ پیشنهادی از خارج دریافت نكردند كه مسیر زندگیشان تغییر كند. همین فكر و خیالات تا مدتها همراه بچهها بود تا كارآییها به كمتر از نصف برسد. از همه اینها بدتر بیپولی و بحث خصوصیسازی بود كه استقلال را نابود كرد چون همه منتظر بودند تكلیف روشن شود تا به حق و حقوقشان برسند و زندگی خصوصی خود را سر و سامان بدهند.
*نتایج بد استقلال هم با این عملكرد روی سر ملیپوشان آوار شد چون هر بازی كه نتیجه نمیگرفتید بیشترین انتقادات از ملیپوشان بود!
از ملیپوشان هم باید در اندازه خودشان و تواناییشان انتظار میرفت نه بیشتر. در یك تیم موفق نفر كمترین تأثیر را دارد و مهم اتحاد تیمی و 11 نفره است اما وقتی تیم خوب نبود نباید از ملیپوشان انتظار بیش از حد داشته باشی. پارسال به خصوص از میانههای راه تیم از هم پاشید و بچههای ملیپوش هم تحت تأثیر همین اتفاق تلخ نتوانستند تواناییهای خود را بروز بدهند. قبول دارم هیچ كدام از ملیپوشان در حد و اندازه خود ظاهر نشدند اما وقتی ما خوب شدیم و به فرم مطلوب رسیدم تیم از هم پاشید و خوب نبود.
*پس انتقادات از ملیپوشان را قبول نداری؟
انتقاد اگر منصفانه باشد باید به دید منت به آن نگاه كرد و سود برد. میتوانستیم بهتر و بیشتر به استقلال كمك كنیم اما این قدر هم بد نبودیم كه تمام كاسه، كوزهها سر ملیپوشان شكسته شود. استقلال را 11 نفر تشكیل میدادند نه سه، چهار ملیپوش كه ما را مقصر جلوه میدادند. در مجموع معتقدم شرایط برای كمك بیشتر ملیپوشان به استقلال فراهم نشد.
*این شرایط را بیشتر تشریح میكنی؟
ببینید هر بازیكنی برای عملكرد خوب نیاز به آرامش فكری دارد اما این آرامش در استقلال پارسال دیده نمیشد. عدم تمرینات مناسب بدنی باعث و بانی مصدومیتهای مكرر شد. از آن مهمتر مشكلات مالی بود كه باشگاه به هیچ كدام از تعهداتش در قبال مسائل مالی عمل نكرد و مدام سازمان خصوصیسازی و مزایده را بهانه میكرد و میگفت به زودی مالك باشگاه معرفی میشود و پولها تسویه خواهد شد. همه اینها به كنار، انتقادات مداوم سرمربی تیم از ملیپوشان هم بیشتر تمركز را از بچهها گرفت، انتقاداتی كه به نظرم منصفانه نبود. با همه این مشكلات آمدیم و نهایت تلاشمان را به خاطر هواداران انجام دادیم گرچه در نهایت جز شرمندگی چیزی عایدمان نشد.
*به همین خاطر بود از سوی هواداران بیغیرت لقب گرفتید؟
هواداران تحت هر شرایطی از تیمشان انتظار نتیجه دارند. نمیدانند چه مشكلاتی پیشروی بازیكن، مربی و مدیر باشگاه است؛ فقط میگویند تیم باید نتیجه بگیرد. بازیكن تمرین كند یا نكند، پول بگیرد یا نگیرد، مصدومیت داشته باشد یا نداشته باشد، فكر بازیكن آزاد باشد یا نباشد و... اینها برای هوادار اصلاً اهمیتی ندارد به همین خاطر در طول 90 دقیقه بازی هواداران فقط از تیمشان گلزنی و برد میخواهند. وقتی هم نتوانی انتظاراتشان را برآورده كنی به حق یا ناحق برایت شعار سر میدهند از بیغیرت گرفته تا... اما باز هم میگویم تحت هر شرایطی حق با هواداران است چون آنها صاحبان واقعی تیم هستند كه در گرما و سرما به حمایت از تیم محبوبشان میپردازند.
*اگر اعتقاد داری حق با هواداران است چرا در چند مورد به اعتراضات آنها واكنش نشان دادی؟
بعضی مواقع پیش میآید كه زیر فشار نتوانی خودت را كنترل كنی. ما از نظر روحی و روانی شرایط خوبی نداشتیم و وقتی هم میدیدم به ما میگویند بیغیرت از كوره درمیرفتیم و...
*پارسال انتقادی كه میشد این بود چرا كروش بازیكنان ناآماده استقلال را به تیمملی دعوت میكند؟
كارلوس كروش اصلاً مربیای نیست كه بخواهد بازیكن سفارشی به اردوی تیمملی دعوت كند. او مربیای نیست كه بخواهد آبرویش را در گروی یك بازیكن ناآماده بگذارد. اعتقادی كه به شاگردش داشته باشد تا روز آخر به آن پایبند است به همین خاطر هم بازیكنان حاضرند سرشان را برای او و تیمملی بدهند. راستش را بخواهید ما پارسال نفهمیدیم وقتی میرویم اردوی تیمملی آماده هستیم یا ناآماده.
*چطور؟
یك اردویی میرفتیم و برمیگشتیم، میگفتند بازیكنان تیمملی آماده نیستند. اردوی بعدی میشد وقتی برمیگشتیم مصاحبه میكردند و میگفتند از تیمملی ممنونیم كه ملیپوشان را آماده تحویل داد. آخرش هم نفهمیدیم كه حضور در اردوی تیمملی دلیل آمادگیمان بود یا ناآمادگیمان (باخنده) ولی با همه این شرایط نظرم این است كه امیر قلعهنویی اگر پارسال سرمربی استقلال نبود این تیم شرایط به مراتب بدتری را تجربه میكرد و چه بسا اصلاً نمیتوانست لیگ را به اتمام برساند چون بازیكنی در تمرینات حاضر نمیشد كه بخواهد بازی كند اما قلعهنویی با هوش و مدیریت خود تا روز آخر بدون هیچ جنجالی تیم را دور هم نگه داشت و تنها در نتیجهگیری بد آورد.
*قبول داری تنش بین استقلال و تیمملی در فصل گذشته روی عملكرد كلی شما و سایر بازیكنان تأثیر مستقیم داشت؟
ای كاش از اول یكی پیدا میشد و اختلافات دو طرف را با ریشسفیدی حل و فصل میكرد و اجازه نمیداد این تنشها رقم بخورد. راههای دیگری هم بود كه میشد به سادگی اختلافات را از بین برد اما كسی پا پیش نگذاشت و دودش به چشم ملیپوشان رفت و استقلال ضربهاش را خورد. شاید باور نكنید این قدر از شرایط پیشآمده در استقلال ناراحت و عصبانی بودیم که لحظهشماری میكردیم لیگ برایمان زودتر از همیشه تمام شود چون نه خوب تمرین میكردیم نه خوب بازی. كارلوس كروش از یك سو ناراحت بود و كادرفنی استقلال و طرفداران از سوی دیگر. ما هم این وسط گیر كرده بودیم و چوب اختلافات و تنشها را میخوردیم.
* به نظر میرسد پارسال خیلی خسته شدی و اصلاً انگیزه نداری.
برای اولین بار بود در یك دهه فوتبال حرفهای این قدر از بازی كردن خسته بودم. به قدری از نظر روحی و روانی خراب بودم كه چندین ساعت در تنهایی مینشستم و به اتفاقات اطرافم فكر میكردم اما به نتیجهای نمیرسیدم.
