صراط: بررسی آرایش نیروهای سیاسی ایران در آستانه انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم محل توجه بسیاری از تحلیلگران سیاسی است. جایگاه و موقعیت جناح ها و گروه های سیاسی مختلف و همچنین چهره های تاثیرگذار بر فضای سیاسی کنونی جمهوری اسلامی، در این برهه از تاریخ انقلاب اسلامی، موضوعی است که نه تنها دغدغه پژوهشگران داخلی که مورد علاقه اندیشکده ها و چهره های خارجی هم هست. در این میان، ارزیابی موقعیت و رفتارهای هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از چهره های فعال و احتمالا تاثیرگذار در فضای سیاسی کشور در زمره مواردی است که موضوع یادداشت حاضر را در برمی گیرد.
اینکه مشی سیاسی گذشته و حال او چگونه بوده و هست، تا حدودی می تواند ما را در درک و پیش بینی رفتارهای آتی وی یاری کند.
تحلیلگران سیاسی مختلف، درباره تغییر و تحول گذشته هاشمی و آینده سیاسی وی، نگاه ها و دیدگاه های متفاوتی دارند. برخی ،تغییر دیدگاه های او را عمیق و تعجب برانگیز می دانند و آن را در پروسه دگردیسی تدریجی هاشمی تفسیر می کنند.
بعضی،در نگاهی افراط گرایانه معتقدند او از ابتدا زاویه هایی با اصل نظام داشته و فقط در طول زمان آهسته آهسته تعارض دیدگاه های خود را آشکارتر کرده است. و بعضی دیگر از جمله خود او هم بر این باورند که او در طول زمان ثابت بوده و این دیگران بوده اند که تغییر کرده اند.
با این اوصاف تغییرات فکری و رفتاری آقای هاشمی چنان وسیع و عمیق بوده که مرور تبارشناسانه موضع گیری های ایشان، هر ناظر بی طرفی را به شگفتی وامیدارد و گاه این همه تعارض و تناقض، برخی را گیج و سرگشته می کند که علت این همه تغییر چیست؟آن محتوای خطبه های شورانگیز هاشمی در دهه اول انقلاب، با این اظهارات متعارض و متناقض او در دهه سوم انقلاب ؟! آن خطبه های ضداستکباری و این خاطرات عجیب از امام درباره حذف شعار مرگ بر امریکا؟! آن هراس از نفوذ لیبرال ها در نظام و این زبان لیبرال ها شدن و حزب لیبرال دموکرات مسلمان ساختن؟! آن "مردان بی غیرت، زنان بی حجاب" و این دهن کجی به حجاب؟!آن شعارهای عدالت خواهانه دهه اول انقلاب و این آرمان توسعه و لیبرالیزم دهه دوم به بعد؟! گاهی چرخش به راست و گاهی چرخش به چپ؟!
نگاهی به مشی سیاسی هاشمی بیانگر تغییر و تحولات عجیب و 180 درجه ای او ست و در عین حال، هاشمی، چنان آرام و تدریجی خود را با تغییر ذائقه بخشی از مردم- به اعتقاد خودش- وفق داده که برای بسیاری این تغییرات نامحسوس بوده و مروری بر حافظه سیاسی میان مدت و درازمدت از او را ضروری ساخته است.
شاید بتوان گفت، ثابت ترین ساختار روحی و رفتاری آقای هاشمی، «روحیه پراگماتیستی و سیالیت رفتاری» اوست. او برخلاف بسیاری از پیشکسوتان انقلاب اسلامی که محور فعالیت ها و تفکراتشان، «مبتنی بر عقیده» و با محوریت ثابتی است، رفتار سیاسی خود را بیشتر تابعی از شرایط سیاسی کرده است تا پایبندی های مکتبی. در واقع،در طول دو دهه اخیر روحیه پراگماتیکی، سیالیت و تغییر مداوم به سمت خواسته های اکثریت- خودخوانده - اصل ثابت مشی فکری و رفتاری ایشان بوده است.
