- این روزها مثل اینکه در تدارک سفر هستید؟
این سفر اگر خدا بخواهد برای معالجه است. پس از انجام مراحل مقدماتی فیلم تختی بنا بود که محلههای قدیمی باغ چالی و خانی آباد را در همان شهرک هزاردستان بسازیم. پس از این که کار به مراحل پایانی رسید، احساس درد شدیدی در ناحیه کمر کردم که آن را به حساب کار زیادی گذاشتم. اما ظاهرا درد مربوط به ناحیه دیگری بود. مشعول مداوا شدم اما بعد از گذشت چند ماه نتیجهای حاصل نشد. حالا پزشکان تصمیم گرفتهاند که معالجات در انگلستان ادامه یابد. به خواست خدا میروم و امیدواریم توفیق این را داشته باشم که سلامت برگردم و طرحهای ناتمام را به اتمام برسانم؛ البته هیچ وقت طرحهای آدم تمام نمیشود. بخشی از طرحها همیشه ناتمام میماند.
- شما علاوه بر تختی، چند پروژه بزرگ دیگر را هم آماده کرده بودید. پروژههایی مثل ملکههای برفی و آخرین پیامبر. چرا اول سراغ تختی رفتید؟
بنا به ترتیب زمانی اول تختی را آماده کرده بودم و بعد دو طرح دیگر را. برای ساخت هم به همین دلیل اول سراغ این طرح رفتم.
- پس از سفری که به خاطر دلشدگان داشتید، ظاهراً سفر دیگری به خارج از کشور نداشتهاید.
بله، من اصولا زیاد اهل سفر نیستم.
- چرا؟ سفر که به هنرمند گستردگی دید میدهد. با توجه به شیوه کار شما و استفاده وسیع از رنگ و نور و معماری، به نظر میرسد که باید زیاد مسافرت کنید، اما من حتی شنیده ام از پرواز میترسید!
(با خنده) بله میترسم! اما زمانی که به خاطر کار به سفر میروم، این ترس را فراموش میکنم. فکر میکنم سفری هم که در پیش دارم یک سفر کاری است. چون اگر این معالجه صورت نگیرد به هر حال کار فیلمسازی شروع نخواهد شد.
- ولی گویا علاوه بر معالجه برای کار هم میروید؟
اگر از معالجهها زودتر نتیجه بگیرم، قصد دارم برای فیلم «تاریخ معاصر» چند مصاحبه با شخصیتهای سیاسی که در خارج از کشور هستند انجام دهم.
- بیماری و سفر شما فرصتی بود که ما با یک همایش ملی روبهرو شویم. شاید این برای شما عادی باشد اما برای ما تجربه تازهای بود. نظر خودتان چیست؟
قدرشناسی مردم و مسؤولان برای من عادی بود، اما حضوری اینچنینی را انتظار نداشتم. آدم هیج وقت اندازه خودش را نمیداند. وقتی آدم چنین لطفی را از مردم میبیند، مسئولیتش بیشتر میشود. یعنی اگر تا پیش از این تا حدی کمالگرا بود، طبیعتا از این به بعد سعی میکند مردم را بیشتر در نظر بگیرد. مردم گاهی از لحاظ عاطفی آنقدر ابراز محبت میکنند که احساس میکنم از هر جهت باید خود را منزه و تزکیه کنم تا لیاقت آنها را داشته باشم.
- پیامی برای خیل علاقمندانتان به عنوان یکی از مفاخر ملی ندارید؟
از همه مردم تشکر میکنم. امیدوارم لیاقت این همه محبت را داشته باشم. آرزو میکنم سلامت را به دست بیاورم تا توفیق خدمتی بیبشتر پیدا کنم.
- تختی در کجای کارهای شما قرار میگیرد. آیا نوعی احساس عاطفی نسبت به تختی دارید؟ این را از این لحاظ میگویم که شما برای مردم به نوعی قرینه تختی در عرصه هنر هستید. آیا این باعث یک احساس نزدیکی بین شما و تختی نیست؟ چه چیزی باعث میشود سراغ تختی بروید؟
دلایلش کاملا مشخص است. من همیشه خواستهام مواردی را که برای سینما بکر است ارائه دهم. تحقیقا کشتی اصیلترین ورزش ماست. به همین دلیل اگر بخواهیم یک فیلم ورزشی بسازیم، درباره کشتی خواهد بود. سمبل کشتی هم در روزگار معاصر ما تختی است. پس به طور طبیعی چنین فیلمی باید زندگی تختی را به تصویر بکشد. در زمینههای دیگر مثل خوشنویسی و موسیقی ایرانی هم کار شده است اما جای خالی ورزش هنوز باقی است.
کشتی علاوه بر این که مظهر ورزش ملی ماست نماد فتوت و جوانمردی هم هست که در فیلم به آن هم میشود پرداخت. اگر خاطرتان باشد من درباره فرهنگ عامیانه تصویری هم صحبت کرده بود. خوشبختانه ما از نظر ادبیات عامیانه بسیار قوی هستیم، اما متأسفانه تصویر فرهنگی عامیانه را در دوران قدیم، خیلی کم داریم. این در واقع یک نوع ادای دین است. یعنی نقاشیهایی که باید میبود و حالا نیست ما از طریق سینما ایجاد میکنیم. یعنی تصویر فولکلوریک مثل کلام فولکلوریک.