*هرچه كاسه، كوزه بود سر هاشم بیكزاده شكسته میشد!
اگر بگویم پطرس فداكار استقلال شده بودم پربیراه نگفتم چون دیواری كوتاهتر از دیوار من در استقلال وجود نداشت همه چیز روی سر من آوار میشد. انگاری هاشم بیكزاده باید تنهایی همه مشكلات استقلال را دریبل میكرد و تیم را به صدر جدول میرساند كه دلیل اصلی ناكامیها معرفی میشد (باخنده).
*واقعاً چرا این همه هجمه به سمت تو كشیده شد؟
شاید به این خاطر بود كه كار به كار كسی نداشتم و همواره سعی میكردم جلوی هر بیمرامی سكوت كنم. نه حاشیهای داشتم، نه جواب كسی را میدادم و نه...
*اما این اواخر جواب همه را دادی؟
دیگر كم آورده بودم و خونم به جوش آمده بود. نمیدانم شاید اشتباه كردم اما لازم بود كه از حقم دفاع كنم.
*درست مثل همان جلسهای كه بازیكنان استقلال با قلعهنویی داشتند و تو از ملیپوشان دفاع كردی.
باید از حقم دفاع میكردم. متأسفانه دور و بریهای آقای قلعهنویی با خبرچینیهای بیمورد چهره ما را عوض كرده بودند و من باید واقعیتها را میگفتم و دروغ هم نگفتم. حیف نگذاشتند مربی بزرگی مثل قلعهنویی با تیمی استثنایی مثل استقلال پارسال خنده را بر لبان طرفداران بازگرداند. اطرافیانی كه برای منافع خود حاضر بودند دست به هر كاری بزنند از جمله بر هم زدن افكار سرمربی تیم آنهم با نامردی و بیمروتی.
*قهر كردن به یكی از عادتهای پارسال هاشم تبدیل شده بود. اتفاقی كه انتظارش حداقل از بازیكنی آرام مثل تو نمیرفت.
سابقه نداشت در این 10 سال فوتبال حرفهای من یك جلسه از تمرین قهر كنم. این اولین بار در زندگی ورزشیام بود كه چنین حاشیهای رقم خورد. شاهد زنده این ادعای من آقای فتحا...زاده است كه در این سالها بیشتر قراردادهایم را با ایشان بستم و هیچ وقت هم بیشتر از 40 تا 50 درصد قراردادهای مالیام را پرداخت نكرد. هر سال برای اینكه باشگاه از زیر بار پرداخت مطالبات دربرود 20 تا 30 درصد جریمه میبُرید و... اما من به عشق استقلال و طرفدارانش خم به ابرو نمیآوردم. همیشه با شرایط كنار آمدم و صدایم درنیامد اما پارسال واقعاً تحت فشار بودم و همین الان نامه باشگاه را دارم كه یك میلیارد تومان از استقلال طلب دارم. پارسال حرفهای ناجوانمردانهای پشت سر ما زدند كه بدجوری روح و روانم را بههم ریخت.
*همان صحبتهایی كه تو را متهم به خیانت به استقلال كرد؟
یكسری بازیكنان كه آقایان مدعی بودند در دربی بازی نكردند یكیشان من بودم. من شب قبل از دربی به خاطر مسمومیت تا ساعت 5 صبح زیر سِرُم بودم و دكتر ستوده شاهد زنده است. همین حرفهای اطرافیان امیر قلعهنویی بود كه تیم ما را بههم ریخت. من اگر در دربی با آن شرایط به میدان میرفتم و یك اشتباه میكردم باز هم همه كاسه، كوزهها سر من میشكست.
*به همین خاطر واكنش نشان دادی؟
باید از خودم دفاع میكردم و واقعیتها را میگفتم. من نه بازیكن ترسویی بودم، نه بیغیرت. روز دربی به قدری بدنم ضعیف شده بود كه نای ایستادن را هم نداشتم اما با همان حال و روز رفتم روی نیمكت نشستم و حتی میخواستم بازی كنم اما وقتی رفتم گرم كنم، دیدم دلدرد امانم نمیدهد. بعد وقتی دیدم برخی ناجوانمردانه من را جلوی هوادار قرار دادند خونم به جوش آمد.
*خود قلعهنویی در جریان این حرفها بود؟
خبر ندارم اما بعید میدانم در جریان بوده باشد. امیرخان خودش میداند كه من چیزی در دلم نیست و واقعاً از ته قلب دوستش دارم. به قدری در حق من لطف داشته كه تحت هر شرایطی مدیونش باشم و روز دربی هم خیلی دوست داشتم كه كمكش كنم اما نشد. گفتم كه یكسری از اطرافیان قلعهنویی دوست نداشتند بچههای تیم با سرمربی رابطه خوبی داشته باشند به همین خاطر تا دلتان بخواهد شیطنت كردند اما آخرش روسیاهی ماند برای زغال! امیر قلعهنویی از نظر فنی به من اعتقاد دارد و با وجود اینكه همه میگفتند او با من دعوا دارد و قهر است وقتی رفت ملوان اولین نفر به من زنگ زد و گفت پاشو بیا انزلی كه همین جا باید از ایشان تشكر كنم و برایش آرزوی موفقیت در هر صحنهای را دارم.
*این دور و بریهای قلعهنویی داستانش چیست؟ اكثر بازیكنان از این دور و بریها دلخور هستند.
دور و بریها همانهایی بودند كه مدام مصاحبه میكردند و بازیكنان را به جان مربی و بالعكس میانداختند، آخرش هم با حرف این طرف و آن طرف بردن كاری كردند كه یكی از بهترین تیمهای تاریخ استقلال از هم بپاشد و قهرمان نشود. امیر قلعهنویی به نظرم یكی از باهوشترین مربیان ایران است و فكر میكنم خودش الان به این نتیجه رسیده باشد كه اطرافیانش چه بلایی سر او و تیمش آوردند.
*مثلاً از تو چه خبری برای قلعهنویی برده بودند كه ذهنیتش نسبت به تو با این همه علاقه خراب شده بود؟
واقعاً قلعهنویی من را دوست دارد. یادم نمیرود سه سال پیش 50 تا 60 هزار نفر طرفدار استقلال مدام به من اعتراض میكردند آنهم در روزهایی كه برای استقلال بد بازی نمیكردم اما این هجمه واقعاً ویرانگر بود. وقتی دید من حال و روز خوشی ندارم آمد و گفت هاشم اینها كه 50 تا 60 هزار نفر هستند حتی اگر یك میلیون نفر هم اعتراض كنند من تو را بازی میدهم پس برو خودت را ثابت كن و نگران چیزی نباش. متأسفانه پارسال مدام خبر میبردند و میگفتند هاشم نمیخواهد برای استقلال و قلعهنویی بازی كند، با جواد نكونام رفیق است و... اما خدا را شاهد میگیرم اصلاً چنین چیزی صحت نداشت و اصلاً هم چنین حرفهایی نبود.
*آندو همین اتفاقات برایش رخ داد كه از استقلال رفت؟
آندو در گام اول مشكل مالی داشت و وقتی دید باشگاه به تعهدات مالیاش عمل نمیكند به فكر جدایی افتاد. بعد هم به قلعهنویی گفته بودند كه آندو نشسته و گفته نمیگذارد استقلال امسال قهرمان لیگ برتر شود ولی باور كنید اینگونه نبود چون آندویی كه من میشناختم و سالهاست با هم در اردوها هماتاقی هستیم چنین بچهای نبود اما در استقلال با روح و روان او بازی كردند و فراریاش دادند. همین آندو رفت تراكتور و یكی از ستونهای موفقیت تیم تبریزی در نیمفصل دوم شد در حالی كه با كمی آرامش دادن میتوانستند او را در استقلال حفظ كنند.
