گروهکی که سال 44 کار خود را با ادعای اسلام گرایی شروع کرد و هسته اولیه آنان تحت عنوان مطالعات گروهی، با خواندن کتابهای بازرگان، آیت الله طالقانی و نیز قرآن و نهجالبلاغه کار خود را آغاز کردند؛ در نهایت قربانی اضمحلالی شدند که رجوی برایشان رقم زد.
بسیاری از جوانانی که در سال های دهه 40 و اوایل دهه 50 عضو گروهک شدند فریب ادعاهای اسلام گرایی آنها را خوردند. شکستهای پی در پی و ضربههای ساواک به گروهک و دستگیری و اعدام عده زیادی از کادر مرکزی سازمان که صد البته با همکاری شخص مسعود رجوی با ساواک صورت گرفت، کادر مرکزی را به این نتیجه رساند که دیگر استفاده ابزاری از اسلام راه حل نیست. لذا با کنار گذاشتن اسلام به عنوان ایدئولوژی مبارزه، تصفیههای خونینی نیز در گروهک آغاز شد و بسیاری از جوانان مومن و انقلابی که فریب تابلوی اسلامگرایی نفاق را خورده بودند یا خود از سازمان جدا شدند یا توسط کادر مرکزی حذف شدند. پس از آن نیز مرکزیت سازمان بیانیه «اعلام مواضع ایدئولوژیک» را در مهرماه 1354 منتشر کرد. در این بیانیه ضمن برشمردن دلایل کنار گذاشتن اسلام و برگزیدن مارکسیسم، حذف درون تشکیلاتی موضوعی موجه جلوه داده شد.
انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، عکسالعملهای شدید و متفاوتی در محافل اجتماعی ایران داشت؛ به ویژه در میان مسلمانان اصیل که با حسنظن و خوشبینی از این تشکیلات حمایت کرده بودند، موجی از بدبینی و سرخوردگی از مبارزات مسلحانه پدید آورد و صد البته موجب شد تا جوانان و دانشجویان هوشیار شده و به منابع اصیل اسلامی و تعالیم و تألیفات اسلامشناسانی چون استاد شهید مطهری گرایش پیدا کردند.
پس از اعلام تغییر ایدئولوژی، عدهای از اعضای باقیمانده در زندان شروع به بازسازی سازمان با همان ساخت فکری التقاطی کردند. بیشتر این عده به دور شخص «مسعود رجوی» گرد آمدند. برخی از زندانیان آن زمان معتقدند که رجوی در زندان تغییر ایدئولوژی داده و مارکسیست شده بود؛ ولی برای حفظ موقعیت خود آن را پنهان ساخته بود.
تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی وجه مارکسیستی گروهک بسیار برجسته بود؛ اما پس از پیروزی انقلاب گروهک با توجه به جو مذهبی کشور در رویکردی منافقانه تلاش نمود وجهه خود را اسلامی خود را جلوه دهد و بر این اساس سازمان در ماههای اول پس از پیروزی انقلاب از امام خمینی با تعابیری چون «امام مجاهد اعظم»، «قائد پرافتخار»، «مجاهد آگاه» و.... یاد میکرد.
اما این روش نیز جواب نداد و خیلی زود باطن خبیث منافقین برای ملت ایران رو شد و آنها پس از شروع جنگ مسلحانه و ترورهای مردم و مسئولان نظام اسلامی مجبور به فرار از کشور و پناه بردن به رژیم بعث صدام شدند.
در عراق اردوگاه اشرف در اختیار این گروهک و اعضای آن قرار گرفت و آنان تلاش کردند از طریق سرپل هایی که در ایران داشتند به عضو گیری ادامه داده و طرفداران شان را به آن جا منتقل کنند.
مهندس محمّدرضا مبیّن که تجربه
10 سال حضور در فرقه رجوی را دارد و در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی
عمران است وضعیت افراد درون این گروهک را این طور روایت می کند:
در هر فرقه ای مسئولین
همواره رابط بین رهبر و اعضاء هستند که این مسئولین در فرقه رجوی حول سه محور
فعالیت می کردند
:
1. گزارش
تمامی فعالیت های خود و افراد تحت مسئولیت هایشان به مسئول بالاتر و نهایتا به
رهبر فرقه
2. آرام
کردن افراد و متقاعد کردن آنها به هر آن چیزی که رهبر فرقه می گوید.
3. ممانعت
از خروج اعضاء از گروه
فرد به تدریج در تشکیلات
متوجه تقابلات درونی خود می شود و جنگی همواره با درونش دارد که به آن تناقض می
گوییم و تناقض یعنی کارهایی که انسان در حال انجام آنهاست، فکر کند اشتباه است و
همیشه نگران تراوشات طبیعی ذهن خود در برابر دستورات فرقه است. از طرفی احساس می
کند همواره جمع می تواند ذهن او را بخواند و به تردیدها و طرح هایش پی ببرد.
بنابراین همواره سعی می کند در محتوا تغییر کند تا خود را از تیررس اتهامات جمع
برهاند؛ اما به رغم این تمایل به تغییر در هر فرد، همچنان خشونت در درون فرقه رجوی
برای اعمال هم نوایی در بین اعضاء و همچنین برقراری نظم تشکیلاتی استفاده می گردد
و زندان ها برقرار است.