- شما در حقیقت دارید نوعی فرهنگ تصویری برای فرهنگ ایرانی درست میکنید و از نظر بیان سینمایی فاصله نقاشی قهوهخانهای و تصویر سینمایی را پر میکنید.
به هر حال وقتی بخواهید پا به زمانی بگذارید، بیشترین چیزی که جلب توجه میکند، تصویر آن دوره است. شما در هر کتاب تاریخی هم که نگاه کنید، تصاویری هر چند تخیلی برای ارائه فضای متناسب برای خواننده میکشند. وقتی میخواهید سینمای اصیلی را ارائه دهید باید از نقوش و رنگ هایی که قبلا بوده الهام بگیرید. من از اولین کارهایم کوشش کردهام که جای خالی تصاویر عامیانه را پر کنم و در کنار آن، بیانی سینمایی برای قصههای ایرانی بیابم.
- اما تختی نسبت به موضوعاتی که پیش از این به آنها پرداختهای معاصرتر است.
موضوع فیلم، کل شیوه بیانی و تصویری را تحت تأثیر قرار میدهد. موضوع فیلم فرهنگ فتوت و جوانمردی است که بخشهای عمدهای از آن هم به صورت فرهنگ شفاهی وجود دارد؛ یعنی کمبودهای تصویر را ادبا و شعرای ما به شکل شفاهی شرح دادهاند. حتی شرح دادهاند که وقتی پهلوانی سوار درشکه میشده چه کار میکرده، چه میپوشیده، از زمان راه افتادنش از خانه تا وقت نبردش را کلمه به کلمه شرح دادهاند. شرح تصاویر وجود دارد اما خود تصاویر نه. حالا میخواهم با تختی این تصاویر را ثبت کنم. تختی به دلیل شخصیت ویژه و صفا و نزدیکیاش با مردم، فیلم عامتری خواهد بود.
- با توجه به این که خیل عظیمی از مخاطبین شما به نوعی بریده از گذشته هستند، ارتباط و درک سینمای شما برای آنها و به ویژه جوانان تا حدی دشوار است. این عدم برقراری ارتباط را چگونه توجیه میکنید؟
من فکر میکنم ما وظیفه داریم حرفهایمان را به زبانی بگوییم که این ارتباط برقرار شود. طبیعتا همه ما از محیط تأثیرپذیر هستیم. من هم حال و هوایی را که شما میگویید حس میکنم. به همین دلیل است که میگویم اگر آن فرهنگ شفاهی شرح تصاویر عینا بخواهد منتقل شود اصلا ارتباط برقرار نکند. حالا مهم این است که با چه شیوه و تمهیدی اینها را برای جوان امروز ارائه داد.
- اکثر شخصیتهای سینمایی شما آدمهای تک افتاده، منزوی و از زمانه بریدهای هستند که با زمان خود مشکل داشتهاند. در زمان خود غریب بودهاند. حالا در آستانه سفر، خودتان را شبیه قهرمانان آثارتان حس نمیکنید؟
در حالت قهرمانی نه؛ چراکه ضعف جسمانی دارم. خودم را سپردهام به خدا تا چه قسمت باشد.
- متأسفانه تا به حال به شکل آکادمیک و رسمی از اطلاعات شما استفاه نشده است. انشاءالله بعد از بازگشت از سفر و کسب سلامتی آیا قصد ندارید در کنار ساخت طرحهای سینمایی، برنامهای برای انتقال دانستنیهایتان به جوانها ترتیب دهید؟
انشاءالله. فکر میکنم این یک وظیفه است؛ البته تا به حال سعی کردهام در مصاحبهها یا سخنرانیها، مطالب را به گونهای که به درد بخور باشد انتقال دهم. اما کار من یک ویژگیهای مشخصی هم دارد که شاید قابل تعمیم نباشد. اما فکر میکنم حالا بعد از حدود سی سال کار، بشود کارهایم را به نوعی طبقه بندی کرد. من وقتی میگویم تمام تلاشم این است که فرش ببافم، منظورم مشخص است. یعنی زبان سینمای ایرانی یک زبان ترجمه شده نباشد. همان طور که فرشهایش فرشهای تقلیدی نیست.
- بسیاری از هنرمندان و فیلمسازان سعی کردهاند از ادبیات ایرانی در سینما استفاده کنند. اما این تلفیق سینما و ادبیات معمولا با اقبال عمومی روبهرو نشده است. به نظر من، تنها کسی که در ایران توانسته این تلفیق را به شکلی استادانه انجام دهد شما هستید. چه راز و رمزی وجود دارد که کار شما موفق میشود و کار دیگران ناموفق؟
برگردان ادبیات به سینما کار سادهای نیست؛ من برای مثال از طوقی نام میبرم. تمام عواملی که در ویس و رامین وجود دارد در این فیلم هم هست. بیان سینمایی طوقی بیانی است که در ارتباط مستقیم با ادبیات کهن است. اما این بیان را باید به درام امروزی نزدیک کرد. برای انتهای پیام کار هم باید درام قدیم را شناخت و هم درام جدید را. من دنبال یک بیان خودی بودم طبعا وقتی آدم شروع به این بیان میکند با لکنت روبهروست. اما به مروز زمان، روش مناسبی برای این کار مییابد. این طور نیست که در یک جمله آدم دستورالعملی بدهد که چطور باید ادبیات کهن و سینما را به هم پیوند داد. باید نسبت به درام، سینما و حس و حال آدمها شناخت و آگاهی داشت تابتوان یک متن ادبی رابه یک اثر خوب سینمایی تبدیل کرد.