*پیش نیامد كه راجع به این اتفاقات با خود قلعهنویی صحبت كنی؟
چرا در چند مقطع صحبت كردیم و آمد به من گفت كه هاشم این حرفها را میزنند و با جواد نكونام در ارتباطی و داری خط میگیری. همین جا باز هم خدا را شاهد میگیرم و به آقای قلعهنویی تأكید میكنم كه اصلاً این حرفها نبود و ما هیچ كدام كمكاری نكردیم چون در ذاتمان نبود كه بخواهیم از این كارهای كثیف بكنیم و این تنها توهمی بود كه دور و بریهایش برای او ساخته بودند. من همین اتفاقات را دیدم كه بعد از چند نتیجه خوب نیمفصل دوم با شروع شدن بدبیاریها و باختها نیمفصل زودتر تمام شود و برویم پی كارمان.
*در اردوی تیمملی پیش آمده بود كه با نكونام و سایر ملیپوشان راجع به استقلال حرفی پیش بیاید؟
نه اصلاً پیش نیامده بود چون در اردوی تیمملی تمام تمركز جواد و ملیپوشان روی بازیهای ملی و جام ملتهای آسیا بود. اصلاً ببینم كدام بازیكنی حاضر میشود آبرو و اعتبار چندین و چندسالهاش را با این كارهای كثیف به حراج بگذارد؟! گفتم كه این تنها زاییده ذهن بیمار برخی اطرافیان قلعهنویی بود و تیم ما را نابود كرد.
*این خبرها از اردوی تیمملی بیرون نمیرفت؟
نمیدانم رابطش چه كسی بود و دوست هم ندارم بدانم اما همین حرفها و خالهزنكبازیها كمر استقلال را شكست. آندو را از استقلال فراری داد، تمركز را از ملیپوشان گرفت، سرمربی تیم را بدبین كرد و طرفداران را ناامید به همین خاطر شك نداشته باشید مسببین این ماجرا آب خوش از گلویشان پایین نمیرود چون با روح و روان یكسری بازیكن در استقلال بازی كردند.
*قرار بود در جامجهانی مأمور مهار مسی باشی اما مصدومیت اجازه نداد و تو سالی كابوسوار را سپری كردی.
سال سختی را گذراندم. برخلاف تمام آن حرفهایی كه زده شد قسمت نبود جلوی مسی بازی كنم و آن موج به راه افتاده زندگی را برای مدتها تحتالشعاع قرار داد.
*در ابتدا با آن جو خوب كنار آمدی و محبوبیتت دوچندان شد.
این جو را آقای فردوسیپور با آن برنامه معروفشان برای من راه انداختند. شاید در روزهای اول برایم شیرین بود اما رفته رفته این شیرینی جای خود را به تلخی داد چون تأثیرات منفی زیادی روی زندگی ورزشی و خصوصیام گذاشت. از قدیم گفتهاند عدو شود سبب خیر، عادل هم سبب خیر شد اما بعدش آنقدر گفتن هاشم مأمور مهار مسی است كه رفتم تو چشمها و مصدوم شدم.
*یعنی چشم خوردی؟
صد درصد (باخنده).
*در آن برهه شبها خواب مسی را نمیدیدی؟
دروغ چرا هم خوابش را میدیدم هم وقتی در منزل مشغول استراحت بودم ناخودآگاه بازیهای مسی را در ذهنم مرور میكردم تا با خصوصیات فنیاش بیشتر آشنا شوم. تصویرسازی ذهنی میكردم چه جوری جلوی مسی بازی كنم، چه جوری توپ را از او بگیرم و... اوایل خوب بود اما رفته رفته همه چیز برایم كابوس شد چون روزهای اول هدفم این بود كه با مهار مسی برای خودم اسم و رسمی پیدا كنم و لژیونر شوم اما این قدر گفتند كه مصدوم شدم و همه چیز برایم كابوس شد.
*یعنی مهار مسی شدنی بود؟
نه مسی مهاركردنی نیست و دیدید كه تنها یك لحظه او را رها كردیم و گل خوردیم. یک حرفی میزدند و به شوخی میگفتند هاشم، مسی را میگیرد و... اما واقعاً مأمور مهار این بازیكن هنوز خلق نشده و نخواهد شد. من هم فقط به این فكر میكردم كه چون مسی چپ پاست باید جوری بازی كنم كه زیاد از او دریبل نخورم و اجازه نفوذ ندهم.
*فرارهای رو به داخل مسی از جمله كارهایی بود كه تو برای مهارش برنامه داشتی، درست است؟
بله خیلی به این حربه تاكتیكی مسی فكر كرده بودم و در تمرینات هم همیشه برای خودم تصویرسازی میكردم كه چه جوری جلوی او بازی كنم. وقتی میزند داخل، هم فضا دارد هم فرصت لازم تا شوتزنی كند.
*پس اگر بودی آن تكل معروف را میزدی كه گل نخوریم؟
اگر بودم كه شك نداشته باشید تكل میزدم و نمیگذاشتم مسی دروازه ایران را باز كند (با خنده).
*گویا كارلوس گفته بود من میترسم بازیكنانم بیشتر از اینكه به مهار مسی فكر كنند در اندیشه گرفتن پیراهن او باشند.
میترسید اما ما یكی از بهترین نمایشهای خودمان در تاریخ بازیهای ملی را مقابل آرژانتین انجام دادیم و حالا نمیگویم برد اما استحقاق مساوی را داشتیم. برای گرفتن پیراهن مسی هم باید بگویم این بازیكن در فاصله یك متری من ایستاده بود اما هرچه با خودم كلنجار رفتم كه بروم نزدیك و پیراهنم را با او عوض كنم غرورم این اجازه را نداد. دوست داشتم اما نرفتم و بقیه بچهها رفتند و گرفتند.
*جامجهانی را به خاطر چشم خوردن از دست دادی. جام ملتها كه دیگر از این جو خبری نبود و مصدوم شدی.
شك نداشته باشید حكمتی از جانب خداوند در كار بود كه مصدوم شوم نه در جامجهانی بازی كنم نه در جام ملتهای آسیا. روزهای اول كه در اتریش مصدوم شدم به قدری ناامید و افسرده بودم كه حوصله حرف زدن با كسی را نداشتم اما به مرور زمان با واقعیت كنار آمدم اما در استرالیا وقتی دیدم تورنمنتی به بزرگی جامجهانی را از دست دادم دیگر زیاد برایم اهمیت نداشت كه در جام ملتهای آسیا بازی نكنم.
* ماجرای مصدومیت تو در استرالیا و شكستگی استخوان كف دست كمی عجیب بود.
اشكان دژاگه در یك صحنه آمد از من بگذرد توپش را گرفتم. ناخودآگاه انگشتان دستش با انگشتان دست چپ من گره خورد و با یك فشار كوچك استخوان كف دست من شكست تا جایی كه دستم باد كرد و مثل یك طالبی كوچك شد. شاید باور نكنید در آن روزها اشكان از من بیشتر استرس داشت و ناراحت بود. من او را دلداری میدادم تا او مرا.
*بعد از اینكه مصدوم شدی و از لیست تیمملی خارج شدی استقلالیها مصاحبه كردند كه تو باید به تهران برگردی اما نیامدی و در استرالیا ماندی.
اولاً كه خبری نبود و لیگ تعطیل بود. در ثانی اجازه من دست سرمربی تیمملی بود و كارلوس كروش هم گفت باید بمانی.