بر اساس اعمال جبرهای
تشکیلاتی، یک فرقه و گروه مانند یک دسته بزرگ پرندگان، به هم متصل به نظر می رسند
که با یکدیگر پریده و با همدیگر جیک جیک می کنند. عجیب اینکه هیچ نشانه ای از جبر
و خشونت در این پرواز زیبای پرندگان به چشم یک بیننده خارجی دیده نمی شود.
برای درک بهتر و بیشتر عملکرد فرقه ها، جالب است نگاهی
به مواردی بیندازیم که برای افراد تازه جدا شده و البته برای خودم در بیرون فرقه تازگی
داشت:
- موبایل و گوشی تلفن در تمامیتش
- پول خرج کردن ( واضح تر
اینکه برای تهیه چیزی دست در جیب کردن و پول دادن)
- نه گفتن به کسی
- آزادی پوشش و لباس
- آزاد فکر کردن
- خود بودن
- اختیار ساعات خواب و
بیداری
- داشتن حق انتخاب در
زندگی و کارهای روزمره
- داشتن حق دفاع از خود
زمانی که مورد توهین قرار می گیرد
- اختیار داشتن رفتارهای
خاص خود
- احساس زنده بودن و نفس
کشیدن
- غذا خوردن طبق میل و
زمانبندی فردی
- راحت با هر کسی صحبت
کردن
- احساس لذت از زیبایی ها
- تمایلات جنسی و ...
اینها همه تنها بخشی از
آزادی هایی است که در اکثر فرقه های جهان اعضاء از آنها محروم هستند.
وضعیت ما در فرقه رجوی
مانند زندانیانی در کشوری دیگر بود که حتی امکان بازدید افرادی از عفو بین الملل و
صلیب سرخ جهانی برای کمک به ما وجود نداشت. با همه اعضای فرقه در اشرف مانندبچه ای ناتوان رفتار می شد و در اصل همه
اعضاء مثل قربانی بودند که گرفتار فرقه شده و راه برون رفتی نمی دیدند؛ رهبر فرقه
دیکته می کند و اعضاء هم صرفا همین دستورها را اجرا می کنند.
جالب تر اینکه در مناسبات
رجوی هیچ تولدی وجود ندارد؛ ولی مرگ زیاد است چون یک فرقه است هیچ مرگی در فرقه
رجوی، به طور رسمی به ثبت نمی رسد و اصولا هیچ کدام از کارت های هویت معمولی جامعه
در فرقه رجوی شناخته نمی شود و ارزش ندارند و هرکس یک اسم مستعار را فقط یدک می
کشد و هویت مشخص و حقیقی اجتماعی ندارد، چرا؟ چون هر وقت که رهبر لازمدید به راحتی بتواند فرد مدنظر را معدوم
نماید و حتی از خون او نیز به عنوان یک شهید مقاومت استفاده و ارتزاق کند.
اغلب ما افراد جدا شده از
فرقه تا مدتها نمی دانیم با محیط خود چگونه برخورد کنیم. اعضاء فرقه ها اغلب بعد
از بیرون آمدن در خصوص اینکه چه کسی هستند و اینکه آیا فرد خوبی هستند یا نه دچار
سردرگمی شدید می شوند .
پدر و مادر نیز بعد از طلاق اجباری و چندین سال عذاب و شکنجه روحی نهایتا آرام! پدر این خانواده که هم اتاقی من در خوابگاه بود در عملیاتی مسلحانه در تهران نارنجک کشید و مادر با قلبی شکسته و روحی متالم از رنج سال های حضور فرقه و جدایی از پسرش نیز در سال 83 یا 84 از طریق صلیب سرخ و عفو رهبری ایران واردکشور شده و به خانه پدری بازگشت! این یک مثال از هزاران نمونه بود که من خود از نزدیک شاهد آن بودم .
شاید تعجب کنید که فرمان قتل اعضاء نیز از اختیارات رهبر یک فرقه
محسوب می شود. فرمان قتل و به قول مسعود رجوی اعدام انقلابی عضوی که از گروه فرار
کرده است و به قول او به رهبری خیانت کرده، در موارد متعددی ثابت و محرز شده است و
شما فرض کنید وقتی به صورت علنی چنین حکمی را رهبر فرقه در حضور هزاران پیرو خود
صادر می کند چه انعکاسی در جمع و اعضاء ایجاد می کند و قطعا در نشست های محرمانه و
پشت پرده همه کسانی که جدا می شوند و سرنوشت خود را از چنین فرقه وحشتناکی جدا می
سازند باید به مرگ محکوم شوند .
ما اعضاء در فرقه رجوی
مانند کودکان و نونهالان رهبر بودیم و از ما انتظار می رفت بچه های حرف شنویی
باشیم و به رهبر به عنوان همه چیزمان نگاه کنیم .
حال خودتان قضاوت کنید.
فرقه رجوی چه بلایی به سر جوان های این مملکت و خانواده های آنها آورده و می آورد .
هر آنچه گفته شد تنها بخشی از جنایات این گروهک تروریستی آن هم با افراد و اعضای خود سازمان است. جنایات ها و عملیات مسلحانه ای که این گروهک به خصوص از اسفند 59 تا شهریور 60 مرتکب شدند به صورت آشکار مواضع تروریستی و خشونت آمیز آنان را بیش از پیش نمایان کرد و در طول آن چند ماه بسیاری از بزرگان نظام و انقلاب اسلامی را به شهادت رساندند؛ از جمله حادثه دفتر نخست وزیری و شهادت دو تن از یاران با وفای امام شهیدان رجایی و باهنر