چه بسا اقتضای پراگماتیک آن زمان، برای «محبوب قلوب شدن»، در نگاه هاشمی، آن مواضع و سخنان بوده و اقتضای پراگماتیک این زمان، این مواضع و سخنان.
اما این همه ماجرا نیست. هاشمی، علاوه بر رویکرد عملگرایانه در مشی سیاسی، تغییرات فکری و ایدئولوژیک نیز داشته است وبه نظر می رسد رویکرد نتیجه گرای ایشان، در دهه های دوم و سوم انقلاب، بیشتر بر رفتار سیاسی او سایه افکنده و به موازات تغییرات فکری او و رویگردانی های تدریجی مردمی از او شدت بیشتری یافته است.
تاریخ یک دهه اخیر نشان می دهد که هاشمی با هر شکست انتخاباتی، بیشتر و بیشتر از مواضع انقلابی خود دست کشیده و گویا عامل این رویگردانی ها را در ایده ها، آرمان ها و افکار انقلابی خود می دیده است و نه شخصیت قلب ماهیت شده خود. او علیرغم اینکه هر بار ناکامی های انتخاباتی خود را در زبان و ادبیات اعلانی، به دیگران (به شیطنت اصلاح طلبان، به احمدی نژاد، به شورای نگهبان و... ) نسبت می داده، اما با هر رویگردانی مردمی، بیشتر و بیشتر از هاشمی جوان فاصله گرفته و هر بار تلاش کرده چهره و پوستی دیگر از خود نشان دهد.
2. بر اساس همین ویژگی شخصیتی، هاشمی همواره تلاش کرده بین جریان ها و جناح های مختلف کشور، شناور و لغزنده باشد و به تناسب جهت ذائقه عمومی (که خود برداشت میکند)، جهت گیری ها و مواضع خود را تغییر دهد. چیزی که اطرافیانش تلاش می کنند به "اعتدال" و "تعادل" او تعبیر و تفهیم کنند.
نمونه نهادی و تشکیلاتی رفتار شخصی هاشمی را میتوان در حزب دست ساخته او به خوبی دید. حزب کارگزاران تبلور نهادی شخصیت فردی هاشمی است. حزبی که به خوبی جهت وزش باد افکار عمومی را استشمام می کند و برای در معرض آن قرار گرفتن، برنامه ریزی و اجرا می کند. زمانی خود را به راست می چسباند،زمانی به اصلاحات ،زمانی به سبزهای رادیکال و زمانی به بنفش های معتدل.
3. در تداوم این چسبندگی اجباری، همچون اصلاح طلبان که خود را سهامدار دولت روحانی می دانند، رسانه های همسو با هاشمی رفسنجانی هم درصددند تا وی را به عنوان پدر معنوی دولت روحانی معرفی کنند. شکست های متوالی هاشمی در افکار عمومی سبب شده تا وی اعلام کند، انتخابات خبرگان آتی، آخرین حضور وی در عرصه رای گیری است و یاران غار وی هم این عقب نشینی اجباری را به مثابه گذار وی از بازیگری به کارگردانی توجیه و تفسیر کنند. (نک: هاشمی؛ گذار از بازیگری به کارگردانی؛ محمد قوچانی؛ هفته نامه صدا)
«روحیه مصادره به مطلوب همه مظاهر پیشرفت » از دیگر ویژگی های هاشمی است. خود مرجعی و خود مرکز بینی شخصیتی وی، سبب شده تا هاشمی و رسانه های وابسته به او، سعی دارند هر آنچه که نمادی از توسعه و پیشرفت است اعم از مترو ، سد ، دانشگاه یا پیروزی روحانی و حتی خاتمی، به پای او بنویسند. زمانی او را سردار سازندگی و امیرکبیر (البته شیخ امیرکبیر) خطاب کنند و زمانی "آیت الله" ،" مفسر قرآن " و "فقیه"!