*چرا؟
وقتی میگویم كارلوس كروش مربی بزرگی است دروغ نمیگویم. بعد از شكستگی دستم در هتل من را صدا كرد و گفت حالا كه نمیتوانی بازی كنی باید در كنار تیم بمانی و روند بهبودی دستت را در كنار تیمملی پی بگیری چون سالم آمدی و باید سالم هم برگردی. برو عمل جراحی دستت را انجام بده و برگرد داخل اردو. حتی برای من در آن روزها برنامه جداگانه بدنسازی در نظر گرفت تا بدنم افت نكند و دیدید كه وقتی برگشتم با دست آتلزده برای استقلال مقابل سپاهان بدون مشكل بدنی بازی كردم در حالی كه نباید بازی میكردم.
*كمی برویم جلوتر و نقل و انتقالات استقلال. واقعاً ماجرای روزی 5 میلیون تومان بگیرید و خانهنشین شوید درست بود؟
من هم شنیدم اما كسی مستقیم به من چیزی نگفت. فكر میكنم به امیرحسین گفته بودند و خیلی هم كار بدی بود چون هیچ باشگاهی در دنیا نیست كه زحمات بازیكنانش را اینگونه جواب بدهد.
*فكر میكردی در لیست مازاد استقلال قرار بگیری؟
راستش را بخواهید از روز اول پرویز مظلومی من را میخواست اما بعضیها رفتند و شیطنتهایی كردند تا من در لیست امسال نباشم. رفته بودند به مظلومی گفته بودند هاشم تیم را بههم میریزد اگر پولش را نگیرد، یا بازیكن مربی خاصی است و... پرویزخان دودل شده بود و آن تصمیم را گرفت. در آخرین صحبتی كه با هم داشتیم گفت هاشم جو بدی در میان طرفداران علیه تو راه افتاده كه من اصلاً قبول ندارم چون از نظر فنی اعتقاد خاصی به تو دارم. من هم گفتم هرچه خواست خدا باشد همان میشود. شاید باور نكنید اما من قبل از اینكه مظلومی سرمربی استقلال شود تصمیمم را برای جدایی گرفته بودم چون از حاشیهها خسته شده بودم و میخواستم بروم تیمی كه آرامش داشته باشم. یك روز بعد از معرفی شدن هماهنگ كردم كه بروم ایشان را ببینم و دوستانه از او بخواهم اجازه جدایی بدهد اما جور نشد. دو روز بعد رفتم باشگاه نشستم و برای ماندن توافق كردیم اما به یكباره گفتند در لیست مازاد هستی و... این كار خیلی آماتور و غیرحرفهای بود و دیدید كه پشیمان هم شدند.
*به نظر میرسید تو را در آب نمك خوابانده بودند كه اگر یعقوب كریمی نماند تو بمانی.
شاید در نگاه اول اینگونه به نظر برسد اما واقعیت این نبود. دیدید كه خود آقای افشارزاده مصاحبه كرد و گفت هاشم و یعقوب را با هم میخواهیم اما هرچه بود احترام ما را حفظ نكرده بودند و این پرده حرمت را پاره كرد. من روز آخر رفتم و با باشگاه توافق كردم حتی قرارداد میلیاردی هم بستم اما وقتی آقای مظلومی وارد اتاق شد به یكباره به دلم بد افتاد و رو به سرمربی تیم گفتم پرویزخان امسال نمیتوانم در استقلال بمانم و اجازه بدهید بروم و با دل خوشی از استقلال جدا شدم.
*چرا نرفتی ملوان؟
برخلاف اینكه گفتند از مسائل مالیاش ترسیدم باید بگویم چون نمیتوانستم به دلیل مشكلات خانوادگی از تهران خارج شوم قید پیشنهاد ملوان را زدم. من بیشترین افتخارات را زیر نظر امیر قلعهنویی به دست آوردم و خیلی هم دوست داشتم دوباره با ایشان كار كنم اما قسمت نبود.
*بعد هم پیشنهاد صبا را قبول كردی و شدی شاگرد علی دایی.
پیشنهاد خوبی به دستم رسید و دیدم شرایط خوبی دارد. صبا همان تیمی بود كه میتوانستم آرامش را در آنجا پیداكنم و فوتبالم را بازیابی كنم.
*مثل اینكه از قدیم رابطهات با علی دایی خوب بود؟
علیآقا در همان مقطع كه ماجرای مهار مسی پیش آمد از من حمایت كرد و در این سالها هم همواره رابطه خوبم را با او حفظ كردم. مربی بزرگ و باشخصیتی است و تمام تلاشم را میكنم كه بهترین بازیها را برایش انجام دهم. طی صحبتی كه با هم داشتیم به من قول داد كمك كند كه دوباره به روزهای اوجم برگردد و من هم به همشهریام یاعلی گفتم و كارم را آغاز كردم.
*تو مثل امیرحسین صادقی از دو نفر گله نداری؟
نه من از هیچ فردی در استقلال دلخوری ندارم چون با رضایت قلبی دو طرف برگه جداییام صادر شد. در مورد امیرحسین هم من نمیدانم چه اتفاقی افتاد اما هرچه بود امیدوارم زودتر حرفهایش را در مورد این دو نفر بگوید و شفافسازی كند.
*گویا فرهاد مجیدی هم تلاش زیادی كرد كه تو و امیرحسین در استقلال بمانید.
آقافرهاد در باشگاه بدنسازی با ما تمرین میكرد. در همان روزها هم میگفت شما بزرگترهای تیم و ملیپوشان استقلال هستید و به درد تیم میخورید به همین خاطر باید حرمت شما حفظ میشد اما متأسفانه عجله كردند و گفتند شما را نمیخواهند.
*از استقلال پارسال شروع كنیم.
سال خیلی بدی بود با روزهای كابوسوار. هنوز هم وقتی به آن روزها فكر میكنم دیوانه میشوم چون نه توانستیم انتظارات هواداران را برآورده كنیم نه از نظر فوتبالی روزهای خوبی را سپری كردیم. هر روز صبح كه از خواب بیدار میشدم استرس این موضوع را داشتم كه باز قرار است چه حاشیه و جنجالی را تجربه كنیم.
*چه شد که استقلال با آن همه ستاره به عنوان مدعی اول قهرمانی به این حال و روز دچار شد؟
خیلی مسائل دست به دست هم داد تا استقلال مثل درختی تنومند از داخل بپوسد و در روزهای پایانی فصل خشك شود. شاید اگر بخواهی از اتفاقات فصل قبل صحبت كنی باید یك كتاب 120 صفحهای بنویسی اما اگر بخواهم در یك جمله شرایط تیم را تشریح كنم باید بگویم ما به بیماریای دچار شدیم كه صعبالعلاج بود.
*چطور؟
یك تیم برای اینكه بتواند به اهدافش برسد باید تمامی شرایط را برای خود هموار كند از تیم پشتیبانی گرفته تا كادرفنی و بازیكنان كه باید همدل باشند. ما نیمفصل اول خوبی را سپری كردیم؛ هم پولهایمان را به موقع گرفتیم، هم مشكل و اختلافی در تیم وجود نداشت اما در نیمفصل دوم روزهایی رقم خورد كه دعا میكردیم فصل زودتر تمام شود. ورق تیم ما جوری برگشت كه اگر امتیازات نیمفصل اول نبود استقلال یكی از تاریكترین فصول خود را به ثبت میرساند.
