به گزارش صراط نیوز سرگه بارسقیان در شماره دوم هفته نامه شهروند امروز در گزارشی به تاریخچه حلقههای شکل گرفته پیرامون احمدینژاد و مشایی پرداخته است.
طی سه قسمت این گزارش را منتتشر میکند که اولین بخش آن تقدیم میشود:
ایستاده در صف، تکیه بر دیوار آجری مسجد جامع نارمک، کاپشن خاکی رنگی بر تن، پشتش رئیس ستاد انتخاباتی و کمی دورتر از او، پسر ایستاده با پیراهنی سفید و گرم صحبت. این تصویری بود که از شهردار وقت تهران در ۲۷ خرداد سال ۸۴ دوربینهای خبری ثبت کردند. رای که به صندوق افتاد عکسی از رئیس ستاد انتخاباتی نیست که نشان دهد به چه حالت بود، اما خنده دیگر همراه آن روز شهردار تهران را دوربینهای عکاسان ثبت کردند. رئیس ستاد انتخاباتی روز سوم تیر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم باز هم شهردار تهران را همراهی کرد و وقتی رای به صندوق افتاد، انگشت جوهرآلود کاندیدا به بالا رفت و جلوی صورت رئیس انتخاباتی لاغر اندام و آرام ایستاد، دست دیگرش که بالا رفت پشتش همراه دیگری را میشد دید، نه آن همراه خنده روی هفته قبل که امروز رئیس ایرناست، که همراهی با پیراهن آبی و چهرهای جدی که امروز سرپرست وزارت نفت است.
دو روز بعد وقتی شهردار تهران در کسوت رئیس جمهور ایران اولین کنفرانس مطبوعاتی را برگزار کرد، رئیس ستاد انتخاباتیاش در سمت چپ او نشست و یکی دیگر در سمت راست که رئیس شورای شهری بود که محمود احمدینژاد با رای آن شهردار تهران شد. این دومی مهندس مهدی چمران بود که به حکم احمدینژاد، مشاور رییس جمهور در امور شهرداری و شوراها شد، اما چون طبق مصوبه مجلس، اعضای شورای شهر نمیتوانند مشاوران رئیس جمهور باشند، این حکم خود به خود لغو شد. ماند مسعود زریبافان، رئیس ستاد انتخاباتی که پس از انتخاب احمدینژاد به ریاست جمهوری مدتی دبیر هیات دولت شد، اما داستان ماندنش در شورای شهر تهران و دولت تا استعفایش از دبیری هیات دولت برای شرکت در انتخابات سومین دوره شوراهای شهر و روستا گریبانش را رها نکرد که بالاخره نقشش کمرنگ شد و با حکمی که احمدینژاد سال ۸۸ صادر کرد، در هیات دولت در جایگاه معاون رئیس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران نشست.
بار دیگر وقتی دست احمدینژاد روز ۲۲ خرداد ۸۸ بالا رفت و برگه رای را در مسجد جامع افسریه به عکاسان و خبرنگاران نشان داد که اسم خودش روی آن نوشته شده بود، پشت آن برگه چهره زریبافان را میشد دید، این بار با لبخندی ملیح و ریشهایی که همچون احمدینژاد گرد سفیدی بر آن نشسته بود. همراه آن روزهای احمدینژاد، خرداد امسال با گفتن این حرف که «مشایی خودش خانه ندارد»، سکوتش را شکست، خیلی طول نکشید که بگوید: «من اشتباه کردم که این حرف را زدم و حرف خودم را پس میگیرم!» اما گفتههایش در مهرماه سال قبل نشان میدهد اهل گسستن پیوندهای دیرین با مشایی نیست: «مشایی را ۳۰ سال است که میشناسم و رفاقت دیرینه با او دارم، در مورد او باید بگویم که نکات مطرح شده در مورد او واقعیت ندارد. مشایی دائمالذکر بوده و اهل توسل است و هر تصمیمی که بگیرد بر آن باقی میماند.»