4. اما واقعیت این است که ولع عجیب هاشمی به قرار گرفتن در معرض انتخاب، با چنین تعابیری، توجیه پذیر نیست. این حضور دائمی، قابل مقایسه با هیچ یک از چهره های سیاسی داخلی و حتی خارجی نیست. در بسیاری از کشورهای غربی مرسوم است که شخصیت های سیاسی پس از پایان دوران اجرایی، در بخش ها یا مراکز راهبردی و مشورتی به ادامه فعالیت می پردازند و فرایند «رسوب قدرت» و قدرت گیری جوانان تازه نفس، فرایندی پویا، فعال و آرام را طی می کند. درباره هاشمی اما این حضور دائمی در صحنه، با چند شکست متوالی مستقیم و غیرمستقیم در انتخابات مجلس، ریاست جمهوری، و خبرگان همچنان تداوم دارد. موضوعی که به طنز در افواه عمومی «احساس تکلیف مجدد» خوانده می شود.
اینکه هم اکنون او راضی شده تا فرصت های حضور انتخاباتی را بین همفکران خود تقسیم کند، صرفا به خاطر همین رویگردانی مزمن عمومی و محدودیت های قانونی برای حضور همه جانبه اوست و نه سخاوت او در تسهیم محبوبیت یا تلاش متمدنانه برای نهادسازی و یا واگذاری قدرت به جوانترها. چرا که اگر چنین بود این کار بایستی دو دهه قبل انجام می شد و او برای همیشه از انتخاب شدن در مصادر اجرایی خود را منع می کرد و نه پس از چندین دور شکست. با این حال تلاش اطرافیان هاشمی بر آنست تا او را به این باور برسانند که وقت آنست تا از "شخصی سازی سیاست" بنا بر مشی اولیه خود عدول کند و به " نهاد سازی سیاسی " بپردازد . تفسیر نهاد سازی اما ،استفاده از ظرفیت هاشمی درون حاکمیت برای هموار کردن مسیر بازگشت احزاب اصلاح طلب و سازماندهی و بازآرایی مجدد آن هاست.
5. جایگاه و کارویژه دوقطبی باطل «هاشمی – احمدی نژاد» هم دقیقا در همین نقطه است که به گزاره «همه راه ها به هاشمی ختم می شود» مدد برساند و همچنان بر احساس بقای سیاسی او بدمد. موضوعی که رسانه های وابسته یا حامی او تلاش می کنند با تعابیری چون «بازی همه علیه هاشمی. هاشمی علیه همه» این دوقطبی را از هاشمی – احمدی نژاد به هاشمی –حاکمیت تبدیل کنند. گاهی به جای احمدی نژاد، در این دوگانه خودبرتربینانه، شورای نگهبان قرار می گیرد، گاه سپاه، گاه همه بزرگان متعهد به آرمان انقلاب اسلامی و گاه حتی جایگاه رهبری.
به عبارت دقیق تر در این راهبرد " مرجع سازی " و "منجی تراشی " از هاشمی با تولید دو قطبی خاموش ملت – حاکمیت هم راستا است . در این دو قطبی، هاشمی به نمایندگی از ملت قرار است از حاکمیت ، حقوق سیاسی- اجتماعی مردم را مطالبه نماید! برنامه نویسان این اردوگاه معتقدند، گذار هاشمی از مرحله "تثبیت حکومت" به مرحله " تقویت جامعه" نشانه بزرگی در تحول خواهی او است.
6- اصلاح طلبان در منظر هاشمی همان رقبای دیرینه اند و خاطره مجلس ششم و دوران تاختن اصلاح طلبان بر هاشمی از یاد هیچ یک از این دو رقیب دیرینه نرفته و نخواهد رفت . با این وصف اصلاح طلبان ائتلاف راهبردی با هاشمی را به چند دلیل برگزیده اند : اول آن که دوران موجود را دوران گذار و به تعبیری بازتولید شرایط نفوذ و تثبیت موقعیت خود می بینند که به یمن رای آوری روحانی در سال 92 مهیا شده است .
