صراط: فائزه هاشمی درباره چرایی سفر خود و برادرش - مهدی - به انگلیس توضیح داد. او همچنین تاکید کرد که خانه ثابتی در انگلیس نداشته است.
بخشی از گفتوگوی روزنامه شرق با فائزه هاشمی را در زیر میخوانید:
در مورد سفرتان به انگلیس توضیح دهید. شما آنجا مسکن ثابتی دارید؟ خیلی در این مورد حرف و حدیث هست.
نه؛ من در انگلیس جایی ندارم. جریان این بود؛ هنگامی که من در انتخابات مجلس ششم رأی نیاوردم و از بسیاری فعالیتها کناره گرفتم. فرصت خوبی بود تا به خودم برسم. مسئولیتی نداشتم و فعالیتهایم کم شده بود. یکی از نیازهایی که همیشه احساس میکردم، یادگیری خوب زبان انگلیسی بود. به دلیل فعالیتهایم در فدراسیون اسلامی ورزش زنان که یک تشکیلات بینالمللی بود خیلی نیاز داشتم. در ایران هم خیلی معلم خصوصی و کلاس زبان داشتم، ولی مفید نبود. فکر کردم فرصت خوبی است که به انگلیس بروم تا زبانم تقویت شود. علاوه بر این خواستم تا خارج از کشور در یک مقطع تحصیلی درس بخوانم و تجربه جدیدی کسب کنم. به این دلایل رفتم. هیچ جایی هم نداشتم. چهار سال و نیم بیرمنگام بودم. شش ماه کلاس زبان رفتم و بعد هم یک سال، فوقلیسانس حقوقبشر خواندم. خانه هم اجارهای بود. دو سال اول خانهای داشتم که بعد از تصمیم صاحبخانه برای فروش آن، خانهای دیگر اجاره کردم. یک آپارتمان 70 متری دوخوابه.
تنها رفتید؟
با پسرم رفتم. دختر و همسرم هم میآمدند و میرفتند. ما هم در رفتوآمد به ایران بودیم. بعد از آن وارد مقطع دکترا در رشته حقوقبشر شدم. اما نمیخواستم به لندن بروم. در لندن، ایرانی زیاد بود. رسانهها فعال بودند و شناخته میشدم و نمیشد راحت زندگی کرد. بعد از اینکه پسرم دانشگاه قبول شد، لندن را انتخاب کرد. من باید بیرمنگام تنها میماندم و لندن را هم دوست نداشتم. در ضمن، چیزی را که از انگلیس میخواستم، کسب کرده بودم. زبانم راه افتاده بود. فوقلیسانسم را گرفتم و چون قابلیت انتقال رشته به ایران را هم داشتم، به ایران بازگشتم و دکترا گرفتم.
در چه دانشگاهی تحصیل کردید؟
University of central England) UCE). وقتی که به ایران برگشتم، ازآنجاکه دکترای حقوقبشر در ایران نبود، روابط بینالملل خواندم و باعث شد تا موضوع پایاننامهام هم تغییر کند.
برادر شما، مهدی هم به همین منظور انگلیس بود؟
مهدی مأموریت داشت برای سرزدن به دانشگاههای آزاد خارج از کشور، یعنی با این هدف از ایران خارج شد. وقایع بعد از سال 88 بود. شرایط حاد شد و حملات زیادی به او صورت میگرفت. بزرگان مشورت دادند که برنگردد. مهدی وقتی دید که قرار است برخلاف میل خودش بماند، از فرصت استفاده کرد و برای گرفتن دکترا وارد دانشگاه آکسفورد شد.
درسش تمام شد؟
خودش انتخاب کرد که به ایران برگردد. تصمیم گرفت که با آن مسائل رودررو شود و در مقابل آن، بایستد.
نوشتن دفترچه خاطرات را از کی شروع کردید؟
از وقتی که نماینده شدم، شروع کردم.
تا الان؟ و هرروز؟
از سال 74 شروع شده و تا امروز هم، هرروز نوشتهام.
معمولا چه اوقاتی مینویسید؟
صبحها.
آیا قصد انتشار آنها را دارید؟
بنا دارم زمانی این کار را انجام دهم که بتوانم آن را بدون سانسور منتشر کنم. برای همین هم فعلا به انتشارش فکر نمیکنم.
فکر میکنید چه زمانی شرایط برای این کار مهیا شود؟
نمیدانم.
احتمالا به خاطر اینکه پدرتان هم این کار را انجام میدادند، الهام گرفتهاید. یا اینکه خودتان تصمیم گرفتید؟
خاطرهنوشتن ایشان، حتماً مؤثر بوده است. قبل از اینکه وارد سیاست و عرصه انتخابات شوم، به این فکر نبودم. ولی از وقتی که وارد کار سیاسی شدم، به نظرم رسید که لازم است بنویسم. شاید هم کسی به من پیشنهاد کرد، ولی یادم نیست. در خانواده ما الان همه خاطرات خود را مینویسند.
همگی؟! نوهها هم مینویسند؟
نوهها را نمیدانم. مامان و بابا و ما بچهها.