«غاده جابر» یک نویسنده لبنانی در «صور» بود که به واسطهی امام موسی صدر با مصطفی چمران آشنا شد و با دیدن یک نقاشی در دام عشق «شمع»ی افتاد که داستان آن را از چند روز دیگر بر صحنهی تالار «چهارسو» تئاترشهر خواهیم دید.
ایوب آقاخانی این روزها به همراه گروه تئاتر «پوشه» در پلاتوی شماره یک تئاترشهر مشغول تمرین نمایشی است که «تکههای سنگین سرب» نام دارد.
به این بخش از زندگی چمران تاکنون توجه نشده
او در این نمایشنامه که بیش از یک سال بر روی آن تحقیق کرده به بخشی از زندگی شهید مصطفی چمران پرداخته که مدعی است تاکنون خیلی به آن اشاره نشده و بیشتر در حد چاپ کتاب و خاطره میتوان نشانی از آن پیدا کرد.
آقاخانی برای رسیدن به اطلاعاتی که برای نوشتن نمایشنامهاش احتیاج داشته سراغ هر نوع مطلبی که وجود داشته رفته است؛ از اینترنت و روزنامه گرفته تا خاطرات و کتب چاپ شده و گفتوگو با افرادی که به نوعی شاهد بخشی از زندگی خصوصی شهید چمران بودند.
البته برخی اتفاقات گذشته همانند واکنشها به فیلم «چ» ابراهیم حاتمیکیا، نشان میدهد که درباره شخصیتهای اینچنینی همیشه روایتها و تفاسیر و حتی ادعاهای زیادی وجود دارد و این نمایشنامهنویس تاکید میکند که، «تحقیقات من بیشتر کتابخانهای و براساس مجموعه نوشتهها و خاطرات همسر دوم شهید چمران و خاطرات دختران تحت تعلیم او در لبنان بوده است. ضمن اینکه به طور شفاهی نیز با برخی افرادی که او را میشناختند صحبت و تلاش کردم تفسیر و قرائت هنرمندانه و زیباییشناسانهای از تمام مادهخامهایی که به عنوان مستند وجود داشت، ارائه کنم.»
تفاوت فیلم «چ» با این تئاتر
او دربارهی این نمایش بیش از هر چیز میگوید: «تلاش کردم در این کار به نحوی "چمران" را معرفی کنم؛ کاری که فیلم فاخری همچون «چ» انجام نداد و آن فیلم را باید بیشتر با یک شناخت و زمینهی ذهنی قبلی از این شخصیت تماشا کرد.»
در یکی از روزهای تمرین این نمایش سراغ آقاخانی رفتیم تا با او دربارهی نمایشی که از 12 شهریورماه و در هفتهی دفاع مقدس به صحنه میرود و پس از چهار سال، دوباره تئاتری از این هنرمند را به تئاترشهر میآورد، گپی بزنیم. ایوب آقاخانی قبل از هر صحبتی نمایش خود را اینگونه معرفی میکند: ««تکههای سنگین سرب» همانند دیگر کارهای گروه تئاتر «پوشه» یک نمایش اجتماعی معاصر با نگاه بهروز به هر مضمونی است که به آن نزدیک میشویم و این بار مضمون ما یکی از چهرههای ملی جنگ ایران و عراق است.»
وی تاکید دارد که ««تکههای سنگین سرب» برعکس کارهای مشابه از حوزهی جنگ و دفاع مقدس که تصور میشود باید روی صحنه لشکرکشی شود، با یک احترام انسانی روانشناختی و فقط با دو شخصیت اجرا خواهد شد.»
در صحنهی پلاتوی شمارهی یک تئاترشهر دکور خاصی از اجرای این نمایش دیده نمیشود و فقط چند نیمکت چیده شده تا شبیهسازی با دکور اصلی ایجاد شود. با این حال آقاخانی اشاره میکند که «شاید به دلیل محدودیتهای سالن چهارسو مجبور شوم از ساخت آنچه برای دکور طراحی شده که چیزی شبیه آکواریوم است، منصرف شوم.»
او دربارهی مضمون «تکههای سنگین سرب» اضافه میکند: «بعد از یک پژوهش یک سال و نیمه، بزنگاهی از زندگی چمران را انتخاب کردم که تاکنون هیچکس به آن توجه نکرده و بهترین جا برای گرفتن ذرهبین و پیدا کردن ماهیت انسانی شخصیت مستند ماست. این اثر بیش از هر چیز نمایشگر چالش اخلاق، وظیفه و اعتقاد است و فکر میکنم از محورهایی است که هرگز از اندیشهی بشر معاصر جدا نمیشود و چه فرقی میکند که این بشر کجایی باشد؟» و شاید همین امر نمایشنامه را به دیگر آثار مستحکم جهانی نزدیکتر کند.