دوم آن که از نظر اصلاح طلبان ،هاشمی دهه 90 با هاشمی دهه های قبل بسیار متفاوت است و به همین اندازه قابل اتکا تر شده است . و سوم این که هاشمی آماده است تا در سن بالای هشتاد سالگی آخرین ماموریت خود را در سپهر سیاسی کشور و دقیقا در گرانیگاه تحولات دهه آینده یعنی مجلس خبرگان ایفا نماید. از منظر هر دو جریان ،این انتخابات منشاء تحولات بزرگ آینده خواهد بود و غایبین این صحنه در زمره حذف شدگان آینده سیاست ایران هستند . در این بین هاشمی بیش از اصلاح طلبانی چون خاتمی به حاکمیت نزدیک است و همچنان ظرفیت نفوذ و تاثیر حداقلی خود را حفظ کرده است . به هر روی در این گزاره تردیدی نیست که "تحدید ساختار ولایت فقیه" و "آغاز پروژه مشروطه خواهی " با هدف کسب قدرت به عنوان شاخص مطلوب جریان غرب گرا در داخل کشور با تسخیر جایگاهی مانند مجلس خبرگان تسهیل خواهد شد.
به نظر می رسد، باید به مولفه های شخصیتی هاشمی مواردی همچون روحیه اشرافى گرى و عدم اعتقاد واقعى به راى و نظر مردم، تاکید به نظر خواص و حلقه ى محدود مدیریتى در کشور، انتقاد ناپذیرى و امنیتى بودن مدل مدیریتى، و گزاره هایی از این دست هم اضافه شود.
نکته اینجاست که اصلاح طلبان و جریان هاشمى به دنبال کسب قدرت براى تمرکز آن در دست گروهى آریستوکرات هستند، نه به دنبال کسب قدرت براى توزیع آن در کشور . علاوه بر عوارض پیش گفته در خصوص شاخصه های رفتاری هاشمی توجه به این نکته نیز مهم است که این موارد مهم ترین پاشنه آشیل او در هر چه دورتر شدن از قطار انقلاب اسلامی هم هست. این ویژگی ها سبب می شود «اداره هاشمی توسط دیگران» نه فقط خانواده و هم حزبی های او بلکه حتی توسط اپوزیسیون هم سهل و آسان شود؛ و او خواسته و ناخواسته بر طبل توخالی رسانه های ضد انقلاب بکوبد.
اینکه مشی سیاسی گذشته و حال او چگونه بوده و هست، تا حدودی می تواند ما را در درک و پیش بینی رفتارهای آتی وی یاری کند.
تحلیلگران سیاسی مختلف، درباره تغییر و تحول گذشته هاشمی و آینده سیاسی وی، نگاه ها و دیدگاه های متفاوتی دارند. برخی ،تغییر دیدگاه های او را عمیق و تعجب برانگیز می دانند و آن را در پروسه دگردیسی تدریجی هاشمی تفسیر می کنند.
بعضی،در نگاهی افراط گرایانه معتقدند او از ابتدا زاویه هایی با اصل نظام داشته و فقط در طول زمان آهسته آهسته تعارض دیدگاه های خود را آشکارتر کرده است. و بعضی دیگر از جمله خود او هم بر این باورند که او در طول زمان ثابت بوده و این دیگران بوده اند که تغییر کرده اند.
با این اوصاف تغییرات فکری و رفتاری آقای هاشمی چنان وسیع و عمیق بوده که مرور تبارشناسانه موضع گیری های ایشان، هر ناظر بی طرفی را به شگفتی وامیدارد و گاه این همه تعارض و تناقض، برخی را گیج و سرگشته می کند که علت این همه تغییر چیست؟آن محتوای خطبه های شورانگیز هاشمی در دهه اول انقلاب، با این اظهارات متعارض و متناقض او در دهه سوم انقلاب ؟! آن خطبه های ضداستکباری و این خاطرات عجیب از امام درباره حذف شعار مرگ بر امریکا؟! آن هراس از نفوذ لیبرال ها در نظام و این زبان لیبرال ها شدن و حزب لیبرال دموکرات مسلمان ساختن؟! آن "مردان بی غیرت، زنان بی حجاب" و این دهن کجی به حجاب؟!آن شعارهای عدالت خواهانه دهه اول انقلاب و این آرمان توسعه و لیبرالیزم دهه دوم به بعد؟! گاهی چرخش به راست و گاهی چرخش به چپ؟!
