صراط: چند روز قبل ساكنان خياباني در شرق تهران متوجه درگيري 2سرنشين خودروي بيام و شدند كه در حال زد و خورد با يكديگر بودند.
راننده در درگيري تعادل خود را از دست داد و ماشين به جدول كنار خيابان برخورد كرد و آن لحظه بود كه جمعيت زيادي در اطراف خودرو حلقه زدند.
درحاليكه سرنشينان بيام و كه 2مرد ميانسال بودند همچنان در حال كتك كاري بودند مردم آنها را جدا كرده و موضوع را به پليس اطلاع دادند. دقايقي بعد مردان ميانسال به كلانتري منتقل شدند و آنجا بود كه مشخص شد هر دو پزشك هستند.
يكي از آنها روانپزشك و متخصص اعصاب و روان بود و ديگري پزشك عمومي. اختلاف آنها خيلي قديمي نبود و آنطور كه بهنظر ميرسيد بهخاطر حرف و حديثهايي بود كه عليه هم درمحل كار گفته بودند. اين در حالي بود كه پزشك متخصص اعصاب و روان مدعي بود كه پزشك عمومي او را با تهديد ربوده وسوار ماشين لوكس خود كرده بود كه چنين حادثهاي رخ داد.
پرونده اين دو پزشك براي ادامه رسيدگي به دادسراي جنايي منتقل شد و هر دو روز گذشته مقابل قاضي پرونده قرار گرفتند. پزشك عمومي درخصوص اختلافاتشان به قاضي پرونده گفت: هر دوي ما در ساختمان پزشكان كار ميكنيم و از سالها قبل يكديگر را ميشناسيم.
در اين مدت هيچ مشكلي با هم نداشتيم تا اينكه از بيماران خود كه نزد دكترروانپزشك ميرفتند شنيدم كه بدگويي مرا كرده و گفته كه من معتاد به شيشه شدم و ديوانهام. وقتي اين حرفها را شنيدم خيلي عصباني شدم و به او تذكر دادم اما اين پايان ماجرا نبود چرا كه چند روز بعد منشي او با منشي من تماس گرفت و از او دعوت بهكار كرد و خواست تا به مطب آنها برود.
اين مرد براي اينكه منشي مرا بهكار در مطبش راضي كند به دروغ به او گفته كه من شيشهاي شدهام و بهتر است كه ديگر در مطب من كار نكند. همه اينها باعث شده بود كه از او كينه به دل بگيرم. تا اينكه روز حادثه درحاليكه سوار ماشينم در خيابان بودم دكتر را ديدم. اصلا اتهام آدم ربايي را قبول ندارم و به هيچ عنوان او را به زور سوار ماشينم نكردم. از او خواستم سوار شد و او هم سوار شد.
پس از آن من ماجراي دلخوريام از او و حرفهايي كه پشت سر من به بيماران و منشيام زده بود را مطرح كردم. همين باعث بحث ميان ما شد. وقتي درگيري بالا گرفت كار به كتككاري كشيد. او بوكسور هم بود و با مشت چند ضربه به من كه پشت فرمان بودم زد و من هم مجبور شدم دستانش را گاز بگيرم كه در نهايت كنترلم را از دست داده و تصادف كردم كه خودرويم نيز خسارت ديد.
بعد از اظهارات اين پزشك عمومي، اين بار روانپزشك گفت: من چنين حرفهايي پشت سر او نزدم. او روز حادثه با تهديد مرا سوار ماشين كرد و ربود. پس از آن تهديدم كرد و گفت كه چند نفر را اجير كرده تا از من زهرچشم بگيرند و حسابي مرا گوشمالي دهند. آنجا بود كه من عصباني شدم و او را كتك زدم كه وي دستانم را طوري گاز گرفت كه مدتها جاي آن مانده بود و درد عجيبي داشت. هماكنون تحقيقات در اين پرونده عجيب آغاز شده تا زواياي پنهان آن آشكار شود.
راننده در درگيري تعادل خود را از دست داد و ماشين به جدول كنار خيابان برخورد كرد و آن لحظه بود كه جمعيت زيادي در اطراف خودرو حلقه زدند.
درحاليكه سرنشينان بيام و كه 2مرد ميانسال بودند همچنان در حال كتك كاري بودند مردم آنها را جدا كرده و موضوع را به پليس اطلاع دادند. دقايقي بعد مردان ميانسال به كلانتري منتقل شدند و آنجا بود كه مشخص شد هر دو پزشك هستند.
يكي از آنها روانپزشك و متخصص اعصاب و روان بود و ديگري پزشك عمومي. اختلاف آنها خيلي قديمي نبود و آنطور كه بهنظر ميرسيد بهخاطر حرف و حديثهايي بود كه عليه هم درمحل كار گفته بودند. اين در حالي بود كه پزشك متخصص اعصاب و روان مدعي بود كه پزشك عمومي او را با تهديد ربوده وسوار ماشين لوكس خود كرده بود كه چنين حادثهاي رخ داد.
پرونده اين دو پزشك براي ادامه رسيدگي به دادسراي جنايي منتقل شد و هر دو روز گذشته مقابل قاضي پرونده قرار گرفتند. پزشك عمومي درخصوص اختلافاتشان به قاضي پرونده گفت: هر دوي ما در ساختمان پزشكان كار ميكنيم و از سالها قبل يكديگر را ميشناسيم.
در اين مدت هيچ مشكلي با هم نداشتيم تا اينكه از بيماران خود كه نزد دكترروانپزشك ميرفتند شنيدم كه بدگويي مرا كرده و گفته كه من معتاد به شيشه شدم و ديوانهام. وقتي اين حرفها را شنيدم خيلي عصباني شدم و به او تذكر دادم اما اين پايان ماجرا نبود چرا كه چند روز بعد منشي او با منشي من تماس گرفت و از او دعوت بهكار كرد و خواست تا به مطب آنها برود.
اين مرد براي اينكه منشي مرا بهكار در مطبش راضي كند به دروغ به او گفته كه من شيشهاي شدهام و بهتر است كه ديگر در مطب من كار نكند. همه اينها باعث شده بود كه از او كينه به دل بگيرم. تا اينكه روز حادثه درحاليكه سوار ماشينم در خيابان بودم دكتر را ديدم. اصلا اتهام آدم ربايي را قبول ندارم و به هيچ عنوان او را به زور سوار ماشينم نكردم. از او خواستم سوار شد و او هم سوار شد.
پس از آن من ماجراي دلخوريام از او و حرفهايي كه پشت سر من به بيماران و منشيام زده بود را مطرح كردم. همين باعث بحث ميان ما شد. وقتي درگيري بالا گرفت كار به كتككاري كشيد. او بوكسور هم بود و با مشت چند ضربه به من كه پشت فرمان بودم زد و من هم مجبور شدم دستانش را گاز بگيرم كه در نهايت كنترلم را از دست داده و تصادف كردم كه خودرويم نيز خسارت ديد.
بعد از اظهارات اين پزشك عمومي، اين بار روانپزشك گفت: من چنين حرفهايي پشت سر او نزدم. او روز حادثه با تهديد مرا سوار ماشين كرد و ربود. پس از آن تهديدم كرد و گفت كه چند نفر را اجير كرده تا از من زهرچشم بگيرند و حسابي مرا گوشمالي دهند. آنجا بود كه من عصباني شدم و او را كتك زدم كه وي دستانم را طوري گاز گرفت كه مدتها جاي آن مانده بود و درد عجيبي داشت. هماكنون تحقيقات در اين پرونده عجيب آغاز شده تا زواياي پنهان آن آشكار شود.