از جیغ و داد در علم و صنعت تا جنگ در ارومیه
زریبافان با «حلقه کردستان» به احمدینژاد وصل شد که تاکنون ماندگارترین و قدرتمندترین حلقه همراهان رئیس دولت است؛ به تعبیری «ارباب حلقهها» در دو دولت نهم و دهم که همان رفاقت ۳۰ ساله را شکل داده و گرچه در نظرها گهی زین به پشت مانده، اما در قیاس با دیگر حلقهها، پشت به زینترین است. این حلقه یادگار همکاری احمدینژاد با مجتبی ثمره هاشمی، اسفدیار رحیم مشایی و زریبافان در سال ۶۵ در کردستان است؛ احمدینژاد معاون استاندار کردستان شد، جایی که ثمره هاشمی مدتی معاون سیاسی استاندارش بود و مدتی مشاورش و چندی هم شهردار سنندج و زریبافان هم شهردار و معاون فرماندار مهاباد و معاون عمرانی استاندار کردستان. مشایی از وزارت اطلاعات به این سه کارمند وزارت کشور پیوست و به عنوان «مسئول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی» حلقه کردستان را تکمیل کرد.
ترکیب مشایی، ثمره هاشمی و زریبافان در دولت احمدینژاد هم بازسازی شد و تا امروز همچنان دست نخورده مانده، بیشباهت به دیگر حلقههایی که تار و مار شده و از توان افتادهاند، و ماندگاریاش به دلیل همپوشانی با دو حلقه پیشینی است؛ علم و صنعت و ارومیه. این حلقهها بر محوری ایستادهاند که احمدینژاد و ثمره هاشمی دو عنصر ثابت آنند. فارغ التحصیل مهندسی از دانشگاه علم و صنعت و از اعضای انجمن اسلامی این دانشگاه که در نشریه دانشجویی «جیغ و داد» با یکدیگر همکاری میکردند که ابراهیم اسرافیلیان از اساتید دانشگاه علم و صنعت و از همفکران شهید حسن آیت آن را با این شعار منتشر میکرد: «ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ جیغ و فریاد برآری که مسلمانی نیست». این دو از طیفی بودند که بعدها پیشگام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها شد و در دوران فراغت از تحصیل به پیشنهاد مهدوی کنی، وزیر وقت کشور برای پر کردن خلا نیروهای اجرایی در استانها، راهی شمال غرب کشور شد؛ احمدینژاد فرماندار ماکو و پس از آن خوی شد و ثمره هاشمی معاون استاندار آذربایجان غربی. از علم و صنعت دانشجوی دیگر نیز راهی آذربایجان غربی شد، صادق محصولی که فرماندار ارومیه و پس از آن معاون سیاسی استاندار آذربایجان غربی شد. پس از تصمیم سپاه مبنی بر تشکیل ستاد مناطق ده گانه، فرماندهی سپاه منطقه ۵ شامل استانهای آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل به محصولی سپرده شد؛ او بعد از آن به اولین تیپ جنگهای نامنظم رفت - تیپ ۵۵ ویژه پاسداران- رفت و پرویز فتاح از دانشجویان دانشگاه صعتی شریف که مسئول کمیته فرهنگی جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی بود در این تیپ به او پیوست؛ بعدها تیپ ۵۵ طی ادغام با یک تیپ دیگر به لشکر ۶ ویژه پاسداران تغییر نام داد و احمدینژاد مسوول مهندسی رزمی این لشکر شد. فتاح بواسطه حضورش در جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی با احمدینژاد آشنا شده بود و به این ترتیب «حلقه ارومیه» با ترکیب احمدینژاد، ثمره هاشمی، محصولی و فتاح شکل گرفت که مشایی هم بواسطه عضویتش در شورای تأمین استان آذربایجان غربی با این طیف مرتبط شد.