نگاهی به مشی سیاسی هاشمی بیانگر تغییر و تحولات عجیب و 180 درجه ای او ست و در عین حال، هاشمی، چنان آرام و تدریجی خود را با تغییر ذائقه بخشی از مردم- به اعتقاد خودش- وفق داده که برای بسیاری این تغییرات نامحسوس بوده و مروری بر حافظه سیاسی میان مدت و درازمدت از او را ضروری ساخته است.
شاید بتوان گفت، ثابت ترین ساختار روحی و رفتاری آقای هاشمی، «روحیه پراگماتیستی و سیالیت رفتاری» اوست. او برخلاف بسیاری از پیشکسوتان انقلاب اسلامی که محور فعالیت ها و تفکراتشان، «مبتنی بر عقیده» و با محوریت ثابتی است، رفتار سیاسی خود را بیشتر تابعی از شرایط سیاسی کرده است تا پایبندی های مکتبی. در واقع،در طول دو دهه اخیر روحیه پراگماتیکی، سیالیت و تغییر مداوم به سمت خواسته های اکثریت- خودخوانده - اصل ثابت مشی فکری و رفتاری ایشان بوده است.
چه بسا اقتضای پراگماتیک آن زمان، برای «محبوب قلوب شدن»، در نگاه هاشمی، آن مواضع و سخنان بوده و اقتضای پراگماتیک این زمان، این مواضع و سخنان.
اما این همه ماجرا نیست. هاشمی، علاوه بر رویکرد عملگرایانه در مشی سیاسی، تغییرات فکری و ایدئولوژیک نیز داشته است وبه نظر می رسد رویکرد نتیجه گرای ایشان، در دهه های دوم و سوم انقلاب، بیشتر بر رفتار سیاسی او سایه افکنده و به موازات تغییرات فکری او و رویگردانی های تدریجی مردمی از او شدت بیشتری یافته است.
تاریخ یک دهه اخیر نشان می دهد که هاشمی با هر شکست انتخاباتی، بیشتر و بیشتر از مواضع انقلابی خود دست کشیده و گویا عامل این رویگردانی ها را در ایده ها، آرمان ها و افکار انقلابی خود می دیده است و نه شخصیت قلب ماهیت شده خود. او علیرغم اینکه هر بار ناکامی های انتخاباتی خود را در زبان و ادبیات اعلانی، به دیگران (به شیطنت اصلاح طلبان، به احمدی نژاد، به شورای نگهبان و... ) نسبت می داده، اما با هر رویگردانی مردمی، بیشتر و بیشتر از هاشمی جوان فاصله گرفته و هر بار تلاش کرده چهره و پوستی دیگر از خود نشان دهد.
2. بر اساس همین ویژگی شخصیتی، هاشمی همواره تلاش کرده بین جریان ها و جناح های مختلف کشور، شناور و لغزنده باشد و به تناسب جهت ذائقه عمومی (که خود برداشت میکند)، جهت گیری ها و مواضع خود را تغییر دهد. چیزی که اطرافیانش تلاش می کنند به "اعتدال" و "تعادل" او تعبیر و تفهیم کنند.
نمونه نهادی و تشکیلاتی رفتار شخصی هاشمی را میتوان در حزب دست ساخته او به خوبی دید. حزب کارگزاران تبلور نهادی شخصیت فردی هاشمی است. حزبی که به خوبی جهت وزش باد افکار عمومی را استشمام می کند و برای در معرض آن قرار گرفتن، برنامه ریزی و اجرا می کند. زمانی خود را به راست می چسباند،زمانی به اصلاحات ،زمانی به سبزهای رادیکال و زمانی به بنفش های معتدل.
