خانوادگی به این حرفه مشغول هستیم
متولد سال ۱۳۵۴ در تهران است. از ۱۷ سالگی به خاطر شغل پدر مجبور میشود به قزاقستان مهاجرت کند. فوقلیسانس زبان روسیاش را در همان جا میگیرد و حالا در ایران در رشته طراحی لباس ادامه تحصیل میدهد. در همان ابتدا از عنوان دقیق شغلیش میپرسم که او در جواب بگوید: «طراحی دکور با بادکنک یا همان بادکنکآرایی» از ایده اصلی کار هم که سوال میکنم، اول میگوید که این ایده جدیدی نیست و سپس: «بادکنکآرایی یک تجارت بزرگ در سراسر دنیاست؛ مخصوصا در کشورهایی که آب و هوای سردی دارند و هزینه نگهداری از گل و گلآرایی بسیار گران است؛ مثل روسیه، کانادا و بخشهایی از آمریکا» این تجارت در خانواده خانم جعفری هم جدید نبوده؛ چرا که برادرانش قبلا در این صنعت مشغول بوده اند و او سومین عضو خانواده است که معاشش با بادکنک گره میخورد.
اولین تیم بادکنکآرایی در ایران هستیم
بادکنکآرایی را در همان قزاقستان پیش استادان روسی و ایتالیاییاش یاد گرفته است: «بهترین بادکنکآراهای جهان ایتالیاییها هستند. بعد از آن آمریکاییها و روسیها» بالاخره سال ۸۹ با یک ایده تجاری، قزاقستان را به مقصد ایران ترک میکند: «وقتی به ایران میآمدم، طبیعتا شناختم از کشور کمتر از کسی بود که در آن بزرگ شده است و به کمک احتیاج داشتم که این هنر و ترکیب رنگ و مدلها را بومی و ایرانیزه کنم.»
میگوید آن زمان بادکنکآرایی ایدهای نو در ایران بوده است: «زمانی که وارد کار شدم، شاید یک یا دو نفر در این حرفه مشغول بودند و این ایده، ایدهای نو بود و فکر میکنم اولین کسانی هستیم که تیمی وارد این حرفه شدیم.»
بادکنک من و همسرم را با هم آشنا کرد!
بادکنک او را به نیمه گمشده زندگیش هم میرساند: «من برای راهاندازی تجارتم به ایران آمده بودم و به یک شرکت برای ثبت ایدهام مراجعه کردم. این شرکت، به افرادی که میخواهند تجارت کوچکی راه بیاندازند؛ کمک میکرد. در آنجا با همسرم که یکی از مدیران شرکت بود، آشنا شدم و ازدواج کردیم.» میگوید که اوایل خیلیها با ازدواجشان مخالف بودهاند: «من از همسرم ۷ سال بزرگتر بودم و از دو فرهنگ متفاوت بودیم. همیشه از قبل از ازدواج شنیده بودم که تفاوت فرهنگی باعث اختلاف در ازدواج می شود؛ اما نمی دانم به خاطر لطف خدا بود یا شناخت ما از خودمان که برای ما این تفاوت فرهنگی مشکلی ایجاد نکرد.»
در ادامه هم میگوید که قبلا مذهبی نبوده است: «آدم غیر مذهبی بودم و بعد مذهبی شدم و ابایی هم از گفتنش ندارم.» این مذهبی شدنش را اجباری نمیداند؛ ولی دوست هم ندارد ماجرای آن را برایمان تعریف کند. تنها چیزی که میگوید این است که یکی از دلایل مذهبی شدن همسرش است: «همسرم سعی میکرد گفتار و رفتارش با هم تطابق داشته باشد؛ فقط همین.»
زندگی مشترک این زوج به قدری با بادکنک گره خورده، که حتی شب عروسی هم مهمانان را رها میکنند تا به کار بادکنک آرایی خود برسند. این قسمت ماجرا را آقای حکیمی، همسر خانم جعفری با خنده تعریف میکند: «شب عروسی به مهمانان گفتیم شما اینجا بمانید تا ما برگردیم و هر دو برای نصب بادکنک رفتیم!»
وقتی از او می پرسم برای مراسم خودشان از این بادکنک ها استفاده می کنند یا خیر، می گوید: «بستگی دارد چه کسی، دیگری را سورپرایز کند!» و تا به حال هم بیشتر اوقات همسرش برنده این مسابقه غافلگیری بوده است. آقای حکیمی ابتدا به عنوان یک همکار همسرش را در راه اندازی تجارت کمک می کند و کم کم او هم به قزاقستان می رود تا دوره های یادگیری بادکنک آرایی ببیند.