*مثل این که كابوسهای شما از باخت دور رفت به نفت شروع شد؟
بله، باخت به نفت آتشی در دل استقلال پارسال روشن كرد كه شعلههایش همه اعضای تیم را سوزاند. تمركزمان بههم ریخت و هر كاری كردیم كه از شوك خارج شویم، نشد. كابوس مصدومیتها، اشتباهات فردی و اوجگیری اختلافات درونتیمی همه و همه دست به دست هم داد تا روزهای تلخی برایمان رقم بخورد. بعد از باخت به نفت چندین هفته طول كشید تا از بحران خارج شویم اما با این حال جزو صدرنشینان بودیم چون امتیازات خوبی در ابتدای فصل كسب شده بود. هرچه بود دیگر دوست ندارم به آن روزهای تلخ برگردم و فكرم را درگیرش كنم.
*خیلیها اعتقاد دارند استقلال پارسال در سایه تیمملی تازه برگشته از جامجهانی قرار گرفت و تاوان این موضوع را داد. قبول داری؟
به نوعی میتوان گفت درست است چون ملیپوشان استقلال كه بیشترین سهم را در اردوی تیمملی داشتند بعد از درخشش در جامجهانی منتظر بودند تا راهی لیگهای معتبر خارجی شوند به همین خاطر از نظر انگیزشی خیلی افت داشتند. شاید این حرف من سوءتفاهمهایی رقم بزند چون به ما انگ زده بودند كه ملیپوشان استقلال كمكاری میكنند اما به خدای احد و واحد قسم هیچ كمكاری در كار نبود و تنها انگیزه و آرامش همیشگی در كار نبود كه بخواهیم اوج عملكردمان را نشان بدهیم.
*یعنی حضور در جامجهانی شما را به آخرین نقطه فوتبالتان رسانده بود كه دیگر انگیزه بازی نداشتید؟
شاید در نگاه اول اینگونه بود اما واقعیت چیز دیگری بود چون فكر و كارایی ملیپوشان معطوف مشكلات شده بود. وقتی هیچ كدام از بچهها بعد از نمایش درخشان در جامجهانی نتوانستند لژیونر شوند ناخودآگاه این خوره به جانشان افتاد كه چرا هیچ پیشنهادی از خارج دریافت نكردند كه مسیر زندگیشان تغییر كند. همین فكر و خیالات تا مدتها همراه بچهها بود تا كارآییها به كمتر از نصف برسد. از همه اینها بدتر بیپولی و بحث خصوصیسازی بود كه استقلال را نابود كرد چون همه منتظر بودند تكلیف روشن شود تا به حق و حقوقشان برسند و زندگی خصوصی خود را سر و سامان بدهند.
*نتایج بد استقلال هم با این عملكرد روی سر ملیپوشان آوار شد چون هر بازی كه نتیجه نمیگرفتید بیشترین انتقادات از ملیپوشان بود!
از ملیپوشان هم باید در اندازه خودشان و تواناییشان انتظار میرفت نه بیشتر. در یك تیم موفق نفر كمترین تأثیر را دارد و مهم اتحاد تیمی و 11 نفره است اما وقتی تیم خوب نبود نباید از ملیپوشان انتظار بیش از حد داشته باشی. پارسال به خصوص از میانههای راه تیم از هم پاشید و بچههای ملیپوش هم تحت تأثیر همین اتفاق تلخ نتوانستند تواناییهای خود را بروز بدهند. قبول دارم هیچ كدام از ملیپوشان در حد و اندازه خود ظاهر نشدند اما وقتی ما خوب شدیم و به فرم مطلوب رسیدم تیم از هم پاشید و خوب نبود.
*پس انتقادات از ملیپوشان را قبول نداری؟
انتقاد اگر منصفانه باشد باید به دید منت به آن نگاه كرد و سود برد. میتوانستیم بهتر و بیشتر به استقلال كمك كنیم اما این قدر هم بد نبودیم كه تمام كاسه، كوزهها سر ملیپوشان شكسته شود. استقلال را 11 نفر تشكیل میدادند نه سه، چهار ملیپوش كه ما را مقصر جلوه میدادند. در مجموع معتقدم شرایط برای كمك بیشتر ملیپوشان به استقلال فراهم نشد.
*این شرایط را بیشتر تشریح میكنی؟
ببینید هر بازیكنی برای عملكرد خوب نیاز به آرامش فكری دارد اما این آرامش در استقلال پارسال دیده نمیشد. عدم تمرینات مناسب بدنی باعث و بانی مصدومیتهای مكرر شد. از آن مهمتر مشكلات مالی بود كه باشگاه به هیچ كدام از تعهداتش در قبال مسائل مالی عمل نكرد و مدام سازمان خصوصیسازی و مزایده را بهانه میكرد و میگفت به زودی مالك باشگاه معرفی میشود و پولها تسویه خواهد شد. همه اینها به كنار، انتقادات مداوم سرمربی تیم از ملیپوشان هم بیشتر تمركز را از بچهها گرفت، انتقاداتی كه به نظرم منصفانه نبود. با همه این مشكلات آمدیم و نهایت تلاشمان را به خاطر هواداران انجام دادیم گرچه در نهایت جز شرمندگی چیزی عایدمان نشد.
*به همین خاطر بود از سوی هواداران بیغیرت لقب گرفتید؟
هواداران تحت هر شرایطی از تیمشان انتظار نتیجه دارند. نمیدانند چه مشكلاتی پیشروی بازیكن، مربی و مدیر باشگاه است؛ فقط میگویند تیم باید نتیجه بگیرد. بازیكن تمرین كند یا نكند، پول بگیرد یا نگیرد، مصدومیت داشته باشد یا نداشته باشد، فكر بازیكن آزاد باشد یا نباشد و... اینها برای هوادار اصلاً اهمیتی ندارد به همین خاطر در طول 90 دقیقه بازی هواداران فقط از تیمشان گلزنی و برد میخواهند. وقتی هم نتوانی انتظاراتشان را برآورده كنی به حق یا ناحق برایت شعار سر میدهند از بیغیرت گرفته تا... اما باز هم میگویم تحت هر شرایطی حق با هواداران است چون آنها صاحبان واقعی تیم هستند كه در گرما و سرما به حمایت از تیم محبوبشان میپردازند.
*اگر اعتقاد داری حق با هواداران است چرا در چند مورد به اعتراضات آنها واكنش نشان دادی؟
بعضی مواقع پیش میآید كه زیر فشار نتوانی خودت را كنترل كنی. ما از نظر روحی و روانی شرایط خوبی نداشتیم و وقتی هم میدیدم به ما میگویند بیغیرت از كوره درمیرفتیم و...
*پارسال انتقادی كه میشد این بود چرا كروش بازیكنان ناآماده استقلال را به تیمملی دعوت میكند؟
كارلوس كروش اصلاً مربیای نیست كه بخواهد بازیكن سفارشی به اردوی تیمملی دعوت كند. او مربیای نیست كه بخواهد آبرویش را در گروی یك بازیكن ناآماده بگذارد. اعتقادی كه به شاگردش داشته باشد تا روز آخر به آن پایبند است به همین خاطر هم بازیكنان حاضرند سرشان را برای او و تیمملی بدهند. راستش را بخواهید ما پارسال نفهمیدیم وقتی میرویم اردوی تیمملی آماده هستیم یا ناآماده.