3. در تداوم این چسبندگی اجباری، همچون اصلاح طلبان که خود را سهامدار دولت روحانی می دانند، رسانه های همسو با هاشمی رفسنجانی هم درصددند تا وی را به عنوان پدر معنوی دولت روحانی معرفی کنند. شکست های متوالی هاشمی در افکار عمومی سبب شده تا وی اعلام کند، انتخابات خبرگان آتی، آخرین حضور وی در عرصه رای گیری است و یاران غار وی هم این عقب نشینی اجباری را به مثابه گذار وی از بازیگری به کارگردانی توجیه و تفسیر کنند. (نک: هاشمی؛ گذار از بازیگری به کارگردانی؛ محمد قوچانی؛ هفته نامه صدا)
«روحیه مصادره به مطلوب همه مظاهر پیشرفت » از دیگر ویژگی های هاشمی است. خود مرجعی و خود مرکز بینی شخصیتی وی، سبب شده تا هاشمی و رسانه های وابسته به او، سعی دارند هر آنچه که نمادی از توسعه و پیشرفت است اعم از مترو ، سد ، دانشگاه یا پیروزی روحانی و حتی خاتمی، به پای او بنویسند. زمانی او را سردار سازندگی و امیرکبیر (البته شیخ امیرکبیر) خطاب کنند و زمانی "آیت الله" ،" مفسر قرآن " و "فقیه"!
4. اما واقعیت این است که ولع عجیب هاشمی به قرار گرفتن در معرض انتخاب، با چنین تعابیری، توجیه پذیر نیست. این حضور دائمی، قابل مقایسه با هیچ یک از چهره های سیاسی داخلی و حتی خارجی نیست. در بسیاری از کشورهای غربی مرسوم است که شخصیت های سیاسی پس از پایان دوران اجرایی، در بخش ها یا مراکز راهبردی و مشورتی به ادامه فعالیت می پردازند و فرایند «رسوب قدرت» و قدرت گیری جوانان تازه نفس، فرایندی پویا، فعال و آرام را طی می کند. درباره هاشمی اما این حضور دائمی در صحنه، با چند شکست متوالی مستقیم و غیرمستقیم در انتخابات مجلس، ریاست جمهوری، و خبرگان همچنان تداوم دارد. موضوعی که به طنز در افواه عمومی «احساس تکلیف مجدد» خوانده می شود.
اینکه هم اکنون او راضی شده تا فرصت های حضور انتخاباتی را بین همفکران خود تقسیم کند، صرفا به خاطر همین رویگردانی مزمن عمومی و محدودیت های قانونی برای حضور همه جانبه اوست و نه سخاوت او در تسهیم محبوبیت یا تلاش متمدنانه برای نهادسازی و یا واگذاری قدرت به جوانترها. چرا که اگر چنین بود این کار بایستی دو دهه قبل انجام می شد و او برای همیشه از انتخاب شدن در مصادر اجرایی خود را منع می کرد و نه پس از چندین دور شکست. با این حال تلاش اطرافیان هاشمی بر آنست تا او را به این باور برسانند که وقت آنست تا از "شخصی سازی سیاست" بنا بر مشی اولیه خود عدول کند و به " نهاد سازی سیاسی " بپردازد . تفسیر نهاد سازی اما ،استفاده از ظرفیت هاشمی درون حاکمیت برای هموار کردن مسیر بازگشت احزاب اصلاح طلب و سازماندهی و بازآرایی مجدد آن هاست.