آقاخانی که گفته میشود، نمایشهای عاشقانه را به خوبی مینویسد، دربارهی این کار عاشقانه هم میگوید: «دوست دارم وقتی دربارهی چمران کار میکنم همچناننمایشنامهنویس و مدرس نمایشنامهنویسی به نظر بیایم و کارگردان صاحب ذوقی باشم که نسبت این اجرا با اجراهای دیگرش، کاملا روشن، معین و قابل دفاع باشد.»
او دربارهی اینکه اثری را به صحنه میبرد که به نحوی به زندگی یک مرد جنگی میپردازد، ادامه میدهد: «ادعا میکنم «تکههای سنگین سرب» به همهی دوستانی که فکر میکنند نمایش و تئاتر در جنگ ما با عراق به پایان رسیده است، میتواند ثابت کند که حوزهی جسارت و ورود آنها تمام شده است، چون مادهی خام برای نگارش و درآوردن یک داستان به قدر کافی موجود است فقط باید ذرهبینمان را در جایی متفاوت از جای قبلی بگذاریم.»
وی تأکید میکند: «دانشجویان این روزهای ما که متولد دههی 70 هستند، میتوانند در این کار شهید مصطفی چمران را بشناسند. برعکس فیلم پرزحمت ابراهیم حاتمیکیا که باید اطلاعاتی از قبل دربارهی این شخصیت برجسته داشته باشیم تا چمران را بهتر درک کنیم.»
آقاخانی تأکید میکند: «از زمانهای خیلی دور همیشه اینطور بوده که تاریخ به همراه تخیل نویسنده به نمایشنامه تبدیل میشده و «تکههای سنگین سرب» هم بخشی از تاریخ است که با تخیل من به عنوان خالق این متن عجین شده است.»
این کارگردان در «تکههای سنگین سرب» سومین همکاری خود را با پیام دهکردی پشت سر میگذارد و عارفه لک هم بازیگری است که نقش همسر دوم شهید چمران را بازی میکند.
او درباره انتخاب بازیگری که میان مردم شناخته شده نیست، توضیح میدهد:« ترجیح میدادم در این نقش "بازیگر"ی نداشته باشم که همهی نوسانات حسی و عاطفی او برای مخاطب آشنا، تکراری باشد و به اصطلاح مشتاش پیش تماشاگر باز باشد.»
پیام دهکری و بیرحمی ایوب آقاخانی
پیام دهکردی هم در این نمایش با محاسن مشکی و عینک آشنایی که در بسیاری از عکسهای شهید چمران دیده میشود، شباهت زیادی به او پیدا کرده و بازیاش هم نشان میدهد که اصرار آقاخانی برای حضور او بیدلیل نبوده است. شباهت این بازیگر به شهید چمران گویا در زمان اجرا با دخالت عضو ثابت گروه تئاتر «پوشه» که وظیفهی چهرهپردازی را برعهده دارد، بیشتر هم میشود و الهام صالحی یک ماه و نیم است که دستورالعمل روشنی به این بازیگر برای نزدیکتر شدن ویژگیهای چهرهاش به او داده است.
دهکردی در این کار حدودا هفتاد دقیقهای با موسیقی و فضاسازی "آنکیدو دارش" از پس درآوردن التهابات، نوسانات و لایههای روانشناختی نقش و واکنشهای عصبیای که چمران به دلایلی به آن دچار شده بود، خوب برمیآید؛ هرچند شنیدن صدای کودکش در این بین او را کم، آزار نمیدهد. دهکردی دراینباره با شوخی و خنده میگوید: «این نهایت بیرحمی ایوب است که برای تقویت حس من از صدای فرزند خردسالم، "نوا" استفاده کرد.»؛ بیرحمیای که البته از سوی خود آقاخانی هم تایید میشود.
این بازیگر همچنین این روزها در تلاش است که وزن خود را تا حدودی کاهش دهد تا به ظاهر مطلوبتری برای ایفای نقش چمران برسد. او نقشی که در این نمایش دارد را یک نقش خیلی سخت میداند که فشار زیادی را به همراه دارد.
«تکههای سنگین سرب» به گفتهی نویسنده و کارگرداناش، با سکون و سکوتهای مخصوص خود همراه است که البته روند داستان قابلیت زیادی برای همراه کردن تماشاگر تا به آخر دارد، با این حال ایوب آقاخانی تاکید دارد که قضاوت موفق بودن یا نبودناش در اجرای این اثر برعهدهی تماشاگرانی است که به دیدن وجه عاشقانهای از زندگی شهید مصطفی چمران و چالشی که او برای انتخاب میان وظیفه و عاطفه با خود دارد، میروند.
این نمایش از 12 شهریورماه ساعت 20 در تالار چهارسو مجموعهی تئاترشهر اجرا میشود و بلیت آن از طریق سایت گیشه تئاترشهر و ایران کنسرت به فروش میرسد.