*چطور؟
یك اردویی میرفتیم و برمیگشتیم، میگفتند بازیكنان تیمملی آماده نیستند. اردوی بعدی میشد وقتی برمیگشتیم مصاحبه میكردند و میگفتند از تیمملی ممنونیم كه ملیپوشان را آماده تحویل داد. آخرش هم نفهمیدیم كه حضور در اردوی تیمملی دلیل آمادگیمان بود یا ناآمادگیمان (باخنده) ولی با همه این شرایط نظرم این است كه امیر قلعهنویی اگر پارسال سرمربی استقلال نبود این تیم شرایط به مراتب بدتری را تجربه میكرد و چه بسا اصلاً نمیتوانست لیگ را به اتمام برساند چون بازیكنی در تمرینات حاضر نمیشد كه بخواهد بازی كند اما قلعهنویی با هوش و مدیریت خود تا روز آخر بدون هیچ جنجالی تیم را دور هم نگه داشت و تنها در نتیجهگیری بد آورد.
*قبول داری تنش بین استقلال و تیمملی در فصل گذشته روی عملكرد كلی شما و سایر بازیكنان تأثیر مستقیم داشت؟
ای كاش از اول یكی پیدا میشد و اختلافات دو طرف را با ریشسفیدی حل و فصل میكرد و اجازه نمیداد این تنشها رقم بخورد. راههای دیگری هم بود كه میشد به سادگی اختلافات را از بین برد اما كسی پا پیش نگذاشت و دودش به چشم ملیپوشان رفت و استقلال ضربهاش را خورد. شاید باور نكنید این قدر از شرایط پیشآمده در استقلال ناراحت و عصبانی بودیم که لحظهشماری میكردیم لیگ برایمان زودتر از همیشه تمام شود چون نه خوب تمرین میكردیم نه خوب بازی. كارلوس كروش از یك سو ناراحت بود و كادرفنی استقلال و طرفداران از سوی دیگر. ما هم این وسط گیر كرده بودیم و چوب اختلافات و تنشها را میخوردیم.
* به نظر میرسد پارسال خیلی خسته شدی و اصلاً انگیزه نداری.
برای اولین بار بود در یك دهه فوتبال حرفهای این قدر از بازی كردن خسته بودم. به قدری از نظر روحی و روانی خراب بودم كه چندین ساعت در تنهایی مینشستم و به اتفاقات اطرافم فكر میكردم اما به نتیجهای نمیرسیدم.
*هرچه كاسه، كوزه بود سر هاشم بیكزاده شكسته میشد!
اگر بگویم پطرس فداكار استقلال شده بودم پربیراه نگفتم چون دیواری كوتاهتر از دیوار من در استقلال وجود نداشت همه چیز روی سر من آوار میشد. انگاری هاشم بیكزاده باید تنهایی همه مشكلات استقلال را دریبل میكرد و تیم را به صدر جدول میرساند كه دلیل اصلی ناكامیها معرفی میشد (باخنده).
*واقعاً چرا این همه هجمه به سمت تو كشیده شد؟
شاید به این خاطر بود كه كار به كار كسی نداشتم و همواره سعی میكردم جلوی هر بیمرامی سكوت كنم. نه حاشیهای داشتم، نه جواب كسی را میدادم و نه...
*اما این اواخر جواب همه را دادی؟
دیگر كم آورده بودم و خونم به جوش آمده بود. نمیدانم شاید اشتباه كردم اما لازم بود كه از حقم دفاع كنم.
*درست مثل همان جلسهای كه بازیكنان استقلال با قلعهنویی داشتند و تو از ملیپوشان دفاع كردی.
باید از حقم دفاع میكردم. متأسفانه دور و بریهای آقای قلعهنویی با خبرچینیهای بیمورد چهره ما را عوض كرده بودند و من باید واقعیتها را میگفتم و دروغ هم نگفتم. حیف نگذاشتند مربی بزرگی مثل قلعهنویی با تیمی استثنایی مثل استقلال پارسال خنده را بر لبان طرفداران بازگرداند. اطرافیانی كه برای منافع خود حاضر بودند دست به هر كاری بزنند از جمله بر هم زدن افكار سرمربی تیم آنهم با نامردی و بیمروتی.
*قهر كردن به یكی از عادتهای پارسال هاشم تبدیل شده بود. اتفاقی كه انتظارش حداقل از بازیكنی آرام مثل تو نمیرفت.
سابقه نداشت در این 10 سال فوتبال حرفهای من یك جلسه از تمرین قهر كنم. این اولین بار در زندگی ورزشیام بود كه چنین حاشیهای رقم خورد. شاهد زنده این ادعای من آقای فتحا...زاده است كه در این سالها بیشتر قراردادهایم را با ایشان بستم و هیچ وقت هم بیشتر از 40 تا 50 درصد قراردادهای مالیام را پرداخت نكرد. هر سال برای اینكه باشگاه از زیر بار پرداخت مطالبات دربرود 20 تا 30 درصد جریمه میبُرید و... اما من به عشق استقلال و طرفدارانش خم به ابرو نمیآوردم. همیشه با شرایط كنار آمدم و صدایم درنیامد اما پارسال واقعاً تحت فشار بودم و همین الان نامه باشگاه را دارم كه یك میلیارد تومان از استقلال طلب دارم. پارسال حرفهای ناجوانمردانهای پشت سر ما زدند كه بدجوری روح و روانم را بههم ریخت.
*همان صحبتهایی كه تو را متهم به خیانت به استقلال كرد؟
یكسری بازیكنان كه آقایان مدعی بودند در دربی بازی نكردند یكیشان من بودم. من شب قبل از دربی به خاطر مسمومیت تا ساعت 5 صبح زیر سِرُم بودم و دكتر ستوده شاهد زنده است. همین حرفهای اطرافیان امیر قلعهنویی بود كه تیم ما را بههم ریخت. من اگر در دربی با آن شرایط به میدان میرفتم و یك اشتباه میكردم باز هم همه كاسه، كوزهها سر من میشكست.
*به همین خاطر واكنش نشان دادی؟
باید از خودم دفاع میكردم و واقعیتها را میگفتم. من نه بازیكن ترسویی بودم، نه بیغیرت. روز دربی به قدری بدنم ضعیف شده بود كه نای ایستادن را هم نداشتم اما با همان حال و روز رفتم روی نیمكت نشستم و حتی میخواستم بازی كنم اما وقتی رفتم گرم كنم، دیدم دلدرد امانم نمیدهد. بعد وقتی دیدم برخی ناجوانمردانه من را جلوی هوادار قرار دادند خونم به جوش آمد.
*خود قلعهنویی در جریان این حرفها بود؟
خبر ندارم اما بعید میدانم در جریان بوده باشد. امیرخان خودش میداند كه من چیزی در دلم نیست و واقعاً از ته قلب دوستش دارم. به قدری در حق من لطف داشته كه تحت هر شرایطی مدیونش باشم و روز دربی هم خیلی دوست داشتم كه كمكش كنم اما نشد. گفتم كه یكسری از اطرافیان قلعهنویی دوست نداشتند بچههای تیم با سرمربی رابطه خوبی داشته باشند به همین خاطر تا دلتان بخواهد شیطنت كردند اما آخرش روسیاهی ماند برای زغال! امیر قلعهنویی از نظر فنی به من اعتقاد دارد و با وجود اینكه همه میگفتند او با من دعوا دارد و قهر است وقتی رفت ملوان اولین نفر به من زنگ زد و گفت پاشو بیا انزلی كه همین جا باید از ایشان تشكر كنم و برایش آرزوی موفقیت در هر صحنهای را دارم.
*این دور و بریهای قلعهنویی داستانش چیست؟ اكثر بازیكنان از این دور و بریها دلخور هستند.
دور و بریها همانهایی بودند كه مدام مصاحبه میكردند و بازیكنان را به جان مربی و بالعكس میانداختند، آخرش هم با حرف این طرف و آن طرف بردن كاری كردند كه یكی از بهترین تیمهای تاریخ استقلال از هم بپاشد و قهرمان نشود. امیر قلعهنویی به نظرم یكی از باهوشترین مربیان ایران است و فكر میكنم خودش الان به این نتیجه رسیده باشد كه اطرافیانش چه بلایی سر او و تیمش آوردند.