5. جایگاه و کارویژه دوقطبی باطل «هاشمی – احمدی نژاد» هم دقیقا در همین نقطه است که به گزاره «همه راه ها به هاشمی ختم می شود» مدد برساند و همچنان بر احساس بقای سیاسی او بدمد. موضوعی که رسانه های وابسته یا حامی او تلاش می کنند با تعابیری چون «بازی همه علیه هاشمی. هاشمی علیه همه» این دوقطبی را از هاشمی – احمدی نژاد به هاشمی –حاکمیت تبدیل کنند. گاهی به جای احمدی نژاد، در این دوگانه خودبرتربینانه، شورای نگهبان قرار می گیرد، گاه سپاه، گاه همه بزرگان متعهد به آرمان انقلاب اسلامی و گاه حتی جایگاه رهبری.
به عبارت دقیق تر در این راهبرد " مرجع سازی " و "منجی تراشی " از هاشمی با تولید دو قطبی خاموش ملت – حاکمیت هم راستا است . در این دو قطبی، هاشمی به نمایندگی از ملت قرار است از حاکمیت ، حقوق سیاسی- اجتماعی مردم را مطالبه نماید! برنامه نویسان این اردوگاه معتقدند، گذار هاشمی از مرحله "تثبیت حکومت" به مرحله " تقویت جامعه" نشانه بزرگی در تحول خواهی او است.
6- اصلاح طلبان در منظر هاشمی همان رقبای دیرینه اند و خاطره مجلس ششم و دوران تاختن اصلاح طلبان بر هاشمی از یاد هیچ یک از این دو رقیب دیرینه نرفته و نخواهد رفت . با این وصف اصلاح طلبان ائتلاف راهبردی با هاشمی را به چند دلیل برگزیده اند : اول آن که دوران موجود را دوران گذار و به تعبیری بازتولید شرایط نفوذ و تثبیت موقعیت خود می بینند که به یمن رای آوری روحانی در سال 92 مهیا شده است .
دوم آن که از نظر اصلاح طلبان ،هاشمی دهه 90 با هاشمی دهه های قبل بسیار متفاوت است و به همین اندازه قابل اتکا تر شده است . و سوم این که هاشمی آماده است تا در سن بالای هشتاد سالگی آخرین ماموریت خود را در سپهر سیاسی کشور و دقیقا در گرانیگاه تحولات دهه آینده یعنی مجلس خبرگان ایفا نماید. از منظر هر دو جریان ،این انتخابات منشاء تحولات بزرگ آینده خواهد بود و غایبین این صحنه در زمره حذف شدگان آینده سیاست ایران هستند . در این بین هاشمی بیش از اصلاح طلبانی چون خاتمی به حاکمیت نزدیک است و همچنان ظرفیت نفوذ و تاثیر حداقلی خود را حفظ کرده است . به هر روی در این گزاره تردیدی نیست که "تحدید ساختار ولایت فقیه" و "آغاز پروژه مشروطه خواهی " با هدف کسب قدرت به عنوان شاخص مطلوب جریان غرب گرا در داخل کشور با تسخیر جایگاهی مانند مجلس خبرگان تسهیل خواهد شد.
به نظر می رسد، باید به مولفه های شخصیتی هاشمی مواردی همچون روحیه اشرافى گرى و عدم اعتقاد واقعى به راى و نظر مردم، تاکید به نظر خواص و حلقه ى محدود مدیریتى در کشور، انتقاد ناپذیرى و امنیتى بودن مدل مدیریتى، و گزاره هایی از این دست هم اضافه شود.
نکته اینجاست که اصلاح طلبان و جریان هاشمى به دنبال کسب قدرت براى تمرکز آن در دست گروهى آریستوکرات هستند، نه به دنبال کسب قدرت براى توزیع آن در کشور . علاوه بر عوارض پیش گفته در خصوص شاخصه های رفتاری هاشمی توجه به این نکته نیز مهم است که این موارد مهم ترین پاشنه آشیل او در هر چه دورتر شدن از قطار انقلاب اسلامی هم هست. این ویژگی ها سبب می شود «اداره هاشمی توسط دیگران» نه فقط خانواده و هم حزبی های او بلکه حتی توسط اپوزیسیون هم سهل و آسان شود؛ و او خواسته و ناخواسته بر طبل توخالی رسانه های ضد انقلاب بکوبد.