نطفهای که در بهشت بسته شد
«حلقه ارومیه» در چرخی که در کردستان زد، محصولی و فتاح را نداشت؛ بجایش زریبافان اضافه شد و از خصلت علم و صنعتی نیز بدرآمد. پس از کردستان، جابجایی دیگری نیز رخ داد؛ احمدینژاد در وزارت کشور ماند و در دولت دوم هاشمی استاندار اردبیل شد که آغاز آشنایی او با علیاکبر محرابیان و علی نیکزاد بود که در دولتش وزرای صنایع و مسکن شدند. مشایی از وزارت اطلاعات به وزارت کشور رفت و مدیرکل اجتماعی شد و ثمره هاشمی به وزارت خارجه رفت و مدیرکل اداره گزینش شد. در آن سالها زریبافان عهدهدار سمتهایی چون قائممقام معاون عمران بنیاد مستضعفان و جانبازان و معاون اجرایی منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی بود و با ورودش به شورای شهر تهران در دوره دوم، حلقه کردستان بار دیگر احیا شد. با تلاشهای زریبافان در شورای شهر پایتخت راه بر شهردار شدن احمدینژاد هموارتر شد؛ البته چنانکه حسن بیادی از اعضای شورای شهر تهران به "همشهری ماه" گفته احمدی مقدم که در آن مقطع فرمانده بسیج بود، احمدینژاد را پیشنهاد داد، پیشنهادی که موثر بود و درحالیکه باز به گفته بیادی، «آقای احمدینژاد در وزارت کشور و وزارت اطلاعات پرونده داشت» و علیرغم میل باطنی موسویلاری و یونسی وزرای وقت کشور و اطلاعات، احمدینژاد به خیابان بهشت تهران رفت. اشاره بیادی به پرونده مزایده سوآپ نفت(قرارداد معاوضه) در دوران استانداری احمدینژاد در اردبیل است که بر سر چند و چون آن و برخی سوءاستفادههای مالی همراهان وی حرف و حدیثهای بسیاری مطرح شد و موسوی لاری به دلیل مفتوحه بودن این پرونده، از امضای حکم شهرداری احمدینژاد خودداری میکرد. اما به دلیل آنچه بیادی «از خود گذشتگی» موسویلاری و یونسی میداند، احمدینژاد پشت میز شهرداری نشست و مشتاقان را گردهم آورد. ثمره هاشمی مشاور ارشد شهردار تهران شد، مشایی از رادیو به شهرداری رفت و حکم معاونت اجتماعی و فرهنگی و پس از آن ریاست رئیس سازمان فرهنگی-هنری شهرداری تهران به نامش خورد. محمد علیآبادی، همراه جدی احمدینژاد در روز سوم تیر و رئیس سازمان تربیت بدنی و سرپرست وزارت نفت کابینه دهم و حمید بهبهانی، استاد راهنمای احمدینژاد در دوره دکترا و وزیر سابق راه نیز به این حلقه پیوستند.
حلقه بهشت» صورت بالغ «حلقه کردستان» و نطفه «حلقه پاستور» بود؛ نه صرفا بخاطر تلاشهای همراهان احمدینژاد در سال ۸۴ که بهشت به پاستور پیوند خورد و شهردار، رئیس جمهور شد، بلکه به دلیل انداموار شدن همین نطفه بسته شده در «بهشت» با همان ترکیب و آرایش و جایگاه افراد در حلقه. احمدینژاد رئیس، ثمره هاشمی مشاور، مشایی مسوول امور فرهنگی (از سازمان میراث فرهنگی تا جذب چهرههای فرهنگی)، زریبافان دبیر و معاون، علی آبادی و بهبهانی در مصادر اجرایی. حلقه پاستور نسخه حجیمتر حلقه «بهشت» بود، از این رو حلقههای علم و صنعت و ارومیه هم بکار آمدند اما احمدینژاد آزموده بود که علم و صنعتیها و ارومیهایها را باید بکارهای اجرایی بگمارد و کردستانیها را در کانون تصمیم گیریها و مشاورتها جای دهد. حلقه علم و صنعت طبق همین شیوه، اکثرا وزیر شدند؛ از آن جمله بهبهانی، میرکاظمی، محمد سلیمانی، علی احمدی، محرابیان، محصولی، سعیدی کیا، ناظمی اردکانی و بعدها کامران دانشجو. از حلقه ارومیه محصولی که جزو علم و صنعتیها نیز بود، کاندیدای وزارت نفت بود، نشد مدتی بعد وزیر کشور شد و بعد وزیر رفاه. مدتی بین اینها نیز مشاور، اما نه مانند ثمره هاشمی. فتاح هم از سهمیه حلقه ارومیه وزارت نیرو نصیبش شد.