*مثلاً از تو چه خبری برای قلعهنویی برده بودند كه ذهنیتش نسبت به تو با این همه علاقه خراب شده بود؟
واقعاً قلعهنویی من را دوست دارد. یادم نمیرود سه سال پیش 50 تا 60 هزار نفر طرفدار استقلال مدام به من اعتراض میكردند آنهم در روزهایی كه برای استقلال بد بازی نمیكردم اما این هجمه واقعاً ویرانگر بود. وقتی دید من حال و روز خوشی ندارم آمد و گفت هاشم اینها كه 50 تا 60 هزار نفر هستند حتی اگر یك میلیون نفر هم اعتراض كنند من تو را بازی میدهم پس برو خودت را ثابت كن و نگران چیزی نباش. متأسفانه پارسال مدام خبر میبردند و میگفتند هاشم نمیخواهد برای استقلال و قلعهنویی بازی كند، با جواد نكونام رفیق است و... اما خدا را شاهد میگیرم اصلاً چنین چیزی صحت نداشت و اصلاً هم چنین حرفهایی نبود.
*آندو همین اتفاقات برایش رخ داد كه از استقلال رفت؟
آندو در گام اول مشكل مالی داشت و وقتی دید باشگاه به تعهدات مالیاش عمل نمیكند به فكر جدایی افتاد. بعد هم به قلعهنویی گفته بودند كه آندو نشسته و گفته نمیگذارد استقلال امسال قهرمان لیگ برتر شود ولی باور كنید اینگونه نبود چون آندویی كه من میشناختم و سالهاست با هم در اردوها هماتاقی هستیم چنین بچهای نبود اما در استقلال با روح و روان او بازی كردند و فراریاش دادند. همین آندو رفت تراكتور و یكی از ستونهای موفقیت تیم تبریزی در نیمفصل دوم شد در حالی كه با كمی آرامش دادن میتوانستند او را در استقلال حفظ كنند.
*پیش نیامد كه راجع به این اتفاقات با خود قلعهنویی صحبت كنی؟
چرا در چند مقطع صحبت كردیم و آمد به من گفت كه هاشم این حرفها را میزنند و با جواد نكونام در ارتباطی و داری خط میگیری. همین جا باز هم خدا را شاهد میگیرم و به آقای قلعهنویی تأكید میكنم كه اصلاً این حرفها نبود و ما هیچ كدام كمكاری نكردیم چون در ذاتمان نبود كه بخواهیم از این كارهای كثیف بكنیم و این تنها توهمی بود كه دور و بریهایش برای او ساخته بودند. من همین اتفاقات را دیدم كه بعد از چند نتیجه خوب نیمفصل دوم با شروع شدن بدبیاریها و باختها نیمفصل زودتر تمام شود و برویم پی كارمان.
*در اردوی تیمملی پیش آمده بود كه با نكونام و سایر ملیپوشان راجع به استقلال حرفی پیش بیاید؟
نه اصلاً پیش نیامده بود چون در اردوی تیمملی تمام تمركز جواد و ملیپوشان روی بازیهای ملی و جام ملتهای آسیا بود. اصلاً ببینم كدام بازیكنی حاضر میشود آبرو و اعتبار چندین و چندسالهاش را با این كارهای كثیف به حراج بگذارد؟! گفتم كه این تنها زاییده ذهن بیمار برخی اطرافیان قلعهنویی بود و تیم ما را نابود كرد.
*این خبرها از اردوی تیمملی بیرون نمیرفت؟
نمیدانم رابطش چه كسی بود و دوست هم ندارم بدانم اما همین حرفها و خالهزنكبازیها كمر استقلال را شكست. آندو را از استقلال فراری داد، تمركز را از ملیپوشان گرفت، سرمربی تیم را بدبین كرد و طرفداران را ناامید به همین خاطر شك نداشته باشید مسببین این ماجرا آب خوش از گلویشان پایین نمیرود چون با روح و روان یكسری بازیكن در استقلال بازی كردند.
*قرار بود در جامجهانی مأمور مهار مسی باشی اما مصدومیت اجازه نداد و تو سالی كابوسوار را سپری كردی.
سال سختی را گذراندم. برخلاف تمام آن حرفهایی كه زده شد قسمت نبود جلوی مسی بازی كنم و آن موج به راه افتاده زندگی را برای مدتها تحتالشعاع قرار داد.
*در ابتدا با آن جو خوب كنار آمدی و محبوبیتت دوچندان شد.
این جو را آقای فردوسیپور با آن برنامه معروفشان برای من راه انداختند. شاید در روزهای اول برایم شیرین بود اما رفته رفته این شیرینی جای خود را به تلخی داد چون تأثیرات منفی زیادی روی زندگی ورزشی و خصوصیام گذاشت. از قدیم گفتهاند عدو شود سبب خیر، عادل هم سبب خیر شد اما بعدش آنقدر گفتن هاشم مأمور مهار مسی است كه رفتم تو چشمها و مصدوم شدم.
*یعنی چشم خوردی؟
صد درصد (باخنده).
*در آن برهه شبها خواب مسی را نمیدیدی؟
دروغ چرا هم خوابش را میدیدم هم وقتی در منزل مشغول استراحت بودم ناخودآگاه بازیهای مسی را در ذهنم مرور میكردم تا با خصوصیات فنیاش بیشتر آشنا شوم. تصویرسازی ذهنی میكردم چه جوری جلوی مسی بازی كنم، چه جوری توپ را از او بگیرم و... اوایل خوب بود اما رفته رفته همه چیز برایم كابوس شد چون روزهای اول هدفم این بود كه با مهار مسی برای خودم اسم و رسمی پیدا كنم و لژیونر شوم اما این قدر گفتند كه مصدوم شدم و همه چیز برایم كابوس شد.
*یعنی مهار مسی شدنی بود؟
نه مسی مهاركردنی نیست و دیدید كه تنها یك لحظه او را رها كردیم و گل خوردیم. یک حرفی میزدند و به شوخی میگفتند هاشم، مسی را میگیرد و... اما واقعاً مأمور مهار این بازیكن هنوز خلق نشده و نخواهد شد. من هم فقط به این فكر میكردم كه چون مسی چپ پاست باید جوری بازی كنم كه زیاد از او دریبل نخورم و اجازه نفوذ ندهم.
*فرارهای رو به داخل مسی از جمله كارهایی بود كه تو برای مهارش برنامه داشتی، درست است؟
بله خیلی به این حربه تاكتیكی مسی فكر كرده بودم و در تمرینات هم همیشه برای خودم تصویرسازی میكردم كه چه جوری جلوی او بازی كنم. وقتی میزند داخل، هم فضا دارد هم فرصت لازم تا شوتزنی كند.
*پس اگر بودی آن تكل معروف را میزدی كه گل نخوریم؟
اگر بودم كه شك نداشته باشید تكل میزدم و نمیگذاشتم مسی دروازه ایران را باز كند (با خنده).
*گویا كارلوس گفته بود من میترسم بازیكنانم بیشتر از اینكه به مهار مسی فكر كنند در اندیشه گرفتن پیراهن او باشند.
میترسید اما ما یكی از بهترین نمایشهای خودمان در تاریخ بازیهای ملی را مقابل آرژانتین انجام دادیم و حالا نمیگویم برد اما استحقاق مساوی را داشتیم. برای گرفتن پیراهن مسی هم باید بگویم این بازیكن در فاصله یك متری من ایستاده بود اما هرچه با خودم كلنجار رفتم كه بروم نزدیك و پیراهنم را با او عوض كنم غرورم این اجازه را نداد. دوست داشتم اما نرفتم و بقیه بچهها رفتند و گرفتند.