برای هر مراسمی یک نوع بادکنکآرایی داریم
از چگونگی انتخاب بادکنکهایش میپرسم که میگوید: «برای اجرای دکور هر مراسمی به تم آن توجه میکنیم. مثلا تم عروسی شاد است. بعد از آن به سن و سال افراد توجه میکنیم. محل برگزاری مراسم، آب و هوای آن منطقه و بسته یا باز بودن آن مکان. برای مراسم دولتی اصولا از ترکیب رنگهای پرچم ایران استفاده میکنیم و برای مراسم مذهبی هم اغلب از رنگهای زرد و سفید و سبز. مگر اینکه مشتری سفارش خاصی بدهد. مثلا یادم است برای جشنواره ورزشی در مشهد سفارشی از رنگ های آبی و سفید استفاده کردیم.»
از ایده های جدیدی که برای بادکنک آرایی دارد، می پرسم و او میگوید: «ایده اصلی این کار مال یک کشور دیگر است و من هر چه تلاش کنم باز به گرد پای آن ها هم نمی رسم. مثل لباس مجلسی است. من ایرانی هر چقدر سعی کنم در مدل لباسهای مجلسی به پای آن فرد اروپایی نمی رسم. پس ول کنید این کار را! به فکر یک لباس ایرانی باشید که پوشش هم داشته باشد و فکر کنید حداقل لباسی تولید کنید با معیارهای خودمان؛ البته نه لباسهای عجق وجقی که در بنیاد ملی مد ایران است که قابل پوشیدن هم نیست و اگر آنها را به هر کدام از این طراح ها بدهیم خودشان هم حاضر نیستند آن را بپوشند. بادکنک آرایی هم همین است. خیلی بهتر و حرفه ای تر از من وجود دارند. حداقل صد سال است که آن ها در این زمینه کار می کنند.»
از بارش بادکنک در میدان آزادی تا طراحی بادکنک در برج میلاد
«مشتریان عمده ما مردم و مراکز تجاری هستند. حتی دو سالی میشود که گروه ما بادکنکآرایی میدان آزادی را در ۲۲ بهمن را بر عهده دارد!» به اینجا که میرسد، آلبوم کارهایشان را باز میکند و میدان آزادی که بادکنک باران شده است را نشانم میدهد و میگوید: «دو نوع فرستادن بادکنک در فضا داریم: زمین به هوا و هوا به زمین که در میدان آزادی پرتاب بادکنک از هوا به زمین یا بارش بادکنک را داشتیم.»
بادکنکهای هوا به زمین، بادکنک های معمولی هستند که از ارتفاع به زمین رها میشوند و برای اینکه بادکنک های زمین به هوا را هم نشانم بدهد، به بادکنک های داخل دفترش اشاره میکند، بادکنک هایی که به زور وزنه به زمین نصب شدهاند: «برای اینکه این بادکنکها در هوا معلق شوند، درون آنها را با گاز هلیوم که گاز نسبتا گرانی هست پر میکنیم تا به راحتی به پرواز دربیایند.»
برای معلق ماندن بادکنک ها در هوا فقط از گاز هلیوم خالص استفاده می کنند و وقتی میپرسم مگر راه دیگری برای آن وجود دارد، میگوید: «بله اما بسیارخطرناک است مخصوصا برای بچه ها. شما هم آن را ننویسید. مثل موقعی که من بچه بودم و در مدرسه به ما طرز درست کردن کوکتل مولوتوف را آموزش دادند. من هم رفتم که آن را بسازم. فقط شانس آوردم به جای بنزین، نفت گیر آوردم وگرنه خونه رفته بود روی هوا!»
پونه در مراسم دولتی و رسمی زیادی حضور داشته است. از مراسم افتتاح بانکی در مشهد و اختتامیه جشنواره ورزشی در کرج گرفته تا طراحی دکور برنامههای صدا و سیما در کیش و قشم و حتی بادکنکآرایی برج میلاد: «سال 89 هم بادکنکآرایی داخل برج میلاد برای لحظه تحویل سال را گروه ما انجام داد.»
بادکنکآرایی یک ایده تجاری بزرگ است
اول تک و تنها وارد این کار میشود و کارش که میگیرد، نیرو اضافه میکند و حتی در استانهای دیگر هم شعبه میزند و حالا ۵۰ نفری نانشان را از این حرفه درمیآورند: «تجارتم در شروع با افت و خیزهای زیادی همراه بود و البته همه تجارتها در شروع با همین افت و خیزها شروع میشوند؛ اما کم کم شرایط بهتر میشود.» به اینجای مصاحبه که میرسد، از مدیرانش که در این افتوخیزها کنار او بودهاند، تشکر میکند و میگوید که عمده موفقیتش را مدیون آنهاست.
به درآمد هم که میرسیم، صادقانه از نرخ کارش میگوید: «بخشی از درآمدی که من و همکارانم کسب میکنیم حاصل ذوق و سلیقه و میزان وقتی است که از ما میگیرد و متفاوت است و بخشی از آن با هر طرح و مدل و رنگی ثابت است و مثلا هر یک متر بادکنک که تقریبا شامل ۲۰ بادکنک است، ۴۵ هزار تومان است. الان هم از درآمدم راضیم؛ گرچه همین الان ماشینی که داریم ماتیز است!»