طی سه قسمت این گزارش را منتتشر میکند که اولین بخش آن تقدیم میشود:
ایستاده در صف، تکیه بر دیوار آجری مسجد جامع نارمک، کاپشن خاکی رنگی بر تن، پشتش رئیس ستاد انتخاباتی و کمی دورتر از او، پسر ایستاده با پیراهنی سفید و گرم صحبت. این تصویری بود که از شهردار وقت تهران در ۲۷ خرداد سال ۸۴ دوربینهای خبری ثبت کردند. رای که به صندوق افتاد عکسی از رئیس ستاد انتخاباتی نیست که نشان دهد به چه حالت بود، اما خنده دیگر همراه آن روز شهردار تهران را دوربینهای عکاسان ثبت کردند. رئیس ستاد انتخاباتی روز سوم تیر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم باز هم شهردار تهران را همراهی کرد و وقتی رای به صندوق افتاد، انگشت جوهرآلود کاندیدا به بالا رفت و جلوی صورت رئیس انتخاباتی لاغر اندام و آرام ایستاد، دست دیگرش که بالا رفت پشتش همراه دیگری را میشد دید، نه آن همراه خنده روی هفته قبل که امروز رئیس ایرناست، که همراهی با پیراهن آبی و چهرهای جدی که امروز سرپرست وزارت نفت است.
دو روز بعد وقتی شهردار تهران در کسوت رئیس جمهور ایران اولین کنفرانس مطبوعاتی را برگزار کرد، رئیس ستاد انتخاباتیاش در سمت چپ او نشست و یکی دیگر در سمت راست که رئیس شورای شهری بود که محمود احمدینژاد با رای آن شهردار تهران شد. این دومی مهندس مهدی چمران بود که به حکم احمدینژاد، مشاور رییس جمهور در امور شهرداری و شوراها شد، اما چون طبق مصوبه مجلس، اعضای شورای شهر نمیتوانند مشاوران رئیس جمهور باشند، این حکم خود به خود لغو شد. ماند مسعود زریبافان، رئیس ستاد انتخاباتی که پس از انتخاب احمدینژاد به ریاست جمهوری مدتی دبیر هیات دولت شد، اما داستان ماندنش در شورای شهر تهران و دولت تا استعفایش از دبیری هیات دولت برای شرکت در انتخابات سومین دوره شوراهای شهر و روستا گریبانش را رها نکرد که بالاخره نقشش کمرنگ شد و با حکمی که احمدینژاد سال ۸۸ صادر کرد، در هیات دولت در جایگاه معاون رئیس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران نشست.
بار دیگر وقتی دست احمدینژاد روز ۲۲ خرداد ۸۸ بالا رفت و برگه رای را در مسجد جامع افسریه به عکاسان و خبرنگاران نشان داد که اسم خودش روی آن نوشته شده بود، پشت آن برگه چهره زریبافان را میشد دید، این بار با لبخندی ملیح و ریشهایی که همچون احمدینژاد گرد سفیدی بر آن نشسته بود. همراه آن روزهای احمدینژاد، خرداد امسال با گفتن این حرف که «مشایی خودش خانه ندارد»، سکوتش را شکست، خیلی طول نکشید که بگوید: «من اشتباه کردم که این حرف را زدم و حرف خودم را پس میگیرم!» اما گفتههایش در مهرماه سال قبل نشان میدهد اهل گسستن پیوندهای دیرین با مشایی نیست: «مشایی را ۳۰ سال است که میشناسم و رفاقت دیرینه با او دارم، در مورد او باید بگویم که نکات مطرح شده در مورد او واقعیت ندارد. مشایی دائمالذکر بوده و اهل توسل است و هر تصمیمی که بگیرد بر آن باقی میماند.»