*جامجهانی را به خاطر چشم خوردن از دست دادی. جام ملتها كه دیگر از این جو خبری نبود و مصدوم شدی.
شك نداشته باشید حكمتی از جانب خداوند در كار بود كه مصدوم شوم نه در جامجهانی بازی كنم نه در جام ملتهای آسیا. روزهای اول كه در اتریش مصدوم شدم به قدری ناامید و افسرده بودم كه حوصله حرف زدن با كسی را نداشتم اما به مرور زمان با واقعیت كنار آمدم اما در استرالیا وقتی دیدم تورنمنتی به بزرگی جامجهانی را از دست دادم دیگر زیاد برایم اهمیت نداشت كه در جام ملتهای آسیا بازی نكنم.
* ماجرای مصدومیت تو در استرالیا و شكستگی استخوان كف دست كمی عجیب بود.
اشكان دژاگه در یك صحنه آمد از من بگذرد توپش را گرفتم. ناخودآگاه انگشتان دستش با انگشتان دست چپ من گره خورد و با یك فشار كوچك استخوان كف دست من شكست تا جایی كه دستم باد كرد و مثل یك طالبی كوچك شد. شاید باور نكنید در آن روزها اشكان از من بیشتر استرس داشت و ناراحت بود. من او را دلداری میدادم تا او مرا.
*بعد از اینكه مصدوم شدی و از لیست تیمملی خارج شدی استقلالیها مصاحبه كردند كه تو باید به تهران برگردی اما نیامدی و در استرالیا ماندی.
اولاً كه خبری نبود و لیگ تعطیل بود. در ثانی اجازه من دست سرمربی تیمملی بود و كارلوس كروش هم گفت باید بمانی.
*چرا؟
وقتی میگویم كارلوس كروش مربی بزرگی است دروغ نمیگویم. بعد از شكستگی دستم در هتل من را صدا كرد و گفت حالا كه نمیتوانی بازی كنی باید در كنار تیم بمانی و روند بهبودی دستت را در كنار تیمملی پی بگیری چون سالم آمدی و باید سالم هم برگردی. برو عمل جراحی دستت را انجام بده و برگرد داخل اردو. حتی برای من در آن روزها برنامه جداگانه بدنسازی در نظر گرفت تا بدنم افت نكند و دیدید كه وقتی برگشتم با دست آتلزده برای استقلال مقابل سپاهان بدون مشكل بدنی بازی كردم در حالی كه نباید بازی میكردم.
*كمی برویم جلوتر و نقل و انتقالات استقلال. واقعاً ماجرای روزی 5 میلیون تومان بگیرید و خانهنشین شوید درست بود؟
من هم شنیدم اما كسی مستقیم به من چیزی نگفت. فكر میكنم به امیرحسین گفته بودند و خیلی هم كار بدی بود چون هیچ باشگاهی در دنیا نیست كه زحمات بازیكنانش را اینگونه جواب بدهد.
*فكر میكردی در لیست مازاد استقلال قرار بگیری؟
راستش را بخواهید از روز اول پرویز مظلومی من را میخواست اما بعضیها رفتند و شیطنتهایی كردند تا من در لیست امسال نباشم. رفته بودند به مظلومی گفته بودند هاشم تیم را بههم میریزد اگر پولش را نگیرد، یا بازیكن مربی خاصی است و... پرویزخان دودل شده بود و آن تصمیم را گرفت. در آخرین صحبتی كه با هم داشتیم گفت هاشم جو بدی در میان طرفداران علیه تو راه افتاده كه من اصلاً قبول ندارم چون از نظر فنی اعتقاد خاصی به تو دارم. من هم گفتم هرچه خواست خدا باشد همان میشود. شاید باور نكنید اما من قبل از اینكه مظلومی سرمربی استقلال شود تصمیمم را برای جدایی گرفته بودم چون از حاشیهها خسته شده بودم و میخواستم بروم تیمی كه آرامش داشته باشم. یك روز بعد از معرفی شدن هماهنگ كردم كه بروم ایشان را ببینم و دوستانه از او بخواهم اجازه جدایی بدهد اما جور نشد. دو روز بعد رفتم باشگاه نشستم و برای ماندن توافق كردیم اما به یكباره گفتند در لیست مازاد هستی و... این كار خیلی آماتور و غیرحرفهای بود و دیدید كه پشیمان هم شدند.
*به نظر میرسید تو را در آب نمك خوابانده بودند كه اگر یعقوب كریمی نماند تو بمانی.
شاید در نگاه اول اینگونه به نظر برسد اما واقعیت این نبود. دیدید كه خود آقای افشارزاده مصاحبه كرد و گفت هاشم و یعقوب را با هم میخواهیم اما هرچه بود احترام ما را حفظ نكرده بودند و این پرده حرمت را پاره كرد. من روز آخر رفتم و با باشگاه توافق كردم حتی قرارداد میلیاردی هم بستم اما وقتی آقای مظلومی وارد اتاق شد به یكباره به دلم بد افتاد و رو به سرمربی تیم گفتم پرویزخان امسال نمیتوانم در استقلال بمانم و اجازه بدهید بروم و با دل خوشی از استقلال جدا شدم.
*چرا نرفتی ملوان؟
برخلاف اینكه گفتند از مسائل مالیاش ترسیدم باید بگویم چون نمیتوانستم به دلیل مشكلات خانوادگی از تهران خارج شوم قید پیشنهاد ملوان را زدم. من بیشترین افتخارات را زیر نظر امیر قلعهنویی به دست آوردم و خیلی هم دوست داشتم دوباره با ایشان كار كنم اما قسمت نبود.
*بعد هم پیشنهاد صبا را قبول كردی و شدی شاگرد علی دایی.
پیشنهاد خوبی به دستم رسید و دیدم شرایط خوبی دارد. صبا همان تیمی بود كه میتوانستم آرامش را در آنجا پیداكنم و فوتبالم را بازیابی كنم.
*مثل اینكه از قدیم رابطهات با علی دایی خوب بود؟
علیآقا در همان مقطع كه ماجرای مهار مسی پیش آمد از من حمایت كرد و در این سالها هم همواره رابطه خوبم را با او حفظ كردم. مربی بزرگ و باشخصیتی است و تمام تلاشم را میكنم كه بهترین بازیها را برایش انجام دهم. طی صحبتی كه با هم داشتیم به من قول داد كمك كند كه دوباره به روزهای اوجم برگردد و من هم به همشهریام یاعلی گفتم و كارم را آغاز كردم.
*تو مثل امیرحسین صادقی از دو نفر گله نداری؟
نه من از هیچ فردی در استقلال دلخوری ندارم چون با رضایت قلبی دو طرف برگه جداییام صادر شد. در مورد امیرحسین هم من نمیدانم چه اتفاقی افتاد اما هرچه بود امیدوارم زودتر حرفهایش را در مورد این دو نفر بگوید و شفافسازی كند.
*گویا فرهاد مجیدی هم تلاش زیادی كرد كه تو و امیرحسین در استقلال بمانید.
آقافرهاد در باشگاه بدنسازی با ما تمرین میكرد. در همان روزها هم میگفت شما بزرگترهای تیم و ملیپوشان استقلال هستید و به درد تیم میخورید به همین خاطر باید حرمت شما حفظ میشد اما متأسفانه عجله كردند و گفتند شما را نمیخواهند.