اوایل هم از صفر تا صد کار طراحی بادکنکها را خودش انجام میداده و حالا فقط طراحیاش با اوست و اجرایش با کادر است. صادقانه میگوید که دلیل رغبت به بادکنک آرایی علاوه برعلاقه، درآمدزا بودن این حرفه نیز هست: «این ایده درایران بسیار جدید بود که یک بازار ۸۰ میلیونی برای من داشت!»
البته رکود اقتصادی در رکود کار او بیتاثیر نبوده و میگوید که تجارت او هم بالا و پایین زیاد داشته است: «خب اولین نیازهای هر فرد خوراک، پوشاک و مسکن است. بادکنک آرایی یک نیاز لوکس درجه سه است. خب اگر فرد بتواند تمام نیازهای خود را برطرف کند، حالا ممکن است هوس کند تولدی بگیرد که در آن بادکنک آرایی هم وجود داشته باشد.» با اینکه خودش هم معتقد است که بیشتر مشتریانش افراد متمول هستند؛ اما کم نبوده اند مشتریانی که وضع مالی آنچنانی هم نداشته اند: «تا به حال چندین بار پیش آمده که پیش من آمدهاند و مثلا فقط سه تا از این بادکنک ها با خود میبرند و اتفاقا خیلی خوشحال و راضی هم هستند.»
تمام لباس هایم را خودم طراحی کردم
کلا به کار طراحی علاقه مند است. چه این طراحی با بادکنک باشد چه لباس و چه حتی بافتن فرش: «کوچکتر که بودم، گاهی کنار مادربزرگم مینشستم و وقتی ایشان فرش میبافتند، من هم ناخنکی میزدم در قزاقستان هم به کار طراحی لباس مشغول بودم و موفقیت در این کارم را مدیون ایرانی بودنم هستم. چرا که طرح ها و رنگ ها و نقش های ایرانی برای آن ها جالب بود.»
حالا هم تمام لباسهایش را خودش طراحی و رنگ آمیزی کرده و تا دکمه هایش را هم خودش می سازد: «سعی می کنم سنگ دوزی های ایرانی را در لباس های مدرن قابل پوشیدن استفاده کنم و حتی از آن روی کیف و کفش استفاده می کنم.»
طراحی لباس را به قول خودش عشقی انجام می دهد: «اتفاقا چند وقت پیش همسرم به من می گفت این همه کلاس سرمه دوزی، پته دوزی و ممقان دوزی رفتی، خب حالا میخواهی چکار کنی؟ و من گفتم هیچی دوست دارم این کارها را موقع اوقات فراغت انجام دهم.»
علاقه اش به این کار تا جایی است که هر هفته مسیر زیادی را تا کرمان میرفته تا پته دوزی را یاد بگیرد. یک باری هم که برای کار بادکنک آرایی به قشم رفته بود، خس دوز را از یکی از خانمهای محلی آنجا یاد می گیرد: «سعی می کنم در هر استانی که برای تجارتم توقف دارم، هنر محلی آنها درزمینه لباس را یاد بگیرم.»
هیچ وقت دنبال ثبت کارهای طراحی لباسش نرفته است؛ چرا که برایش طراحی لباس بیشتر عشق است و به همین خاطر دنبال رزومه سازی نرفت: «چند روز پیش یکی از دوستانم گفت که لباس مخصوص دوره ناصر الدین شاه را که بازسازی کردی در بنیاد ملی لباس ثبت کن اما من هنوز نرفته ام.»
دوست دارم کارخانه بادکنک سازی بزنم
آرزوهای بزرگی در سر دارد و به قول خودش قدرت تخیلش زیاد است: «دوست دارم این دفتر ۸-۷ متریم بشود ۸۰۰-۷۰۰ متری. در اتاق خوابم دیواری هست که آرزوهایم را از مجلات عکس قیچی میکنم و به آن میچسبانم با اینکه الان در آستانه چهل سالگی هستم!»
از رویاهای پونه این است که یک کارخانه بادکنک سازی در ایران بزند. آرزویی که هنوز در کشور، امکانش وجود ندارد: «چون ایران تحریم است و لاتکس بیس (ماده اولیه بادکنک) از آمریکا و کلمبیا وارد می شود و تا شما مواد اولیه نداشته باشید تولید معنایی ندارد برای همین تا به حال جدی به آن فکر نکرده ام.» ماده اولیه بادکنک از صمغ درختی است که به طور کلی در ایران وجود ندارد و با شرایط آب و هوایی ایران هم جور درنمیآید.
از آرزوهای بادکنکیاش هم که میپرسم میگوید: «بعد از میدان آزادی این بار دوست دارم از بالای برج میلاد بادکنکهایم را به هوا بفرستم!»