از جیغ و داد در علم و صنعت تا جنگ در ارومیه
زریبافان با «حلقه کردستان» به احمدینژاد وصل شد که تاکنون ماندگارترین و قدرتمندترین حلقه همراهان رئیس دولت است؛ به تعبیری «ارباب حلقهها» در دو دولت نهم و دهم که همان رفاقت ۳۰ ساله را شکل داده و گرچه در نظرها گهی زین به پشت مانده، اما در قیاس با دیگر حلقهها، پشت به زینترین است. این حلقه یادگار همکاری احمدینژاد با مجتبی ثمره هاشمی، اسفدیار رحیم مشایی و زریبافان در سال ۶۵ در کردستان است؛ احمدینژاد معاون استاندار کردستان شد، جایی که ثمره هاشمی مدتی معاون سیاسی استاندارش بود و مدتی مشاورش و چندی هم شهردار سنندج و زریبافان هم شهردار و معاون فرماندار مهاباد و معاون عمرانی استاندار کردستان. مشایی از وزارت اطلاعات به این سه کارمند وزارت کشور پیوست و به عنوان «مسئول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی» حلقه کردستان را تکمیل کرد.
ترکیب مشایی، ثمره هاشمی و زریبافان در دولت احمدینژاد هم بازسازی شد و تا امروز همچنان دست نخورده مانده، بیشباهت به دیگر حلقههایی که تار و مار شده و از توان افتادهاند، و ماندگاریاش به دلیل همپوشانی با دو حلقه پیشینی است؛ علم و صنعت و ارومیه. این حلقهها بر محوری ایستادهاند که احمدینژاد و ثمره هاشمی دو عنصر ثابت آنند. فارغ التحصیل مهندسی از دانشگاه علم و صنعت و از اعضای انجمن اسلامی این دانشگاه که در نشریه دانشجویی «جیغ و داد» با یکدیگر همکاری میکردند که ابراهیم اسرافیلیان از اساتید دانشگاه علم و صنعت و از همفکران شهید حسن آیت آن را با این شعار منتشر میکرد: «ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ جیغ و فریاد برآری که مسلمانی نیست». این دو از طیفی بودند که بعدها پیشگام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها شد و در دوران فراغت از تحصیل به پیشنهاد مهدوی کنی، وزیر وقت کشور برای پر کردن خلا نیروهای اجرایی در استانها، راهی شمال غرب کشور شد؛ احمدینژاد فرماندار ماکو و پس از آن خوی شد و ثمره هاشمی معاون استاندار آذربایجان غربی. از علم و صنعت دانشجوی دیگر نیز راهی آذربایجان غربی شد، صادق محصولی که فرماندار ارومیه و پس از آن معاون سیاسی استاندار آذربایجان غربی شد. پس از تصمیم سپاه مبنی بر تشکیل ستاد مناطق ده گانه، فرماندهی سپاه منطقه ۵ شامل استانهای آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل به محصولی سپرده شد؛ او بعد از آن به اولین تیپ جنگهای نامنظم رفت - تیپ ۵۵ ویژه پاسداران- رفت و پرویز فتاح از دانشجویان دانشگاه صعتی شریف که مسئول کمیته فرهنگی جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی بود در این تیپ به او پیوست؛ بعدها تیپ ۵۵ طی ادغام با یک تیپ دیگر به لشکر ۶ ویژه پاسداران تغییر نام داد و احمدینژاد مسوول مهندسی رزمی این لشکر شد. فتاح بواسطه حضورش در جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی با احمدینژاد آشنا شده بود و به این ترتیب «حلقه ارومیه» با ترکیب احمدینژاد، ثمره هاشمی، محصولی و فتاح شکل گرفت که مشایی هم بواسطه عضویتش در شورای تأمین استان آذربایجان غربی با این طیف مرتبط شد.
نطفهای که در بهشت بسته شد
«حلقه ارومیه» در چرخی که در کردستان زد، محصولی و فتاح را نداشت؛ بجایش زریبافان اضافه شد و از خصلت علم و صنعتی نیز بدرآمد. پس از کردستان، جابجایی دیگری نیز رخ داد؛ احمدینژاد در وزارت کشور ماند و در دولت دوم هاشمی استاندار اردبیل شد که آغاز آشنایی او با علیاکبر محرابیان و علی نیکزاد بود که در دولتش وزرای صنایع و مسکن شدند. مشایی از وزارت اطلاعات به وزارت کشور رفت و مدیرکل اجتماعی شد و ثمره هاشمی به وزارت خارجه رفت و مدیرکل اداره گزینش شد. در آن سالها زریبافان عهدهدار سمتهایی چون قائممقام معاون عمران بنیاد مستضعفان و جانبازان و معاون اجرایی منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی بود و با ورودش به شورای شهر تهران در دوره دوم، حلقه کردستان بار دیگر احیا شد. با تلاشهای زریبافان در شورای شهر پایتخت راه بر شهردار شدن احمدینژاد هموارتر شد؛ البته چنانکه حسن بیادی از اعضای شورای شهر تهران به "همشهری ماه" گفته احمدی مقدم که در آن مقطع فرمانده بسیج بود، احمدینژاد را پیشنهاد داد، پیشنهادی که موثر بود و درحالیکه باز به گفته بیادی، «آقای احمدینژاد در وزارت کشور و وزارت اطلاعات پرونده داشت» و علیرغم میل باطنی موسویلاری و یونسی وزرای وقت کشور و اطلاعات، احمدینژاد به خیابان بهشت تهران رفت. اشاره بیادی به پرونده مزایده سوآپ نفت(قرارداد معاوضه) در دوران استانداری احمدینژاد در اردبیل است که بر سر چند و چون آن و برخی سوءاستفادههای مالی همراهان وی حرف و حدیثهای بسیاری مطرح شد و موسوی لاری به دلیل مفتوحه بودن این پرونده، از امضای حکم شهرداری احمدینژاد خودداری میکرد. اما به دلیل آنچه بیادی «از خود گذشتگی» موسویلاری و یونسی میداند، احمدینژاد پشت میز شهرداری نشست و مشتاقان را گردهم آورد. ثمره هاشمی مشاور ارشد شهردار تهران شد، مشایی از رادیو به شهرداری رفت و حکم معاونت اجتماعی و فرهنگی و پس از آن ریاست رئیس سازمان فرهنگی-هنری شهرداری تهران به نامش خورد. محمد علیآبادی، همراه جدی احمدینژاد در روز سوم تیر و رئیس سازمان تربیت بدنی و سرپرست وزارت نفت کابینه دهم و حمید بهبهانی، استاد راهنمای احمدینژاد در دوره دکترا و وزیر سابق راه نیز به این حلقه پیوستند.
حلقه بهشت» صورت بالغ «حلقه کردستان» و نطفه «حلقه پاستور» بود؛ نه صرفا بخاطر تلاشهای همراهان احمدینژاد در سال ۸۴ که بهشت به پاستور پیوند خورد و شهردار، رئیس جمهور شد، بلکه به دلیل انداموار شدن همین نطفه بسته شده در «بهشت» با همان ترکیب و آرایش و جایگاه افراد در حلقه. احمدینژاد رئیس، ثمره هاشمی مشاور، مشایی مسوول امور فرهنگی (از سازمان میراث فرهنگی تا جذب چهرههای فرهنگی)، زریبافان دبیر و معاون، علی آبادی و بهبهانی در مصادر اجرایی. حلقه پاستور نسخه حجیمتر حلقه «بهشت» بود، از این رو حلقههای علم و صنعت و ارومیه هم بکار آمدند اما احمدینژاد آزموده بود که علم و صنعتیها و ارومیهایها را باید بکارهای اجرایی بگمارد و کردستانیها را در کانون تصمیم گیریها و مشاورتها جای دهد. حلقه علم و صنعت طبق همین شیوه، اکثرا وزیر شدند؛ از آن جمله بهبهانی، میرکاظمی، محمد سلیمانی، علی احمدی، محرابیان، محصولی، سعیدی کیا، ناظمی اردکانی و بعدها کامران دانشجو. از حلقه ارومیه محصولی که جزو علم و صنعتیها نیز بود، کاندیدای وزارت نفت بود، نشد مدتی بعد وزیر کشور شد و بعد وزیر رفاه. مدتی بین اینها نیز مشاور، اما نه مانند ثمره هاشمی. فتاح هم از سهمیه حلقه ارومیه وزارت نیرو نصیبش شد.